امام شناسی در حدیث و پاسخ به شبهات

با نام و یاد خدا

خدا را سپاس می گوییم که یک بار دیگر توانستیم در جهت پیشبرد معارف اسلامی و پاسخ به شبهات قدم تازه ی دیگری برداریم

این گنجینه ای که در این قسمت آورده شده از کتاب امامت در حدیث گرفته شده است و پیرامون احادیثی صحبت می کند که پیامبر اکرم در مورد امیرالمومنین فرمودند و از همین احادیث استفاده کردیم و برای اثبات امامت و ولایت امیر المومنین به کار گرقتیم که اینها فقط قطره ای از دریای احادیث بیشماری است که پیامبر اکرم در مورد امیرالمومنین فرمودند

امید است که شما برادران دینی در جهت پیشبرد تبلیغات اسلامی از این مطالب به نحو احسن استفاده نمایید و ما را از دعای خیرتان بی بهره نکنید

بنده این گنجینه را تقدیم می کنم به روح مطهر حضرت صدیقه و آقا امیرالمومنین (ع) ان شا الله که مورد رضای مرضیه ی حضرت بقیه الله قرار گرفته باشد

 

امامت و ولایت امیر المومنین در احادیث

واقعه غدير خم

اهميت واقعه غدير

موضع جغرافيايي غدير خم

راویان حدیث غدیر

تواتر حديث غدير

تصریح علمای اهل تسنن به صحت حدیث غدیر

  • ابن حجر هيتمي
  • حاکم نيشابوري
  • حلبي
  • ابن کثير دمشقي
  • ترمذي
  • ابوجعفر طحاوي
  • ابن عبدالبر قرطبي
  • سبط بن جوزي
  • عاصمي
  • آلوسي
  • ابن حجر عسقلاني
  • ابن مغازلي شافعي
  • فقيه ابوعبدالله بغدادي (م 330)
  • ابوحامد غزالي
  • ابن ابي الحديد معتزلي
  • حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي
  • شيخ ابوالمکارم علاء الدين سمناني (736)
  • شمس الدين ذهبي شافعي (748)
  • حافظ نورالدين هيثمي (807)
  • شهاب الدين قسطلاني (923)
  • شيخ نورالدين هروي قاري حنفي
  • شيخ احمد بن باکثير مکي (1047)
  • ميرزا محمد بدخشي
  • ابوالعرفان صبان شافعي (1206)
  • ناصرالدين الباني

الباني و سند حديث غدير

حديث تهنيت

مؤلفان پيرامون حديث غدير

  • محمد بن جرير طبري
  • حافظ ابن عقده
  • ابوبکر جعابي
  • علي بن عمر دارقطني
  • شمس الدين ذهبي
  • جزري شافعي
  • ابوسعيد سجستاني
  • ابوالقاسم عبيدالله حسکاني
  • امام الحرمين جويني

دلالت حديث غدير بر ولایت و امامت امیر المومنین

  •  >تبادر از حاق لفظ
  • >تبادر هنگام اضافه به افراد انسان
  • >استعمال قرآني
  • >فهم صحابه
  • >اشتراک معنوي
  • >قرينه صدر حديث
  • >ذيل حديث
  • >گواهي گرفتن از مردم
  • >اکمال دين به ولايت حضرت علي‏
  • >خبر رحلت پيامبر
  • >تبريک به پيامبر
  • >ترس پيامبر
  • >انکار حارث بن نعمان
  • >تعبير به نصب
  • >تاج گذاري
  • >تعبير به اولويت

اعتراف کنندگان به دلالت حديث غدير بر ولايت

  • >محمد بن محمد غزالي
  • >ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکيم نسائي
  • >فريدالدين عطار نيشابوري
  • >محمد بن طلحه شافعي
  • >سبط بن جوزي
  • >محمد بن يوسف گنجي شافعي
  • >سعيدالدين فرغاني
  • >تقي الدين مقريزي
  • >سعدالدين تفتازاني

کتمان کنندگان حديث غدير

فضيلت روزه روز غدير

احتجاجات به حديث غدير

  • >احتجاج امام علي
  • >احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير
  • >احتجاج ديگران به حديث غدير

عید غدیر در اسلام

پيام‏هاي غدير

بررسي شبهات حدیث غدیر

 بررسی سند های حدیث ولایت

تحریف حدیث ولایت توسط علمای اهل تسنن

احاديث هم مضمون حدیث ولایت

روايان حديث ولايت

دلالت حديث ولایت

پاسخ به شبهات حدیث ولایت

نص حدیث دار

راويان حديث «دار»

صحت سند حدیث دار

دلالت حديث دار

نقد ابن کثير

بررسي شبهات حدیث دار

الفاظ حديث وصایت

راویان حدیث وصایت

راه‏هاي تصحيح سند

دلالت حديث وصايت

وصي در کتب امم سابقه

نقد کلام ابن ابي الحديد درباره وصی

اشتهار امام علي به لقب «وصي»

  • وصيت در نثر
  • وصي در شعر

مقابله مدرسه خلفا با نصوص «وصايت»

  • مقابله عمر بن خطاب
  • مقابله عايشه
  • مقابله مورخين و راويان با احاديث وصايت

 الفاظ حديث منزلت

  • امام علي‏
  • عمر بن خطاب
  • عبدالله بن عمر
  • جابر بن عبدالله انصاري
  • ابن عباس
  • معاوية بن ابي سفيان
  • ابوسعيد خدري
  • ابوهريره
  • انس بن مالک
  • براء بن عاذب و زيد بن ارقم
  • اسماء بنت عميس
  • ام ‏سلمه
  • سعد بن ابي وقّاص

راويان حديث منزلت

دلالت «حديث منزلت»

صحت حديث منزلت

تواتر حديث حدیث منزلت

پاسخ به شبهات حدیث منزلت

تحريف در حديث منزلت

  • تحريف در مشبه به
  • تحريف در مشبه

 موارد کاربرد حديث علی منی و انا من علی

  • جنگ احد
  • حجة الوداع
  • روزي که براي حضرت‏ هديه آوردند
  • در مورد قصه دختر حمزه
  • به نقل از عمر بن خطاب
  • هنگام فرستادن لشکر به يمن

دلالت حديث علی منی و انا من علی

راویان حدیث علی منی و انا من علی

تصحيح حديث علی منی و انا من علی

  • وجود حديث در صحاح
  • تصريح به صحت حديث
  • تصحيح برخي از اسناد

امامت و ولایت اهلبیت در احادیث

الفاظ حديث معرفت امام

راويان حديث معرفت امام

مقصود از «مرگ جاهليت»

معرفت کدامين امام؟

  • قرينه داخلي
  • قراين خارجي

مقصود از «شناخت امام»

مقصود از «مفارقت جماعت»

مقابل مرگ جاهلي

حضرت مهدي‏ امام زمان ما

نص روایت دوازده خلیفه در کتب شیعه و سنی

امامان دوازده گانه در تورات

آیاجابر بن سمره سوائي فرد مورد اطمینانی بوده

تصحيح حديث دوازده خلیفه

راويان حديث دوازده خلیفه

دلالت حديث و نکات آن

اوصاف دوازده امام

تحقيقي در کلمه «خليفه»

التفات به چند امر

تحير اهل سنت در تفسير احاديث

  • >ابن مهلب
  • >ابن العربي مالکي
  • >ابوحاتم ابن حبان
  • >قاضي عياض
  • >ابن حجر عسقلاني

بررسي اشکالات حدیث 12 خلیفه

مرجعیت دینی اهلبت در احادیث

متن حديث ثقلین و تکرار دوباره آن

تصحيح حديث ثقلین

  • >وجود حديث در صحاح
  • >وجود حديث در کتاب‏هايي که درباره صحاح سته نوشته شده است
  • >وجود حديث در کتبي که مؤلفان آن التزام به نقل احاديث صحيح داده‏اند
  • >تصريح به صحت حديث ثقلين

حديث ثقلين وصيت پيامبر

راویان حدیث ثقلین

فهم نکات حديث ثقلین

  • >دو شي‏ء گران‏ بها و سنگين
  • >جامعيت کتاب و عترت
  • >هدايت مطلق در کتاب و عترت
  • >مصاحبت ابدي
  • >لزوم تمسک به هر دو
  • >بقاي عترت تا روز قيامت
  • >اعلميت اهل بيت
  • >عصمت اهل بيت‏

احتجاج به حديث ثقلين

پاسخ به شبهات حدیث ثقلین

الفاظ حديث مدینه العلم و روایت اباصلت

راویان حدیث مدینه العلم

کسانه که حدیث مدینه العلم را ...

  • کساني که حديث را ارسال مسلم گرفته‏اند
  • کساني که تصريح به شهرت يا تواتر حديث نموده‏اند
  • و نيز از جمله کساني که به اين حديث استدلال و استشهاد کرده‏اند؛ عبارتند از:

تصحيح حديث مدینه العلم حاکم نيشابوري

  • >توثيق رجال سند
  • >تساهل در تصحيح
  • >تصحيح حديث به متابعات
  • >تصحيح حديث با شواهد معنوي
  • >تعدد طرق حديث
  • >کثرت طرق حديث
  • >مطابقت حديث با واقع

اعتراف صحابه به اعلميت امام علي 

  • >اعتراف عمر بن خطاب
  • >اعتراف عبدالله بن مسعود
  • >اعتراف ابن عباس
  • >اعتراف عايشه
  • >اعتراف خزيمة بن ثابت
  • >اعتراف عبدالله بن عياش بن ابي ربيعه
  • >اعتراف معاويه
  • >اعتراف عده‏اي از صحابه
  • >گواهي امام علي‏
  • >اقرار امام حسن‏

اعتراف تابعين به اعلميت امام علي

  • >سعيد بن مسيب
  • >عطاء
  • >مغيرة بن مقسم

دلالت حديث مدینه العلم

  • >اعلميت امام علي
  • >عصمت امام علي
  • >امام علي‏ واسطه براي رسيدن به علوم پيامبر
  • >امام علي‏ حافظ علوم رسول خدا
  • >وجوب رجوع به امام علي

شواهد متني حديث «مدينه علم»

  • >حديث «انا دار الحکمة و علي بابها»
  • >حديث «انا مدينة الحکمة و علي بابها»
  • >حديث «انا دار العلم و علي بابها»
  • >حديث «انا ميزان العلم و علي کفتاه»

شواهد مضموني حديث «مدينه علم» و پاسخ به معارضات

  • معارض 01 : «أنا مدينة العلم و ابوبکر اساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و عليّ بابها»؛
  • معارض 02 : «خداوند هيچ چيزي را در سينه من نريخت جز آن‏که همان‏ها را در سينه ابوبکر ريختم».
  • معارض ۰۳ : «اگر بعد از من قرار بود کسي نبي باشد همانا عمر است»!

بررسی اشکالات بر حديث «مدينه علم»

الفاظ حدیث امان

راویان حدیث امان

مقصود از اهل بيت در حدیث امان

  •  >قرينه داخلي
  • >قراين خارجي

دلالت حديث امان

الفاظ حديث علی مع الحق و الحق مع العلی

راويان حديث علی مع الحق

تصریح و تصحیح حدیث علی مع الحق

احتجاج اميرالمؤمنين به حديث

بررسي لفظ «صديق» و «فاروق»

اهل کتاب، مبتکر لقب فاروق بر عمر

مبدأ نامگذاري ابوبکر به «صديق» و بررسی یک سند جعلی دیگر

امام علي صديق اکبر و فاروق اعظم

بررسي روايات جعلي پیرامون صدیق و فاروق

نقد يک حديث جعلی از امام محمد باقر

 

فضایل اهلبیت در احادیث

الفاظ حديث نور

راویان حدیث نور

دلالت حديث نور بر چیست ؟

  • >دلالت بر امامت به نص
  • >دلالت بر امامت به ملازمه
  • >برتري امام علي بر ساير انبيا

الفاظ حديث اولین مسلمان مولا امیر المومنین (ع)

گواهی قرآن و اصحاب به سبقت ایمان امیر المومنین (ع)

بررسي احاديث معارض پیرامون اولین مسلمان

  • >معارض 01:ذهبی نقل کرده که خديجه و ابوبکر و بلال و زيد اولين کساني بودند که بعد از بعثت پيامبر(ص) به او ايمان آورده اند
  • >معارض 02:از ابن حجرمی پرسند: ابوبکر اول کسي است که اسلام آورد يا علي؟ گفت: به خدا سوگند! که ابوبکر
  • >معارض 03:کدامين شخص اوّل کسي است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر»

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

توصيفي از زبان حضرت علي‏ (در مورد اسلام آوردن)

اسلام ابوبکر (آیا ابوبکر اولین مسلمان است؟!!!)

کيفيت اسلام عمر بن خطاب

جمع غير واقعي در اسلام امیر المومنین (ع)

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

نظري بر کلمات اهل سنت پیرامون اول مسلمان بودن امیر المومنین (ع)

نقل احادیث سد ابواب در مورد مولا امیر المومنین

راويان حديث سد ابواب از صحابه

  • >زيد بن ارقم
  • >عبدالله بن عمر
  • >عمر بن خطاب
  • >امام علي بن ابي طالب
  • >سعد بن ابي وقاص
  • >جابر بن سمره سوائي
  • >ابن عباس
  • >جابر بن عبدالله انصاري
  • >ابوسعيد خدري
  • >سعد بن مالک
  • >انس بن مالک
  • >براء بن عازب
  • >حذيفة بن اسيد
  • >عبدالله بن مسعود
  • >ام سلمه و عايشه

صحت حديث سد ابواب

دلالت حديث سد ابواب بر چیست

نقد کلام ابن جوزی (حدیث سدابواب باطل است و شیعه آن را وضع کرده است!)

حديث «خوخه ابوبکر» و تحریف بخاری

الفاظ حديث رد شمس

مولفان و راویان حدیث رد شمس

صحت حديث رد شمس

پاسخ به شبهات حدیث رد شمس

  • >تضعيف سند
  • >نقل آن توسط برخي افراد
  • >تنافي خصوصيات روايت
  • >اشتمال روايت بر منکرات
  • >محال بودن بازگشت خورشيد
  • >وجود معارض
  • >بازگشت خورشيد نماز را ادائي نمي‏کند
  •  >الفاظ حديث
  • >تکرار عقد اخوت
  • >راويان حديث از صحابه
  • >راويان حديث از علماي عامه
  • >دلالت حديث
  • >نقد کلام ابن تيميه
  • >شواهد حديث «مؤاخاة»

الفاظ حديث طیر

راویان و مولفان حدیث طیر

اعتبار حدیث طیر و کسانی که این حدیث را معتبر بیان کردند

راه‏هاي تصحيح حديث طیر

  • >عدالت راويان
  • >تصريح به صحت
  • >احتجاج به حديث حسن همانند صحيح
  • >به شعر درآمدن، دليل بر صحت حديث

نکات حديث طیر

  • >امام علي محبوب ‏ترين افراد نزد خداوند
  • >برتري امام علي بر ساير صحابه
  • >امامت حضرت علي‏
  • >امام علي‏ برتر از تمام انبيا

اهل بيت چه کساني هستند؟

  • >اهل بيت در لغت و عرف
  • >اهل بيت در قرآن و سنت

دوستي اهل بيت در قرآن کريم

دوستي اهل بيت در روايات

  • >وادار نمودن بر دوستي اهل بيت
  • >دوستي اهل بيت دوستي رسول خداست
  • >حب اهل بيت اساس ايمان است
  • >حب اهل بيت عبادت است
  • >دوستي اهل بيت نشانه ايمان است
  • >دوستي اهل بيت نشانه پاکي ولادت
  • >سؤال از دوستي اهل بيت در روز قيامت

ادله خاص در دوستی اهلبیت

  • امام علی
  • حضرت زهرا
  • امام حسن و امام حسین
    • ادله برتري
      • >تشبيه اميرالمؤمنين به انبياي سابق
      • >علي، محبوب‏ ترين خلق نزد خداوند
      • >اقتدا نمودن حضرت عيسي‏ به حضرت مهدي‏
      • >حديث «نور»
      • >حديث شجره واحده
      • >حديث «اخوت»

بررسی روایات معارض

جعل روايات در شأن خلفا

وجود کذابين در روایات فضایل خلفا

تضعيف روايات جعلی پیرامون فضایل خلفا

  • >روايات فضايل خلفا
  • >روايات خلافت خلفا
  • >پاسخ ها به برخی از شبهات
    • استناد نکردن خلفا به اين روايات
    • مخالفت روايات با آروزي ابوبکر
    • انتساب خليفه به ابوبکر

اعتراف به عدم نص و اشکالات دیگر در مورد احادیث جعلی برای خلفا

حکم کذابین و حافظان احادیث جعلی

نقل حديث

  • >حديث عبدالرحمن بن عوف
  • >طريق سعيد بن زيد
    1.  روايت عبداللَّه بن ظالم مازني
    2.  روايت عبدالرحمن بن أخنس
    3.  روايت حُميد بن عبدالرحمن بن عوف
    4.  روايت رياح بن حارث
    5.  روايت ابوالطفيل
  • >طريق عبدالله بن عمر

اشکالات کلي

حکم جعل حديث

حدیث سنت الخلفا و اشکالات آن

  • >نقل حديث
  • >نقد اجمالي حديث
  • >ترجمه عرباض بن ساريه
  • >ترجمه راويان طبقه 02
  • >ترجمه راويان طبقه 03
  • >ترجمه راويان طبقه 04
  • >ترجمه راويان طبقه 05
  • >نقد متن حديث

عدم نص صريح بر خلافت ابوبکر

عدم وجود اجماع بر خلافت ابوبکر

  • >عدم صلاحيت اجماع
  • >عدم تحقق اجماع

بيعت با ابوبکر کاري بدون فکر

عوامل مساعد با خلافت ابوبکر

نقد و بررسي ادله خلافت ابوبکر (فوف العاده مهم کلیک کنید)

  •  >دليل 01:اقلّ جمع سه نفراست و وعده خداوند حقّ بوده و لذا در مورد خلفاي اربعه تحقّق يافته است.
  • >دليل 02:«قُلْ لِلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلي قَوْمٍ أُولي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ»مصداق ابوبکر است
  • >دليل 03:اگر امامت ابوبکر باطل مي‏بود هرگز نزد مردم مورد مدح و ستايش قرار نمي‏گرفت؛
  • >دليل 04: «صحابه و علي‏عليه السلام درباره او از تعبير «خليفة رسول اللَّه» استفاده مي‏کردند، کساني که خداوند متعال در حقشان فرمود: «أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُونَ».
  • >دليل 05:«اگر امامت حقّ علي‏عليه السلام بود که امت آن را از او سلب کرده لازمه‏اش آن است که اين امت بدترين امت‏ها باشد در حالي که مطابق قرآن، بهترين امّت‏ها است...».
  • >دليل 06: حديث: «اقتدوا بالذين من بعدي ابوبکر و عمر» بر مشروعيت خلافت ابوبکر استدلال مي‏کند، که دلالت بر وجوب اقتدا به ابوبکر و عمر بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله دارد.
  • >دليل 07:پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الخلافة بعدي ثلاثون عاماً...»، خلافت بعد از من سي سال است...
  • >دليل 08: پيامبرصلي الله عليه وآله ابوبکر را جانشين خود در نماز قرار داد و او را از آن مقام عزل نکرد لذا او بر امامت در نماز بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله باقي است
  • >دليل 09:در جنگ بدر پيامبرصلي الله عليه وآله ابوبکر و عمر را نزد خود در «عريش» نگه داشت و نگذاشت که در کارزار جنگ شرکت کنند، اين خود دليل بر آن است که حفظ حضرت به جهت آن بوده که قرار است خليفه بر مسلمين باشند.
  • >دليل 10:زني خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمد، پيامبر او را امر کرد که دوباره به سوي او باز گردد، زن عرض کرد: اگر آمدم و شما را نيافتم نزد چه کسي بروم؟ پيامبر فرمود: اگر مرا نيافتي نزد ابوبکر برو
  • >دليل 11: پیامبربه عایشه در در مرض مرگ خود فرمود: پدر و برادرت را بخوان تا نامه‏اي بنويسم؛ زيرا مي‏ترسم که کسي آرزويي داشته باشد و بگويد: من اولي و سزاوارترم. و خدا و مؤمنان ابا دارند جز ابوبکر را
  • >دليل 12:از پیامبر پرسید: کدامين شخص نزد تو محبوب‏تر است؟ فرمود: عايشه. عرض کردم: از مردان؟ فرمود: پدرش..

مدح عمر توسط امیر المومنین

مدح عثمان توسط امیرالمومنین

  •  مفهوم صحابه
  • مفهوم اصطلاحي صحابه
  • آراي مختلف در مورد صحابي

تضعيف حديث اصحابی کالنجوم (از طریق کتب رجالی اهل تسنن)

بررسي کلي روایت اصحابی کالنجوم

الباني و تضعيف سندهاي حديث اصحابی کالنجوم

بررسي دلالت حديث اصحابی کالنجوم

 

 

 

امامت و ولایت امیر المومنین در احادیث

 امامت و ولایت امیر المومنین در قرآن

واقعه غدير خم

اهميت واقعه غدير

موضع جغرافيايي غدير خم

راویان حدیث غدیر

تواتر حديث غدير

تصریح علمای اهل تسنن به صحت حدیث غدیر

  • ابن حجر هيتمي
  • حاکم نيشابوري
  • حلبي
  • ابن کثير دمشقي
  • ترمذي
  • ابوجعفر طحاوي
  • ابن عبدالبر قرطبي
  • سبط بن جوزي
  • عاصمي
  • آلوسي
  • ابن حجر عسقلاني
  • ابن مغازلي شافعي
  • فقيه ابوعبدالله بغدادي (م 330)
  • ابوحامد غزالي
  • ابن ابي الحديد معتزلي
  • حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي
  • شيخ ابوالمکارم علاء الدين سمناني (736)
  • شمس الدين ذهبي شافعي (748)
  • حافظ نورالدين هيثمي (807)
  • شهاب الدين قسطلاني (923)
  • شيخ نورالدين هروي قاري حنفي
  • شيخ احمد بن باکثير مکي (1047)
  • ميرزا محمد بدخشي
  • ابوالعرفان صبان شافعي (1206)
  • ناصرالدين الباني

الباني و سند حديث غدير

حديث تهنيت

مؤلفان پيرامون حديث غدير

  • محمد بن جرير طبري
  • حافظ ابن عقده
  • ابوبکر جعابي
  • علي بن عمر دارقطني
  • شمس الدين ذهبي
  • جزري شافعي
  • ابوسعيد سجستاني
  • ابوالقاسم عبيدالله حسکاني
  • امام الحرمين جويني

دلالت حديث غدير بر ولایت و امامت امیر المومنین

  •  >تبادر از حاق لفظ
  • >تبادر هنگام اضافه به افراد انسان
  • >استعمال قرآني
  • >فهم صحابه
  • >اشتراک معنوي
  • >قرينه صدر حديث
  • >ذيل حديث
  • >گواهي گرفتن از مردم
  • >اکمال دين به ولايت حضرت علي‏
  • >خبر رحلت پيامبر
  • >تبريک به پيامبر
  • >ترس پيامبر
  • >انکار حارث بن نعمان
  • >تعبير به نصب
  • >تاج گذاري
  • >تعبير به اولويت

اعتراف کنندگان به دلالت حديث غدير بر ولايت

  • >محمد بن محمد غزالي
  • >ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکيم نسائي
  • >فريدالدين عطار نيشابوري
  • >محمد بن طلحه شافعي
  • >سبط بن جوزي
  • >محمد بن يوسف گنجي شافعي
  • >سعيدالدين فرغاني
  • >تقي الدين مقريزي
  • >سعدالدين تفتازاني

کتمان کنندگان حديث غدير

فضيلت روزه روز غدير

احتجاجات به حديث غدير

  • >احتجاج امام علي
  • >احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير
  • >احتجاج ديگران به حديث غدير

عید غدیر در اسلام

پيام‏هاي غدير

بررسي شبهات حدیث غدیر

 بررسی سند های حدیث ولایت

تحریف حدیث ولایت توسط علمای اهل تسنن

احاديث هم مضمون حدیث ولایت

روايان حديث ولايت

دلالت حديث ولایت

پاسخ به شبهات حدیث ولایت

نص حدیث دار

راويان حديث «دار»

صحت سند حدیث دار

دلالت حديث دار

نقد ابن کثير

بررسي شبهات حدیث دار

الفاظ حديث وصایت

راویان حدیث وصایت

راه‏هاي تصحيح سند

دلالت حديث وصايت

وصي در کتب امم سابقه

نقد کلام ابن ابي الحديد درباره وصی

اشتهار امام علي به لقب «وصي»

  • وصيت در نثر
  • وصي در شعر

مقابله مدرسه خلفا با نصوص «وصايت»

  • مقابله عمر بن خطاب
  • مقابله عايشه
  • مقابله مورخين و راويان با احاديث وصايت

 الفاظ حديث منزلت

  • امام علي‏
  • عمر بن خطاب
  • عبدالله بن عمر
  • جابر بن عبدالله انصاري
  • ابن عباس
  • معاوية بن ابي سفيان
  • ابوسعيد خدري
  • ابوهريره
  • انس بن مالک
  • براء بن عاذب و زيد بن ارقم
  • اسماء بنت عميس
  • ام ‏سلمه
  • سعد بن ابي وقّاص

راويان حديث منزلت

دلالت «حديث منزلت»

صحت حديث منزلت

تواتر حديث حدیث منزلت

پاسخ به شبهات حدیث منزلت

تحريف در حديث منزلت

  • تحريف در مشبه به
  • تحريف در مشبه

 موارد کاربرد حديث علی منی و انا من علی

  • جنگ احد
  • حجة الوداع
  • روزي که براي حضرت‏ هديه آوردند
  • در مورد قصه دختر حمزه
  • به نقل از عمر بن خطاب
  • هنگام فرستادن لشکر به يمن

دلالت حديث علی منی و انا من علی

راویان حدیث علی منی و انا من علی

تصحيح حديث علی منی و انا من علی

  • وجود حديث در صحاح
  • تصريح به صحت حديث
  • تصحيح برخي از اسناد

حديث غدير

حديث غدير

يکي از مهمترين ادله ولايت و امامت و خلافت بلا فصل حضرت علي‏عليه السلام حديث معروف به «حديث غدير خم» است. مطابق اين حديث، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله حضرت اميرعليه السلام را از جانب خداوند متعال به امامت بعد از خود منصوب کرده است. سند اين حديث چگونه است؟ بر چه مطالبي دلالت دارد؟ اهل سنت درباره آنچه مي‏گويند و چه شبهاتي را درباره اين حديث مطرح کرده‏اند؟ اين‏ها مطالبي است که در اين بحث مطرح خواهيم کرد.

واقعه غدير خم

اهميت واقعه غدير

موضع جغرافيايي غدير خم

راویان حدیث غدیر

تواتر حديث غدير

تصریح علمای اهل تسنن به صحت حدیث غدیر

  • ابن حجر هيتمي
  • حاکم نيشابوري
  • حلبي
  • ابن کثير دمشقي
  • ترمذي
  • ابوجعفر طحاوي
  • ابن عبدالبر قرطبي
  • سبط بن جوزي
  • عاصمي
  • آلوسي
  • ابن حجر عسقلاني
  • ابن مغازلي شافعي
  • فقيه ابوعبدالله بغدادي (م 330)
  • ابوحامد غزالي
  • ابن ابي الحديد معتزلي
  • حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي
  • شيخ ابوالمکارم علاء الدين سمناني (736)
  • شمس الدين ذهبي شافعي (748)
  • حافظ نورالدين هيثمي (807)
  • شهاب الدين قسطلاني (923)
  • شيخ نورالدين هروي قاري حنفي
  • شيخ احمد بن باکثير مکي (1047)
  • ميرزا محمد بدخشي
  • ابوالعرفان صبان شافعي (1206)
  • ناصرالدين الباني

الباني و سند حديث غدير

حديث تهنيت

مؤلفان پيرامون حديث غدير

  • محمد بن جرير طبري
  • حافظ ابن عقده
  • ابوبکر جعابي
  • علي بن عمر دارقطني
  • شمس الدين ذهبي
  • جزري شافعي
  • ابوسعيد سجستاني
  • ابوالقاسم عبيدالله حسکاني
  • امام الحرمين جويني

دلالت حديث غدير بر ولایت و امامت امیر المومنین

  •  >تبادر از حاق لفظ
  • >تبادر هنگام اضافه به افراد انسان
  • >استعمال قرآني
  • >فهم صحابه
  • >اشتراک معنوي
  • >قرينه صدر حديث
  • >ذيل حديث
  • >گواهي گرفتن از مردم
  • >اکمال دين به ولايت حضرت علي‏
  • >خبر رحلت پيامبر
  • >تبريک به پيامبر
  • >ترس پيامبر
  • >انکار حارث بن نعمان
  • >تعبير به نصب
  • >تاج گذاري
  • >تعبير به اولويت

اعتراف کنندگان به دلالت حديث غدير بر ولايت

  • >محمد بن محمد غزالي
  • >ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکيم نسائي
  • >فريدالدين عطار نيشابوري
  • >محمد بن طلحه شافعي
  • >سبط بن جوزي
  • >محمد بن يوسف گنجي شافعي
  • >سعيدالدين فرغاني
  • >تقي الدين مقريزي
  • >سعدالدين تفتازاني

کتمان کنندگان حديث غدير

فضيلت روزه روز غدير

احتجاجات به حديث غدير

  • >احتجاج امام علي
  • >احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير
  • >احتجاج ديگران به حديث غدير

عید غدیر در اسلام

پيام‏هاي غدير

بررسي شبهات حدیث غدیر

 

بررسي شبهات حدیث غدیر

بررسي شبهات حدیث غدیر

از آنجا که اين حديث شريف از قوي‏ترين ادلّه بر امامت و ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام است، اهل سنت در صدد اشکال و تشکيک در سند يا دلالت آن برآمده‏اند. اينک به بررسي هر يک از آن‏ها مي‏پردازيم:

 

حدیث ولایت

حديث ولايت

يکي از احاديثي که دلالت بر خلافت و امامت امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام دارد، حديث شريف «ولايت» است. اين حديث از آنجا که از حيث سند از اعتبار خاصي برخوردار بوده و شيعه و سني در کتب حديثي خود آورده‏اند، و نيز دلالت قوي بر امامت امام علي‏عليه السلام دارد، مي‏توان مورد بحث و بررسي قرار داد.

اينک به بحث سندي و دلالي اين حديث مي‏پردازيم:

 بررسی سند های حدیث ولایت

تحریف حدیث ولایت توسط علمای اهل تسنن

احاديث هم مضمون حدیث ولایت

روايان حديث ولايت

دلالت حديث ولایت

پاسخ به شبهات حدیث ولایت

پاسخ به شبهات حدیث ولایت

 پاسخ به شبهات

بلیل اینکه این حدیث یکی از بهترین ادله ژیرامون ولایت امیر المومنین می باشد اهل سنت برآن شدند که با اشکال تراشی این حدیث را تضعیف کنند بخاط همین شبهات علمای آنها را مورد بررسی قرار می دهیم  

پس از تبيين صحّت سند حديث «ولايت» و کيفيت دلالت آن، اينک به بررسي شبهات در اين حديث پرداخته، به آن پاسخ خواهيم داد.

 

حديث دار

حديث دار

از جمله احاديثي که در ذيل برخي از آيات آمده و شأن نزول قرار گرفته، «حديث دار» است. اين حديث از آن جهت که در ابتداي بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله از طرف حضرت صادر شده و متن آن هم دلالت صريح و خوبي بر امامت و خلافت امام علي‏عليه السلام دارد، جا دارد به طور مفصل به آن بپردازيم.

نص حدیث دار

راويان حديث «دار»

صحت سند حدیث دار

دلالت حديث دار

نقد ابن کثير

بررسي شبهات حدیث دار

 

بررسي شبهات حدیث دار

بررسي شبهات

اهل سنت از آنجا که مشاهده کرده‏اند اين حديث دلالت خوبي بر امامت و خلافت بلافصل حضرت علي‏عليه السلام دارد در صدد برآمده‏اند تا از هر طريق ممکن در سند يا دلالت آن خدشه کنند، اينک به بررسي هر يک از شبهات مي‏پردازيم:

 

حدیث وصایت

حديث وصايت‏

از جمله احاديثي که مي‏توان بر ولايت و امامت و خلافت حضرت علي‏عليه السلام استدلال نمود، حديث «وصايت» است. حديثي که در آن به صراحت سخن از وصي بودن حضرت علي‏عليه السلام براي پيامبرصلي الله عليه وآله به ميان آمده است. اين گونه احاديث به جهت صراحت و نصّ آن‏ها بر ولايت و امامت حضرت علي‏عليه السلام مورد دستبرد وسيع اهل سنت و مدرسه خلفا واقع شده است، ولي در عين حال متون روايي و تاريخي آن‏ها از اين گونه احاديث خالي نبوده است. اينک جا دارد درباره اين احاديث بحث داشته باشيم.

الفاظ حديث وصایت

راویان حدیث وصایت

راه‏هاي تصحيح سند

دلالت حديث وصايت

وصي در کتب امم سابقه

نقد کلام ابن ابي الحديد درباره وصی

اشتهار امام علي به لقب «وصي»

  • وصيت در نثر
  • وصي در شعر

مقابله مدرسه خلفا با نصوص «وصايت»

  • مقابله عمر بن خطاب
  • مقابله عايشه
  • مقابله مورخين و راويان با احاديث وصايت

 

حديث منزلت

حديث منزلت

از جمله احاديثي که فريقين - شيعه و سني - در مصادر حديثي و تاريخي خود نقل کرده‏اند، «حديث منزلت» است. اين حديث شريف از درجه اعتبار خاصي برخوردار است به حدّي که بخاري و مسلم آن را در صحيحين نقل کرده‏اند. و لذا از حيث سند مشکلي ندارد. و از آنجا که دلالت حديث مورد بحث واقع شده، جا دارد به اين حديث شريف بپردازيم.

 الفاظ حديث منزلت

  • امام علي‏
  • عمر بن خطاب
  • عبدالله بن عمر
  • جابر بن عبدالله انصاري
  • ابن عباس
  • معاوية بن ابي سفيان
  • ابوسعيد خدري
  • ابوهريره
  • انس بن مالک
  • براء بن عاذب و زيد بن ارقم
  • اسماء بنت عميس
  • ام ‏سلمه
  • سعد بن ابي وقّاص

راويان حديث منزلت

دلالت «حديث منزلت»

صحت حديث منزلت

تواتر حديث حدیث منزلت

پاسخ به شبهات حدیث منزلت

تحريف در حديث منزلت

  • تحريف در مشبه به
  • تحريف در مشبه

 

پاسخ به شبهات حدیث منزلت

پاسخ به شبهات

برخي از اهل سنت از آنجا که مشاهده کرده‏اند شيعه اماميه به اين حديث بر امامت و خلافت و جانشيني اميرالمؤمنين استدلال کرده، در صدد برآمده‏اند تا از هر طريق ممکن در سند يا دلالت آن خدشه کنند. اينک به بررسي هر يک از آن‏ها مي‏پردازيم:

حديث «علي مني و انا من علي»

حديث «علي مني و انا من علي»

يکي از احاديثي که دلالت بر فضيلت عظيم و برتري حضرت علي‏عليه السلام بر ساير صحابه دارد، حديثي است از پيامبرصلي الله عليه وآله که در آن حضرت، امام علي‏عليه السلام را از خود و خود را از او مي‏داند. اين حديث به تعبيرهاي گوناگون از رسول خداصلي الله عليه وآله رسيده است، گاهي به صورت خطاب «انت منّي و انا منک»، و گاهي به صورت ضمير غايب «هو منّي و أنا منه»، و هنگامي نيز به صورت اسم ظاهر «عليّ منّي و انا من علي». از آنجا که اين تعبير از معناي بسيار بالايي برخوردار است لذا جا دارد که مقداري راجع به آن بحث نماييم.

 موارد کاربرد حديث علی منی و انا من علی

  • جنگ احد
  • حجة الوداع
  • روزي که براي حضرت‏ هديه آوردند
  • در مورد قصه دختر حمزه
  • به نقل از عمر بن خطاب
  • هنگام فرستادن لشکر به يمن

دلالت حديث علی منی و انا من علی

راویان حدیث علی منی و انا من علی

تصحيح حديث علی منی و انا من علی

  • وجود حديث در صحاح
  • تصريح به صحت حديث
  • تصحيح برخي از اسناد

 

واقعه غدير خم

واقعه غدير

در دهمين سال هجرت، رسول خداصلي الله عليه وآله قصد زيارت خانه خدا را نمودند، فرمان حضرت مبني بر اجتماع مسلمانان، در ميان قبايل مختلف و طوايف اطراف، اعلان شد، گروه عظيمي براي انجام تکليف الهي (اداي مناسک حج) و پيروي از تعليمات آن حضرت، به مدينه آمدند. اين تنها حجّي بود که پيامبر بعد از مهاجرت به مدينه، انجام مي‏داد، که با نام‏هاي متعدد، در تاريخ ثبت شده است؛ از قبيل: حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ، حجةالکمال و حجةالتمام.

رسول خداصلي الله عليه وآله غسل کردند، دو جامه ساده احرام، با خود برداشتند: يکي را به کمر بسته و ديگري را به دوش مبارک انداختند، و روز شنبه، 24 يا 25 ذي‏قعده، به قصد حج، پياده از مدينه خارج شدند. تمامي زنان و اهل حرم خود را نيز، در هودج‏ها قرار دادند. با همه اهل بيت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبايل عرب و گروه بزرگي از مردم، حرکت کردند.[1]  بسياري از مردم به علّت شيوع بيماري آبله از عزيمت و شرکت در اين سفر باز ماندند با وجود اين، گروه بي‏شماري با آن حضرت، همراه شدند. تعداد شرکت کننده‏ها را، 114 هزار، 120 تا 124 هزار و بيشتر، ثبت کرده‏اند؛ البته تعداد کساني که در مکه بوده، و گروهي هم که با علي‏عليه السلام و ابوموسي اشعري از يمن آمدند، به اين تعداد افزوده مي‏شود.

بعد از انجام مراسم حج، پيامبرصلي الله عليه وآله با جمعيت، آهنگ بازگشت به مدينه کردند. هنگامي که به غدير خم رسيدند، جبرئيل امين، فرود آمد و از جانب خداي متعال، اين آيه را آورد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ...»؛[2]  «اي رسول ما! آنچه از جانب پروردگارت به تو نازل شده به مردم ابلاغ کن.» جحفه، منزلگاهي است که راه‏هاي متعدد، از آنجا منشعب مي‏شود. ورود پيامبر و يارانش به آنجا، در روز پنج‏شنبه، هجده ذي‏الحجّة صورت گرفت..

امين وحي، از طرف خداوند به پيامبر امر کرد تا علي‏عليه السلام را ولي و امام معرفي کرده، وجوب پيروي و اطاعت از او را به خلق ابلاغ کند.

آنان که در دنبال قافله بودند، رسيدند، و کساني که از آن مکان عبور کرده بودند، باز گشتند. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود خار و خاشاک آنجا را برطرف کنند. هوا به شدت گرم بود، مردم قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افکندند و براي آسايش پيامبر، چادري تهيه کردند.

اذان ظهر گفته شد و پيامبر، نماز ظهر را با همراهان، ادا کردند. بعد از پايان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعي ترتيب دادند.

پيامبر با صداي بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه را اين‏گونه آغاز فرمود: «حمد، مخصوص خداست، ياري از او مي‏خواهيم، به او ايمان داريم، و توکّل ما بر اوست. از بدي‏هاي خود و اعمال نادرست به او پناه مي‏بريم. گمراهان را جز او، پناهي نيست. آن کس را که او راهنمايي فرموده گمراه کننده‏اي نخواهد بود. گواهي مي‏دهم معبودي جز او نيست و محمّد بنده و فرستاده اوست.

پس از ستايش خداوند و گواهي به يگانگي او فرمود: اي گروه مردم! خداوند مهربان و دانا مرا آگاهي داده که دوران عمرم به سر آمده است. هر چه زودتر دعوت خدا را اجابت و به سراي باقي خواهم شتافت. من و شما هر کدام برحسب آنچه بر عهده داريم، مسئوليم. اينک انديشه و گفتار شما چيست؟

مردم گفتند: «ما گواهي مي‏دهيم که تو پيام خدا را ابلاغ کردي و از پند دادن ما و کوشش در راه وظيفه، دريغ ننمودي، خداي به تو پاداش نيک عطا فرمايد!»

سپس فرمود: «آيا به يگانگي خداوند و اين‏که محمّد بنده و فرستاده اوست، گواهي مي‏دهيد؟ و اين‏که بهشت و دوزخ و مرگ و قيامت ترديد ناپذير است و اين‏که مردگان را خدا بر مي‏انگيزد، و اين‏ها همه راست و مورد اعتقاد شما است؟»

همگان گفتند: «آري! به اين حقايق، گواهي مي‏دهيم.»

پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کرد: «خداوندا! گواه باش».

پس، با تأکيد فرمود: «همانا من در انتقال به سراي ديگر و رسيدن به کنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در کنار حوض بر من وارد مي‏شويد؛ پهناي حوض من به مانند مسافت بين «صنعا» و «بصري» است، در آنجا به شماره ستارگان، قدح‏ها و جام‏هاي سيمين، وجود دارد. بينديشيد و مواظب باشيد، که من پس از خودم دو چيز گران‏بها و ارجمند در ميان شما مي‏گذارم، چگونه رفتار مي‏کنيد؟»

در اين موقع، مردم بانگ برآوردند: يا رسول‏اللَّه! آن دو چيز گران‏بها چيست؟

فرمود: «آنچه بزرگ‏تر است کتاب خداست، که يک طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن، در دست شماست. بنابراين آن را محکم بگيريد و از دست ندهيد تا گمراه نشويد. آنچه کوچک‏تر است، عترت من مي‏باشد. همانا، خداي دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، که اين دو هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ من اين امر را از خداي خود، درخواست نموده‏ام، بنابراين بر آن دو پيشي نگيريد و از پيروي آن دو باز نايستيد و کوتاهي نکنيد، که هلاک خواهيد شد».

سپس دست علي‏عليه السلام را گرفت و او را بلند نمود، به حدّي که سفيدي زير بغل هر دو نمايان شد. مردم او را ديدند و شناختند.

رسول‏اللَّه‏صلي الله عليه وآله اين‏گونه ادامه داد:

 «اي مردم! کيست که بر اهل ايمان از خود آن‏ها سزاوارتر باشد؟»

مردم گفتند:

 «خداي و رسولش داناترند.»

فرمود:

 «همانا خدا مولاي من است و من مولاي مؤمنين هستم و بر آن‏ها از خودشان اولي و سزاوارترم. پس هر کس که من مولاي اويم، علي مولاي او خواهد بود.»

و بنا به گفته احمد بن حنبل (پيشواي حنبلي‏ها)، پيامبر اين جمله را چهار بار تکرار نمود. سپس دست به دعا گشود و گفت:

«بارخدايا! دوست بدار، آن‏که او را دوست دارد و دشمن بدار آن که او را دشمن دارد. ياري فرما ياران او را و خوارکنندگان او را خوارگردان. او را معيار، ميزان و محور حق و راستي قرار ده».

آن‏گاه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «بايد آنان که حاضرند، اين امر را به غايبان برسانند و ابلاغ کنند.»

قبل از پراکنده شدن جمعيت، امين وحي، اين آيه را بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل نمود:

 «أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِيناً» ؛[3]  «امروز دين شما را کامل نمودم و نعمت را بر شما تمام کردم و دين اسلام را براي شما پسنديدم.» در اين موقع پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اللَّه‏اکبر، بر اکمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي‏عليه السلام بعد از من.»

جمعيت حاضر، از جمله شيخين (ابوبکر و عمر) به اميرالمؤمنين، اين گونه تهنيت گفتند: «مبارک باد! مبارک باد! بر تو اي پسر ابي‏طالب که مولاي من و مولاي هر مرد و زن مؤمن گشتي».

ابن‏عباس گفت: «به خدا سوگند، ولايت علي‏عليه السلام بر همه واجب گشت».

حسّان بن ثابت گفت: «يا رسول‏اللَّه! اجازه فرما تا درباره علي‏عليه السلام اشعاري بسرايم» پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «بگو با ميمنت و برکت الهي.» در اين هنگام، حسّان برخاست و چنين گفت: «اي گروه بزرگان قريش! در محضر پيامبر اسلام، اشعار و گفتار خود را درباره ولايت، که مسلّم گشت بيان مي‏نمايم.» و اين‏گونه اشعار خود را سرود:

يناديهم يوم الغدير نبيّهم

بخم فاسمع بالرسول مناديا[4] .

«ندا داد در روز غدير خم پيامبرشان، پس به نداي رسول گوش فرا دهيد».

تا آخر اشعار.

اجمالي از واقعه غدير را که همه امت اسلامي، بر وقوع آن اتفاق دارند، بيان نموديم. شايان ذکر است که در هيچ جاي جهان، واقعه و داستاني به اين نام و نشان و خصوصيات، ذکر نشده است.

[1] طبقات ابن سعد، ج 3، ص 225؛ مقريزي، الامتاع، ص 511؛ ارشادالساري، ج 6، ص 329.

[2] سوره مائده، آيه 67.

[3] سوره مائده، آيه 6.

[4] الغدير، ج 1، ص 36-31.

اهميت واقعه غدير

 اهميت واقعه غدير

داستان نصب علي‏عليه السلام به مقام ولايت، در غدير خم، از داستان‏هاي مهمّ تاريخ اسلام است؛ شايد داستاني با اهميت‏تر و مهم‏تر از اين واقعه نداشته باشيم. اين واقعه بيانگر بقاي رسالت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله و دوام دوره الهي آن حضرت در تجلّي‏گاه وجود مبارک علي‏عليه السلام بوده است.

غدير، نشانِ اتحاد و پيوند رسالت و امامت است؛ اين دو از يک ريشه و بن روييده‏اند؛ غدير، محل ظهور حقايق مخفي و بواطن پنهان شده و ارشاد و هدايت مردمان به اين راه است.

غدير، روز بيعت با حق و روز سرسپردگي است، روز دادوستد جنود شيطان با جنود رحمان است.

غدير، روز درخشش خورشيد عالمتاب از پس ابرهاي تاريک است.

موضع جغرافيايي غدير خم

موضع جغرافيايي غدير خم

«غدير» در لغت به معناي مکان فرو رفته از زمين را گويند که در آن آب باران يا سيل جمع شده و تا تابستان آينده باقي نمي‏ماند.

درباره کلمه «خم» ياقوت حموي از زمخشري نقل کرده که «خم» اسم مردي رنگ‏کار بوده و غديري را که بين مکه و مدينه در جُحفه است به او نسبت داده‏اند.[1] .

«غدير خم» همان‏گونه که اشاره شد، موضعي است بين مکه و مدينه، ولي به مکه نزديک‏تر است تا مدينه، و مسافت بين آن تا جُحفه دو ميل است.[2] .

«جُحفه» دهي است بزرگ در بين راه مکه به مدينه، در شمال غربي از مکّه. و در قديم نام آن را «مَهْيعَه» مي‏ناميدند، ولي بعدها او را به «جُحفه» تغيير نام دادند؛ زيرا «جحفه» به معناي کوچ است، و در آن ايام سيل‏هاي مخرّب که مي‏آمد مردم آن ديار را کوچ مي‏داد. اين منطقه الآن خراب شده است.[3] .

«غدير خم» در امروز حدود 164 کيلومتر از شمال مکه دور است، و حدود 450 کيلومتر از طرف جنوب مدينه منوّره فاصله دارد.

[1] معجم البلدان، ج 2، ص 389.

[2] مراصد الاطلاع، ج 1، ص 315و482.

[3] معجم البلدان، ج 1، ص 111.

راویان حدیث غدیر

 راويان حديث غدير از صحابه

عده زيادي از صحابه حديث غدير را نقل کرده‏اند. اينک ما اسامي آن‏ها را به ترتيب حروف هجاء ذکر خواهيم کرد. ولي به قصد تبرّک در ابتدا اسامي اصحاب کسا را نقل خواهيم نمود.

1 - امير المؤمنين علي بن ابي طالب‏عليه السلام.

2 - صديقه فاطمه‏عليها السلام دختر رسول خداصلي الله عليه وآله.

3 - امام حسن مجتبي‏عليه السلام.

4 - امام حسين شهيدعليه السلام.

حرف الف

5 - ابوبکر بن ابي قحافه تميمي.

6 - ابو ذويب خويلد.

7 - ابو رافع قِبطي.

8 - ابو زينب بن عوف انصاري.

9 - ابو عمره بن عمرو بن مِحْصَن انصاري.

10 - ابو فضاله انصاري، از اهل بدر که در صفين در رکاب حضرت اميرعليه السلام کشته شد.

11 - ابو قدامه انصاري.

12 - ابو ليلي انصاري. بنابر نقلي در صفين به شهادت رسيد.

13 - ابو هريره دوسي.

14 - ابو الهيثم بن تيهان. در صفّين به شهادت رسيد

ادامه نوشته

تواتر حديث غدير

تواتر حديث غدير

هر قضيه تاريخي بزرگ که رهبر امت در آن دخيل بوده و در بين جماعت بسياري از مردم اتفاق افتاده، طبيعت چنين قضيه‏اي اقتضا دارد که متواتر باشد، خصوصاً آن‏که آن قضيه مورد اهتمام رهبر بزرگ الهي قرار گرفته و از تمام کشورها و شهرها افرادي شاهد و ناظر قضيه باشند، و تأکيد فراواني از ناحيه آن رهبر در نشر خبر آن واقعه باشد. آيا مي‏توان ادّعا کرد که اين خبر تنها در حدّ نقل يک نفر و دو نفر و... محدود گردد يا به طور قطع نقل آن متواتر خواهد بود؟ حديث غدير از اين قسم خبرهاست؛ زيرا پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله اين خبر را در ميان ده‏ها هزار جمعيت از کشورها و شهرهاي مختلف اسلامي بيان داشت و تأکيد فراواني نيز براي نشر آن بين مسلمين نمود که فرمود: حاضران به غايبان برسانند....

 

کساني که اعتراف به تواتر حديث غدير نموده‏اند

عده زيادي از علماي عامه به تواتر حديث «غدير» تصريح کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - جلال الدين سيوطي.[1] .

2 - علامه مناوي.[2] .

3 - علامه عزيزي.[3] .

4 - ملّا علي قاري حنفي.[4] .

5 - ميزرا مخدوم بن مير عبد الباقي.[5] .

6 - محمّد بن اسماعيل يماني.[6] .

7 - محمّد صدر عالم.[7] .

8 - شيخ عبداللَّه شافعي.[8] .

9 - شيخ ضياء الدين مقبلي.[9] .

10 - ابن کثير دمشقي.[10] .

11 - ابو عبداللَّه حافظ ذهبي.[11] .

12 - ابن جزري.[12] .

13 - شيخ حسام الدين متقي.

14 - جمال الدين حسيني شيرازي.[13] .

15 - حافظ شهاب الدين ابو الفيض احمد بن محمّد بن صدّيق غماري، مغربي؛

او مي‏گويد: حديث «من کنت مولاه فعليّ مولاه» به تواتر از پيامبرصلي الله عليه وآله از طريق شصت نفر رسيده است. و اگر بخواهيم سندهاي همه را بياوريم جدّاً به طول خواهد انجاميد، ولي اشاره به ناقلين آن به جهت تتميم فايده خواهيم کرد. و هرکس که اراده نموده تا بر طرق و سندهاي آن مطّلع شود به کتاب «المتواتر» ما مراجعه کند.[14] .

  

[1] الفوائد المتکاثرة في الأخبار المتواترة.

[2] التيسير في شرح الجامع الصغير، ج 2، ص 442.

[3] شرح ‏جامع الصغير، ج 3، ص 360.

[4] المرقاة في شرح المشکاة، ج 5، ص 568.

[5] نفحات الأزهار، ج 6، ص 121.

[6] همان، ص 126.

[7] همان، ص 127.

[8] الاربعين.

[9] نفحات الأزهار، ج 6، ص 125.

[10] البداية و النهاية.

[11] طرق حديث من کنت مولاه.

[12] اسني المطالب.

[13] الأربعين.

[14] تشنيف الأذان، ص 77.

تصريح به صحت حديث غدير

تصريح به صحت حديث غدير

عده بسياري از علماي عامه به صحّت حديث «غدير» تصريح کرده‏اند؛ از قبيل:

 >ابن حجر هيتمي

>حاکم نيشابوري

>حلبي

>ابن کثير دمشقي

>ترمذي

>ابوجعفر طحاوي

>ابن عبدالبر قرطبي

>سبط بن جوزي

>عاصمي

>آلوسي

>ابن حجر عسقلاني

>ابن مغازلي شافعي

>فقيه ابوعبدالله بغدادي (م 330)

>ابوحامد غزالي

>ابن ابي الحديد معتزلي

>حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي

>شيخ ابوالمکارم علاء الدين سمناني (736)

>شمس الدين ذهبي شافعي (748)

>حافظ نورالدين هيثمي (807)

>شهاب الدين قسطلاني (923)

>شيخ نورالدين هروي قاري حنفي

>شيخ احمد بن باکثير مکي (1047)

>ميرزا محمد بدخشي

>ابوالعرفان صبان شافعي (1206)

>ناصرالدين الباني

 

ابن حجر هيتمي

او مي‏گويد: «انّ حديث الغدير صحيح لامرية فيه وقد اخرجه جماعة کالترمذي والنسائي واحمد وطرقه کثيرة جداً»؛ «حديث غدير صحيح بوده و هيچ گونه شکّي در آن نيست، جماعتي همچون ترمذي، نسائي و احمد آن را نقل کرده‏اند، و طرق او جداً زياد است.»

او همچنين مي‏گويد: «وکثير من اسانيده صحاح وحسان، ولاالتفات لمن قدح في صحته ولا لمن ردّه بانّ علياً کان باليمن؛ لثبوت رجوعه منها وادراکه الحجّ مع النبيّ‏صلي الله عليه وآله. وقول بعضهم: انّ زيادة: اللّهمّ وال من والاه... موضوعة، مردود، فقد ورد ذلک من طرق صحّح الذهبي کثيراً منها»؛[1]  «بسياري از سندهاي آن صحيح و حسن است. و هيچ گونه اعتنايي به کسي که در صدد تضعيف حديث برآمده نمي‏شود. و نيز به کسي که مي‏گويد: علي‏عليه السلام در آن هنگام در يمن بوده است توجّهي نمي‏گردد؛ زيرا ثابت شده که او از يمن رجوع کرده و در حجة الوداع با پيامبرصلي الله عليه وآله شرکت کرده است. و اين که برخي گفته‏اند جمله: «اللَّهم وال من والاه...» جعلي است، حرفي مردود است؛ زيرا اين جمله از طرقي وارد شده که ذهبي بسياري از آن طُرق را تصحيح کرده است.»

[1] صواعق المحرقه، ص 42و43.

  

حاکم نيشابوري

او بعد از نقل حديث از زيد بن ارقم آن را تصحيح نموده و تصريح کرده که اين حديث شرايط صحّت نزد شيخين را دارد.[1] .

[1] مستدرک حاکم، ج 3، ص 109.

 

حلبي

وي بعد از نقل حديث غدير مي‏گويد: «هذا حديث صحيح باسانيد صحاح وحسان، ولا التفات لمن قدح في صحته»؛[1]  «اين حديثي است صحيح با سندهاي صحيح و حسن، و هرگز به کسي که در صحّت آن تشکيک کرده، التفات نمي‏شود.»

[1] السيرة الحلبية، ج 3، ص 274.

 

ابن کثير دمشقي

او بعد از نقل حديث از استادش ذهبي نقل مي‏کند که وي قائل به صحّت اين حديث بوده است.[1] .

 [1] البداية والنهاية، ج 5، ص 288.

 

ترمذي

او بعد از نقل حديث «غدير» در باب مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام مي‏گويد: «هذا حديث حسن صحيح»؛[1]  «اين حديثي حسن و صحيح است.»

[1] صحيح ترمذي، ج 2، ص 298.

 

ابوجعفر طحاوي

او نيز بعد از نقل حديث «غدير» مي‏گويد: «هذا الحديث صحيح الاسناد، ولا طعن لأحد في رواته»؛[1]  «اين حديث از حيث سند صحيح بوده و هيچ کس بر راويان آن طعني وارد نکرده است.»

[1] مشکل الآثار، ج 2، ص 308.

 

ابن عبدالبر قرطبي

او درباره حديث «مؤاخاة» و «اعطاء رايه» و «غدير» مي‏گويد: «هذه آثار کلّها ثابتة»؛[1]  «تمام اين روايات آثاري ثابتند.»

 [1] الاستيعاب، ج 2، ص 373.

 

سبط بن جوزي

او مي‏نويسد: «فان قيل: فهذه الرواية الّتي فيها قول عمر: اصبحت مولاي و مولا کل مؤمن ومؤمنة ضعيفة، فالجواب: انّ هذه الرواية صحيحة»؛[1]  «اگر کسي اشکال کند که اين روايت که عمر به علي‏عليه السلام گفت: "اصبحت مولاي و مولي کلّ مؤمن و مؤمنة" ضعيف است، در جواب مي‏گوييم: اين روايت صحيح است.»

[1] تذکرة الخواص، ص 18.

 

عاصمي

او در کتاب «زين الفتي في تفسير سورة هل اتي» در رابطه با اين حديث مي‏گويد: «وهذا حديث تلقته الامة بالقبول وهو موافق بالأصول»؛[1]  «اين حديثي است که امّت آن را تلقّي به قبول کرده است، و نيز موافق با اصول مي‏باشد.»

[1] زين الفتي.

 

آلوسي

او در تفسير خود بعد از نقل حديث مي‏گويد: «نزد ما ثابت شده که پيامبرصلي الله عليه وآله در حقّ امير در غدير خم فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[1] .

[1] روح المعاني، ج 6، ص 61.

 

ابن حجر عسقلاني

او مي‏گويد: «وامّا حديث "من کنت مولاه" اخرجه الترمذي والنسائي، وهو کثير الطرق جداً، وقد استوعبها ابن عقدة في کتاب مفرد، وکثير من اسانيدها صحاح وحسان»؛[1]  «و امّا حديث "من کنت مولاه فعليّ مولاه" را ترمذي و نسائي نقل کرده‏اند، و جداً طرق آن بسيار زياد است. و ابن عقده تمام طرق آن را در کتابي جداگانه به شماره درآورده است. و بسياري از سندهاي آن صحيح و حسن است.»

[1] فتح الباري، ج 7، ص 61.

 

ابن مغازلي شافعي

او از ابوالقاسم فضل بن محمّد درباره حديث «غدير» نقل کرده که مي‏گويد: «هذا حديث صحيح عن رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله، وقد رواه نحو مائة نفس، ومنهم العشرة المبشرة، وهو حديث ثابت لااعرف له علة، تفرّد عليّ بهذه الفضيلة لم يشرکه فيها احد»؛[1]  «اين حديثي است صحيح از رسول خداصلي الله عليه وآله که حدود صد نفر از صحابه؛ از جمله عشره مبشّره آن را نقل کرده‏اند. و اين حديثي است ثابت که در آن هيچ گونه عيبي نمي‏بينم. تنها حضرت علي‏عليه السلام به اين فضيلت اختصاص يافته است، فضيلتي که هيچ کس در آن شريک نبوده است.»

 [1] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 26.

 

فقيه ابوعبدالله بغدادي (م 330)

او در کتاب «الامالي» حديث غدير را تصحيح کرده است.

 

 ابوحامد غزالي

او مي‏گويد: «اسفرت الحجة وجهها واجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: (من کنت مولاه فعليّ مولاه) فقال عمر: بخ بخ...»؛[1]  «حجت و دليل، خود را به طور وضوح آشکار نموده و عموم مردم بر متن اين حديث اجماع کرده‏اند که پيامبرصلي الله عليه وآله در روز غدير خم به اتفاق همه فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه». عمر در اين هنگام گفت: مبارک باد، مبارک باد!...».

[1] سرّ العالمين، ص 21.

 

ابن ابي الحديد معتزلي

او در شرح خود بر «نهج البلاغه» حديث غدير را از اخبار شايع در فضايل امير المؤمنين‏عليه السلام شمرده است.[1] .

 [1] شرح ابن ابي الحديد، ج 9، ص 166، خطبه 154.

 

حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي

او مي‏گويد: «هذا حديث مشهور حسن، روته الثقات، وانضمام هذه الاسانيد بعضها الي بعض حجة في صحة النقل»؛[1]  «اين حديث مشهور و حسن است و راويان آن همگي از ثقاتند، و انضمام برخي از سندها به برخي ديگر، دليلي بر صحّت اين حديث است.»

 [1] کفاية الطالب، ص 61.

 

شيخ ابوالمکارم علاء الدين سمناني (736)

او در ذيل حديث غدير مي‏گويد: «و هذا حديث متفق علي صحته، فصار سيّد الاوصياء»؛[1]  «اين حديث از جمله احاديثي است که اتفاق بر صحّت آن است و لذا حضرت، سيّد اوليا شمرده مي‏شود...».

 [1] العروة لأهل الخلوة، ص 422.

 

شمس الدين ذهبي شافعي (748)

او در کتابي مستقل که درباره حديث غدير تأليف کرده، بعد از بررسي سندهاي آن تصريح به صحّت سند بسياري از آن‏ها نموده است.[1]  و نيز در تلخيص «مستدرک حاکم» تصريح به صحّت اين حديث کرده است.[2] .

او همچنين در کتاب خود به نام «رسالة في طرق حديث من کنت مولاه» مي‏گويد: «حديث «من کنت مولاه فعليّ مولاه» از جمله احاديث متواتري است که صدورش از رسول خداصلي الله عليه وآله قطعي است، و گروه زيادي آن را از طرق صحيح و حسن و... نقل کرده‏اند».[3] .

آن‏گاه سندها و طرق اين حديث را نقل مي‏کند و درباره ده‏ها طريق از طرق اين حديث، تصريح به صحّت يا قوّت يا وثاقت آن مي‏نمايد.

 [1] طرق حديث من کنت مولاه.

[2] تلخيص المستدرک، ج 3، ص 613، ح 6272.

[3] طرق حديث من کنت مولاه، ص 11.

 

حافظ نورالدين هيثمي (807)

او که اين حديث را به طرق مختلف نقل کرده، در بسياري از سندهاي آن، رجال حديث غدير را رجال صحيح مي‏داند.[1] .

[1] مجمع الزوائد، ج 9، ص 109-104.

 

شهاب الدين قسطلاني (923)

او در ذيل حديث غدير مي‏گويد: «و طرق هذا الحديث کثيرة جداً استوعبها ابن عقدة في کتاب مفرد له، وکثير من اسانيدها صحاح وحسان»؛[1]  «و طرق اين حديث جداً بسيار است، ابن عقده آن طرق را در کتابي مستقل شماره کرده و بسياري از سندهاي آن صحيح و حسن است.»

[1] المواهب اللدنيّة، ج 3، ص 365.

 

شيخ نورالدين هروي قاري حنفي

او درباره اين حديث مي‏گويد: «اين حديثي است صحيح که هيچ شکّي در آن وجود ندارد، بلکه برخي از حفّاظ آن را از احاديث متواتره به حساب آورده‏اند».[1] .

  [1] المرقاة في شرح المشکاة، ج 10، ص 464، ح 6091.

 

شيخ احمد بن باکثير مکي (1047)

او درباره اين حديث مي‏گويد: «اخرج هذه الرواية البزار برجال صحيح عن فطر بن خليفة وهو ثقة...»؛[1]  «اين روايت را بزّار به رجال صحيح از فطر بن خليفه نقل کرده که ثقه است...».

  [1] وسيلة المآل في مناقب الآل، ص 117و118.

 

ميرزا محمد بدخشي

او درباره حديث غدير مي‏گويد: «هذا حديث صحيح مشهور ولم يتکلم في صحته الّا متعصب جاحد لا اعتبار بقوله؛ فانّ الحديث کثير الطرق جداً»؛[1]  «اين حديث صحيح و مشهور است، و هيچ کس به جز انسان متعصّب و منکري که اعتباري به گفتار او نيست در صحّت آن شک نکرده است؛ زيرا حديث غدير جداً داراي طرق بسياري است.»

[1] نزل الأبرار، ص 54.

 

ابوالعرفان صبان شافعي (1206)

او بعد از نقل حديث غدير مي‏گويد: «رواه عن النبيّ ثلاثون صحابياً، وکثير من طرقه صحيح او حسن»؛[1]  «اين حديث را سي نفر از صحابه از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده‏اند و بسياري از طرق آن صحيح يا حسن است.»

[1] اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار، ص 153.

 

ناصرالدين الباني

او درباره حديث غدير مي‏گويد: «هذا حديث صحيح، وقد ورد عن جماعة من الصحابة»؛[1]  «اين حديثي است صحيح که از طرق جماعتي از صحابه رسيده است.»

[1] السنة، ابن ابي عاصم، با تحقيق الباني، ج 2، ص 566.

الباني و سند حديث غدير

 الباني و سند حديث غدير

الباني در موسوعه حديثي خود به نام «سلسلة الأحاديث الصحيحة» که احاديث صحيح‏السند را نقل کرده و آن‏ها را تصحيح نموده است، اين حديث شريف را نيز نقل کرده، مي‏گويد: «حديث غدير از زيد بن ارقم و سعد بن ابي وقاص و بريدة بن حصيب و علي بن ابي‏طالب‏عليه السلام و ابوايوب انصاري و براء بن عازب و عبداللَّه بن عباس و انس بن مالک و ابوسعيد و ابوهريره نقل شده است.

الف) حديث زيد بن ارقم از پنج طريق نقل شده که همگي صحيح السند است:

1 - ابوالطفيل از زيد.

2 - ميمون ابي عبداللَّه از زيد

3 - ابوسليمان مؤذّن از زيد

4 - يحيي بن جعده از زيد

5 - عطيه عوفي از زيد

ب) حديث سعد بن ابي وقّاص از سه طريق رسيده که همگي صحيح السندند:

1 - عبدالرحمن بن سابط از سعد

2 - عبد الواحد بن ايمن از سعد

3 - خيثمة بن عبدالرحمن از سعد.

ج) حديث غدير از بريده سه طريق دارد که همگي صحيح السندند:

1 - طريق ابن عباس از بريده

2 - طريق فرزند بريده از بريده

3 - طريق طاووس از بريده

د) حديث غدير از امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام نُه طريق دارد که همگي صحيح‏السند است:

1 - طريق عمرو بن سعيد از امام علي‏عليه السلام.

2 - طريق زاذان بن عمر از امام علي‏عليه السلام.

3 - طريق سعيد بن وهب از امام علي‏عليه السلام.

4 - طريق زيد بن يُثيع از امام علي‏عليه السلام.

5 - طريق شريک از امام علي‏عليه السلام.

6 - طريق عبد الرحمن بن ابي ليلي از امام علي‏عليه السلام.

7 - طريق ابومريم از امام علي‏عليه السلام.

8 - طريق يکي از هم مجلسي‏هاي امام علي‏عليه السلام از حضرت‏عليه السلام.

9 - طريق طلحة بن مصرف از امام علي‏عليه السلام.

ه) حديث ابو ايوب انصاري از طريق رياح بن حارث نقل شده که رجال سند آن همگي ثقه‏اند.

و حديث براء بن عازب از عدي بن ثابت نقل شده که رجال سند آن نيز ثقه مي‏باشند.

ز) حديث براء بن عازب از عدي بن ثابت نقل شده که رجال سند آن نيز ثقه مي‏باشند.

ح) حديث ابن عباس از عمر بن ميمون روايت شده که سند آن صحيح است.

ط) حديث انس بن مالک و ابو سعيده و ابو هريره از عَميرة بن سعد نقل شده که در آن سندهاي صحيح و موثق وجود دارد.

آن‏گاه بعد از نقل سندهاي مختلف اين حديث و تصحيح آن‏ها مي‏گويد: «اذا عرفت هذا، فقد کان الدافع لتحرير الکلام علي الحديث وبيان صحته انّني رأيت شيخ الاسلام ابن تيمية وقد ضعف الشطر الاول من الحديث، وامّا الشطر الآخر فزعم انّه کذب! وهذا من مبالغاته الناتجة في تقديري من تسرعه في تضعيف الاحاديث قبل ان يجمع طرقها ويدقق النظر فيها»؛[1]  «اين مطلب را که دانستي، حال بايد بگويم که انگيزه من بر تفصيل کلام درباره اين حديث و بيان صحّت آن اين است که مشاهده کردم شيخ الاسلام ابن تيميه جزء اول حديث را تضعيف کرده و جزء دوم را گمان کرده که باطل است، و اين - به نظر من - از مبالغات او در تسريع در تضعيف احاديث است، قبل از آن‏که طُرق آن را جمع کرده و در آن‏ها دقت کند...».

  [1] سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 1750.

حديث تهنيت

حديث تهنيت

مورّخ معروف اهل سنت ميرخواند در کتاب «روضة الصفا» بعد از نقل حديث غدير مي‏گويد: «آن‏گاه رسول خداصلي الله عليه وآله در خيمه اختصاصي خود نشست، و دستور داد تا اميرالمؤمنين علي‏عليه السلام در خيمه‏اي ديگر بنشيند. و عموم مردم را فرمود تا در خيمه حضرت علي‏عليه السلام وارد شده و به او تهنيت بگويند.

بعد از فارغ شدن مردان از تهنيت به حضرت اميرعليه السلام، رسول خداصلي الله عليه وآله همسران خود را دستور داد تا نزد او رفته و به حضرت تهنيت بگويند. آنان نيز چنين کردند. و از جمله کساني که به حضرت تهنيت گفت، عمر بن خطّاب بود که خطاب به او عرض کرد: «بخ بخ يابن ابي طالب اصبحت مولاي ومولي کل مؤمن ومؤمنة»؛[1]  «گوارا باد بر تو اي فرزند ابي طالب! تو مولاي من و مولاي همه مردان و زنان مؤمن گرديدي.»

  

راويان حديث تهنيت از علماي عامه

اين مضمون را گروهي از امامان حديث و تفسير و تاريخ از علماي اهل سنت نقل کرده‏اند، به نحوي که برخي آن را از مسلّمات دانسته و برخي ديگر با سندهاي صحيح آن را از برخي صحابه؛ امثال ابن عباس، ابوهريره، براء بن عازب و زيد بن ارقم نقل کرده‏اند.

از جمله کساني که حديث «تهنيت» را نقل کرده‏اند؛ عبارتند از:

1 - حافظ ابوبکر عبداللَّه بن محمد بن ابي شيبه (م 235). [1] .

2 - احمد بن حنبل (241).[2] .

3 - حافظ شيباني نسويّ (303). [3] .

4 - حافظ ابو يعلي موصلي (307). [4] .

5 - حافظ ابو جعفر محمد بن جرير طبري (310). [5] .

6 - حافظ علي بن عمر دارقطني بغدادي (358). [6] .

7 - قاضي ابوبکر باقلاني (403). [7] .

8 - ابو اسحاق ثعلبي (427). [8] .

9 - حافظ ابوبکر بيهقي (458). [9] .

10 - حافظ ابوبکر خطيب بغدادي (463). [10] .

11 - فقيه شافعي ابو الحسن ابن مغازلي (483). [11] .

12 - ابو حامد غزّالي (505). [12] .

13 - شهرستاني (548). [13] .

14 - خطيب خوارزمي (568). [14] .

15 - فخر رازي (606). [15] .

16 - ابوالسعادات ابن اثير شيباني (606). [16] .

17 - عزّ الدين ابوالحسن ابن اثير شيباني (630). [17] .

18 - حافظ ابو عبداللَّه گنجي شافعي (658). [18] .

19 - سبط بن جوزي حنفي (654). [19] .

20 - محبّ الدين طبري (694). [20] .

21 - شيخ الاسلام حمّوئي (722). [21] .

22 - نظام الدين نيشابوري. [22] .

23 - ولي الدين خطيب. [23] .

24 - جمال الدين زرندي. [24] .

25 - ابن کثير دمشقي. [25] .

26 - تقي الدين مقريزي. [26] .

27 - نور الدين ابن صباغ مالکي. [27] .

28 - متقي هندي. [28] .

29 - ابو العباس شهاب الدين قسطلاني. [29] .

30 - ابن حجر هيثمي. [30] .

31 - شمس الدين مناوي شافعي. [31] .

32 - ابو عبداللَّه زرقاني مالکي. [32] .

33 - سيّد احمد زيني دحلان مکي شافعي.[33] .

و...

 

 [1] المصنف، ج 12، ص 78، ح 12167.

[2] المسند، ج 5، ص 355، ح 18011.

[3] مسند شيباني نسويّ.

[4] مسند ابي يعلي.

[5] جامع البيان، ج 3، ص 428.

[6] الصواعق المحرقة، ص 44.

[7] التمهيد، ص 171.

[8] الکشف والبيان، در ذيل آيه 67 از سوره مائده.

[9] الفصول المهمّة، ص 40.

[10] تاريخ بغداد، ج 8، ص 290.

[11] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 18، ح 24.

[12] سرّ العالمين، ص 21.

[13] الملل والنحل، ج 1، ص 145.

[14] المناقب، ص 94، فصل 14.

[15] التفسير الکبير، ج 12، ص 49.

[16] النهاية، ج 5، ص 228.

[17] اسد الغابة، ج 4، ص 108.

[18] کفاية الطالب، ص 62.

[19] تذکرة الخواص، ص 29.

[20] الرياض النضرة، ج 3، ص 113.

[21] فرائد السمطين، ج 1، ص 77، ح 44.

[22] غرائب القرآن، ج 6، ص 194.

[23] مشکاة المصابيح، ج 3، ص 360، ح 6103.

[24] نظم درر السمطين، ص 109.

[25] البداية والنهاية، ج 5، ص 229.

[26] الخطط، ج 1، ص 388.

[27] الفصول المهمة، ص 40.

[28] کنز العمّال، ج 13، ص 133، ح 36420.

[29] المواهب اللدنيّة، ج 3، ص 365.

[30] الصواعق المحرقة، ص 44.

[31] فيض القدير، ج 6، ص 218.

[32] شرح المواهب، ج 7، ص 13.

[33] الفتوحات الاسلامية، ج 2، ص 306.

مؤلفان پيرامون حديث غدير

 مؤلفان پيرامون حديث غدير

برخي از علماي اهل سنت در طول تاريخ درباره اين حديث تأليفاتي داشته و در آن سندهاي حديث را ذکر کرده‏اند؛ از قبيل:

>محمد بن جرير طبري

>حافظ ابن عقده

>ابوبکر جعابي

>علي بن عمر دارقطني

>شمس الدين ذهبي

>جزري شافعي

>ابوسعيد سجستاني

>ابوالقاسم عبيدالله حسکاني

>امام الحرمين جويني

 

محمد بن جرير طبري

او کتابي به نام «الولاية في طرق حديث الغدير» تأليف کرده است.

ابن کثير مي‏گويد: «ابو جعفر محمد بن جرير طبري - صاحب تفسير و تاريخ - به امر اين حديث اعتنا کرده و درباره آن دو جلد کتاب تأليف نموده و طرق و الفاظ اين حديث را در آن کتاب جمع‏آوري کرده است».[1] .

ذهبي مي‏گويد: «رأيت مجلدين من طرق الحديث لابن جرير فاندهشت له ولکثرة تلک الطرق»؛[2]  «دو جلد کتاب درباره طرق حديث غدير از ابن جرير مشاهده کردم و از کثرت طرق آن متحيّر شدم.»

 [1] البداية والنهاية، ج 5، ص 183.

[2] طبقات الحفاظ، ج 2، ص 54.

 

حافظ ابن عقده

او در کتابي به نام «الولاية في طرق حديث الغدير» اين حديث را با «150» طريق نقل کرده است.

ابن حجر درباره حديث غدير مي‏گويد: «صحّحه واعتني بجمع طرقه ابوالعباس ابن عقدة فاخرجه من حديث سبعين صحابياً او اکثر»؛[1]  «اين حديث را ابن عقده تصحيح نموده و به جمع طرق آن اعتنا نموده است، و آن را از طريق هفتاد صحابي يا بيشتر نقل کرده است.»

و نيز ابن تيميه درباره او مي‏گويد: «وقد صنّف ابوالعباس ابن عقدة مصنفاً في جمع طرقه»؛[2]  «ابوالعباس ابن عقده کتابي در جمع طرق حديث غدير تصنيف کرده است».

[1] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 337.

[2] منهاج السنة، ج 7، ص 319.

 

ابوبکر جعابي

او در اين باره کتابي را به نام «من روي حديث غدير خم» تأليف کرده و حديث غدير را با «125» طريق نقل کرده است.[1] .

[1] الغدير، ج 1، ص 145.

 

علي بن عمر دارقطني

گنجي شافعي مي‏گويد: «جمع الحافظ الدارقطني طرقه في جزء»؛[1]  «حافظ دارقطني طرق اين حديث را در يک جلد کتاب جمع کرده است.»

[1] همان.

 

شمس الدين ذهبي

او در کتابي به نام «طرق حديث من کنت مولاه» تأليف کرده و در آن ده‏ها سند صحيح و حسن و موثق از اين حديث را نقل کرده است. او خود به اين کتاب اشاره کرده است، مي‏گويد: «و امّا حديث «من کنت مولاه» فله طرق جيدة وقد افردت ذلک ايضاً»؛[1]  «و امّا حديث «من کنت مولاه» داراي طرق خوبي است و من جداگانه آن‏ها را در کتابي آورده‏ام.»

[1] تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 231.

 

جزري شافعي

او رساله‏اي مستقل در اثبات تواتر حديث غدير تأليف کرده و اسم آن را «اسمي المطالب في مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام» گذارده است، و در آن اين حديث را از هشتاد طريق نقل کرده است.[1] .

  [1] الغدير، ج 1.

 

ابوسعيد سجستاني

او کتابي را به نام «الدراية في حديث الولاية» تأليف کرده است.[1] .

[1] نفحات الازهار.

 

ابوالقاسم عبيدالله حسکاني

او درباره اين حديث کتابي را به نام «دعاة الهداة الي اداء حق المولاة» تأليف کرده و در «شواهد التنزيل» به آن اشاره کرده است.[1] .

[1] شواهد التنزيل، ج 1، ص 190، ح 246.

 

امام الحرمين جويني

قندوزي حنفي در کتاب «ينابيع المودة» کتابي مستقل درباره حديث غدير به جويني نسبت داده است.[1] .

[1] ينابيع المودة، ص 36.

 

دلالت حديث غدير بر ولایت و امامت امیر المومنین  

دلالت حديث غدير

کلمه «مولي» در حديث غدير به معناي سرپرست و امام و اولي به تصرف است، و اين معنا را از طرق مختلف مي‏توان به اثبات رساند:

 

>تبادر از حاق لفظ

>تبادر هنگام اضافه به افراد انسان

>استعمال قرآني

>فهم صحابه

>اشتراک معنوي

>قرينه صدر حديث

>ذيل حديث

>گواهي گرفتن از مردم

>اکمال دين به ولايت حضرت علي‏

>خبر رحلت پيامبر

>تبريک به پيامبر

>ترس پيامبر

>انکار حارث بن نعمان

>تعبير به نصب

>تاج گذاري

>تعبير به اولويت

 

  تبادر از حاق لفظ

لفظ «وليّ» و «مولي» در لغت گرچه به معاني مختلفي آمده است، ولي هنگامي که بدون قرينه به کار مي‏رود، عرب از آن معناي سرپرست و اولي به تصرف که همان معناي امامت است استفاده مي‏کند. و تبادر علامت حقيقت است.

 

 تبادر هنگام اضافه به افراد انسان

بر فرض که تبادر از حاقّ لفظ را قبول نداشته باشيم، مي‏توان ادّعاي اين تواتر را هنگام اضافه اين کلمه به افراد انسان استفاده کرد؛ مثلاً عرب مي‏گويد: ولي و مولاي همسر، اين به معناي سرپرست است. و نيز مي‏گويد: ولي و مولاي طفل، اينجا نيز در سرپرست به کار رفته است.

 

 استعمال قرآني

با مراجعه به قرآن کريم پي خواهيم برد که کلمه «مولي» به معناي اولويّت به کار رفته است. خداوند متعال مي‏فرمايد: «فَالْيَوْمَ لايُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْيَةٌ وَلا مِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛[1]  «پس امروز نه از شما فديه‏اي پذيرفته مي‏شود، و نه از کافران؛ جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مي‏باشد؛ و چه بد جايگاهي است!»

در اين آيه مولا به معناي اولويت به کار رفته است.

[1] سوره حديد، آيه 15.

 

فهم صحابه

با مراجعه به تاريخ پي خواهيم برد صحابه‏اي که در غدير خم حضور داشته و سخنان پيامبرصلي الله عليه وآله را شنيده‏اند، همگي از اين حديث معناي سرپرستي و اولي به تصرف و امامت را فهميده‏اند، و فهم کساني که در عصر نصّ بوده و مقصود پيامبرصلي الله عليه وآله را درک مي‏کردند، مي‏تواند براي ما حجت باشد. فهمي که هيچ کس با آن مخالفت نکرده بلکه آيندگان نيز اين فهم را دنبال کرده و در شعر و نظم خود آوده‏اند.

اشخاصي مثل امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام در جواب معاويه، حسان بن ثابت، قيس بن سعد بن عباده انصاري، محمّد بن عبداللَّه حميري، عبد کوفي، ابي تمام، دعبل خزاعي، حِمّاني کوفي، امير ابي فراس و علم‏الهدي و ديگران از اين حديث معناي سرپرستي فهميده و در اشعارشان به آن اشاره کرده‏اند.

مگر نه اين است که عمر و ابوبکر به حضرت اميرعليه السلام بعد از خطبه غدير از ناحيه پيامبرصلي الله عليه وآله و ذکر حديث غدير، تهنيت گفته و به او تبريک گفتند. آيا اين به جهت فهم معناي امامت و خلافت نبوده است؟

چرا حارث بن نعمان فهري ولايت حضرت را تحمّل نکرد و از خداوند متعال درخواست عذاب کرد؟ آيا به جهت فهم معناي امامت و سرپرستي حضرت بعد از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله نبوده است؟

گروهي در کوفه خدمت امير المؤمنين‏عليه السلام رسيده، عرض کردند: «السلام عليک يا مولانا». حضرت به آن‏ها فرمود: «من چگونه مولاي شما هستم در حالي که شما قومي از عرب هستيد؟ آنان در جواب عرض کردند؛ زيرا از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که در روز غدير خم مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[1] .

[1] ارشاد الساري، ج 7، ص 280.

 

اشتراک معنوي

ابن بطريق مي‏گويد: «کسي که مراجعه به کتب لغت داشته باشد، پي به وجود معاني مختلف براي کلمه «مولي» مي‏برد. از باب نمونه، فيروزآبادي مي‏گويد: مولي به معناي: مالک، عبد، آزاد کننده، آزاد شده، همراه، نزديک، همانند پسر عمو، و...، همسايه، هم قسم، فرزند، عمو، فرو آمده، شريک، فرزند خواهر، سرپرست، تربيت کننده، ياور، نعمت دهنده، کسي که به او نعمت داده شده، دوست، پيرو و داماد آمده است».[1] .

آن‏گاه مي‏گويد: حقّ اين است که کلمه «مولي» بيش از يک معنا ندارد و آن اولي و سزاوارتر به يک چيز است، ولي اين اولويّت به حسب استعمال در هر مورد از مواردش مختلف است. نتيجه اين‏که لفظ «مولي» مشترک معنوي بين اين معاني مختلف است. و مشترک معنوي از مشترک لفظي سزاوارتر است...».[2] .

در توضيح کلام ابن بطريق مي‏گوييم:

با کمي تأمّل و دقّت پي خواهيم برد که معناي «اولويت در يک شئ» در تمام معاني لفظ «مولي» به يک نحوي موجود است، و اطلاق اين کلمه بر هر يک از آن معاني به اعتبار در برداشتن معناي اولويت است:

1 - مالک، اولي به تصرّف در ملک خود است.

2 - عبد، سزاوارتر بر اطاعت مولاي خود از ديگري است.

3 - آزاد کننده، سزاوارتر است به تفضيل بر کسي که او را آزاد کرده، از ديگري.

4 - آزاد شده، اولي است به تشکر از آزاد کننده.

5 - همراه، سزاوارتر است به شناخت حقوق کسي که همراه اوست.

6 - نزديک، سزاوارتر است به دفاع و کمک قوم خود.

7 - همسايه، سزاوارتر است به حفظ حقوق همسايگي.

8 - هم قسم، اولي است به دفاع و حمايت از کسي که با او هم قسم شده.

9 - فرزند، سزاوارتر است به اطاعت از پدرش.

10 - عمو، اولي‏تر است به مراعات فرزند برادرش.

و...

نتيجه اين‏که: کلمه «مولي» در لغت عرب در يک معنا؛ يعني «سزاوارتر» به کار مي‏رود، و در مورد حديث غدير به قرينه اضافه به «ه» که مقصود افراد است، معناي آن همان سرپرستي افراد است که مرادف با امامت مي‏باشد.

 

 [1] قاموس المحيط، ج 4، ص 410.

[2] ابن بطريق، العمدة، ص 114و115.

 

قرينه صدر حديث

پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در صدر حديث «من کنت مولاه...» از باب مقدمه فرمود: «الست اولي بکم من انفسکم»؛[1]  «آيا من سزاوارتر بر شما از خود شما نيستم؟» همگي گفتند: آري. آن‏گاه فرمود: «فمن کنت مولاه فعليّ مولاه». اين «فاء» تفريع بر جمله سؤال سابق است. و در حقيقت جمله سابق مفسّر معناي حديث غدير مي‏باشد. به اين معنا که همان مقامي که خداوند براي من قرار داده و مرا سرپرست شما معرفي نموده، همان مقام براي حضرت علي‏عليه السلام بعد از من است. و اين معنا از آيه قرآن نيز استفاده مي‏شود آنجا که فرمود: «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».[2] .

قسطلاني در تفسير آيه مي‏گويد: «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است در تمام امور بر مردم از خودشان، از بعضي به بعض ديگر، در نفوذ حکم و وجوب طاعتش.

ابن عباس و عطا مي‏گويند: «اذا دعاهم النبيّ‏صلي الله عليه وآله ودعتهم انفسهم إلي شي‏ء کانت طاعة النبيّ‏صلي الله عليه وآله اولي بهم من طاعة انفسهم؛ وانّما کان ذلک لأنّه لا يأمرهم ولا يرضي الّا بما فيه صلاحهم ونجاحهم، بخلاف النفس»؛[3]  «هر گاه پيامبرصلي الله عليه وآله آن‏ها را به کاري دعوت نمود، و نفوس آن‏ها از جانب خودشان به کار ديگري دعوت شد، اطاعت پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است بر آنان از اطاعت خودشان؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله تنها به چيزي امر مي‏کند و رضايت مي‏دهد که صلاح و رستگاري آنان است، بر خلاف نفس انسان...».

بيضاوي مي‏گويد: «النبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم في الامور کلّها، فانّه لايأمرهم ولا يرضي منهم الّا بما فيه صلاحهم، بخلاف النفس»؛[4]  «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان در تمام امور؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله آنان را امر نمي‏کند و از آن‏ها راضي نمي‏شود مگر به چيزي که در آن مصلحت مردم است، به خلاف نفس انسان.»

زمخشري مي‏گويد: «النبيّ اولي بالمؤمنين في کل شي‏ء من امور الدنيا والدين من انفسهم، ولذلک اطلق ولم يقيّد فيجب عليهم ان يکون احبّ إليهم من انفسهم، وحکمه انفذ عليهم من حکمها وحقّه آثر لديهم من حقوقها...»؛[5]  «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است به مؤمنين در هر چيز از امور دنيا و دين، از خود آن‏ها، و به همين جهت است که به صورت مطلق آمده و مقيّد نشده است. لذا واجب است بر مؤمنين که پيامبرصلي الله عليه وآله محبوب‏ترين افراد نزدشان باشد، و حکم او نافذتر از حکم خودشان باشد، و نيز حقّ او مقدّم بر حقوق خودشان باشد...».

همين تفسير از نسفي و سيوطي نيز وارد شده است.[6] .

قابل ذکر است که جمله «الست اولي بکم من انفسکم» را بسياري از علماي اهل سنت نقل کرده‏اند؛ از قبيل: احمد بن حنبل، ابن ماجه، نسائي، شيباني، ذهبي، حاکم، ثعلبي، ابو نعيم، بيهقي، خطيب بغدادي، ابن مغازلي، خوارزمي، بيضاوي، ابن عساکر، ابن اثير، گنجي شافعي، تفتازاني، قاضي ايجي، محبّ‏الدين طبري، ابن کثير، حمّوئي، زرندي، قسطاني، جزري، مقريزي، ابن صبّاغ، هيثمي، ابن حجر، سمهودي، سيوطي، حلبي، ابن حجر مکّي، بدخشي و...

[1] اين جمله در بسياري از احاديث غدير آمده است.

[2] سوره احزاب، آيه 6.

[3] ارشاد الساري، ج 7، ص 280.

[4] انوار التنزيل، بيضاوي، ذيل آيه 6 سوره احزاب.

[5] الکشاف، ج 3، ص 523.

[6] مدارک التنزيل، نسفي، ج 3، ص 294؛ تفسير جلالين، ذيل آيه.

 

ذيل حديث

در ذيل بسياري از احاديث غدير اين جمله آمده است: «اللَّهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛[1]  «بار خدايا! هر کس که ولايت او را پذيرفت دوست بدار، و هر کس که ولايت او را نپذيرفت و با او ستيز کرد، دشمن بدار.»

اين جمله که برخي از علماي اهل سنت؛ همچون ابن کثير و الباني تصريح به صحّت آن دارند، تنها با معناي «سرپرستي و امامت» سازگاري دارد، نه با معناي «محبّ و دوست» که اهل سنت مي‏گويند؛ زيرا معنا ندارد که پيامبرصلي الله عليه وآله دعا کند بر کساني که حضرت علي‏عليه السلام دوست آنان است.

 [1] مسند احمد، ج 1، ص 118؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 109، و....

 

گواهي گرفتن از مردم

حذيفة بن أُسيد به سند صحيح نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خمّ فرمود: «آيا شما شهادت به وحدانيّت خدا (لا اله الّا اللَّه) و نبوت من (محمّداً عبده و رسوله) نمي‏دهيد؟... گفتند: آري، ما به اين امور شهادت مي‏دهيم. آن‏گاه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: اي مردم! خدا سرپرست من و من سرپرست مؤمنانم، و من سزاوارترم به شما از خود شمايم، پس هر کس که من مولاي اويم پس اين علي مولاي اوست».[1] .

اين‏که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله ولايت حضرت علي‏عليه السلام را در رديف شهادت و گواهي به توحيد و رسالت قرار داده، دليل بر آن است که ولايت حضرت‏عليه السلام همان معناي امامت و سرپرستي امّت است.

[1] اسد الغابة، ج 6، ص 136، رقم 5940؛ تاريخ دمشق، ج 12، ص 226؛ سيره حلبي، ج 3، ص 374.

 

اکمال دين به ولايت حضرت علي‏

مطابق روايات صحيح السند که در ذيل آيه «اکمال» آمده و بيان خواهيم کرد، خداوند متعال بعد از واقعه غدير و اتمام خطبه رسولش، اين آيه را نازل کرد: «أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»؛[1]  «امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»

از اين آيه استفاده مي‏شود که خداوند متعال، اسلامِ با ولايت حضرت علي‏عليه السلام را مورد رضايت دارد. و نيز دين با ولايت او کامل و نعمت با ولايت او تمام خواهد شد. و اين با امامت و سرپرستي امام علي‏عليه السلام سازگاري دارد. و لذا مطابق برخي از روايات، بعد از نزول آيه «اکمال» و قبل از پراکنده شدن مردم، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اللَّه اکبر علي اکمال الدين و اتمام النعمة ورضي الربّ برسالتي والولاية لعليّ من بعدي»؛[2]  «خدا بزرگ‏تر است بر کامل کردن دين و تمام کردن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت براي علي از بعد من.»

[1] سوره مائده، آيه 3.

[2] البداية والنهاية، ج 5، ص 214؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 157.

 

خبر رحلت پيامبر

پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در صدر خطبه غدير خطاب به مردم فرمود: «کأنّي دُعيت فأجبت»؛ «گويا من دعوت شده و اجابت کرده‏ام.» بنابر نقلي فرمود: «يوُشِک ان ادعي فاجيب»؛ «نزديک است که دعوت شوم و من نيز آن دعوت را اجابت خواهم کرد.»

از اين تعبيرات استفاده مي‏شود که پيامبرصلي الله عليه وآله در صدد ابلاغ مطلب بسيار مهمّي است که قبل از آن مقدمه‏چيني کرده و خبر از رحلت خود مي‏دهد، و اين جز با معناي جانشيني خود در امر امامت و خلافت و سرپرستي سازگاري ندارد.

 

تبريک به پيامبر

مطابق برخي از روايات، پيامبرصلي الله عليه وآله بعد از واقعه غدير و تمام شدن خطبه‏اش به مردم امر کرد تا به ايشان تهنيت و تبريک بگويند. و بنابر نقل حافظ ابو سعيد نيشابوري (م 407) در کتاب «شرف المصطفي» به سندش از براء بن عازب و ابوسعيد خدري نقل مي‏کند که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «هنّئوني هنّئوني، انّ اللَّه تعالي خصّني بالنبوّة، و خصّ اهل بيتي بالإمامة»؛ «مرا تبريک بگوييد، مرا تبريک بگوييد؛ زيرا خداوند متعال مرا به نبوت و اهل بيت مرا به امامت اختصاص داد.»

و همين موقع بود که عمر بن خطّاب جلو آمد و به حضرت علي‏عليه السلام تبريک گفت.

 

ترس پيامبر

سيوطي نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «همانا خداوند مرا مأمور به ابلاغ نمود، اين مطلب براي من سنگين بود و مي‏دانستم که مردم مرا با ابلاغ اين امر تکذيب خواهند کرد. خداوند مرا تهديد کرد که بايد اين مطلب را ابلاغ کني يا اين‏که عذاب خواهي شد. آن‏گاه اين آيه را نازل فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ...».[1] .

چرا پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏ترسد و از چه چيزي خوف دارد؟ آيا ابلاغ اين مطلب که حضرت علي‏عليه السلام دوست و ياور شماست ترسي دارد؟ هرگز! اين تنها ابلاغ ولايت و سرپرستي و خلافت حضرت علي‏عليه السلام است که پيامبرصلي الله عليه وآله از ابلاغش بر مردم خوف دارد؛ زيرا مي‏داند قريش با حضرت علي‏عليه السلام خصومت دارد، اين همان کسي است که در جنگ‏ها پدران و اقوام آن‏ها را به قتل رسانده است....

[1] درّ المنثور، ج 2، ص 298.

 

انکار حارث بن نعمان

مطابق برخي از روايات، حارث بن نعمان فهري بعد از انتشار خبر غدير، خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمده و عرض کرد: «اي محمّد! ما را از جانب خداوند امر کردي که شهادت به وحدانيت خدا داده و تو را رسول خدا بدانيم، ما آن را قبول کرديم. ما را امر کردي که پنج وقت نماز گزاريم، آن را قبول کرديم. ما را امر به زکات و روزه و حج کردي، آن‏ها را نيز قبول نموديم. به اين مقدار راضي نشدي تا اين‏که دست پسر عموي خود را بلند کرده، او را بر ما برتري دادي و فرمودي: «من کنت مولاه فعليّ مولاه»، اين مطلب از جانب تو بود يا از جانب خدا؟ پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «سوگند به کسي که به جز او خدايي نيست، اين مطلب را از جانب خداوند ابلاغ کردم». در اين هنگام حارث بن نعمان پشت کرده و به سوي راحله‏اش حرکت نمود؛ در حالي که با خودش چنين زمزمه مي‏کرد: «بار خدايا! اگر آنچه را که محمّد مي‏گويد حق است، پس بر ما سنگي از آسمان بفرست يا به عذاب دردناکي مبتلا گردان. هنوز به مرکبش نرسيده بود که خداوند سنگي را بر او زد و بر فرق او خورد و از پشتش خارج شد و به درک واصل گشت. در اين هنگام بود که اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»...

اين حديث را ثعلبي در تفسير اين آيه و ديگران نيز نقل کرده‏اند.

اگر در حديث غدير تنها خبر از محبّت حضرت علي‏عليه السلام و نصرت او داده است چه جاي نگراني و عصبانيت است که برخي تقاضاي عذاب از خداوند کنند؟ اين معناي سلطه و سرپرستي است که برخي حاضر به زير بار رفتن آن نبودند.

 

تعبير به نصب

در برخي از روايات غدير خم با لفظ «نصب» تعبير شده است.

شهاب الدين همداني از عمر بن خطّاب نقل کرده که گفت: «نصب رسول اللَّه علياً علماً وقال: من کنت مولاه فعلي مولاه»؛[1]  «رسول خداصلي الله عليه وآله علي‏عليه السلام را به عنوان عَلَم نصب کرده و فرمود: هر که من مولاي اويم پس علي مولاي اوست...».

حمويني به سند خود از حضرت علي‏عليه السلام نقل کرده که فرمود: «امر اللَّه نبيّه ينصبني للناس»؛[2]  «خداوند پيامبرش را امر کرد تا مرا بر مردم نصب کند».

و مي‏دانيم که تعبير «نصب» با مقام امامت و سرپرستي سازگاري دارد.

 [1] مودّة القربي، مودّت پنجم.

[2] فرائد السمطين، ج 1، ص 312.

 

تاج گذاري

مطابق برخي از روايات، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله بعد از واقعه غدير عمامه معروف خود به نام «سحاب» را بر سر مبارک حضرت‏عليه السلام گذاشت.

ابن قيّم مي‏گويد: «کان لرسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله عمّامة تسمي السحاب، کساها علياً»؛[1]  «رسول خداصلي الله عليه وآله عمامه‏اي داشت به نام سحاب که بر سر علي‏عليه السلام گذاشت.»

مسلم نقل مي‏کند: «کان الرسول‏صلي الله عليه وآله يلبسها في ايام خاصة مثل يوم فتح مکة»؛[2]  «رسول خداصلي الله عليه وآله آن عمامه را در ايّام خاص؛ همانند روز فتح مکه بر سر مي‏گذاشت.»

محبّ الدين طبري از عبدالاعلي بن عدي بهراني نقل مي‏کند که گفت: «دعا رسول اللَّه علياً يوم غدير خم فعمّمه وارخي عذبة العمامة من خلفه»؛[3]  «رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خم علي‏عليه السلام را خواست و بر سر او عمامه‏اي پيچيد و ذيل آن را بر پشتش انداخت.»

عده‏اي از علماي اهل سنت حديث تاج گذاري حضرت علي‏عليه السلام را نقل کرده‏اند؛ امثال:

- ابو داوود طيالسي

- ابن ابي شيبه

- احمد بن حسين بن علي بيهقي

- ابراهيم بن محمد حمويني

- محمد بن يوسف زرندي

- علي بن محمد معروف به ابن صباغ مالکي

- جلال الدين سيوطي

- متقي هندي

و...

 

 [1] زاد المعاد، ج 1، ص 121.

[2] صحيح مسلم، کتاب الحج، ح 451؛ سنن ابي داوود، ج 4، ص 54.

[3] الرياض النضرة، ج 2، ص 289؛ اسد الغابة، ج 3، ص 114.

 

تعبير به اولويت

سبط بن جوزي بعد از ردّ معاني ديگر غير از «اولويّت و سرپرستي» براي حديث غدير مي‏گويد: «پس متعيّن است معناي دهم، و معناي آن اين است: هر کس من به او سزاوارتر از خودش هستم پس علي سزاوارتر به اوست.

آن‏گاه مي‏گويد: به اين معنا تصريح کرده حافظ ابو الفرج يحيي بن سعيد ثقفي اصفهاني در کتاب «مرج البحرين»؛ زيرا اين حديث را به سند خود از مشايخش نقل کرده و در آن چنين آمده است: رسول خداصلي الله عليه وآله دست علي‏عليه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت وليّه و أولي به من نفسه فعليّ وليّه»؛[1]  «هر کس من وليّ و سزاوارتر به او از خودش هستم پس علي وليّ و سرپرست اوست.»

  [1] تذکرة الخواص، ص 32.

  

اعتراف کنندگان به دلالت حديث غدير بر ولايت

 اعتراف کنندگان به دلالت حديث غدير بر ولايت

برخي از علماي اهل سنت تا حدودي انصاف به خرج داده و دلالت حديث را بر امامت و سرپرستي حضرت اميرعليه السلام قبول کرده‏اند، گرچه از طرفي ديگر در صدد توجيه آن برمي‏آيند. اينک به اسامي برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

 >محمد بن محمد غزالي

>ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکيم نسائي

>فريدالدين عطار نيشابوري

>محمد بن طلحه شافعي

>سبط بن جوزي

>محمد بن يوسف گنجي شافعي

>سعيدالدين فرغاني

>تقي الدين مقريزي

>سعدالدين تفتازاني

 

محمد بن محمد غزالي

او بعد از نقل حديث غدير مي‏گويد: «اين، تسليم و رضايت و تحکيم است. ولي بعد از اين واقعه هوا و هوس به جهت حبّ رياست و به دست گرفتن عمود خلافت و...، بر آنان غلبه کرد... و لذا به خلاف اول بازگشته و اسلام را به پشت سر خود انداختند و با پول اندکي آن را معامله کردند، پس چه بد معامله‏اي انجام دادند».[1] .

همين مطلب را سبط بن جوزي از غزّالي نقل کرده است.[2] .

 [1] سرّ العالمين، ص 39و40، طبع دار الآفاق العربية، مصر.

[2] تذکرة الخواص، ص 62.

 

ابوالمجد مجدود بن آدم، معروف به حکيم نسائي

او در مدح حضرت امير مي‏گويد:

نايب مصطفي به روز غدير

کرده بر شرع خود مر او را مير[1] .

[1] حديقة الحقيقة، حکيم نسائي.

 

فريدالدين عطار نيشابوري

او در معناي حديث غدير مي‏گويد:

 

چون خدا گفته است در خمّ غدير 

با رسول اللّه ز آيات منير

 

ايّها الناس اين بود الهام او 

زانکه از حق آمده پيغام او

 

گفت رو کن با خلايق اين ندا 

نيست اين دم خود رسولم بر شما

 

هر چه حق گفته است من خود آن کنم 

بر تو من از اسرار حقّ آسان کنم

 

چون که جبريل آمد و بر من بگفت 

من بگويم با شما راز نهفت

 

اين چنين گفته است قهّار جهان 

حقّ و قيّوم خداي غيب دان

 

مرتضي والي در اين ملک من است 

هر که اين سرّ را نداند او زن است[1] .

 

[1] مثنوي مظهر حقّ، عطار نيشابوري.

  

محمد بن طلحه شافعي

او مي‏گويد: «... وليعلم انّ هذا الحديث هو من اسرار قوله تعالي في آية المباهلة «فَقُلْ تَعالَوْا...» والمراد نفس عليّ علي ماتقدم؛ فانّ اللَّه جلّ وعلا لمّا قرن بين نفس رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وبين نفس عليّ وجمعهما بضمير مضاف الي رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله اثبت رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله لنفس عليّ بهذا الحديث ما هو ثابت لنفسه علي المؤمنين عموماً، فانّه اولي بالمؤمنين وناصر المؤمنين وسيد المؤمنين. وکلّ معني امکن اثباته ممّا دلّ عليه لفظ المولي لرسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله فقد جعله لعلي‏عليه السلام وهي مرتبة سامية ومنزلة شاهقة ودرجة عليّة ومکانة رفيعة، خصّه بها دون غيره، فلهذا صار ذلک اليوم عيد وموسم سرور لأوليائه»؛[1]  «... بايد دانسته شود که اين حديث - حديث غدير - از اسرار قول خداوند متعال در آيه مباهله است؛ «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ». و مراد نفس، علي‏عليه السلام است آن گونه که گذشت؛ زيرا خداوند جلّ و علا چون مقارنت بين نفس رسول خدا و بين نفس علي‏عليه السلام انداخته و آن دو را با هم جمع کرده، لذا رسول خداصلي الله عليه وآله در اين حديث هر آنچه براي خودش نسبت به مؤمنين ثابت است براي حضرت علي‏عليه السلام نيز ثابت کرده است. پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر به مؤمنين و ناصر و آقاي مؤمنين است. هر معنايي که براي رسول خدا اثباتش ممکن است و لفظ «مولي» بر آن دلالت دارد، همان معنا براي حضرت علي‏عليه السلام ثابت است. و اين مرتبه‏اي است عالي و درجه‏اي است بس بزرگ که پيامبر تنها به حضرت علي‏عليه السلام اختصاص داده است. و به همين جهت است که روز غدير خم، عيد و موسم سرور اولياي خداست.»

  [1] مطالب السؤول، ص 44و45.

 

سبط بن جوزي

او درباره حديث غدير مي‏گويد: «معناه: من کنت اولي به من نفسه فعليّ اولي به...»؛[1]  «معناي آن اين است: «هر کس من اولي و سزاوارتر به او هستم پس علي‏عليه السلام سزاوارتر به اوست...».

[1] تذکرة الخواص، ص 34-30.

 

محمد بن يوسف گنجي شافعي

او مي‏گويد: «... لکن حديث غدير خم دالّ علي التولية وهي الاستخلاف»؛[1]  «... لکن حديث غدير خم دلالت بر توليه و استخلاف دارد.»

[1] کفاية الطالب، ص 166و167.

 

سعيدالدين فرغاني

او در شرح يک بيت از ابن فارض که مي‏گويد:

واوضح بالتأويل ما کان مشکلاً

عليّ بعلم ناله بالوصية

مي‏نويسد: «در اين شعر به اين مطلب اشاره شده که علي - کرم اللَّه وجهه - کسي است که مشکلات کتاب و سنت را بيان و واضح خواهد کرد به توسّط علمي که به او رسيده است؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله او را وصيّ و قائم مقام خود قرار داد آن هنگام که فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه».[1] .

[1] شرح تائيه ابن فارض، فرغاني.

 

تقي الدين مقريزي

او از ابن زولاق نقل مي‏کند: «و في يوم ثمانية عشر من ذي الحجّة سنة 362 - و هو يوم الغدير - يجتمع خلق من اهل مصر والمغاربة ومن تبعهم للدعاء، لانّه يوم عيد؛ لانّ رسول اللَّه عهد إلي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب فيه واستخلفه...»؛[1]  «در روز هجدهم ذي حجّه، سال 363 ه.ق که روز غدير خم است جماعتي از اهل مصر و مغرب زمين و متابعين آن‏ها دور هم جمع مي‏شوند و دعا مي‏خوانند؛ زيرا آن روز عيد است، به جهت آن‏که رسول خداصلي الله عليه وآله در آن روز عهد کرد به اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب‏عليه السلام و او را خليفه خود قرار داد...».

[1] المواعظ والاعتبار بذکر الخطط والآثار، ج 2، ص 220.

 

سعدالدين تفتازاني

او در دلالت حديث غدير مي‏گويد: «(مولي) گاهي به معناي آزاد کننده و گاهي آزاد شده و هم قسم، همسايه، پسر عمو، ياور و سرپرست استعمال مي‏شود. خداوند متعال مي‏فرمايد: «مَأْواکُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاکُمْ» يعني اولي بکم. اين معنا را ابو عبيده نقل کرده است. و پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «ايّما امرأة أنکحت نفسها بغير اذن مولاه...»؛ «هر زني که خودش را بدون اذن مولايش به نکاح درآورد...»، مولي در اين حديث به معناي اولي و سرپرست است. و مثل اين معنا براي کلمه «مولي» در شعر بسيار است. و به طور کلي، استعمال کلمه «مولي» به معناي متولّي و مالک امر و اولي به تصرف، در کلام عرب شايع است و نيز از بسياري از بزرگان اهل لغت نقل شده است. و مقصود آن است که کلمه «مولي» اسم براي اين معناست، نه اين‏که صفت باشد و به منزله اولي به تصرف، تا اعتراض گردد که اين کلمه صيغه اسم تفضيل نيست، و به اين معنا استعمال نمي‏شود. و سزاوار است که در حديث غدير از کلمه «مولي» همين معنا اراده شود، تا با صدر حديث مطابقت پيدا کند. به جهت اين‏که با پنج معناي اول مناسبت ندارد، و اين امري است ظاهر. و نيز با معناي ششم؛ يعني «ناصر» سازگاري ندارد؛ زيرا معنا ندارد که پيامبرصلي الله عليه وآله مردم را در آن مکان براي ابلاغ اين معنا جمع کرده باشد، اين مطلب نيز واضح است...».

او در آخر مي‏گويد: «ولا خفاء في انّ الولاية بالناس والتولّي والمالکية لتدبير امرهم والتصرّف فيهم بمنزلة النبيّ وهو معني الامامة»؛[1]  «مخفي نماند که ولايت بر مردم، و سرپرستي و مالکيّت تدبير امر مردم و تصرّف در شؤون آنان، همانند منزلت پيامبرصلي الله عليه وآله با معناي امامت سازگاري دارد.»

[1] شرح مقاصد، ج 2، ص 290.

کتمان کنندگان حديث غدير

کتمان کنندگان حديث غدير

مطابق برخي از روايات، حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در مجامعي از صحابه خواست تا کساني که در روز غدير خم حاضر بوده و از پيامبرصلي الله عليه وآله حديث غدير را شنيدند برخيزند و در بين جمعيّت شهادت و گواهي دهند. عده‏اي برخاسته و گواهي دادند، ولي برخي نيز بدون هيچ جهت خاص از شهادت سرباز زده و بهانه‏هايي آوردند و در نتيجه مبتلا به امراضي شدند که هرگز علاج‏پذير نبود، که از جمله مي‏توان به اين افراد اشاره کرد:

1 - انس بن مالک؛ او کسي بود که به جهت کتمان حديث غدير به مرض برص مبتلا شد.[1] .

2 - براء بن عازب؛ او به جهت کتمان حديث غدير کور شد.[2] .

3 - زيد بن ارقم؛ او نيز به جهت کتمان حديث غدير خم کور شد.[3] .

4 - جرير بن عبداللَّه بجلي؛ او بعد از کتمان حديث و نفرين اميرالمؤمنين‏عليه السلام به جاهليّت بازگشت.[4] .

 [1] المعارف، ابن قتيبه، ص 194؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 362.

[2] احقاق الحق، ج 6، ص 560؛ ارجح المطالب، ص 580.

[3] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 362؛ السيرة الحلبية، ج 3، ص 337.

[4] انساب الاشراف، ج 2، ص 156.

فضيلت روزه روز غدير

 فضيلت روزه روز غدير

خطيب بغدادي با سند صحيح از ابوهريره نقل کرده که گفت: «من صام يوم ثمان عشر من ذي الحجة کتب له صيام ستين شهراً، وهو يوم غدير خم لمّا اخذ النبيّ بيد علي بن ابي طالب فقال: الست ولي المؤمنين؟ قالوا: بلي يا رسول اللَّه. قال من کنت مولاه فعليّ مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لک يابن ابي طالب! اصبحت مولاي ومولي کل مسلم، فانزل اللَّه: «أَلْيَوْمُ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ...»...»؛[1]  «هر کس در روز هجدهم از ماه ذي حجّه روزه بگيرد براي او معادل شصت ماه روزه نوشته مي‏شود. و آن روز غدير خم است، هنگامي که پيامبرصلي الله عليه وآله دست علي بن ابي طالب‏عليه السلام را گرفته و فرمود: «آيا من سرپرست مؤمنين نيستم؟» گفتند: آري، اي رسول خدا! حضرت فرمود: هر کس که من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. عمر بن خطّاب گفت: مبارک باد، مبارک باد بر تو اي فرزند ابي طالب! تو مولاي من و مولاي هر مسلمان شدي. آن‏گاه خداوند اين آيه را نازل کرد: «أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ ديِنَکُمْ...»...».

اين حديث را خطيب بغدادي از عبداللَّه بن علي بن محمد بن بشران، از حافظ علي بن عمر دارقطني، از ابونصر حبشون خلّال، از علي بن سعيد رملي، از ضمرة بن ربيعه، از عبداللَّه بن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب، از ابوهريره نقل کرده است.

- ابوهريره؛ کسي است که جمهور اهل سنت اجماع بر عدالت و وثاقت او دارند.

- شهر بن حوشب اشعري؛ ابو نعيم او را از اوليا شمرده،[2]  و ذهبي مي‏گويد: بخاري او را ثنا گفته و احمد بن عبداللَّه عجلي و يحيي و ابن شيبه و احمد و نسوي او را توثيق کرده‏اند.[3]  و ابن عساکر نقل مي‏کند که از احمد بن حنبل درباره او سؤال شد، او حديثش را ستود، و خودش را نيز توثيق کرده و بر او ثنا گفت.[4] .

- مطر بن طهمان ورّاق، ابو رجاء خراساني؛ ابو نعيم او را از اوليا برشمرده است.[5]  و ابن حبّان او را جزء ثقات آورده، و از عجلي نقل کرده که او صدوق است.[6]  بخاري و مسلم و بقيه صحاح از او روايت نقل کرده‏اند.

- ابو عبدالرحمن (عبداللَّه) بن شوذب؛ او را نيز حافظ از اوليا به حساب آورده است.[7]  خزرجي از احمد و ابن معين نقل کرده که او ثقه است.[8] .

ابن حجر او را از ثقات دانسته و از سفيان ثوري نقل کرده که او از ثقات مشايخ ما به حساب مي‏آيد. و ابن خلفون توثيقش را از ابن نمير و ابي طالب و عجلي و ابن عمار و ابن معين و نسائي، نقل کرده است.[9] .

- ضمرة بن ربيعه قرشي ابو عبداللَّه دمشقي؛ ابن عساکر از احمد بن حنبل نقل کرده که او ثقه مأمون و مرد صالح و مليح الحديث است. و نيز از ابن معين نقل کرده که او ثقه است.[10]  و ابن سعد نيز او را ثقه مأمون و اهل خير معرّفي کرده که هيچ کس افضل از او نبوده است.[11] .

- ابو نصر علي بن سعيد ابي حمله رملي؛ ذهبي او را توثيق کرده و مي‏گويد: تا کنون از کسي نشنيده‏ام که درباره او حرفي بزند.[12]  ابن حجر در «لسان الميزان» توثيقش را اختيار کرده است.[13] .

- ابو نصر حبشون بن موسي بن ايّوب خلاّل؛ خطيب بغدادي او را توثيق کرده و از دارقطني حکايت شده که او صدوق است.[14] .

- حافظ علي بن عمر، ابو الحسن بغدادي، مشهور به دارقطني، صاحب سنن؛ او کسي است که بسياري از علماي اهل سنت او را تعريف کرده‏اند، خطيب بغدادي او را يگانه دهر و...[15]  و ابن خلّکان[16]  و حاکم نيشابوري او را بسيار ستايش کرده‏اند.

[1] تاريخ بغداد، ج 8، ص 290؛ مناقب ابن مغازلي،ص 18، ح 24؛ تذکرة الخواص، ص 30؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 77، ح 44.

[2] حلية الاولياء، ج 6، ص 67-59.

[3] ميزان الاعتدال، ج 2، ص 283، رقم 3756.

[4] تاريخ مدينة دمشق، ج 8، ص 148-137.

[5] حلية الاولياء، ج 3، ص 75.

[6] الثقات، ج 5، ص 435.

[7] حلية الاولياء، ج 6، ص 135-125.

[8] خلاصة الخزرجي، ج 2، ص 66، رقم 3566.

[9] تهذيب التهذيب، ج 5، ص 225.

[10] تاريخ دمشق، ج 8، ص 475.

[11] الطبقات الکبري، ج 7، ص 471.

[12] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 125، رقم 5833 و ص 131، رقم 5851.

[13] لسان الميزان، ج 4، ص 260، رقم 5806.

[14] تاريخ بغداد، ج 8، ص 284، رقم 4392.

[15] وفيات الاعيان، ج 3، ص 279، رقم 434.

[16] تذکرة الحفّاظ، ج 3، ص 991، رقم 925.

 

 

احتجاجات به حديث غدير

 احتجاجات به حديث غدير

 

>احتجاج امام علي

>احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير

>احتجاج ديگران به حديث غدير

 

احتجاج امام علي

امام علي‏عليه السلام بعد از رحلت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله هر موقعيتي که مناسب مي‏ديد حقّانيت خود را از هر راه ممکن به اثبات مي‏رساند که از آن جمله تذکّر به حديث غدير و ولايت خود است. اين‏که به مواردي اشاره مي‏کنيم:

الف) روز شورا

خطيب خوارزمي حنفي و حمّوئي شافعي با سند خود از ابي الطفيل عامر بن واثله نقل کرده‏اند که گفت: من در روز شورا کنار درب اتاقي بودم که علي‏عليه السلام و پنج نفر ديگر در آن بودند. شنيدم که حضرت به آن‏ها مي‏فرمود: «هر آينه بر شما به چيزي احتجاج خواهم کرد که عرب و عجم نمي‏تواند آن را تغيير دهد».

آن‏گاه فرمود: «انشدکم اللَّه ايّها النفر جميعاً: افيکم احد وحّد اللَّه قبلي؟ قالوا: لا... هل فيکم احد قال له رسول اللَّه: «من کنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا»؛[1]  «شما را به خدا سوگند اي جماعت! آيا در ميان شما کسي هست که قبل از من خدا را به توحيد بخواند؟ همگي گفتند: خير... شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا در ميان شما کسي هست که رسول خدا در حقّ او فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب، غيري؟» گفتند: به خدا هرگز.»

اين مضمون را جماعت بسياري از اهل سنت در کتاب‏هاي خود آورده‏اند؛ از قبيل:

- ابن حاتم شامي.[2] .

- ابن هجر هيثمي.[3] .

- ابن عقده.[4] .

- حافظ عقيلي.[5] .

- ابن عبدالبرّ.[6] .

- بخاري.[7] .

- ابن عساکر.[8] .

- قاضي ابو عبداللَّه الحسين بن هارون ضبّي (398 ه).[9] .

- گنجي شافعي.[10] .

- ابن المغازلي شافعي.[11] .

- سيوطي شافعي.[12] .

- متقي هندي.[13] .

ب) ايام خلافت عثمان

حمّوئي شافعي به سند خود از تابعي بزرگ سليم بن قيس هلالي نقل مي‏کند که فرمود: علي - صلوات اللَّه عليه - را در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله در عصر خلافت عثمان مشاهده کردم و جماعتي که با يکديگر مذاکره علم و فقه مي‏نمودند. آنان فضيلت و سوابق و هجرت قريش را متذکّر شدند و آنچه رسول خداصلي الله عليه وآله در فضيلت آن‏ها بيان کرده است... در ميان آن جمعيت بيش از دويست نفر از مهاجران؛ از جمله علي بن ابي طالب‏عليه السلام، سعد بن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن‏عليه السلام، حسين‏عليه السلام، ابن عباس، محمد بن ابوبکر و عبداللَّه بن جعفر بودند. و نيز از انصار ابيّ بن کعب، زيد بن ثابت، ابو ايوب انصاري، ابو الهيثم بن تيهان، محمد بن سلمه، قيس بن سعد، جابر بن عبداللَّه، انس بن مالک و... بودند... علي بن ابي طالب‏عليه السلام و اهل بيتش ساکت نشسته، سخن نمي‏گفتند. جماعت حاضر رو به حضرت کرده، عرض کردند: اي ابا الحسن! چه شده که سخن نمي‏گويي؟

حضرت فرمود: هيچ قبيله‏اي نبود جز آن‏که فضيلت خود را بيان کرده و حقّ خود را ذکر کرد، ولي من از شما سؤال مي‏کنم اي جماعت قريش و انصار! خداوند به توسط چه کسي اين فضيلت را به شما عطا فرمود؟ آيا به توسط شما و عشاير و اهل بيوتتان يا توسط غير شما؟ عرض کردند: بلکه خداوند اين‏ها را توسط محمدصلي الله عليه وآله و عشيره او به ما عطا کرده و منّت گذاشته است، نه به واسطه خود ما و عشاير و اهل بيوت ما. آن‏گاه حضرت‏عليه السلام شروع به ذکر مناقب و فضايل خود کرده، يکي پس از ديگري آن‏ها را برمي‏شمارد تا اين‏که مي‏فرمايد: شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا مي‏دانيد که اين آيه کجا نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ».[14]  و کجا نازل شد: «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ».[15]  و کجا نازل کرد: «... وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً...».[16]  وقتي که مردم گفتند: اي رسول خدا! آيا اين آيات مخصوص برخي از مؤمنين است يا شامل جميع آنان خواهد شد؟ خداوند عزّ وجلّ پيامبر خود را امر نمود تا واليان امرشان را معرفي کند، و نيز همان‏گونه که براي آنان نماز و زکات و حجّ را تفسير نمود، ولايت را نيز تفسير نمايد و مرا نيز در غدير خم منصوب به خلافت کند. آن‏گاه پيامبر در خطبه‏اي فرمود: اي مردم! خداوند مرا مأمور به رسالتي کرده که دلم به آن تنگ آمده است و مي‏ترسم که با ابلاغ آن مردم مرا تکذيب کنند، ولي مرا تهديد کرده که آن را ابلاغ کنم وگرنه مرا عذاب خواهد کرد. آن‏گاه امر نمود تا نداي نماز جماعت سر داده شود. سپس در خطبه‏اي فرمود: اي مردم! آيا مي‏دانيد که خداوند عزّ و جلّ مولاي من و من مولاي مؤمنين و اولي به آن‏ها از خودشان هستم؟ گفتند: آري، اي رسول خدا! فرمود: بلند شو، اي علي! پس من بلند شدم. حضرت فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي او است، بار خدايا! هر کس که ولايت او را پذيرفت او را دوست داشته و او را تحت ولايت و سلطه خود قرار بده، و هر کس که از روي عناد و سرکشي از ولايت او سرباز زد او را دشمن بدار....[17] .

ج) در اجتماع کوفه

امام علي‏عليه السلام بعد از آن‏که به او خبر رسيد که مردم او را در ادّعاي حقّانيت خود بر خلافت متّهم مي‏سازند، در رحبه کوفه ميان جماعتي از مردم حاضر شده و به حديث غدير بر ضدّ کساني که با او به نزاع برخاسته بودند، استشهاد نمود.

اين احتجاج به حدّي شايع و علني بود که عده بسياري از تابعين آن را نقل کرده و علما نيز با سندهاي مختلف و متظافر آن را در کتاب‏هاي خود آورده‏اند. اينک به برخي از راوياني که اين قصه را نقل کرده اشاره مي‏کنيم:

1 - ابو سليمان مؤذّن؛

ابن ابي الحديد به سند خود از ابوسليمان مؤذّن نقل کرده که علي‏عليه السلام با مردم چنين احتجاج کرد: «هر کس از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيد که فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه» شهادت دهد؟ قومي به آن شهادت دادند ولي زيد بن ارقم از آن امساک نموده و شهادت نداد در حالي که مي‏دانست. حضرت بر او نفرين کرد که خداوند او را کور گرداند. و لذا کور شد. ولي بعد از کوري حديث غدير را روايت مي‏نمود.[18] .

2 - اصبغ بن نباته.[19] .

3 - حَبَّة بن جُوَين عُرَني، ابو قدامه بجلي، صحابي (م 79 -76 ه).[20] .

4 - زاذان بن عمر.[21] .

5 - زِرّ بن حبيش اسدي.[22] .

6 - زياد بن ابي زياد.[23] .

7 - زيد بن ارقم.[24] .

8 - زيد بن يُثيع.[25] .

9 - سعيد بن ابي حدّان.[26] .

10 - سعيد بن وهب.[27] .

11 - ابو الطفيل عامر بن واثله.[28] .

12 - ابو عماره، عبد خير بن يزيد.[29] .

13 - عبدالرحمن بن ابي ليلي.[30] .

14 - عمرو ذي مرّ.[31] .

15 - عميرة بن سعد.[32] .

16 - يعلي بن مرّه.[33] .

17 - هاني بن هاني.[34] .

18 - حارثة بن مضرّب.[35] .

19 - هبيرة بن مريم.[36] .

20 - ابو رمله عبداللَّه بن ابي امامه.[37] .

21 - ابو وائل شقيق بن سلمه.[38] .

22 - حارث اعور.[39] .

برخي از گواهان

برخي از کساني که در روز رحبه شهادت و گواهي براي اميرالمؤمنين‏عليه السلام به حديث غدير داده‏اند؛ عبارتند از:

1 - ابو زينب بن عوف انصاري

2 - ابو عمرة بن عمرو بن محصن انصاري.

3 - ابو فضاله انصاري.

4 - ابو قدامه انصاري.

5 - ابو ليلي انصاري.

6 - ابو هريره دوسي.

7 - ابو الهيثم بن تيّهان.

8 - ثابت بن وديعه انصاري.

9 - حُبش بن جناده سلولي.

10 - ابو ايوب خالد انصاري.

11 - خزيمة بن ثابت انصاري.

12 - ابو شريح خويلد بن عمرو خزاعي.

13 - زيد يا يزيد بن شراحيل انصاري.

14 - سهل بن حنيف انصاري اوسي.

15 - ابو سعيد سعد بن مالک خُدري انصاري.

16 - ابو العباس سهل بن سعد انصاري.

17 - عامر بن ليلي غفاري.

18 - عبدالرحمن بن عبد ربّ انصاري.

19 - عبداللَّه بن ثابت انصاري خادم رسول خداصلي الله عليه وآله.

20 - عبيد بن عازب انصاري.

21 - ابو طريف عدي بن حاتم.

22 - عقبة بن عامر جهني.

23 - ناجية بن عمرو خزاعي.

24 - نعمان بن عجلان انصاري.

25 - حافظ هيثمي به سند صحيح نقل کرده که تعداد نفراتي که در آن منطقه حاضر بوده و احتجاج اميرالمؤمنين‏عليه السلام را به حديث غدير شنيدند، سي نفر بوده‏اند.[40] .

از آنجا که تاريخ اين احتجاج سال 35 هجري بوده و از وقت صدور حديث غدير 25 سال مي‏گذشته است، طبيعي به نظر مي‏رسد که بسياري از صحابه که حديث را شنيده بوده‏اند از دار دنيا رحلت کرده باشند. و نيز برخي در جنگ‏ها شهيد شده، برخي ديگر نيز در کشورها و شهرهاي مختلف پراکنده شده‏اند و تنها اين سي نفر کساني بودند که در کوفه آن هم در منطقه رحبه در آن وقت حاضر بوده، شهادت و گواهي به حديث غدير براي اميرالمؤمنين‏عليه السلام دادند.

د) احتجاج در جنگ جمل

يکي ديگر از مواردي که حضرت علي‏عليه السلام به حديث غدير احتجاج نمود، در روز جنگ جمل عليه طلحه بود.

حافظ حاکم نيشابوري به سند خود از نُذير ضبّي کوفي تابعي نقل مي‏کند که گفت: ما با علي‏عليه السلام در روز جمل بوديم، حضرت‏عليه السلام کسي را به نزد طلحة بن عبيداللَّه فرستاد تا به ملاقات او بيايد. طلحه خدمت حضرت رسيد. حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند مي‏دهم! آيا از رسول خداصلي الله عليه وآله نشنيدي که مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»؟ گفت: آري. حضرت فرمود: پس براي چه با من جنگ مي‏کني؟ گفت: يادم نمي‏آيد. اين را گفت و از حضرت جدا شد.[41] .

ه) حديث سواران در کوفه

احمد بن حنبل به سند خود از رياح بن حارث نقل کرده که گفت: جمعي در منطقه رحبه بر علي‏عليه السلام وارد شدند و عرض کردند: السلام عليک يا مولانا. حضرت فرمود: «چگونه من مولاي شمايم در حالي که شما عرب هستيد؟» عرض کردند: ما از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که در روز غدير خم مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[42] .

و) احتجاج در روز صفين

سليم بن قيس هلالي، تابعي بزرگ در کتاب خود نقل مي‏کند که اميرالمؤمنين‏عليه السلام در صفين در ميان لشکر خود بر منبر رفت و مردم را دور خود جمع کرده، براي آنان که از نواحي مختلف بوده و از آن جمله مهاجرين و انصار بودند، سخن گفت. او پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «اي جماعت مردم! همانا مناقب من بيش از آن است که احصا شود...».

در اين حديث نيز حضرت به طور تفصيل فضايل خود را بيان کرده که از آن جمله تذکّر به حديث غدير است.[43] .

 [1] مناقب خوارزمي، ص 313، ح 314؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 319، ح 251.

[2] الدر النظيم، ج 1، ص 116.

[3] الصواعق المحرقة، ص 126، به نقل از دارقطني.

[4] الامالي، طوسي، ص 332، ح 667.

[5] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 441، رقم 1643؛ لسان الميزان، ج 2، ص 198، رقم 2212.

[6] الاستيعاب، قسم سوم / 1098، رقم 1855.

[7] التاريخ الکبير، ج 2، ص 382.

[8] تاريخ دمشق، رقم 1140و1141و1142.

[9] امالي، ضبّي، مجلس 61.

[10] کفاية الطالب، ص 386.

[11] المناقب، ح 155.

[12] جمع الجوامع، ج 2، ص 165و166؛ مسند فاطمه‏عليها السلام، ص 21.

[13] کنز العمال، ج 5، ص 726-717، ح 14241و14243.

[14] سوره نساء، آيه 59.

[15] سوره مائده، آيه 55.

[16] سوره توبه، آيه 16.

[17] فرائد السمطين، ج 1، ص 312، ح 350.

[18] شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 74، خطبه 56.

[19] اسد الغابة، ج 3، ص 469، رقم 3341.

[20] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ابن المغازلي، ص 20، ح 27.

[21] مسند احمد، ج 1، ص 135، ح 642؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 121؛ مطالب السؤول، ص 54؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 210 و ج 7، ص 348؛ تذکرة الخواص، ص 17؛ کنز العمال، ج 13، ص 170، ح 36514؛ تاريخ دمشق، رقم 524؛ مسند علي‏عليه السلام، سيوطي، ح 144 و...

[22] شرح المواهب، ج 7، ص 13؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441؛ الاصابة، ج 1، ص 305؛ قطن الازهار المتناثرة، سيوطي، ص 278.

[23] مسند احمد، ج 1، ص 142، ح 672؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ البداية و النهاية، ج 7، ص 384، حوادث سال 40 هجري؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ تاريخ دمشق، رقم 532؛ المختارة، حافظ ضياء، ج 2، ص 80، ح 458؛ درّ السحابة، شوکاني، ص 211.

[24] مسند احمد، ج 6، ص 510، ح 22633؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ المعجم الکبير، ج 5، ص 175، ح 4996مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ابن المغازلي، ص 23، ح 33؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 383، حوادث سال 40 ه.

[25] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229؛ کفاية الطالب، ص 63؛ اسني المطالب، ص 49؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 101، ح 87 و ص 102، ح 88؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8472؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ جامع الاحاديث، سيوطي، ج 16، ص 263، ح 7899؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487 و...

[26] فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 34.

[27] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953 و ج 6، ص 504، ح 22597؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 117، ح 98؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8483؛ اسد الغابة، ج 3، ص 492، رقم 3382؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229 و ج 7، ص 384؛ المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المعجم الکبير، ح 5058المعجم الاوسط، ح 1987؛ تاريخ دمشق، رقم 522-517؛ المختارة، ضياء مقدسي، رقم 479و480و481.

[28] مسند احمد، ج 5، ص 498، ح 18815؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 113، ح 93؛ السنن الکبري، ج 5، ص 134، ح 8478؛ کفاية الطالب، ص 55؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114البداية والنهاية، ج 5، ص 231؛ نزل الابرار، ص 52؛ اسد الغابة، ج 6، ص 252، رقم 6169؛ ينابيع المودة، ج 1، ص 36، باب 4.

[29] المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المناقب، ابن المغازلي، رقم 27؛ تاريخ دمشق، رقم 520.

[30] مسند احمد، ج 1، ص191، ح 964؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 236؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 308؛ اسد الغابة، ج 4، ص 108، رقم 3783؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 69، ح 36؛ اسني المطالب، ص 47و48؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ کنز العمال، ج 13، ص 131، ح 36417؛ مسند بزّار، رقم 632؛ مسند علي‏عليه السلام، سيوطي، ص 46؛ مسند ابو يعلي، رقم 567؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 155؛ تاريخ اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ابن عساکر، رقم 510؛ المختارة، ضياء مقدسي، ج 2، ص 273، رقم 654.

[31] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 954؛ خصائص نسائي، ص 117، ح 99؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8484فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 36؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ کفاية الطالب، ص 63؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 294، رقم 6481؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ تاريخ الخلفاء، ص 158؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487؛ مسند بزّار، ج 3، ص 35، رقم 766؛ اسني المطالب، ص 49؛ المعجم الکبير، ح 5059المعجم الاوسط، ح 2130و5301؛ تاريخ اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ابن عساکر، رقم 515و516؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 72؛ درّ السحابة، ص 209.

[32] حلية الاولياء، ج 5، ص 26؛ خصائص نسائي، ص 100، ح 85؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8470؛ المناقب، ابن المغازلي، ص 26، ح 38؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 230 و ج 7، ص 384؛ کنز العمال، ج 13، ص 154، ح 36480 و ص 157، ح 36486.

[33] اسد الغابة، ج 5، ص 297، رقم 5162.

[34] همان، ج 3، ص 492، رقم 3382.

[35] خصائص نسائي، ص 167، ح 58؛ السنن الکبري، ج 5، ص 154، ح 8542. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 228، خطبه 37؛ السيرة الحلبية، ج 3، ص 274.

[36] المعجم الکبير، ح 8058.

[37] کتاب الموالاة، طبري.

[38] انساب الاشراف، ترجمه اميرالمؤمنين‏عليه السلام، رقم 169.

[39] لسان الميزان، ج 2، ص 379.

[40] مجمع الزوائد، ج 9، ص 104.

[41] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 419، ح 5594؛ المناقب، خوارزمي، ص 182، ح 221؛ تاريخ دمشق، ج 8، ص 568؛ تذکرة الخواص، ص 72؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ کنز العمال، ج 11، ص 332، ح 31662 و...

[42] مسند احمد، ج 6، ص 583، ح 23051و 23052؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441، رقم 1038؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 113؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 231 و ج 7، ص 384و385؛ المعجم الکبير، ج 4، ص 173، ح 4053؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 354 و...

[43] کتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 757، ح 25.

 

احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير

شمس الدين ابوالخير جزري دمشقي شافعي به سند خود از امّ کلثوم دخترفاطمه‏عليها السلام، و او از فاطمه زهراعليها السلام نقل کرده که فرمود: «أنسيتم قول رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله يوم غدير خم: من کنت مولاه فعليّ مولاه، وقوله‏صلي الله عليه وآله: انت منّي بمنزلة هارون من موسي؟»؛[1]  «آيا فراموش کرديد گفتار رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خم را که فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. و گفتارش که فرمود: تو نزد من همانند هارون نزد موسي هستي.»

امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام نيز به حديث غدير تمسک کرده و احتجاج نموده‏اند.[2] .

 

 [1] اسني المطالب، ص 49.

[2] ينابيع المودة، ج 3، ص 150، باب 90؛ کتاب سليم، ج 2، ص 788، ح 26.

 

احتجاج ديگران به حديث غدير

غير از اهل بيت‏عليهم السلام نيز، در مواردي خاص به حديث غدير خم احتجاج و تمسک کرده‏اند و اين به نوبه خود بر اين دلالت دارد که اين حديث نزد عموم مسلمانان از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است. اينک به اسامي برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 - احتجاج عبداللَّه بن جعفر بر معاويه به حديث غدير بعد از شهادت اميرالمؤمنين‏عليه السلام.[1] .

2 - احتجاج بُرد، بر عمرو بن عاص به حديث غدير خم.[2] .

3 - احتجاج عمرو بن عاص بر معاويه به حديث غدير خم.[3] .

4 - احتجاج عمّار بن ياسر در روز صفّين بر عمرو بن عاص به حديث غدير.[4] .

5 - احتجاج اصبغ بن نباته به حديث غدير در مجلس معاويه در سال (37).[5] .

6 - مناظره جواني با ابو هريره به حديث غدير خم در مسجد کوفه؛

اين مناظره را ابوبکر هيثمي نيز در کتاب «مجمع الزوائد» به نقل از ابي يعلي و طبراني و بزّار به دو طريق نقل کرده، و يکي از آن دو طريق را تصحيح و طريق ديگر را توثيق نموده است.[6] .

7 - احتجاج شخصي بر زيد بن ارقم به حديث غدير خم.[7] .

8 - مناظره مردي عراقي با جابر بن عبداللَّه انصاري به حديث غدير خم.[8] .

9 - احتجاج قيس بن سعد بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50)[9] .

10 - احتجاج دارميّه حجونيّه بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50).[10] .

11 - احتجاج عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي به حديث غدير خم.[11] .

12 - احتجاج مأمون خليفه عباسي به حديث غدير خم بر فقها.[12] .

 [1] کتاب سليم، ج 2، ص 834، ح 42.

[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 97.

[3] مناقب خوارزمي، ص 199، ح 240.

[4] شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206، خطبه 35؛ وقعه صفّين، ص 338.

[5] مناقب خوارزمي، ص 205، ح 240؛ تذکرة الخواص، ص 85.

[6] مسند ابي يعلي موصلي، ج 11، ص 307، ح 6423؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.

[7] ينابيع المودة، ج 2، ص 73، باب 56.

[8] کفاية الطالب، ص 61.

[9] کتاب سليم، ج 2، ص 777، ح 26.

[10] ربيع الابرار، ج 2، ص 599.

[11] حلية الاولياء، ج 5، ص 364.

[12] عقد الفريد، ج 5، ص 61-56.

  

عيد غدير در اسلام

از جمله اموري که موجب جاودانگي داستان غدير گشته و مفاد آن را ثابت و محقّق ساخته است، عيد قرار گرفتن آن است. روز غدير، عيد به شمار آمده و روز و شب آن همراه با عبادت و خشوع و جشن و نيکي به ضعيفان و توسعه بر خود و خانواده قرار گرفته است و مردم در اين جشن، لباس‏هاي خوب و زينت‏هاي خود را مي‏پوشند.

هرگاه مردم به اين گونه امور گرايش داشته باشند، در پي عوامل آن رفته، از راويان آن جستجو کرده و به سرودن اشعار و نقل کردن آن مي‏پردازند و اين گونه در هر دوره‏اي، همه ساله توجّه نسل‏ها به آن معطوف مي‏شود و همواره سندهاي واقعه و متون و اخبار مربوط به آن خوانده مي‏شود و ماندگار مي‏گردد. در رابطه با عيد غدير از دو جهت بحث است:

 عدم اختصاص به شيعه

مبدأ عيد غدير

 

عدم اختصاص به شيعه

اين عيد، تنها به شيعه مربوط نيست، هر چند که شيعه، دلبستگي خاصّي نسبت به آن دارد. فرقه‏هاي ديگر مسلمين هم در عيد گرفتن غدير، با شيعه شريکند. و بزرگاني از غير شيعه در فضيلت اين روز و عيد بودنش به خاطر تعيين امير المؤمنين‏عليه السلام به مقام والاي ولايت از سوي حضرت رسول‏صلي الله عليه وآله سخناني ابراز کرده‏اند؛ چرا که اين موسم، موسم شادماني هواداران حضرت علي‏عليه السلام است؛ چه او را به عنوان جانشين بلا فصل پيامبرصلي الله عليه وآله بدانند، چه چهارمين خليفه.

بيروني در «الآثار الباقية» روز غدير خم را از روزهايي مي‏داند که اهل اسلام آن را از اعياد به حساب آورده‏اند.[1] .

ابن طلحه شافعي مي‏گويد: «روز غدير خم، امير المؤمنين‏عليه السلام آن را در شعر خود ذکر کرده و آن روز عيد و موسم به حساب مي‏آيد، زيرا آن روز وقتي است که رسول خداصلي الله عليه وآله او را به اين منزلت منصوب کرده و بر ساير خلائق برتري داده است».[2] .

و نيز مي‏گويد: «هر معنايي که اثباتش ممکن است و لفظ مولي براي رسول خداصلي الله عليه وآله بر آن دلالت داشته باشد، حضرت‏صلي الله عليه وآله آن را براي علي‏عليه السلام قرار داده است، و اين مرتبه‏اي است بلند، و منزلتي است عظيم، و درجه‏اي است عالي، و مکانتي است رفيع، که پيامبرصلي الله عليه وآله حضرت علي‏عليه السلام را به آن اختصاص داده است. و لذا آن روز، روز عيد و موسم سرور براي اولياي الهي گشته است».[3] .

از کتب تاريخ، استفاده مي‏شود که امّت اسلامي در شرق و غرب، در عيد بودن آن متّفق‏اند و مصريان و مغربيان و عراقيان، به جايگاه آن اعتنا و اهتمام داشته‏اند. و روز غدير نزد آنان به عنوان روزي مشخّص براي نماز، دعا، خطبه و مديحه‏سرايي مشهور بوده است، و نامگذاري اين روز به عيد، مورد اتفاق بوده است.[4] .

ابن خلّکان مي‏گويد: «پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله هنگام بازگشت از مکّه در حجّة الوداع، وقتي به غدير خم رسيد، ميان خود و علي‏عليه السلام عقد برادري بست و او را براي خود، همچون هارون براي حضرت موسي‏عليه السلام دانست و فرمود: «خدايا! کساني که ولايت او را پذيرا شدند دوست بدار و کساني که تحت سلطه ولايت او نرفته و با او دشمني ورزيدند دشمن بدار، و يارانش را ياور باش و خوار کنندگانش را خوار کن». و شيعه را به اين روز، دلبستگي خاصّي است.[5] .

سخنِ ابن خلّکان را مسعودي تأييد کرده است، آنجا که مي‏گويد: فرزندان حضرت علي‏عليه السلام و شيعيان او اين روز را بزرگ مي‏دارند.[6] .

ثعالبي نيز پس از آن‏که شب غدير را از شب‏هاي مشهور نزد امّت شمرده است مي‏نويسد: «و اين، شبي است که فردايش پيامبر خداصلي الله عليه وآله در غدير خم، بر فراز جهاز شتران خطبه خواند و فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه...»، و شيعيان، اين شب را گرامي داشته، به احياء و عبادت مي‏پردازند».[7] .

[1] الآثار الباقية في القرون الخالية، ص 334.

[2] مطالب السؤول، ص 53.

[3] همان، ص 56.

[4] وفيات الاعيان، ابن خلکان، ج 1، ص 60 و ج 2، ص 223.

[5] همان.

[6] التنبيه و الإشراف، مسعودي، ص 221.

[7] ثمار القلوب، ثعالبي، ص 511.

 

مبدأ عيد غدير

با مراجعه به تاريخ پي مي بريم که مبدأ اين عيد بزرگ به عصر پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله باز مي‏گردد. مبدأ آن زماني بود که پيامبرصلي الله عليه وآله در صحراي غدير خم حضرت علي‏عليه السلام را به امامت و ولايت از جانب خداوند منصوب کرد. در آن روز هر مؤمني بدين جهت مسرور شد. و لذا نزد حضرت علي‏عليه السلام آمده و بر او تبريک گفتند. از جمله کساني که او را تبريک گفتند عمر و ابوبکر بود که قبلاً به آن اشاره کرديم. و نيز به جهت تبريک و بزرگداشت اين واقعه افرادي از قبيل حسان بن ثابت، قيس بن سعد بن عباده انصاري و ديگران اين واقعه را به شعر درآوردند.

 

پيام‏هاي غدير

پيام‏هاي غدير

برخي در اين زمان با طرح «کاربردي کردن غدير» در صدد پياده کردن پيام‏هاي «غدير» در جامعه اسلامي‏اند. اينک جا دارد اين موضوع به طور دقيق موشکافي و بررسي شده که «غدير خم» چه پيام‏هايي داشته است؟ آيا پيام‏هاي آن اختصاص به عصر رسول‏صلي الله عليه وآله و بعد از وفات او داشته يا قابل اجرا و پياده شدن تا روز قيامت است؟ اينک به برخي نکته‏ها و پيام‏هاي غدير که برپايي جشن‏ها سبب يادآوري و ابلاغ آن به مردم مي‏شود مي‏پردازيم:

1 - بعد از هر پيامبري احتياج به شخصيتي معصوم است که در خطّ او بوده و ادامه دهنده راه و تبيين کننده مرام آن پيامبر است، و لااقل در حدّ حفظ کيان و مجموعه شريعت، نگهبان و پاسدار دين باشد، همان‏گونه که رسول خداصلي الله عليه وآله براي بعد از خود جانشيني را در اين امر معيّن نمود، و در اين زمان اين شخص امام مهدي‏عليه السلام است.

2 - جانشينان پيامبران بايد از جانب خداوند منصوب شده و توسط پيامبر معيّن و معرفي گردند، همان‏گونه که پيامبرصلي الله عليه وآله براي خود جانشين معيّن کرد؛ زيرا مقام امامت مقامي الهي است و هر امامي بايد از جانب خداوند به طور خاص و عام بر اين سمت منصوب گردد.

3 - يکي از پيام‏هاي غدير مسأله رهبري و صفات و خصوصيات او است، هر کس نمي‏تواند رهبر و جانشين پيامبرصلي الله عليه وآله در جامعه اسلامي باشد، رهبر بايد کسي همانند حضرت علي‏عليه السلام باشد که در خط پيامبر بوده و مجري فرمان و دستورات او باشد وگرنه بر مردم است که با او بيعت نکنند. در نتيجه: مسأله غدير با مسأله سياسي اسلام گره خورده است.

ما در کشور يمن مشاهده مي‏کنيم که از اواسط قرن چهارم به بعد مسأله جشن‏هاي غدير مطرح بوده و هر سال در روز غدير خم آن صحنه عظيم را به نمايش مي‏گذارند و مردم آن روز تجديد خاطر کرده و با وضعيت و شرايط رهبري در جامعه نبوي آشنا مي‏شوند. گرچه در سال‏هاي اخير حکومت وقت پي به آثار و پيام‏هاي مهمّ آن برده و شديداً با برپايي آن مقابله کرده است و حتي هر سال تعدادي به جهت اصرار براي برپايي آن کشته مي‏شوند، ولي مردم در برپايي آن مصمّم‏اند، و اين به جهت آثار و برکات و پيامدهاي اين قضيه در جامعه اسلامي است.

4 - غدير يک پيام هميشگي دارد و آن اين‏که الگوي جامعه اسلامي و رهبر و مقتداي آن بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله بايد حضرت علي‏عليه السلام و امثال او از امامان معصوم باشند. آنان کساني هستند که بر ما ولايت و سلطه دارند و ما بايد با تقرب و نزديکي به آن بزرگواران تحت سلطه تکوين و تشريع آنان قرار گرفته تا از برکات فيض وجودشان بهره‏مند شويم.

5 - غدير و برپايي جشن‏هاي آن نمادي از تشيّع است، و در حقيقت واقعه غدير اعلام اين پيام است که بايد هميشه با حقّ که بر محوريّت حضرت علي‏عليه السلام و اولاد او است پيمان بست تا به پيروزي نايل شد.

6 - نکته و پيام ديگري که از واقعه غدير استفاده مي‏شود اين‏که انسان بايد در ابلاغ حق و حقيقت اصرار ورزيده و از بيان آن کوتاه نيايد؛ زيرا پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله گرچه مي‏دانست مردم بعد از وفاتش به سفارشات او عمل نخواهند کرد، ولي حجت را بر مردم تمام کرده و در هيچ موقعيت مناسب خصوصاً در حجة الوداع و در غدير خم از بيان حق و پافشاري بر آن کوتاه نيامد.

7 - يکي ديگر از پيام‏هاي غدير که تا روز قيامت باقي است مسأله مرجعيت ديني اهل بيت‏عليه السلام است، و لذا پيامبرصلي الله عليه وآله در همين ايّام بود که حديث «ثقلين» را بيان کرده و مردم را به رجوع به اهل بيت معصومش براي اخذ شريعت خود رهنمون ساخت.

8 - يکي ديگر از پيام‏هاي غدير آن است که در برخي از مواقع به جهت حفظ مصلحت و در نظر گرفتن مصلحت اهمّ بايد از مصلحت مهم گذشت و آن را فداي مصلحت اهمّ نمود. حضرت علي‏عليه السلام با آن‏که از جانب خداوند سبحان و با ابلاغ رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله به مقام خلافت و رهبري جامعه اسلامي منصوب شد، ولي هنگامي که مقابله و جنگ و خونريزي به جهت به دست آوردن حق خود را به صلاح و مصلحت اسلام و مسلمين نديد، تنها به موعظه و تذکّر و اتمام حجّت و اظهار مظلوميّت خود اکتفا کرد تا اسلام محفوظ بماند؛ زيرا به طور حتم اگر حضرت علي‏عليه السلام غير از آنچه انجام داد، عمل مي‏نمود فاجعه‏اي بزرگ بر اسلام و مسلمين وارد مي‏شد که جبران‏پذير نبود. و اين درسي براي امّت اسلامي تا روز قيامت است، که گاهي بايد به جهت حفظ مصلحت اهم از امر مهم گذشت.

9 - اکمال دين و اتمام نعمت و رضايت خداوند سبحان در بيان حق و حقيقت و اتمام حجت بر مردم است، همان‏گونه که در آيه «اکمال» به آن اشاره شده است.

10 - براي تبليغ و بيان حق بايد اعلان عمومي کرده و مخفي‏کاري ننمود، همان‏گونه که پيامبرصلي الله عليه وآله در حجة الوداع به جهت ابلاغ امر ولايت اعلان عمومي نمود، و نيز قبل از پراکنده شدن مردم در ملأ عام ولايت را ابلاغ نمود.

11 - مسأله خلافت و جانشيني و رهبري صحيح امت اسلامي در رأس امور است و هيچ‏گاه نبايد معطّل گردد، همان‏گونه که رسول خداصلي الله عليه وآله با وجود آن‏که در مدينه مرض خطرناکي وارد شده و گروه زيادي را زمين‏گير ساخته بود، ولي به جهت ابلاغ امر ولايت به اين مشکل توجهي نکرده سفر خود را انجام داد و در آن سفر موضوع ولايت و جانشيني و رهبري بعد از خود را به مردم ابلاغ نمود.

12 - موضوع رهبري صحيح در جامعه اسلامي به منزله شالوده و روح اسلام و شريعت است و در صورتي که ابلاغ نگردد رکن و ستون فقرات جامعه اسلامي از هم متلاشي خواهد شد. لذا قرآن در اين باره خطاب به پيامبرش مي‏فرمايد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»؛[1]  «و اگر چنين نکني رسالت پروردگارت را نرسانده‏اي.»

[1] مائده ۶۷

حديث غدیر از طريق ثقات نقل نشده است

حديث از طريق ثقات نقل نشده است

ابن حزم مي‏گويد: «و اما حديث (من کنت مولاه فعليّ مولاه) هرگز از طريق ثقات نرسيده و صحيح نيست».[1] .

پاسخ:

اولاً: قبلاً اشاره کرديم که بسياري از علماي اهل سنت تصريح به صحّت اين حديث نموده‏اند.

ثانياً: وي کسي است که تمام فقهاي عصرش اتفاق بر گمراه بودن او داشته و عوام را از نزديک شدن به او باز داشته‏اند.[2] .

ثالثاً: او آرايي دارد که از آن‏ها استفاده مي‏شود شخصي است متعصّب و حتي نسبت به حضرت علي‏عليه السلام عناد و بغض و کينه دارد.

او در کتاب خود «المحلّي» مي‏گويد: «بين هيچ يک از امت خلافي نيست که عبدالرحمن بن ملجم، علي را نکشت مگر با تأويل، و اجتهادش او را به اين نتيجه رساند، و اين چنين حساب کرده بود که کارش صحيح است».[3] .

در حالي که بسياري از علماي اهل سنت از پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله نقل کرده‏اند که خطاب به حضرت علي‏عليه السلام فرمود: «قاتل تو شقي‏ترين از آخرين است». و در تعبيري ديگر فرمود: «شقي‏ترين مردم است». و در تعبيري ديگر آمده است: شقي‏ترين اين امت است، همان‏گونه که پي کننده شتر صالح شقي‏ترين قوم ثمود است».[4] .

و در خبري ديگر از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل شده که خطاب به حضرت علي‏عليه السلام فرمود: «آيا تو را خبر دهم به شديدترين مردم از حيث عذاب در روز قيامت؟ حضرت عرض کرد: خبر ده مرا اي رسول خداصلي الله عليه وآله. آن‏گاه فرمود: همانا شديدترين مردم از حيث عذاب در روز قيامت پي کننده شتر ثمود است، و کسي که محاسنت را به خون سرت سيراب خواهد کرد.[5] .

و نيز فرمود: «قاتل تو شبيه يهود، بلکه خود يهود است».[6] .

امام علي‏عليه السلام روزي خطاب به ابن ملجم کرد و فرمود: «من تو را از شرورترين خلق خدا مي‏بينم».[7] .

چگونه مي‏توان ابن ملجم را مجتهد ناميد در حالي که امام واجب الاطاعه خود را به قتل رسانده است؟ مگر پيامبرصلي الله عليه وآله خروج بر امام مسلمين را همانند خروج از جماعت مسلمين ندانسته و حکم به قتل او نکرده است.[8] .

ابن حزم کسي است که قاتل عمار - ابو الغاديه يسار بن سبع سلمي - را نيز اهل تأويل و مجتهد مي‏داند که در اين عملش داراي يک اجر است. و مي‏گويد: اين عمل همانند کشتن عثمان نيست؛ زيرا کشتن عثمان جاي اجتهاد نيست.[9] .

در صورتي که ابوالغاديه از مجاهيل دنيا به حساب مي‏آيد و هيچ کس او را تعريف و توثيق نکرده است.

اين چه نوع اجتهادي است که در مقابل نصوص صريح کرده است؟ مگر پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله مطابق احاديث صحيح السند خطاب به عمّار نفرمود: «تو را گروه ظالم خواهند کشت».[10] .

مگر پيامبرصلي الله عليه وآله در حق او نفرمود: «هر گاه مردم اختلاف کردند، فرزند سميّه (عمار) با حق است».[11] .

مگر پيامبرصلي الله عليه وآله نفرمود: «بار خدايا قريش به عمار ولع دارد، همانا قاتل عمار و برنده لباس او در آتش است».[12] .

 

[1] الفِصَل، ج 4، ص 224.

[2] لسان الميزان، ج 4، ص 229، رقم 5737.

[3] المحلّي، ج 10، ص 482.

[4] مسند احمد، ج5، ص326، ح17857؛ خصائص نسائي، ص162؛ مستدرک حاکم، ج3، ص151، ح4679 و...

[5] عقد الفريد، ج 4، ص 155.

[6] کنز العمال، ج 13، ص 195، ح 36582.

[7] تاريخ طبري، ج 5، ص 145؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 435.

[8] صحيح مسلم، کتاب الامارة.

[9] الفصل، ج 4، ص 161.

[10] الاصابة، ج 2، ص 512، رقم 5704.

[11] المعجم الکبير، ج 10، ص 96، ح 10071.

[12] مستدرک حاکم، ج 3، ص 437، ح 5661.

مردم در صحت آن نزاع دارند

مردم در صحت آن نزاع دارند

ابن تيميه مي‏گويد: «و اما حديث (من کنت مولاه فعليّ مولاه) در صحاح وجود ندارد، ولي علما آن را نقل کرده‏اند، و مردم در صحّت آن نزاع دارند. از بخاري و ابراهيم حربي و طايفه‏اي از اهل علم به حديث نقل شده که آنان در اين حديث طعن وارد کرده و آن را تضعيف کرده‏اند...».[1] .

پاسخ:

اولاً: ترمذي اين حديث را در صحيح خود نقل کرده و تصريح به صحّت آن نموده است.

ثانياً: کسي را نمي‏شناسيم که در اين حديث نزاع کرده باشد، اگر کسي مي‏بود حتماً ابن تيميه نام او را مي‏برد.

ثالثاً: کار ابن تيميه در تضعيف اين حديث و احاديث ديگري که در مدح اهل بيت و خصوصاً علي بن ابي طالب‏عليه السلام وارد شده، به جايي رسيده که حتي ناصرالدين الباني که از اتباع او در مسائل اعتقادي است اين عمل او را ناخرسند دانسته و تصريح مي‏کند که او در تضعيف احاديث سرعت داشته است، بدون آن‏که طرق آن را مورد بررسي قرار دهد.[2] .

در حقيقت بايد گفت: ابن تيميه به جهت خصومت با شيعه و يا بهتر بگوييم، خصومت با اهل بيت‏عليهم السلام در صدد تضعيف بدون دليل تمام احاديث فضايل و مقامات اهل بيت‏عليهم السلام و در رأس آن‏ها امام علي‏عليه السلام برآمده است.

 

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 319.

[2] سلسلة الاحاديث الصحيحة، ح 1750.