تضعيف روايات شيعه
احمد کاتب در صدد اشکال وارد کردن بر سندهاي اين روايات در مصادر حديثي شيعه برآمده، ميگويد: «رواياتي که اصحاب نظريه دوازده امامي و مهدي دوازدهم محمّد بن حسن، نقل ميکنند همه آنها از قبيل اخبار آحاد است و هيچ حجّت و دليلي آنها را پشتيباني نميکند، لذا ادّعاي علم به صحّت آنها ممکن نيست. و در عين حال راويان آنها نيز مورد طعن واقع شدهاند...».[1] .
پاسخ:
کلام احمد کاتب از جهاتي قابل اشکال و خدشه است:
1 - رواياتي که دلالت دارد بر اينکه امامان بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله دوازده نفر هستند از حدّ تواتر فراتر رفته است و با استقصائي که به عمل آمده، حدود هزار روايت به اين مضمون وجود دارد. و در جاي خود گفته شده که خبر متواتر احتياج به بررسي سندي ندارد؛ زيرا تواتر به خودي خود و از راه تراکم احتمالات، مفيد قطع است و احتياج به تعبّد شرعي ندارد، گرچه وثاقت تمام راويان هر يک از سندها به اثبات نرسد.
2 - اصحاب و رجال شيعه همگي اين روايات را تلقّي به قبول کردهاند و بر عمل به آنها اتفاق نظر دارند، و اين خود دليل بر صحّت اين روايات و اعتماد اصحاب بر صدور از معصوم است.
شهيد صدررحمه الله ميگويد: «اين روايات با کثرت احتياط از جانب امامان در نقل آنها به جهت حفظ امام به درجه بالايي از کثرت و انتشار رسيده است. و کثرت عددي در اين روايات تنها اساس براي قبول آنها نيست، بلکه اضافه بر اينها مزايا و قرايني در اينها وجود دارد که دليل بر صحّت اين احاديث خواهد بود... ما مشاهده ميکنيم بخاري که معاصر عصر امام جواد و امام هادي و عسکريعليهم السلام است اين حديث را نقل کرده است، و در اين امر نکته مهمّي است، اين خود دليل بر آن است که اين حديث از پيامبرصلي الله عليه وآله ثابت شده، قبل از آنکه مضمون آن تحقّق يافته و فکر دوازده امام به کمال برسد».[2] .
3 - با ملاحظه مجموعه روايات در اين زمينه به تعداد بيشماري از اخبار صحيح السند برمي خوريم که اگر به حدّ تواتر نباشد لا اقلّ به حدّ استفاضه خواهد رسيد؛ از جمله، بخاري و مسلم و ديگران حديث را به سند صحيح نزد خود نقل کردهاند. و نيز رواياتي را در اين موضوع کليني و صدوق نقل کرده که تعدادي از آنها صحيح السند است، و مشهورترين آنها رواياتي است که به سليم بن قيس منتهي ميگردد. اين احاديث نزد بزرگان شيعه در قرن دوم هجري معروف بوده است. گذشته از اينها روايت نهم باب که معروف به «حديث لوح» است و کليني آن را در باب «ما جاء في الإثني عشر اماماً» نقل کرده، صحيح السند است. و نيز حديث اول و دوم از همين باب که کليني نقل کرده نيز طبق مقياس علم رجال صحيح السند است. و نيز روايت 20 از همين باب، معتبر بوده، و روايت 15 از اين باب صحيح السند است.
به صحّت اين روايات، بيشتر پي خواهيم برد در صورتي که بدانيم کلينيرحمه الله در قبول روايات منهج و روش خاصي را دنبال ميکرده است، مسلک او در قبول روايات عمل به خبر ثقه نبوده است، بلکه به رواياتي اخذ ميکرده که قطع يا اطمينان به صدور آنها از معصومين پيدا ميکرده است. خبر صحيح نزد کليني و ديگران از متقدمين خبري بوده که قراين داخلي و خارجي آن را تأييد ميکرده است و اعتقاد او تنها بر وثاقت اشخاص نبوده است، بلکه نزد او وثاقت اشخاص راهي براي صحّت صدور خبر بوده است نه آنکه تنها راه براي اعتماد باشد. از جمله قراين نزد او بر قبول خبر، وجود حديث در بسياري از اصول 400 گانه حديثي است که در عصر امامان نوشته شده است، يا آنکه حديث در کتاب معروفي بوده و انتسابش به کسي بوده که بزرگان او را تصديق ميکردند؛ همانند زراره و محمّد بن مسلم و امثال اينها. و از جمله قراين خارجي، وجود حديث در کتابهايي است که بر امامان عرضه شده و آن حضرت مصنفين آنها را تمجيد کردهاند؛ همانند کتاب سليم بن قيس که امام صادقعليه السلام از آن تمجيد کرده است.
و از جمله قراين آن است که حديث از کتابهايي اخذ شده که نزد متقدمين مورد وثوق و اعتماد بوده است. شيخ کليني اين گونه روايات را هم مورد توجه قرار ميداده و قبول ميکرده است و تنها به رواياتي که راويانش ثقهاند توجه نداشته، بلکه اين قسم روايات بخشي از روايات او را تشکيل ميداده است. و لذا پي ميبريم کاري را که برخي از متأخرين انجام دادهاند و احاديث صحيح السند به گمان خود را، با انتخاب از طريق ثقه بودن راويان را جمع کرده و به اسم «الصحيح من الکافي» به طبع رساندهاند کاري بسيار ناشيانه است.
4 - بر فرض که اين گونه روايات به حدّ تواتر نرسد ما ميتوانيم با برخي از روايات آحاد صحيح السند و شواهد و قراين قطعي که همراه با روايات است و همچنين تلقّي به قبول اصحاب، به يقين و يا لااقل به حدّ اطمينان به اين روايات برسيم.
5 - احمد کاتب در تضعيف برخي از روايات، بر تضعيفات ابن الغضائري اعتماد کرده با اينکه وضع او معلوم است. او کسي است که کتاب رجالياش به اثبات نرسيده است، و لذا علامه در اجازاتش و نيز نجاشي متعرّض آن نشدهاند. حتي وجود اين کتاب در عصر نجاشي و شيخ طوسي مشکوک است. دأب نجاشي بر ذکر کتابهايي است که علماي اماميه تأليف نمودهاند، او حتي کتابهايي را که نديده و تنها از ديگران شنيده يا در کتابي ذکري از آن شنيده در رجالش نقل ميکند ولي اسمي از رجال ابن الغضائري به ميان نميآورد. و لذا برخي جزم کردهاند که اين کتاب جعلي است که برخي از مخالفين تأليف کرده و به ابن الغضائري نسبت دادهاند تا رجال شيعه را تضعيف نمايند....[3] .
6 - کاتب، برخي از روايات را به جهت وجود علي بن ابراهيم قمي و پدرش در سند آنها به اتهام اينکه آن دو مهملاند، تضعيف کرده است، با اينکه علي بن ابراهيم بن هاشم يکي از مشايخ شيعه در اواخر قرن سوّم و اوائل قرن چهارم به حساب ميآيد. در عظمت و جلالت او بس است آنکه او از مشايخ کلينيرحمه الله است و از او بسيار روايت نقل کرده است، و بنابر نقلي رواياتي را که کليني از او نقل ميکند 7068 مورد است.[4] و در سند 7140 روايت نيز اسم او آمده است.[5] همين تعبيرات را علامه حلّيرحمه الله نيز در «الخلاصه» در حق او آورده است.[6] .
امّا پدرش ابراهيم بن هاشم، او نيز فردي ثقه و مورد وثوق است، فرزندش در مقدمه تفسير خود معروف به تفسير علي بن ابراهيم قمي ضمناً به وثاقت او اشاره کرده است. او در مقدّمه تفسيرش ميگويد: هر کسي که در سلسه اسناد روايات من قرار گرفته مورد وثوق است. و از جمله کساني که از او بسيار روايت نقل ميکند پدرش ابراهيم بن هاشم است.
از کلام صاحب وسايل استفاده ميشود، هر کسي که در سندهاي روايات تفسير علي بن ابراهيم واقع شده که منتهي به معصومين است علي بن ابراهيم به وثاقت او شهادت داده است؛ زيرا ميگويد: «علي بن ابراهيم نيز شهادت به ثبوت احاديث تفسيرش داده و اينکه آنها مروي از ثقات از ائمه است».[7] .
مرحوم آيت اللَّه العظمي خويي در تعليقه خود بر اين عبارت از صاحب وسايل ميگويد: «آنچه صاحب وسايل برداشت کرده بهجاست. علي بن ابراهيم در صدد اثبات صحّت تفسير خود است و اينکه روايات آن ثابت بوده و از معصومين صادر شده است. همگي به واسطه مشايخ و ثقات از شيعه به معصومين منتهي شده است...».[8] .
7 - کاتب، برخي از روايات دوازده خليفه را به جهت وجود زراره در اسناد آن تضعيف کرده با آنکه شيخ در «رجال» و علامه در «خلاصه» و نجاشي در «رجال» او را توثيق کردهاند.
نجاشي درباره او ميگويد: «... شيخ اصحاب ما در زمان خود و پيشتاز آنان، او قاري، فقيه، متکلّم، شاعر و اديبي بود که فضيلت و دين در او جمع شده بود. در رواياتش صادق...».[9] .
کشّي از امام صادقعليه السلام نقل کرده که: اوتاد زمين و اعلام دين چهار نفرند. و يکي از آنها را زراره ميشمارد.[10] او همچنين ميگويد: او افقه اصحاب ائمه به شمار ميآيد.[11] .
امام صادقعليه السلام فرمود: «... اگر زراره نميبود گُمانم بر اين بود که احاديث پدرم نابود شود».[12] و در حديثي ديگر امام بر زراره تقاضاي رحمت از خداوند ميکند.[13] .
8 - احمد کاتب، برخي از روايات را به جهت وجود برقي در اسناد آن تضعيف کرده، با اينکه علماي رجال، پدر و پسر را توثيق کردهاند:
امّا پدر؛ يعني خالد برقي را شيخ در «رجال» و علامه در «الخلاصه» توثيق کرده است.
شيخ طوسي ميگويد: «ثقة من اصحاب ابي الحسن موسيعليه السلام»؛[14] «او مورد وثوق و از اصحاب ابوالحسن موسيعليه السلام است.»
و امّا پسر؛ يعني احمد بن محمّد بن خالد بن برقي نيز مورد توثيق نجاشي در «رجال» و شيخ در «فهرست»، و علامه در «الخلاصه» واقع شده است.[15] .
9 - کاتب، برخي از روايات را به جهت سهل بن زياد در اسناد آنها تضعيف نموده، با اينکه ظاهر کلينيرحمه الله آن است که بر او اعتماد کرده، و از او روايات فراواني نقل کرده است. و کمتر در روايات او شذوذ راه دارد. و گويا توثيق شيخ طوسي در «رجال» به جهت اعتماد کلينيرحمه الله بر اوست. و لذا اين تعبير در رابطه با سهل معروف است که: «الامر في السهل سهل».
10 - احمد کاتب برخي احاديث را به جهت وجود برخي از افراد غير شيعه دوازده امامي؛ همانند فتحيه تضعيف نموده است؛ در حالي که علما به روايات عامه در صورتي که ثقه بوده و مضمون حديثشان شاذ و منفرد نباشد عمل ميکنند، تا چه رسد به فرقههاي مختلف شيعي، پس مدار در قبول خبر، وثاقت راوي است.
از باب نمونه احمد کاتب، سماعه را به جهت واقفي بودن تضعيف نموده، با اينکه نجاشي در حقّ او ميگويد: «ثقة ثقه».[16] علامه نيز همين تعبير را درباره او آورده است؛[17] همانگونه که عبداللَّه بن بکير بن اعين با اينکه فتحي است جماعتي از علما؛ همانند شيخ طوسي در «فهرست» و ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» او را توثيق کردهاند.[18] عمار ساباطي نيز از همين قبيل است.
11 - هر راوي مجهولي اين طور نيست که روايت او غير معتبر باشد، بلکه همانگونه که ميرداماد در «رواشح» اشاره کرده، مجهول بر دو قسم است:
الف) مجهول اصطلاحي؛ و او کسي است که ائمه رجال، تصريح به جهالت او نمودهاند، همانند اسماعيل بن قتيبه از اصحاب امام رضاعليه السلام و بشير مستنير جعفي از اصحاب امام باقرعليه السلام.
ب) مجهول لغوي؛ و آن کسي است که به جهت ذکر نشدن نام او در علم رجال، مجهول است.
در مجهول اصطلاحي حکم به ضعف حديث او ميشود، بر خلاف مجهول لغوي که بر او اثباتاً و نفياً حکمي نميشود تا وضع او مشخّص گردد. راوي ضعيف نيز همين طور است.[19] مجهولها و ضعيفهاي موجود در اسناد احاديث دوازده خليفه که مورد توجه کاتب واقع شده از قبيل دوّم است نه اوّل. ميرداماد از شهيد اول در «ذکري» در مورد روايتي چنين نقل ميکند: «... در طريق روايت محمّد بن مسلم، حکم بن مسکين است، و الآن نسبت به وضعيت او مستحضر نيستم، و ما امتناع ميکنيم از صحّت سند، و آن را با اخبار پيشين متعرّض ميدانيم. آنگاه اعتراض کرده، ميگويد: کشّي حکم بن مسکين را نام برده و معترّض مذمّت او نشده است، و روايت جداً مشهور بين اصحاب است و لذا جهالت او نزد برخي مردم سبب طعن او نميشود».[20] .
12 - احمد کاتب برخي از احاديث دوازده خليفه را به جهت وجود افرادي که متّهم به غلوّند، تضعيف کرده است.
در اينکه حقيقت «خطّ غلوّ» چيست؟ بحث فراوان است. در منابع قديم وصف «غالي» جزء الفاظ تضعيف به حساب ميآمده ولي در نوشتههاي متأخر نه تنها از آن تضعيف استفاده نميشود، بلکه به تعبير برخي: آنچه سابقاً جزو غلوّ به شمار ميرفته، اينک جزو عقايد مسلّم طايفه است.
اساساً خطّ غلو را بايد به دو شاخه اصلي «منحرف» و «معتقد» تقسيم کرد. انحراف نيز به دو گونه بوده است: انحراف عقيدهاي و انحراف عملي. در شکل اول انحراف، عقايد باطل و پوچ الوهيّت ائمهعليهم السلام را مطرح مينمودند. مشهورترين چهره اين خطّ، ابوالخطّاب است. از او نقل شده که امام صادقعليه السلام خداست و من پيامبر اويم!! انديشه ابوالخطاب را بايد اوج انحراف فکري دانست. او شخصاً رهبري يک قيام مسلحانه را بر ضدّ نظام بر عهده گرفت. با جمعيّتي حدود 70 نفر و با شعار: «لبيک يا جعفر» از مسجد کوفه قيام را آغاز کرد. در همان حدودِ دربهاي مسجد با نيروهاي حکومتي درگير و همگي کشته شدند. تنها يک نفر به نام ابوخديجه مجروح در ميان کشتهها بود که خود را کشته وانمود کرد و توانست با استفاده از تاريکي شب بگريزد و جان سالم به در برد. اين جريان فکري انحرافي به شدت از سوي امام صادقعليه السلام سرکوب شد. رهبر قيام نيز به کلّي از سوي امامعليه السلام مطرود و ملعون اعلام گرديد.
در مقابل جريان انحرافي، يک جريان صحيح خطّ غلو قرار داشت که بيشترين مشابهت آن با خطّ اول را بعضي تندرويهاي اعتقادي - احتمالاً - در مسائل ولايت، اعتماد بر تأويل و باطنگرايي، تحرک سياسي اجتماعي، تشکيل ميداد، ولي اين خط، هم از نظر اعتقاد به اصول کلّي استدلالي، افرادي مسلمان و معتقد، و هم از لحاظ تعبّد و تديّن به احکام شريعت مقدّسه، کاملاً پايبند و معتقد بودند. افرادي پاکباخته و دلسوخته که براي تثبيت ولايت کليه الهيه در تمامي شؤون فرد و جامعه، سر از پا نميشناختند. در حقيقت چهرههاي معروفي؛ همچون: جابر بن يزيد، مفضّل بن عمر، معلّي بن خنيس که همگي از قبيله يمني «جُعْف» ميباشند و نيز محمّد بن سنان و سهل بن زياد و ديگران را بايد از اين خطّ غلو دانست. شايد ناميدن آنان به «غالي» از برخي شايعات متعارف جامعه اسلامي آن روز نشأت گرفته باشد. به نظر ميرسد که در خيلي از اذهان چنين رسوخ کرده بود که تقديم و تفضيل حضرت عليعليه السلام بر ديگر خلفا و صحابه، «غلو» به شمار ميرفت. حالا در مصادر معروف سنّيان، همين معنا را در مورد غلو به کار ميبرند. به هر حال آنچه مسلّم است اينکه چنين افرادي را بايد از حساب خطّ اوّل جدا ساخت. آنان شخصيتهاي چند بُعدي بوده که به آساني نميشد آنان را دريافت. شايد سرّ اختلاف عبارات و روايات درباره آنان از همين جا نشأت گرفته باشد. گويا خود اين افراد نيز سعي در جدا سازي خود از آن خطوط انحرافي داشتهاند. مفضل بن عمر از بزرگان اين خط، نامهاي به امام صادقعليه السلام مينويسد و در آن از انحرافهاي عملي و عقيدتي عدهاي به نام شيعه ياد ميکند، در آن نامه مينويسد: «اينان محرمات را انجام و واجبات را ترک و پارهاي از رفتارهاي شنيع و تأويلات غريبه انجام ميدهند. امامعليه السلام نيز در چندين صفحه، به شدّت با اين جريان انحرافي برخورد مينمايد....
مفضل در نامهاي به شدت و تأکيد فراوان، شيعيان را به التزام کامل به شريعت مقدسه، مراعات ورع و تقوا در جميع شؤون زندگي دعوت ميکند.
کوتاه سخن آنکه: مجرّد اتهام به غلو، کافي در ردّ روايت و يا نفي عقيده نيست؛ خصوصاً که ما اطلاع دقيقي از مباني فکري رجاليين نداريم. ما فعلاً درکتاب شريف کافي تعداد زيادي از ميراثهاي خطّ غلو را ميبينيم. اينان از همان دسته معتقد و وابسته به اسلام و مقدسات اسلامي هستند. مرحوم کليني با دقّت و موشکافي عميق خود، احاديث موهون و بياساس خطّ غلو را جدا ساخته و سعي کرده روايات صحيح آنان را طبق نظام آموزشي خود در اين کتاب ارزشمند بياورد. اين کار مرحوم کليني بعدها در مکتب بغداد مورد قبول قرار گرفت و در حقيقت زمينه اعتقاد و اعتماد مرحوم شيخ مفيد به آثار صحيح اين خط بود.
[1] برگرفته از سايت جمکران.
[2] بحث حول المهديعليه السلام، ص 67-65.
[3] ر.ک: معجم رجال الحديث، ج 1، ص 96.
[4] همان، ج 18، ص 54.
[5] رجال نجاشي، ص 260، شماره 680.
[6] الخلاصه، ص 187.
[7] فايده ششم از فوائد وسائل الشيعه.
[8] معجم رجال الحديث، ج 1، ص 49و50.
[9] رجال نجاشي، ص 175، شماره 463.
[10] رجال کشي، ص 238.
[11] همان.
[12] رجال شيخ طوسي، ص 363.
[13] همان.
[14] رجال شيخ طوسي، ص 363.
[15] رجال نجاشي، ص 76؛ فهرست شيخ طوسي، ص 62؛ خلاصه علامه، ص 63.
[16] رجال نجاشي، ص 193.
[17] الخلاصه، ص 356.
[18] الفهرست، ص 132؛ معالم العلماء، ص 68.
[19] الرواشح، ص 60و61.
[20] همان.