فضایل اهلبیت در احادیث

فضایل اهلبیت در احادیث

الفاظ حديث نور

راویان حدیث نور

دلالت حديث نور بر چیست ؟

  • >دلالت بر امامت به نص
  • >دلالت بر امامت به ملازمه
  • >برتري امام علي بر ساير انبيا

الفاظ حديث اولین مسلمان مولا امیر المومنین (ع)

گواهی قرآن و اصحاب به سبقت ایمان امیر المومنین (ع)

بررسي احاديث معارض پیرامون اولین مسلمان

  • >معارض 01:ذهبی نقل کرده که خديجه و ابوبکر و بلال و زيد اولين کساني بودند که بعد از بعثت پيامبر(ص) به او ايمان آورده اند
  • >معارض 02:از ابن حجرمی پرسند: ابوبکر اول کسي است که اسلام آورد يا علي؟ گفت: به خدا سوگند! که ابوبکر
  • >معارض 03:کدامين شخص اوّل کسي است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر»

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

توصيفي از زبان حضرت علي‏ (در مورد اسلام آوردن)

اسلام ابوبکر (آیا ابوبکر اولین مسلمان است؟!!!)

کيفيت اسلام عمر بن خطاب

جمع غير واقعي در اسلام امیر المومنین (ع)

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

نظري بر کلمات اهل سنت پیرامون اول مسلمان بودن امیر المومنین (ع)

نقل احادیث سد ابواب در مورد مولا امیر المومنین

راويان حديث سد ابواب از صحابه

  • >زيد بن ارقم
  • >عبدالله بن عمر
  • >عمر بن خطاب
  • >امام علي بن ابي طالب
  • >سعد بن ابي وقاص
  • >جابر بن سمره سوائي
  • >ابن عباس
  • >جابر بن عبدالله انصاري
  • >ابوسعيد خدري
  • >سعد بن مالک
  • >انس بن مالک
  • >براء بن عازب
  • >حذيفة بن اسيد
  • >عبدالله بن مسعود
  • >ام سلمه و عايشه

صحت حديث سد ابواب

دلالت حديث سد ابواب بر چیست

نقد کلام ابن جوزی (حدیث سدابواب باطل است و شیعه آن را وضع کرده است!)

حديث «خوخه ابوبکر» و تحریف بخاری

الفاظ حديث رد شمس

مولفان و راویان حدیث رد شمس

صحت حديث رد شمس

پاسخ به شبهات حدیث رد شمس

  • >تضعيف سند
  • >نقل آن توسط برخي افراد
  • >تنافي خصوصيات روايت
  • >اشتمال روايت بر منکرات
  • >محال بودن بازگشت خورشيد
  • >وجود معارض
  • >بازگشت خورشيد نماز را ادائي نمي‏کند
  •  >الفاظ حديث
  • >تکرار عقد اخوت
  • >راويان حديث از صحابه
  • >راويان حديث از علماي عامه
  • >دلالت حديث
  • >نقد کلام ابن تيميه
  • >شواهد حديث «مؤاخاة»

الفاظ حديث طیر

راویان و مولفان حدیث طیر

اعتبار حدیث طیر و کسانی که این حدیث را معتبر بیان کردند

راه‏هاي تصحيح حديث طیر

  • >عدالت راويان
  • >تصريح به صحت
  • >احتجاج به حديث حسن همانند صحيح
  • >به شعر درآمدن، دليل بر صحت حديث

نکات حديث طیر

  • >امام علي محبوب ‏ترين افراد نزد خداوند
  • >برتري امام علي بر ساير صحابه
  • >امامت حضرت علي‏
  • >امام علي‏ برتر از تمام انبيا

اهل بيت چه کساني هستند؟

  • >اهل بيت در لغت و عرف
  • >اهل بيت در قرآن و سنت

دوستي اهل بيت در قرآن کريم

دوستي اهل بيت در روايات

  • >وادار نمودن بر دوستي اهل بيت
  • >دوستي اهل بيت دوستي رسول خداست
  • >حب اهل بيت اساس ايمان است
  • >حب اهل بيت عبادت است
  • >دوستي اهل بيت نشانه ايمان است
  • >دوستي اهل بيت نشانه پاکي ولادت
  • >سؤال از دوستي اهل بيت در روز قيامت

ادله خاص در دوستی اهلبیت

  • امام علی
  • حضرت زهرا
  • امام حسن و امام حسین
    • ادله برتري
      • >تشبيه اميرالمؤمنين به انبياي سابق
      • >علي، محبوب‏ ترين خلق نزد خداوند
      • >اقتدا نمودن حضرت عيسي‏ به حضرت مهدي‏
      • >حديث «نور»
      • >حديث شجره واحده
      • >حديث «اخوت»

حديث «نور»

حديث «نور»

از جمله احاديثي که دلالت بر فضيلتي عظيم براي حضرت علي‏عليه السلام دارد، حديث «نور» است. در اين حديث، رسول خداصلي الله عليه وآله خود و حضرت علي‏عليه السلام را از يک نور مي‏داند.

سند اين حديث چگونه است؟ دلالت بر چه معنا و مفهومي دارد؟ و چه نکاتي از آن استفاده مي‏شود؟ در اين مبحث به آن اشاره مي‏کنيم.

الفاظ حديث نور

راویان حدیث نور

دلالت حديث نور بر چیست ؟

  • >دلالت بر امامت به نص
  • >دلالت بر امامت به ملازمه
  • >برتري امام علي بر ساير انبيا

امام علي اولين مسلمان و مؤمن‏

امام علي اولين مسلمان و مؤمن‏

از فضايل حضرت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام همین بس که او اولين کسي است که به رسول خداصلي الله عليه وآله ايمان و اسلام آورده است. زماني که ديگران سال‏هاي زياد مشغول بت‏پرستي بوده و در عصر جاهليت به سر مي‏بردند حضرت علي‏عليه السلام با کمترين سن و با شعور و درک تمام به پيامبر اسلام ايمان آورده است.

برخي ابوبکر را اولين مسلمان مي‏دانند!! و برخي او را در بين بزرگسالان اولين مسلمان مي‏دانند!! در اين مقاله به بررسي اين موضوع مي‏پردازيم.

الفاظ حديث اولین مسلمان مولا امیر المومنین (ع)

گواهی قرآن و اصحاب به سبقت ایمان امیر المومنین (ع)

بررسي احاديث معارض پیرامون اولین مسلمان

  • >معارض 01:ذهبی نقل کرده که خديجه و ابوبکر و بلال و زيد اولين کساني بودند که بعد از بعثت پيامبر(ص) به او ايمان آورده اند
  • >معارض 02:از ابن حجرمی پرسند: ابوبکر اول کسي است که اسلام آورد يا علي؟ گفت: به خدا سوگند! که ابوبکر
  • >معارض 03:کدامين شخص اوّل کسي است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر»

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

توصيفي از زبان حضرت علي‏ (در مورد اسلام آوردن)

اسلام ابوبکر (آیا ابوبکر اولین مسلمان است؟!!!)

کيفيت اسلام عمر بن خطاب

جمع غير واقعي در اسلام امیر المومنین (ع)

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

نظري بر کلمات اهل سنت پیرامون اول مسلمان بودن امیر المومنین (ع)

 

حديث «سد ابواب»

حديث «سد ابواب»

از جمله احاديثي که دلالت بر فضيلتي بزرگ از فضايل امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام دارد، حديث معروف به «سدّ ابواب» است. مطابق اين حديث شريف پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله دستور داد تمام کساني که دري به سوي مسجد براي خود باز کرده بودند و گذر آن‏ها از مسجد بود، بسته و از راهي ديگر براي خانه خود در باز کنند به جز حضرت علي‏عليه السلام که اجازه داد تا درب خانه او به طرف مسجد باز باشد. اينک به بررسي اين حديث از حيث سند و دلالت مي‏پردازيم.

نقل احادیث سد ابواب در مورد مولا امیر المومنین

راويان حديث سد ابواب از صحابه

  • >زيد بن ارقم
  • >عبدالله بن عمر
  • >عمر بن خطاب
  • >امام علي بن ابي طالب
  • >سعد بن ابي وقاص
  • >جابر بن سمره سوائي
  • >ابن عباس
  • >جابر بن عبدالله انصاري
  • >ابوسعيد خدري
  • >سعد بن مالک
  • >انس بن مالک
  • >براء بن عازب
  • >حذيفة بن اسيد
  • >عبدالله بن مسعود
  • >ام سلمه و عايشه

صحت حديث سد ابواب

دلالت حديث سد ابواب بر چیست

نقد کلام ابن جوزی (حدیث سدابواب باطل است و شیعه آن را وضع کرده است!)

حديث «خوخه ابوبکر» و تحریف بخاری

 

 

حديث «رد شمس»

حديث «رد شمس»

از جمله احاديثي که دلالت بر فضيلتي بس عظيم براي حضرت علي‏عليه السلام دارد حديث «ردّ شمس» است. پيامبرصلي الله عليه وآله عصر هنگامي بر روي زانوي حضرت علي‏عليه السلام به خواب رفته بود، نماز حضرت‏عليه السلام از وقتش تأخير افتاد، بعد از آن‏که رسول خداصلي الله عليه وآله از خواب بيدار شد با اعجاز خورشيد را به خاطر حضرت علي‏عليه السلام باز گرداند. اينک در صدد بررسي سند و دلالت اين حديث هستيم، و نيز شبهاتي که از طرف برخي از متعصّبان اهل سنت بر آن وارد شده، دفع خواهيم کرد.

الفاظ حديث رد شمس

مولفان و راویان حدیث رد شمس

صحت حديث رد شمس

پاسخ به شبهات حدیث رد شمس

  • >تضعيف سند
  • >نقل آن توسط برخي افراد
  • >تنافي خصوصيات روايت
  • >اشتمال روايت بر منکرات
  • >محال بودن بازگشت خورشيد
  • >وجود معارض
  • >بازگشت خورشيد نماز را ادائي نمي‏کند

 

حدیث اخوت

حدیث اخوت

پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله دو بار در طول زمان بعثت خود بين مسلمانان عقد اخوّت و برادري بست و هر فردي را با مناسب خودش برادر ديني قرار داد. در هر دو بار حضرت علي‏عليه السلام را براي خود گذارد و او را به عنوان برادر خود در دنيا و آخرت معرفي کرد. اين فضيلتي بس عظيم براي حضرت علي‏عليه السلام مي‏باشد که هيچ کس با او شريک نبوده است. اين حديث بر چه نکاتي دلالت دارد؟ چه کساني نقل کرده‏اند؟ و... اين‏ها نکاتي است که در اين مبحث به آن اشاره مي‏کنيم.

  •  >الفاظ حديث
  • >تکرار عقد اخوت
  • >راويان حديث از صحابه
  • >راويان حديث از علماي عامه
  • >دلالت حديث
  • >نقد کلام ابن تيميه
  • >شواهد حديث «مؤاخاة»

‏حديث «طير»

‏حديث «طير»

از جمله احاديث فضايل امام علي‏عليه السلام «حديث طير» است.

براي پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله مرغي بريان شده آورده بودند. حضرت از خداوند متعال مي‏خواهد که محبوب‏ترين فرد روي زمين را بفرستد تا با او هم غذا شود، در آن هنگام حضرت علي‏عليه السلام وارد مي‏شود و با پيامبرصلي الله عليه وآله هم غذا مي‏گردد. اين حديث بر چه نکاتي دلالت دارد؟ آيا سند آن تمام است؟ در اين مبحث به جزئيات اين حديث مي‏پردازيم.

الفاظ حديث طیر

راویان و مولفان حدیث طیر

اعتبار حدیث طیر و کسانی که این حدیث را معتبر بیان کردند

راه‏هاي تصحيح حديث طیر

  • >عدالت راويان
  • >تصريح به صحت
  • >احتجاج به حديث حسن همانند صحيح
  • >به شعر درآمدن، دليل بر صحت حديث

نکات حديث طیر

  • >امام علي محبوب ‏ترين افراد نزد خداوند
  • >برتري امام علي بر ساير صحابه
  • >امامت حضرت علي‏
  • >امام علي‏ برتر از تمام انبيا

 

دوستي اهل بيت

دوستي اهل بيت

در قرآن و روايات اسلامي - اعم از شيعي و سنّي - بر مودّت و محبّت اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله تأکيد فراوان شده است؛ و اين تنها بدان جهت نيست که آنان ذريه پيامبرصلي الله عليه وآله و از نسل اويند، بلکه از آن جهت است که آنان داراي فضايل و کمالات، و به عبارت ديگر جامع همه صفات کمال و جمالند؛ به تعبير دقيق‏تر، مظهر صفات جمال و جلال الهي‏اند. لذا در حقيقت، دوست داشتن آنان با آن جامعيت، محبت به خوبي‏هايي است که در آنان به نحو کامل تجلّي نموده، و منبع همه اين خوبي‏ها خداوند متعال است. پس در حقيقت محبت و اظهار عشق و ارادات قلبي به اهل بيت‏عليهم السلام محبت و اظهار ارادات به خداوند متعال است و از آنجا که محبّت، نيرويي است که انسان را به سوي محبوب سوق مي‏دهد، پس از جنبه تربيتي، محبت به خوبان، انسان را به خوبي‏ها سوق مي‏دهد.

اهل بيت چه کساني هستند؟

  • >اهل بيت در لغت و عرف
  • >اهل بيت در قرآن و سنت

دوستي اهل بيت در قرآن کريم

دوستي اهل بيت در روايات

  • >وادار نمودن بر دوستي اهل بيت
  • >دوستي اهل بيت دوستي رسول خداست
  • >حب اهل بيت اساس ايمان است
  • >حب اهل بيت عبادت است
  • >دوستي اهل بيت نشانه ايمان است
  • >دوستي اهل بيت نشانه پاکي ولادت
  • >سؤال از دوستي اهل بيت در روز قيامت

ادله خاص در دوستی اهلبیت

  • امام علی
  • حضرت زهرا
  • امام حسن و امام حسین

 

  •  

برتري ائمه بر انبيا

برتري ائمه بر انبيا

از جمله موضوعاتي که در کتاب‏هاي کلامي شيعه مطرح بوده و بر آن اقامه دليل مي‏کرده‏اند، برتري ائمه - خصوصاً امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام - بر انبياي الهي، غير از رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله است.

ما در اين مقال مي‏کوشيم تنها به ادله‏اي تمسک کنيم که در اين موضوع از طرق اهل سنت وارد شده و مورد قبول آن‏هاست، و در نتيجه مورد قبول ما نيز مي‏باشد. وگرنه در آثار شيعي، روايات و ادله فراواني وجود دارد که ما را از رجوع به منابع ديگر، بي‏نياز مي‏گرداند. 

  • ادله برتري
    • >تشبيه اميرالمؤمنين به انبياي سابق
    • >علي، محبوب‏ ترين خلق نزد خداوند
    • >اقتدا نمودن حضرت عيسي‏ به حضرت مهدي‏
    • >حديث «نور»
    • >حديث شجره واحده
    • >حديث «اخوت»

الفاظ حديث نور

الفاظ حديث

1 - سبط بن جوزي از احمد بن حنبل در کتاب «فضائل» نقل کرده که او از عبدالرزاق، از معمر، از زهري، از خالد بن معدان، از زاذان، از سلمان روايت کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «کنت أنا و علي بن ابي طالب نوراً بين يدي اللَّه تعالي قبل ان يخلق آدم باربعة آلاف عام، فلمّا خلق آدم قسّم ذلک النور جزئين: فجزء أنا و جزء عليّ»؛[1]  «من و علي بن ابي طالب نوري نزد خداوند متعال بوديم، چهار سال قبل از آن‏که خداوند آدم را خلق کند. هنگامي که آدم را آفريد آن نور را دو جزء نمود: جزئي من و جزء ديگر علي است.»

و در روايت ديگر آمده است: «خلقت أنا و عليّ من نور واحد»؛[2]  «من و علي از يک نور آفريده شديم.»

رجال اين حديث همگي افرادي مورد وثوقند.

- عبدالرزاق صنعاني؛ وي کسي است که نزد اهل سنت، بسيار مورد احترام و وثوق و مورد اطمينان است و لذا احتياج به توضيح ندارد.

- معمر بن راشد ابوعروه ازدي؛ از رجال ترمذي و نسائي و ابن ماجه و ابو داوود است. احمد بن حنبل گفته: هيچ کس را در کنار او نمي‏گذاريم جز آن‏که معمر از آن‏ها پيشي دارد.[3] .

- زهري؛ کسي است که ابن حجر در حق او گفته: «او فقيه و حافظ است و علما بر جلالت و اتقان او اتفاق دارند...».[4] .

- خالد بن معدان؛ کسي است که ابن حبان در حقّ او مي‏گويد: «او هفتاد نفر از اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله را ملاقات کرده و از بهترين بندگان خداست».[5] .

ذهبي مي‏گويد: «او فقيه بزرگ، ثبت، مخلص است...».[6] .

عجلي، يعقوب بن شيبه، محمّد بن سعد، ابن جرير و نسائي او را توثيق کرده‏اند.[7] .

- زاذان؛ وي از مشاهير تابعين به شمار مي‏آيد که مسلم و ابو داوود و ترمذي و نسائي و ابن ماجه در صحاح خود از او روايت نقل کرده‏اند. ذهبي او را ثقه معرفي کرده است.[8] .

2 - ابن مغازلي شافعي به سند خود از سلمان نقل کرده که گفت: از حبيبم محمّدصلي الله عليه وآله شنيدم که مي‏فرمود: من و علي نوري بوديم نزد خداوند عزّوجلّ، آن نور، خداوند را تسبيح و تقديس مي‏نمود هزار سال قبل از آن‏که خدا آدم را بيافريند. پس هنگامي که خداوند آدم را آفريد آن نور را در صلب او قرار داد. دائماً آن نور در يک جا بود تا آن‏که ما در صلب عبدالمطلب از همديگر جدا شديم. پس در من است نبوت و در علي است خلافت.[9] .

3 - و نيز به سندش از جابر بن عبداللَّه انصاري نقل کرده که فرمود: روزي رسول خداصلي الله عليه وآله در عرفات بود و علي‏عليه السلام در مقابل او، حضرت به او فرمود: اي علي! نزديک من بيا، اي علي! من و تو از يک درخت آفريده شديم. جسم تو از جسم من آفريده شده است...».[10] .

4 - حاکم نيشابوري به سند خود از جابر بن عبداللَّه نقل کرده که گفت: از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که به علي‏عليه السلام مي‏فرمود: «يا عليّ! الناس من شجر شتّي وانا وانت من شجرة واحدة، ثم قرأ رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله: «وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوانٌ وَغَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقي بِماءٍ واحِدٍ»»؛ «اي علي! مردم از درختان پراکنده‏اند و من و تو از يک درختيم. آن‏گاه اين آيه را قرائت نمود: «وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ...».

آن‏گاه مي‏گويد: اين حديث صحيح الاسناد است.[11] .

[1] تذکرة الخواص، ص 46.

[2] همان.

[3] تهذيب التهذيب، ج 1، ص 246-243.

[4] تقريب التهذيب، ج 2، ص 207.

[5] الثقات.

[6] الکاشف، ج 1، ص 274.

[7] تقريب‏التهذيب، ج 1، ص 218؛ تهذيب التهذيب، ج 3، ص 118.

[8] الکاشف، ج 1، ص 274.

[9] مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 120و121؛ کفاية الطالب، باب 78، ص 315؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 235فضائل احمد بن حنبل، ح 252.

[10] همان، ص 122؛ کفاية الطالب، ص 178.

[11] مستدرک حاکم، کتاب التفسير، ج 2، ص 241.

راویان حدیث نور

راويان حديث از صحابه

اين حديث را گروهي از صحابه نقل کرده‏اند؛ امثال:

1 - امام علي‏عليه السلام.

2 - امام حسين بن علي‏عليهما السلام.

3 - سلمان فارسي.

4 - ابوذر غفاري.

5 - جابر بن عبداللَّه انصاري.

6 - عبداللَّه بن عباس.

7 - ابوهريره.

8 - انس بن مالک.

تواتر حديث نزد صحابه

«حديث نور» نزد صحابه متواتر بوده است؛ زيرا هشت نفر از صحابه آن را نقل کرده‏اند.

ابن حجر هيتمي درباره حديث: «مروا ابابکر فليصلّ بالناس» مي‏گويد: «اين حديث متواتر است؛ زيرا از عايشه و ابن مسعود و ابن عباس و ابن عمر و عبداللَّه بن زمعه و ابوسعيد و علي بن ابي طالب و حفصه نقل شده است».[1] .

بلکه ابن حزم در مسأله «جواز بيع آب» با نقل چهار نفر از صحابه ادّعاي اجماع کرده و مي‏گويد: «اين‏ها چهار نفر از صحابه‏اند، پس آن مسأله به تواتر نقل شده و لذا مخالفت با آن حلال نيست».[2] .

[1] صواعق المحرقه، فصل سوم از باب اوّل، ص 13.

[2] المحلّي، کتاب البيوع.

 

راويان حديث از تابعين

برخي از تابعين نيز اين حديث را نقل کرده‏اند؛ امثال:

1 - امام علي بن الحسين‏عليه السلام.

2 - زاذان ابوعمر کندي.

3 - ابوعثمان نهدي.

ادامه نوشته

دلالت حديث نور بر چیست ؟

دلالت حديث

اين احاديث دلالت بر نکاتي دارد که به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

 >دلالت بر امامت به نص

>دلالت بر امامت به ملازمه

>برتري امام علي بر ساير انبيا

 

دلالت بر امامت به نص

در برخي از طرق اين حديث، در ذيل آن چنين آمده است: «ففيّ النبوة و في عليّ الخلافة»؛ «پس در من نبوت و در علي خلافت است.» که در اينجا تصريح به خلافت و امامت حضرت علي‏عليه السلام شده است.

 

 دلالت بر امامت به ملازمه

حديث نور دلالت بر افضليت و برتري امام علي‏عليه السلام بر ساير صحابه دارد، و افضل و برتر بايد امام و خليفه رسول خداصلي الله عليه وآله باشد.

 

 برتري امام علي بر ساير انبيا

شکي نيست که رسول اسلام‏صلي الله عليه وآله از همه انبيا برتر است، و در صورتي که نور حضرت علي‏عليه السلام با نور رسول خداصلي الله عليه وآله يکي است پس امام علي‏عليه السلام نيز برتر از ساير انبيا است.

الفاظ حديث اولین مسلمان مولا امیر المومنین (ع)

الفاظ حديث

با مراجعه به روايات پي خواهيم برد که اولين فردي که از مردان به اسلام گرويد و به رسول خداصلي الله عليه وآله ايمان آورد، علي بن ابي طالب‏عليه السلام بود.

1 - رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «اوّلکم وارداً - وروداً - عليّ الحوض اوّلکم اسلاماً، علي بن ابي طالب‏عليه السلام»؛[1]  «اول کسي که در کنار حوض بر من وارد مي‏شود اول کسي است که به من ايمان آورده است، يعني علي بن ابي طالب‏عليه السلام.»

2 - و نيز خطاب به حضرت زهراعليها السلام فرمود: «انّه لأول اصحابي اسلاماً»؛[2]  «همانا - علي - به طور حتم اولين نفر از اصحاب من است که اسلام آورد.»

3 - و نيز خطاب به حضرت علي‏عليه السلام فرمود: «... انت اولهم ايماناً باللَّه...»؛[3]  «تو اولين کسي از صحابه هستي که به خدا ايمان آورده است.»

4 - و خطاب به فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «زوّجتک خير امّتي، اعلمهم علماً، و أفضلهم حلماً، و اوّلهم سلماً»؛[4]  «تو را به ازدواج بهترين امت خودم درآوردم، کسي که از حيث علم، اعلم مردم و از حيث حلم، افضل مردم و در انتخاب اسلام، اولين مردم بود.»

5 - و نيز دست علي‏عليه السلام را گرفته، فرمود: «انّ هذا اول من آمن بي، و هذا اوّل من يصافحني يوم القيمة، و هذا الصديق الأکبر»؛[5]  «همانا اين - علي‏عليه السلام - اول کسي است که به من ايمان آورد. و اول کسي است که با من در روز قيامت مصافحه خواهد کرد، و اين - علي‏عليه السلام - صديق اکبر است.»

6 - ابوايّوب انصاري از پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «لقد صلّت الملائکة عَلَيّ و علي عَلِيّ بسبع سنين قبل الناس؛ لأنّا نصلّي ليس معنا احد يصلّي»؛[6]  «به طور حتم ملائکه هفت سال قبل از مردم بر من و علي صلوات مي‏فرستادند؛ زيرا ما نماز مي‏گزارديم در حالي که با ما هيچ کس نبود که نماز گزارد.»

7 - عفيف مي‏گويد: «در عصر جاهليت به مکه آمدم تا براي اهلم از لباس‏ها و عطر آنجا خريداري نمايم. پيش عباس بن عبدالمطلب آمدم که مردي تاجر بود. نزد او نشسته و به کعبه نظاره مي‏کردم... ناگهان جواني را ديدم که وارد مسجدالحرام شد و نظر خود را به آسمان افکند، آن‏گاه رو به کعبه ايستاد. مدتي نگذشت که نوجواني وارد شد و طرف راست او ايستاد. مدت اندکي گذشت تا اين‏که زني وارد شد و پشت سر او ايستاد. آن جوان رکوع مي‏کرد و با رکوع او نوجوان و آن زن نيز رکوع مي‏کردند. سر را بلند کرد، آن دو نيز چنين کردند. او به سجده رفت، آنان نيز چنين کردند.

گفتم: اي عباس! امر عظيمي است. عباس نيز گفت: امر عظيمي است، آيا مي‏داني که اين جوان کيست؟ گفتم: نه. گفت: اين محمد بن عبداللَّه پسر برادر من است. آيا مي‏داني که اين نوجوان کيست؟ اين علي بن ابي طالب، فرزند برادر من است. آيا مي‏داني که اين زن کيست؟ اين خديجه دختر خويلد همسر آن جوان است. و همانا پسر برادرم به من خبر داده که پروردگار او که پروردگار آسمان و زمين است او را به اين ديني که بر آن است امر کرده است. به خدا سوگند که در روي زمين کسي بر اين دين به جز اين سه نفر نيست».[7] .

[1] مستدرک حاکم، ج 3، ص 147، ح 4662.

[2] مسند احمد، ج 5، ص 662، ح 19796.

[3] حلية الاولياء، ج 1، ص 65و66.

[4] مستدرک حاکم، ج 3، ص 140، ح 4645.

[5] معجم الکبير، ج 6، ص 269، ح 6184.

[6] الرياض النضرة، ج 2، ص 217.

[7] خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 23، ح 6؛ سنن نسائي، ج 5، ص 106، ح 8394؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 311؛ کامل ابن اثير، ج 1، ص 484.

گواهی قرآن و اصحاب به سبقت ایمان امیر المومنین (ع)

قرآن و سبق ايمان حضرت علي‏

خداوند متعال در سوره توبه مي‏فرمايد: «أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ وَجاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمِينَ»؛[1]  «آيا سيراب کردن حجّاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند [عمل] کسي قرار داديد که به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه او جهاد کرده است؟! [اين دو] نزد خدا مساوي نيستند. و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمي‏کند.»

سيوطي در «درّ المنثور» نقل کرده که طلحه گفت: من صاحب خانه کعبه‏ام و کليد آن به دست من است. و عباس گفت: من صاحب سقايه و آب دادن و مأمور بر آن هستم. علي‏عليه السلام فرمود: نمي‏دانم چه مي‏گوييد! من قبل از مردم به طرف قبله نماز خواندم، و من صاحب جهادم. آن‏گاه خدا اين آيه را نازل کرد: «أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآْخِرِ...».[2] .

اين حديث را قندوزي در «ينابيع المودة»[3]  به نقل از سنن نسائي، و ابن مغازلي در «مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام»[4]  و حمويني در «فرائد السمطين»[5]  و ابن صباغ مالکي در «الفصول المهمة»[6]  نيز نقل کرده‏اند.

واحدي مي‏گويد: «همانا آيه در شأن علي بن ابي طالب‏عليه السلام نازل شد هنگامي که طلحه و عباس به مقام خود افتخار مي‏کردند. آن‏گاه خداوند اين آيه را «أَجَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ...» براي بيان فضيلت علي‏عليه السلام نازل کرد».[7] .

فضل بن روزبهان مي‏گويد: «علما، اين قصه را در جمله فضايل اميرالمؤمنين‏عليه السلام شمرده‏اند، و فضايل او بيش از آن است که احصا و شماره شود، و اين مسأله مورد اختلاف نيست تا بر آن دليل اقامه شود...».[8] .

[1] سوره توبه، آيه 19.

[2] درّ المنثور، ج 2؛ لباب النقول، ص 262.

[3] ينابيع المودة، ص 93.

[4] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 321و322.

[5] فرائد السمطين، ج 1 ص 203.

[6] الفصول المهمة، ص 108و109.

[7] اسباب النزول، ص 164.

[8] ابطال نهج الباطل، ج 2، ص 122.

 

گواهي اصحاب به سبقت ايمان امام علي

با مراجعه به تاريخ پي مي‏بريم که بسياري از صحابه به سبق ايمان حضرت علي‏عليه السلام شهادت و گواهي داده‏اند. اينک به اسامي برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

امام علي‏عليه السلام، ابوبکر، عمر، ابوعبيده، سلمان، ابوذر، عمار، ابوايوب، عباس، ابن عباس، معاذ بن جبل، ابوسعيد خدري، بُريده، ابن مسعود، انس بن مالک، جابر بن عبداللَّه، زيد بن ارقم، ابورافع مولي رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله، حذيفة بن يمان، خبّاب بن ارت، عبداللَّه بن عمر...

اينک به برخي از روايات اشاره مي‏کنيم:

1 - ابن عبدالبرّ قرطبي در ترجمه امام علي‏عليه السلام مي‏گويد: «روي عن سلمان وابي‏ذر ومقداد وخباب وجابر وابي سعيد الخدري وزيد بن ارقم انّ عليّ بن ابي طالب اوّل من اسلم، وفضّله هؤلاء علي غيره»؛ «از سلمان و ابوذر و مقداد و خبّاب و جابر و ابوسعيد خدري و زيد بن ارقم روايت شده که علي بن ابي طالب اولين فردي است که اسلام آورده است. و اين افراد، علي را بر ديگران برتري داده‏اند».[1] .

2 - و نيز از ابن عباس نقل کرده که گفت: «کان علي بن ابي طالب اوّل من اسلم من الناس بعد الخديجة»؛ «علي بن ابي طالب اولين مسلمان از مردم بعد از خديجه است».[2] .

آن‏گاه مي‏گويد: اين سندي است که احدي در آن طعن و خدشه وارد نکرده است به جهت صحّت و وثاقت نقل آن.

3 - انس بن مالک گفت: «استنبي‏ء النبيّ‏صلي الله عليه وآله يوم الاثنين وصلّي عليّ يوم الثلثاء»؛ «پيامبرصلي الله عليه وآله در روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و علي در روز سه شنبه نماز بگزارد».[3] .

4 - زيد بن ارقم گفت: «اوّل من آمن باللَّه بعد رسول اللَّه، علي بن ابي طالب»؛ «اول کسي که بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله ايمان به خدا آورد علي بن ابي طالب‏عليه السلام بود».[4] .

5 - شدّاد بن اوس مي‏گويد: «سألت خبّاب بن الارت عن اسلام عليّ فقال: اسلم وهو ابن خمس عشرة سنة، ولقد رأيته يصلّي قبل الناس مع النبيّ‏صلي الله عليه وآله وهو يومئذ بالغ مستحکم البلوغ»؛ «از خبّاب بن ارت درباره اسلام علي‏عليه السلام سؤال کردم؟ فرمود: در حالي که پانزده سال داشت، اسلام آورد. من او را مشاهده کردم که قبل از مردم با پيامبرصلي الله عليه وآله نماز مي‏گزارد؛ در حالي که در آن وقت بالغي کامل بود».[5] .

6 - حذيفة بن يمان مي‏گويد: «کنّا نعبد الحجارة ونشرب الخمر وعليّ من ابناء اربع عشرة سنة، قائم يصلي مع النبيّ‏صلي الله عليه وآله ليلاً ونهاراً، وقريش يومئذ تسافه رسول اللَّه، ما يذبّ عنه الّا عليّ‏عليه السلام»؛ «ما مشغول به عبادت سنگ بوديم و شراب مي‏نوشيديم در حالي که علي‏عليه السلام چهارده ساله بود و ايستاده با پيامبر، شب و روز نماز به جاي مي‏آورد. و قريش در آن روز به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت سفاهت مي‏داد، و کسي به جز علي‏عليه السلام از او دفاع نمي‏کرد».[6] .

7 - احمد بن حنبل از زيد بن ارقم نقل کرده که گفت: «اوّل من اسلم مع رسول اللَّه، عليّ بن ابي طالب»؛ «اول کسي که به رسول خداصلي الله عليه وآله اسلام آورد، علي بن ابي طالب‏عليه السلام بود».[7] .

8 - سلمان فارسي از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «اوّل هذه الامة وروداً علي الحوض اوّلها اسلاماً علي بن ابي طالب»؛ «اول کسي که از اين امت بر من در کنار حوض وارد مي‏شود، اول کسي است که به من اسلام آورده است؛ يعني علي بن ابي طالب‏عليه السلام».[8] .

9 - امام علي‏عليه السلام فرمود: «عبدت اللَّه مع رسول اللَّه سبع سنين قبل ان يعبده احد من هذه الأمّة»؛[9]  «من با رسول خدا تا هفت سال خدا را عبادت کرديم قبل از آن‏که کسي از اين امت خدا را عبادت کند.»

10 - ابورافع مي‏گويد: «صلّي النبيّ‏صلي الله عليه وآله يوم الاثنين وصلّت خديجة آخر يوم الاثنين، وصلّي عليّ يوم الثلثاء من الغد وصلّي مستخفياً قبل الناس سبع سنين»؛ «پيامبرصلي الله عليه وآله روز دوشنبه نماز خواند و خديجه آخر روز دوشنبه نماز به جاي آورد و علي‏عليه السلام روز سه شنبه فرداي آن روز نماز به جاي آورد. و او هفت سال قبل از مردم به طور مخفيانه نماز به جاي مي‏آورد».[10] .

11 - ابوذر مي‏گويد: از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که خطاب به علي‏عليه السلام مي‏فرمود: «انت اوّل عربي او اعجميّ صلّي مع رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله»؛ «تو اول کسي هستي که به من ايمان آورده و مرا تصديق کرد».[11] .

12 - ابوليلي غفاري مي‏گويد: «ستکون من بعدي فتنة، فاذا کان کذلک فالزموا علي بن ابي طالب، فانّه اوّل من آمن بي واوّل من يصافحني يوم القيمة، وهو الصديق الأکبر وهو فاروق هذه الأمة»؛ «از پيامبرصلي الله عليه وآله شنيدم که مي‏فرمود: زود است که بعد از من فتنه‏اي واقع شود، هر گاه چنين شد، ملازم علي بن ابي طالب باشيد؛ زيرا او اول کسي است که به من ايمان آورده و اول کسي است که در روز قيامت با من مصافحه خواهد کرد. و او صديق اکبر و او فاروق اين امت است».[12] .

[1] الاستيعاب، ج 2، ص 470.

[2] همان.

[3] پيشين، ج 2، ص 472.

[4] همان.

[5] شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 260.

[6] همان.

[7] مسند احمد، ج 4، ص 368.

[8] مستدرک حاکم، ج 3، ص 136.

[9] همان، ج 3، ص 112.

[10] فرائد السمطين، ج 1، ص 243.

[11] الرياض النضرة، ج 2، ص 208.

[12] الاصابة، ج 4، ص 171.

 

بررسي احاديث معارض پیرامون اولین مسلمان

بررسي احاديث معارض

برخي از علماي اهل سنت در صدد استدلال به برخي از احاديث ضعيف‏السند برآمده‏اند تا اسلام ابوبکر را سابق بر اسلام حضرت علي‏عليه السلام معرفي کنند. اينک به بررسي اين احاديث مي‏پردازيم:

>معارض 01:ذهبی نقل کرده که خديجه و ابوبکر و بلال و زيد اولين کساني بودند که بعد از بعثت پيامبر(ص) به او ايمان آورده اند

>معارض 02:از ابن حجرمی پرسند: ابوبکر اول کسي است که اسلام آورد يا علي؟ گفت: به خدا سوگند! که ابوبکر

>معارض 03:کدامين شخص اوّل کسي است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر»

 

معارض 01

سيوطي از ذهبي در «تلخيص المستدرک» نقل کرده که خديجه و ابوبکر و بلال و زيد اولين کساني بودند که بعد از بعثت پيامبرصلي الله عليه وآله به او ايمان آورده و با او خدا را عبادت کردند.[1] .

پاسخ:

اوّلاً: خود ذهبي در آخر کلامش آورده است: «گويا گوش در اينجا خطا کرده است؛ زيرا علي مي‏فرمود: من با رسول خدا عبادت خداوند مي‏کرديم در حالي که من هفت سال داشتم».[2] .

ثانياً: با يک حديث بدون سند نمي‏توان از احاديث متواتر و محکم و نصّ، رفع يد نمود. و لذا سيوطي بعد از نقل کلام ذهبي، روايت احمد بن حنبل را در پيشي داشتن اسلام علي بن ابي طالب‏عليه السلام آورده است.

ثالثاً: اگر ابوبکر همراه امام علي‏عليه السلام اسلام آورده بود بايد همانند حضرت در نماز پيامبرصلي الله عليه وآله در مسجدالحرام شرکت مي‏نمود؛ در حالي که چنين نبوده است.

[1] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 322.

[2] همان.

 

معارض 02

ابن حجر هيتمي از فرات بن سائب نقل مي‏کند که از ميمون بن مهران سؤال کردم: ابوبکر اول کسي است که اسلام آورد يا علي؟ گفت: به خدا سوگند! که ابوبکر به پيامبر در زمان بحيراي راهب اسلام آورد در آن زماني که گذر پيامبر به او افتاد....[1] .

پاسخ:

اوّلاً: روايت از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل نشده است.

ثانياً: يک روايت ضعيف‏السند چگونه مي‏تواند در مقابل اين همه از رواياتي که دلالت بر تقدّم اسلام حضرت علي‏عليه السلام دارد، مقابله کند.

ثالثاً: حديث به ميمون بن مهران ختم مي‏شود که از دشمنان حضرت علي‏عليه السلام به حساب مي‏آيد. ابن حجر مي‏گويد: «ميمون بن مهران بر علي حمله مي‏نمود».[2] .

ثالثاً: فرات بن سائب که راوي از ميمون بن مهران است نيز در رجال مورد تضعيف واقع شده است؛

بخاري و ابن معين او را منکر الحديث و دارقطني و نسائي او را متروک، و ابوحاتم او را ضعيف الحديث و... دانسته‏اند.[3] .

رابعاً: چرا ابوبکر در روز سقيفه يا در موقعي ديگر به اين مطلب تصريح نکرده است؟

خامساً: حضرت اميرعليه السلام بر بالاي منبر رسول خداصلي الله عليه وآله و منابر بصره و کوفه ادّعا کرد که من اوّل کسي هستم که اسلام آورد و کسي او را تکذيب نکرد، با آن‏که عده‏اي از منحرفين پاي منبر او نشسته بودند.

ابوجعفر اسکافي معتزلي مي‏گويد: «و امّا اين‏که جاحظ براي امامت ابوبکر به تقدم اسلام او تمسک کرده است، اگر اين احتجاج صحيح بود بايد خود ابوبکر در روز سقيفه به آن احتجاج مي‏نمود؛ در حالي که ما نديديم چنين کاري انجام داده باشد... و اگر اين احتجاج صحيح مي‏بود بايد يکي از مردم براي ابوبکر ادّعاي امامت در عصر او يا بعد از عصرش به جهت تقدم در اسلام مي‏کرد؛ در حالي که ما سراغ نداريم که کسي چنين ادّعايي را کرده باشد. علاوه بر اين‏که جمهور محدّثين اسلام ابوبکر را بعد از اسلام عدّه‏اي؛ امثال: علي بن ابي طالب و جعفر برادرش و زيد بن حارثه و ابوذر غفاري و عمرو بن عنبسه سلمي و خالد بن سعيد بن عاص و خبّاب بن ارت، ذکر کرده‏اند. و اگر ما روايات صحيحه و سندهاي قوي و مورد اعتماد را نظر و تأمل کنيم پي مي‏بريم که همه آن‏ها بر اين دلالت دارند که علي‏عليه السلام اوّل کسي است که اسلام اختيار نموده است».[4] .

[1] صواعق المحرقه، ص 45.

[2] تهذيب التهذيب، ج 10، ص 391.

[3] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 341؛ لسان الميزان، ج 4، ص 430و431.

[4] شرح ابن ابي الحديد، ج 13، ص 224، خطبه 238.

 

معارض 03

ابن عبد البرّ در ترجمه ابوبکر مي‏گويد: «شيخي براي ما از مجالد، از شعبي، از ابن عباس نقل کرده که از او سؤال شد: کدامين شخص اوّل کسي است که اسلام آورده است؟ گفت: ابوبکر».[1] .

او نيز از شعبه، از عمر بن مرّه از ابراهيم نخعي نقل کرده که اولين مسلمان ابوبکر است.[2] .

پاسخ:

اوّلاً: اين دو روايت از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل نشده است.

ثانياً: اين دو روايت در مقابل احاديث متواتر که بر تقدم اسلام حضرت امير دلالت دارد نمي‏تواند استقامت کند.

ثالثاً: مشخص نشده که شيخي که از مجالد نقل کرده کيست؟

رابعاً: مجالد کسي است که مورد تضعيف علماي رجالي اهل سنت قرار گرفته است:

ابن معين مي‏گويد: به او احتجاج نمي‏شود. احمد مي‏گويد: او چيزي نيست. نسائي او را غير قوي، و دارقطني و يحيي بن سعيد او را ضعيف شمرده‏اند. ابن مهدي از او روايت نقل نمي‏کرده است.[3] .

خامساً: شعبي از جمله کساني است که آشکارا اعلان دشمني نسبت به اميرالمؤمنين‏عليه السلام مي‏نمود.

سادساً: چگونه شعبي به ابن عباس چنين نسبتي را مي‏دهد در حالي که ابن عباس از جمله کساني است که بيشترين حديث را در تقدم اسلام حضرت اميرعليه السلام نقل کرده است.

سابعاً: در مورد حديث دوم، مضافاً به اين‏که انقطاع داشته و از صحابي نقل نشده است، در سند آن شعبة بن حجاج است که بخاري در حقّ او گفته: احاديث او از منکرات است. و ابوحاتم او را مجهول معرفي کرده است.[4] .

و نيز در سند آن ابراهيم نخعي و شعبة بن حجاج است که ابن قتيبه در «المعارف»[5]  اوّلي را از رجال شيعه، و شهرستاني در «الملل و النحل»[6]  دوّمي را از رجال شيعه معرفي کرده است. و لذا به طور حتم اين روايت کذب و دروغ است؛ زيرا اتفاق جامعه شيعه به تبع اهل بيت‏عليهم السلام بر آن است که حضرت اميرعليه السلام اوّل کسي است که اسلام آورده است.

[1] الاستيعاب، ج 1، ص 341.

[2] همان، ص 342.

[3] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 437و438.

[4] لسان الميزان، ج 3، ص 145.

[5] المعارف، ص 268.

[6] الملل و النحل، ج 1، ص 190.

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

حقيقت تعبير از اسلام حضرت علي‏

اگر مي‏گوييم حضرت اميرعليه السلام اولين کسي است که اسلام آورده به جهت مماشات با اهل سنت است؛ زيرا ممکن است کسي بگويد: اسلام آوردن از سابقه کفر است؛ در حالي که چه وقتي حضرت کفر ورزيده تا بخواهد اسلام بياورد؟ و چه وقتي شرک ورزيده تا بخواهد ايمان آورد؟ او کسي است که با اسلام و توحيد متولد شد، و در خانه خدا زاييده شد. چشم خود را بر پيامبر باز کرد، و در دامان او پرورش يافت. با آن حضرت در آن سنين به غار حرا براي عبادت خدا مي‏رفت در حالي که ديگران مشغول بت‏پرستي بودند. پس اسلام و ايمان آن حضرت به معناي تجديد عهد او با پيامبرصلي الله عليه وآله و ابلاغ علني آن عقيده‏اي بود که از کودکي در دل داشت و بر آن عمل مي‏کرد. تعبير به اسلام و ايمان آوردن او همانند تعبير به ايمان و اسلام آوردن حضرت ابراهيم‏عليه السلام است. خداوند متعال درباره او مي‏فرمايد:

«وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ»؛[1]  «و من اولين مسلمانم.»

«إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ»؛[2]  «هنگامي که پروردگارش به او فرمود: اسلام آور. او گفت: من براي پروردگار جهانيان اسلام آوردم.»

«وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»؛[3]  «و من اولين مؤمنين هستم.»

و درباره حضرت رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله مي‏فرمايد:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ»؛[4]  «پيامبر به آنچه که از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ايمان آورد.»

«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ»؛[5]  «بگو همانا من امر شده‏ام که اولين مسلمان باشم.»

«وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ»؛[6]  «و امر شده‏ام که به پروردگار جهانيان اسلام بياورم.»

هر معنايي که براي اسلام و ايمان حضرت ابراهيم‏عليه السلام و رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله مي‏کنيم براي اسلام و ايمان حضرت اميرعليه السلام نيز مي‏نماييم.

خانم دکتر سعاد ماهر از مسعودي نقل مي‏کند: «... بسياري از مردم بر آنند که علي‏عليه السلام هيچ گونه شرکي به خداوند نورزيد تا از نو اسلام اختيار کند، بلکه در تمام امور تابع افعال و رفتار پيامبرصلي الله عليه وآله بود و به او اقتدا مي‏کرد، و هنگام بلوغ نيز بر همين حال بود، و به طور حتم خداوند او را نگاه داشته و تأييد نمود، و نيز او را موفّق بر متابعت از پيامبرصلي الله عليه وآله کرد...».[7] .

[1] سوره انعام، آيه 163.

[2] سوره بقره، آيه 131.

[3] سوره اعراف، آيه 143.

[4] سوره بقره، آيه 285.

[5] سوره انعام، آيه 14.

[6] سوره غافر، آيه 66.

[7] مشهد الامام علي‏عليه السلام في النجف، ص 35.

توصيفي از زبان حضرت علي‏ (در مورد اسلام آوردن)

توصيفي از زبان حضرت علي‏

حضرت اميرعليه السلام در توصيف ايّام کودکي خود مي‏فرمايد: «و قد علمتم موضعي من رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله بالقرابة القريبة، و المنزلة الخصيصة. وضعني في حجره و أنا ولد يضمّني إلي صدره، و يکنفني إلي فراشه، و يمسّني جسده و يشمّني عرفه. و کان يمضغ الشّي‏ء ثمّ يلقمنيه. و ما وجد لي کذبةً في قول، و لا خطلةً في فعل. و لقد قرن اللَّه به‏صلي الله عليه وآله من لدن أن کان فطيماً أعظم ملک من ملائکته يسلک به طريق المکارم، و محاسن أخلاق العالم ليله و نهاره. و لقد کنت أتّبعه اتّباع الفصيل أثر أمّه يرفع لي في کلّ يوم من أخلاقه علماً ويأمرني بالاقتداء به. و لقد کان يجاور في کلّ سنة بحراء فأراه و لا يراه غيري. و لم يجمع بيت واحد يومئذ في الاسلام غير رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله و خديجة و أنا ثالثهما. أري نور الوحي و الرّسالة، و أشمّ ريح النّبوّة و لقد سمعت رنّة الشّيطان حين نزل الوحي عليه‏صلي الله عليه وآله، فقلت يا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة؟ فقال هذا الشّيطان أيس من عبادته. إنّک تسمع ما أسمع و تري ما أري إلّا أنّک لست بنبيّ. و لکنّک وزير و إنّک لعلي خير»؛[1]  «شما مي‏دانيد که من نزد رسول خدا چه جايگاهي دارم، و خويشاوندي‏ام با او در چه درجه است؟ آن‏گاه که کودک بودم مرا در دامانش مي‏نهاد و در سينه خود جا مي‏داد و در بستر خود مي‏خوابانيد، چنان که تنم را به تن خويش مي‏سود، و بوي خوشِ خود را به من مي‏افشاند! و گاه بود که چيزي را مي‏جَويد و به من مي‏خورانيد. از من دروغي نشنيد و خطايي نديد.

هنگامي که از شير گرفته شد خدا بزرگ‏ترين فرشته خود را شب و روز همنشين او فرمود، تا راه‏هاي بزرگواري را پيمود و خوي‏هاي نيکوي جهان را فراهم نمود.

من در پي او بودم - در سفر و حضر - چنان‏که بچه شتري در پي مادر. هر روز براي من از اخلاقِ خود نشانه‏اي بر پا مي‏داشت و مرا به پيروي از آن مي‏گماشت. هر سال در «حرا» خلوت مي‏گزيد، من او را مي‏ديدم و جز من کسي وي را نمي‏ديد. آن هنگام، اسلام در هيچ خانه‏اي جز در خانه‏اي که رسول خداصلي الله عليه وآله و خديجه در آن بود، راه نيافته بود که من سوّمين آنان بودم. روشنايي وحي و پيامبري را مي‏ديدم و بوي نبوت را استشمام مي‏کردم.

من هنگامي که وحي بر اوصلي الله عليه وآله فرود آمد، آواي شيطان را شنيدم، گفتم: اي فرستاده خدا اين آوا چيست؟ فرمود: اين شيطان است و از اين‏که او را نپرستند نوميد و نگران است. همانا تو مي‏شنوي آنچه را من مي‏شنوم و مي‏بيني آنچه را من مي‏بينم، جز اين‏که تو پيامبر نيستي و وزيري و تو بر خير هستي.»

[1] نهج البلاغه، خطبه 192.

اسلام ابوبکر (آیا ابوبکر اولین مسلمان است؟!!!)

اسلام ابوبکر

درباره اسلام ابوبکر، طبري در تاريخ خود به سند صحيح از محمّد بن سعد بن ابي وقّاص نقل مي‏کند که به پدرم گفتم: آيا ابوبکر اول کسي بود که از شما اسلام آورد؟ گفت: نه، و به طور حتم قبل از او پنجاه نفر ديگر اسلام آورده بودند....[1] .

[1] تاريخ طبري، ج 2، ص 316.

جمع غير واقعي در اسلام امیر المومنین (ع)

جمع غير واقعي

برخي با مواجهه روايات بسيار در تقدم ايمان و اسلام حضرت علي بن ابي طالب‏عليه السلام در صدد جمع برآمده تا بتوانند هم مقام حضرت را پايين آورده و هم منزلت ابوبکر را حفظ کنند.

ابن کثير و ديگران مي‏گويند: «بهتر آن است که گفته شود: اوّل مسلمان از مردان حرّ ابوبکر، و از بچّه‏ها علي، و از زنان خديجه و از موالي زيد بن حارثه و از بردگان بلال است».[1] .

پاسخ:

اوّلاً: از طبري به سند صحيح نقل شده که اسلام ابوبکر بعد از اسلام پنجاه نفر بوده است.

ثانياً: در مورد سنّ حضرت اميرعليه السلام هنگام اعلان اسلام اختلاف است؛ زيرا از دوازده سال تا شانزده سال گفته شده است. و برخي بيش از اين حد نيز گفته‏اند.

ثالثاً: بزرگي و عظمت شخص به سنّ او نيست؛ بلکه به رشد عقلي و تعالي روحي اوست که حضرت امير در آن سن و سال داشت.

رابعاً: عدّه‏اي گفته‏اند که تحديد بلوغ بعد از هجرت در جنگ خندق بوده، و قبل از آن اعتماد بر تمييز و درک بوده است،[2]  و مدار تکليف و دعوت به اسلام و ايمان بر ادراک و تمييز است. و اگر حضرت اميرعليه السلام از اين قوه ادراک و تمييز برخوردار نبود پيامبرصلي الله عليه وآله هرگز او را به اسلام دعوت نمي‏کرد و اسلام او را قبول نمي‏نمود.

[1] البداية و النهاية، ج 3، ص 17و26و29؛ السيرة الحلبية، ج 1، ص 275؛ السيرة النبوية، دحلان، ج 1، ص 90.

[2] سيره حلبي، ج 1، ص 269؛ اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار، ص 49.

کيفيت اسلام عمر بن خطاب

کيفيت اسلام عمر بن خطاب

ابن هشام به نقل از ابن اسحاق مي‏نويسد: «اسلام عمر آن طوري که به ما رسيده اين است که خواهرش فاطمه دختر خطّاب و همسرش سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل، هر دو اسلام آورده و آن را از عمر مخفي مي‏کردند. نعيم بن عبداللَّه نحّام که يکي از افراد قوم او و از بني عديّ بن کعب بود نيز اسلام آورد، و او نيز از گروهي از قوم خود اسلامش را مخفي مي‏داشت. خبّاب بن ارت به خانه فاطمه دختر خطّاب رفت و آمد مي‏کرد و به او تعليم قرآن مي‏داد.

روزي عمر شمشير به دست به قصد رسول خدا و عده‏اي از اصحابش از خانه خارج شد؛ زيرا به او خبر داده بودند که در «صفا» دور هم جمع شده‏اند...

نعيم بن عبداللَّه او را ديد و به او گفت: چه کسي را اراده کرده‏اي، اي عمر؟! گفت: محمّد را قصد کرده‏ام (يعني او را قصد کرده‏ام که به قتل برسانم) اين کسي که دين اجدادش را ترک کرده، و امر قريش را بر هم ريخته، و آرزوهاي آن‏ها را بر باد داده و دين آن‏ها را سرزنش کرده، و خدايان آن‏ها را ناسزا گفته است، مي‏روم تا او را به قتل برسانم.

نعيم به او گفت: به خدا سوگند، خودت را گول زده‏اي، آيا گمان مي‏کني که با اين امر، بني عبدمناف تو را رها مي‏کنند که بر روي زمين حرکت کني در صورتي که محمّد را به قتل مي‏رساني؟ چرا به سوي اهل خود نمي‏روي و امر آن‏ها را اصلاح نمي‏کني؟ عمر گفت: کدامين شخص از اهل بيت من؟ گفت: شوهر خواهر و پسر عمويت سعيد بن زيد بن عمرو، و خواهرت فاطمه دختر خطاب، به خدا سوگند که به طور حتم اسلام آورده و دين محمّد را متابعت کرده‏اند، بر تو است که به مبارزه با آن‏ها برخيزي. عمر برگشت و مستقيماً به طرف خانه خواهر و شوهر خواهر خود رفت. مشاهده کرد که خبّاب بن ارت با صحيفه‏اي که در دست دارد سوره «طه» را براي آن‏ها قرائت مي‏کند.

آنان که فهميدند عمر مي‏آيد خباب را در اتاقي مخفي کرده و فاطمه دختر خطّاب نيز صحيفه را در زير ران خود از ترس برادرش عمر مخفي کرد. ولي عمر هنگامي که به خانه نزديک مي‏شد صداي خبّاب را شنيده بود که براي آن دو قرآن قرائت مي‏کند. داخل خانه شد و گفت: اين چه صداي همهمه‏اي بود که شنيدم؟ آن دو گفتند: ما صدايي نشنيديم. عمر گفت: آري به خدا، به من خبر رسيده که شما دو نفر اين محمّد را متابعت کرده‏ايد. آن‏گاه کتک مفصّلي به سعيد بن زيد زد، خواهرش جلو آمد تا او را از اين کار مانع شود، عمر چيزي را محکم به سر خواهرش زد به حدّي که سر او را نيز شکافت.

عمر که چنين کرد آن دو به او گفتند: آري ما هر دو اسلام آورده و به خدا و رسولش ايمان آورده‏ايم، هر کاري که مي‏خواهي انجام بده. عمر که چنين ديد از کار خود پشيمان گشت و به خواهر خود گفت: اين صحيفه‏اي را که شنيدم کمي قبل مي‏خوانديد به من بده تا ببينم که اين چيزي که محمّد آورده چيست؟ عمر نويسنده بود. خواهرش به او گفت: ما از تو بر اين صحيفه مي‏ترسيم. عمر گفت: نترس، آن‏گاه به خدايان خود قسم ياد کرد که آن را بعد از خواندن رد خواهد کرد. اين را که عمر گفت: خواهرش طمع در اسلام او کرد. و به او گفت: اي برادم! تو نجسي؛ زيرا بر شرک مي‏باشي، و کسي جز طاهر نمي‏تواند اين صحيفه را مسّ کند....[1] .

[1] سيره نبويه، ابن هشام، ج 1، ص 346-343.

نقل احاديث سد ابواب در مد مولا امیر المومنین

نقل احاديث

1 - احمد بن حنبل به سندش از زيد بن ارقم نقل کرده که گفت: خانه برخي از صحابه درب‏هايي به سوي مسجد داشت. رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «سدّوا هذه الابواب الّا باب عليّ»؛ «همه درب‏ها به جز درب خانه علي را ببنديد.» برخي در اين باره سخناني گفتند. حضرت فرمود: «واللَّه ما سددت شيئاً ولا فتحته، ولکن امرت بشي‏ء فاتبعته»؛ «به خدا سوگند! من از طرف خودم چيزي را باز يا بسته نکردم، ولي به چيزي امر شدم و آن را متابعت نمودم».[1] .

2 - ترمذي به سند خود از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «سدّوا ابواب المسجد کلّها الّا باب عليّ»؛[2]  «همه درب‏هاي رو به مسجد به جز درب علي را ببنديد.»

3 - او همچنين از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «يا عليّ! لا يحلّ لأحد ان يجنب في هذا المسجد غيري و غيرک»؛[3]  «اي علي! براي هيچ کس حلال نيست که در اين مسجد جنب شود جز من و تو.»

3 - بيهقي به سند خود از ام سلمه نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «لا يحلّ هذا المسجد لجنب و لا حائض الّا لرسول اللَّه و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين»؛[4]  «اين مسجد - مسجد النبي‏صلي الله عليه وآله - براي هيچ جنب و حائضي به جز رسول خدا و علي و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام حلال نيست.»

4 - حاکم نيشابوري به سندش از ابن عباس حديث ده خصلت امام علي‏عليه السلام را نقل مي‏کند که اختصاص به او دارد و از جمله آن‏ها را حديث سدّ ابواب مسجد به جز باب حضرت علي‏عليه السلام مي‏شمارد.[5] .

 

 [1] مسند احمد، ج 4، ص 369.

[2] سنن ترمذي، ج 5، ص 641.

[3] همان، ج 5، ص 639.

[4] الخصائص الکبري، ج 2، ص 243.

[5] مستدرک حاکم، ج 3، ص 134.

راويان حديث سد ابواب از صحابه

راويان حديث از صحابه

حديث «سدّ الابواب الّا باب عليّ» را گروهي از صحابه نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

>زيد بن ارقم

>عبدالله بن عمر

>عمر بن خطاب

>امام علي بن ابي طالب

>سعد بن ابي وقاص

>جابر بن سمره سوائي

>ابن عباس

>جابر بن عبدالله انصاري

>ابوسعيد خدري

>سعد بن مالک

>انس بن مالک

>براء بن عازب

>حذيفة بن اسيد

>عبدالله بن مسعود

>ام سلمه و عايشه

 

زيد بن ارقم

حديث او را برخي از علماي اهل سنت نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

- احمد بن حنبل.[1] .

- نسائي.[2] .

- حاکم نيشابوري.[3] .

- ضياء مقدسي.[4] .

- ابن حجر هيتمي.[5] .

[1] مسند احمد، ج 4، ص 369.

[2] السنن الکبري، ج 5، ص 118، ح 8423.

[3] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 125.

[4] المختارة به نقل از القول المسدد، ص 16.

[5] الصواعق المحرقة، ص 122.

 

عبدالله بن عمر

برخي از افرادي که حديث وي را نقل و تأييد کرده‏اند عبارتند از:

- احمد بن حنبل.[1] .

- ابن مغازلي شافعي.[2] .

- نسائي.[3] .

- سيوطي.[4] .

- کلاباذي.[5] .

- محبّ‏الدين طبري.[6] .

- ابن حجر عسقلاني.[7] .

- متقي هندي.[8] .

- ابونعيم اصفهاني.[9] .

[1] مسند احمد، ج 2، ص 26.

[2] مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 261.

[3] خصائص امير المؤمنين‏عليه السلام، ص 8.

[4] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 346.

[5] معاني الأخبار به نقل از القول المسدّد، ص 18.

[6] الرياض النضرة، ج 2، ص 192.

[7] فتح الباري، ج 7، ص 12.

[8] کنز العمال، ج 13، ص 110.

[9] حلية الاولياء.

 

عمر بن خطاب

برخي از ناقلين اين حديث عبارتند از:

- حاکم نيشابوري.[1] .

- سيوطي.[2] .

- خوارزمي.[3] .

 [1] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 125.

[2] الخصائص الکبري.

[3] المناقب، ص 238.

 

امام علي بن ابي طالب

برخي از ناقلين اين حديث عبارتند از:

- حلبي.[1] .

- متقي هندي.[2] .

- بزّار.[3] .

- ابونعيم.[4] .

[1] السيرة الحلبية، ج 3، ص 346.

[2] کنز العمال، ج 3، ص 346.

[3] مسند بزّار.

[4] فضائل الصحابة بنابر نقل سيوطي در اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 351.

 

سعد بن ابي وقاص

- نسائي.[1] .

- طبراني.[2] .

- ابونعيم.[3] .

- ترمذي.[4] .

- بيهقي.[5] .

- عسقلاني.[6] .

- قسطلاني.[7] .

- عيني.[8] .

- ابن کثير.[9] .

[1] خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 12و13.

[2] المعجم الاوسط.

[3] فضائل الصحابة.

[4] الجامع الصحيح.

[5] السنن الکبري، ج 2، ص 243.

[6] فتح الباري، ج 7، ص 11.

[7] ارشاد الساري، ج 6، ص 84.

[8] عمدة القاري، ج 7، ص 342.

[9] البداية و النهاية، ج 7، ص 342.

 

جابر بن سمره سوائي

- طبراني.[1] .

[1] به نقل از هيثمي مجمع الزوائد، ج 9، ص 115.

 

ابن عباس

- طبراني.[1] .

- ترمذي.[2] .

- نسائي.[3] .

- کلاباذي.[4] .

- احمد بن حنبل.[5] .

- ابونعيم اصفهاني.[6] .

- ابن مغازلي شافعي.[7] .

[1] به نقل از القول المسدّد، ص 17.

[2] الجامع الصحيح، ج 5، ص 641.

[3] خصائص اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 13و 14.

[4] فضائل الصحابه.

[5] مسند احمد، ج 1، ص 330.

[6] حلية الاولياء، ج 4، ص 153.

[7] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 258.

 

جابر بن عبدالله انصاري

- خطيب بغدادي.[1] .

- خطيب خوارزمي.[2] .

- علي متقي هندي.[3] .

- گنجي شافعي.[4] .

- ابن منيع.[5] .

[1] تاريخ بغداد، ج 7، ص 205.

[2] المناقب، ص 60.

[3] کنز العمال، ج 13، ص 137.

[4] کفاية الطالب، ص 201.

[5] المسند به نقل از سيوطي در اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 347.

 

ابوسعيد خدري

- ترمذي.[1] .

- حاکم نيشابوري.[2] .

[1] الجامع الصحيح، ج 5، ص 639و640.

[2] المستدرک علي الصحيحين.

 

سعد بن مالک

- احمد بن حنبل.[1] .

- ابونعيم.[2] .

- سيوطي.[3] .

[1] مسند احمد، ج 1، ص 175.

[2] فضائل الصحابة به نقل از مجمع الزوائد، ج 9، ص 114.

[3] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 346.

 

انس بن مالک

- عقيلي.[1] .

[1] به نقل از سيوطي در اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 351.

 

براء بن عازب

- ابن کثير دمشقي.[1] .

[1] البداية و النهاية، ج 7، ص 342.

 

حذيفة بن اسيد

- ابن مغازلي.[1] .

[1] مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 253و257.

 

عبدالله بن مسعود

- حمّوئي.[1] .

[1] فضائل الصحابة به نقل از اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 351.

 

ام سلمه و عايشه

- بيهقي.[1] .

- حافظ عبدالغني.[2] .

[1] السنن الکبري، ج 7، ص 65.

[2] ايضاح الإشکال به نقل از اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 353.

نظري بر کلمات اهل سنت پیرامون اول مسلمان بودن امیر المومنین (ع)

نظري بر کلمات اهل سنت

با نظري گذرا به کلمات و عبارات اهل سنت پي مي‏بريم که بسياري از آن‏ها تصريح به تقدّم اسلام حضرت علي‏عليه السلام کرده و به اين جهت او را ستوده‏اند:

1 - ابوجعفر اسکافي مي‏گويد: «واذا تأمّلنا الروايات الصحيحة والأسانيد القوية الوثيقة وجدناها کلّها ناطقة بانّ علياًعليه السلام اوّل من اسلم»؛ «و هر گاه در روايات صحيحه و سندهاي قوي و مورد اطمينان تأمل کنيم مي‏يابيم که همگي متّفق القولند که علي‏عليه السلام اوّلين مسلمان است».[1] .

2 - ذهبي مي‏گويد: «ثبت عن ابن عباس قال: اوّل من اسلم عليّ»؛ «از ابن عباس ثابت شده که اولين مسلمان علي است».[2] .

3 - محبّ طبري مي‏گويد: «بعث النبيّ‏صلي الله عليه وآله يوم الاثنين واسلم عليّ - رضي الله عنه - يوم الثلثاء وهو صبيّ»؛ «پيامبرصلي الله عليه وآله روز دوشنبه مبعوث شد و علي‏رضي الله عنه روز سه‏شنبه اسلام آورد در حالي که نوجوان بود».[3] .

4 - ابن عبد ربّه از ابو الحسن نقل مي‏کند که گفت: «اسلم عليّ وهو ابن خمس عشرة سنة وهو اوّل من شهد ان لا اله الّا اللَّه وانّ محمّداً رسول اللَّه»؛ «علي‏عليه السلام در سنّ پانزده سالگي اسلام آورد، و او اوّل کسي بود که شهادت به لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه داد».

5 - شيخ محمّد خضري درباره حضرت علي‏عليه السلام مي‏گويد: «فکان اوّل من اجاب الي الاسلام»؛ «... علي‏عليه السلام اوّل کسي بود که دعوت به اسلام را پذيرفت».[4] .

6 - شيخ محمّد صبّان مي‏گويد: «امّا علي فقد اسلم وهو ابن ثمان سنين وقيل غير ذلک قديماً. بل قال ابن عباس وزيد بن ارقم وسلمان الفارسي وجماعة آخرون: انّه اوّل من اسلم. ونقل بعضهم الإجماع عليه»؛ «امّا علي‏عليه السلام او کسي بود که در سنين هشت سالگي اسلام آورد. و برخي غير اين قول را نيز گفته‏اند. بلکه ابن عباس و زيد بن ارقم و سلمان فارسي و جماعتي ديگر گفته‏اند که او اوّل مسلمان است. و برخي نيز ادّعاي اجماع بر اين امر نموده‏اند».[5] .

7 - دکتر محمّد عبده يماني مي‏نويسد: «وهو اوّل من اسلم من الفتيان واوّل من صلّي خلف رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله»؛ «علي‏عليه السلام اوّل مسلمان از جوانان است و اوّل کسي است که پشت سر رسول خداصلي الله عليه وآله نماز به جاي آورده است».[6] .

8 - زرندي حنفي مي‏گويد: «اميرالمؤمنين وامام المتقين علي بن ابي طالب، اوّل من آمن به وصدّقه من المؤمنين»؛ «اميرالمؤمنين و امام متّقين علي بن ابي طالب، اول کسي است که به رسول خدا ايمان آورده و از مؤمنان اوّل کسي است که او را تصديق کرده است».[7] .

9 - ابن اسحاق مي‏گويد: «کان اوّل من ذکر آمن برسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله وصلّي معه وصدّقه بما جاء به من عنداللَّه علي بن ابي طالب وهو يومئذ ابن عشر سنين. وکان ممّا انعم اللَّه علي عليّ بن ابي طالب‏عليه السلام انّه کان في حجر رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله قبل الاسلام»؛ «اوّل مردي که به رسول خداصلي الله عليه وآله ايمان آورد و با او نماز گزارد و هر آنچه بر او نازل شد تصديق کرد، علي بن ابي طالب‏عليه السلام بود، او در آن هنگام ده سال داشت. و از جمله نعمت‏هاي خداوند بر او اين‏که قبل از اسلام در دامان رسول خداصلي الله عليه وآله پرورش يافت».[8] .

10 - ابن ابي الحديد معتزلي مي‏نويسد: «ما اقول في رجل سبق الناس الي الهدي، آمن باللَّه وعبده، وکل من في الارض يعبد الحجر ويجحد الخالق، لم يسبقه احد الي التوحيد الّا السابق الي کل خير محمّد رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله»؛ «چه بگويم درباره کسي که از همه به هدايت پيشي گرفت، به خدا ايمان آورده و عبادت کرد در حالي که تمام مردم روي زمين سنگ را عبادت مي‏کرده و خالق را منکر بودند. کسي او را در توحيد سبقت نگرفت به جز سابق به هر خير، محمّد رسول خداصلي الله عليه وآله».[9] .

11 - استادان: علي جندي، محمّد ابوالفضل ابراهيم، محمّد يوسف محجوب نقل کرده‏اند که «وقد ذهب اکثر اهل الحديث الي انّه - عليّ - اوّل الناس اتّباعاً لرسول اللَّه وايماناً به، ولم يخالف في ذلک الّا الأقلّون، ومن وقف علي کتب اصحاب الحديث تحقق ذلک، واليه ذهب الواقدي والطبري، وهو القول الّذي رجّحه ونصره صاحب کتاب (الاستيعاب) لابن عبد البر»؛ «اکثر اهل حديث برآنند که علي‏عليه السلام اوّل کسي است که به متابعت از رسول خدا پرداخته و به او ايمان آورده است، و به جز اندکي در اين امر مخالفت نکرده‏اند. و کسي که بر کتاب‏هاي اصحاب حديث واقف باشد، به اين نتيجه مي‏رسد. و اين، رأي واقدي و طبري است. و اين قول را صاحب «استيعاب» (ابن عبد البر) ترجيح داده و آن را نصرت کرده است».[10] .

[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 13، ص 224، خطبه 238.

[2] تاريخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدين، ص 624.

[3] التنبيه و الاشراف، ص 198.

[4] تاريخ الأمم الاسلامية، ج 1، ص 400؛ مشهد الامام عليّ في النجف، ص 35.

[5] اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار، ص 148.

[6] علّموا اولادکم محبّة آل بيت النبي‏صلي الله عليه وآله، ص 101.

[7] نظم درر السمطين، ص 17.

[8] تاريخ الأمم و الملوک، ج 2، ص 213؛ مشهد الامام عليّ في النجف، ص 34.

[9] شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 260.

[10] سجع الحمام في حکم الامام، ص 5؛ الاستيعاب، ج 2، ص 457.

صحت حديث سد ابواب

صحت حديث

صحّت حديث «سدّ ابواب» را مي‏توان از جهات مختلف به اثبات رساند:

1 - وجود حديث در برخي از صحاح: زيرا ترمذي به مضمون‏هاي مختلف آن را نقل کرده است.

2 - تصريح به صحّت حديث: زيرا حاکم نيشابوري تصريح به صحّت آن با شرط شيخين کرده است.

قسطلاني مي‏گويد: «حديث سعد بن ابي وقاص را احمد و نسائي به سند قوي نقل کرده‏اند که رسول خداصلي الله عليه وآله امر کرد تا همه درب‏ها به روي مسجد بسته شود ولي درب خانه علي‏عليه السلام را باز نگه داشت».[1] .

هيثمي در «مجمع الزوائد» به نقل از طبراني در «المعجم الاوسط» اين روايت را نقل کرده و سپس تصريح مي‏کند که رجال آن همگي ثقه هستند.[2] .

سيوطي در «اللآلي المصنوعة» از ابن حجر در کتاب «القول المسدّد في الذبّ عن مسند احمد» نقل کرده که مي‏گويد: «اين حديث از اين باب، حديثي مشهور است و داراي طرق متعدد مي‏باشد، و هر طريق از آن به تنهايي کمتر از حَسَن نيست و مجموع آن، انسان را به حدّ قطع به صحّت حديث مي‏رساند بر طريق بسياري از اهل حديث».[3] .

3 - نقل حديث به سند صحيح: برخي نيز حديث را به سند صحيح نقل کرده‏اند امثال: احمد بن حنبل که رجال حديثش همگي صحيح است به جز ابي عبداللَّه ميمون که ثقه مي‏باشد. و نيز نسائي آن را در «الخصائص» به سند صحيح نقل کرده است.[4] .

ابن حجر عسقلاني مي‏گويد: «درباره بستن درب‏ها به سوي مسجد رواياتي وارد شده که ظاهر آن‏ها مخالف با حديث باب است از آن جمله:

الف) حديث سعد بن ابي وقاص که گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله ما را امر کرد تا تمام درب‏هايي که به مسجد باز مي‏شد ببنديم ولي درب خانه علي را رها کرد. احمد و نسائي اين حديث را نقل کرده و سند آن قوي است.

ب) و در روايتي که به اين مضمون از طبراني در «المعجم الاوسط» وارد شده و رجالش همگي ثقه هستند جمله‏اي زيادتر از آن نيز وجود دارد و آن اين‏که گفتند: اي رسول خدا! درب‏هاي ما را بستي؟! حضرت‏صلي الله عليه وآله فرمود: من آن‏ها را نبستم بلکه خداوند آن‏ها را بست.

و نيز همين مضمون از زيد بن ارقم نقل شده که احمد و نسائي و حاکم آن را در کتاب‏هاي حديثي خود آورده‏اند و رجال آن همگي ثقه هستند.

و نيز احمد و نسائي اين مضمون را از ابن عباس نقل کرده‏اند که رجال هر دو ثقه هستند. و نيز احمد بن حنبل از عبداللَّه بن عمر نقل کرده که سند آن حسن است. و نيز اين مضمون را از طريق علاء بن عرار از عبداللَّه بن عمر نقل کرده که رجال آن رجال صحيح‏اند به جز علاء که يحيي بن معين و ديگران او را توثيق کرده‏اند.

ابن حجر در پايان مي‏گويد: «اين احاديث برخي، برخي ديگر را تقويت مي‏کنند. و نيز هر طريقي از آن‏ها صلاحيت براي احتجاج و استدلال به آن دارد تا چه رسد به مجموع طريق‏ها».

آن‏گاه مي‏گويد: «ابن الجوزي اين حديث را در زمره احاديث موضوع و جعلي قرار داده است در حالي که کار اشتباهي است؛ زيرا اين حديث طرق زيادي دارد. و نيز گفته: اين حديث مخالف با احاديثي است که در باب ابوبکر وارد شده است. ولي اشتباه فاحشي در اين مورد کرده است؛ زيرا او احاديث صحيح السند را به توهّم معارضه و تعارض رد کرده است، با اين‏که جمع بين دو قصّه ممکن است».[5] .

سيوطي نيز در ردّ بر ابن جوزي در ابطال اين حديث مي‏گويد: «ابن جوزي در اين عمل به مجرّد توهّم، اقدام بر ردّ احاديث صحيح‏السند کرده است...».[6] .

[1] ارشاد الساري، ج 6، ص 84.

[2] مجمع الزوائد، ج 9، ص 114.

[3] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 348.

[4] خصائص اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ص 8.

[5] فتح الباري، ج 7، ص 11و12.

[6] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 352-347.

دلالت حديث سد ابواب بر چیست

 دلالت حديث

حديث «سدّ ابواب» از جهاتي دلالت بر افضليّت امام علي‏عليه السلام بر ساير صحابه دارد:

1 - مسأله باز بودن درب خانه‏ها به سوي مسجد و رفتن از مسجد به خانه، يکي از امتيازات برخي از صحابه به حساب آمده بود که خانه‏هايشان چنين وضعيّتي داشت، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله اين امتياز را از همه گرفت به جز حضرت علي‏عليه السلام، که دستور داد درب خانه او به مسجد بسته نشود.

2 - بعد از اعتراض برخي از صحابه بر رسول خداصلي الله عليه وآله که چرا دستور بسته شدن درب خانه آن‏ها داده شد به جز خانه حضرت علي‏عليه السلام، پيامبر فرمود: بستن درب‏هاي شما و بازگذاردن درب خانه حضرت علي همگي به امر خداوند بوده است نه به توسط من.

3 - در اين احاديث به موضوع ديگري نيز اشاره شده است و آن سکني گزيدن در حال جنابت در مسجد و يا گذر کردن از آن است، که مطابق برخي از اين روايات اختصاص به اهل بيت عصمت و طهارت و شخص رسول خداصلي الله عليه وآله دارد، و اين خود دلالت بر طهارت باطني و ظاهري آن‏ها مي‏کند که حتّي جنابت آن‏ها در وجودشان قذارت معنوي ايجاد نمي‏کند.

و سرّ بسته شدن درهاي ديگران به سوي مسجد، شايد بيشتر همين باشد که آن‏ها گاهي در حال جنابت از خانه بيرون آمده و از مسجد گذر مي‏کردند، لذا پيامبرصلي الله عليه وآله دستور دادند تا همه درها به جز درب خانه حضرت علي‏عليه السلام به سوي مسجد بسته باشد؛ زيرا او طهارت باطني و ظاهري هر دو را دارد.

نقد کلام ابن جوزی (حدیث سدابواب باطل است و شیعه آن را وضع کرده است!)

نقد کلام ابن جوزی

ابن جوزي مي‏گويد: «احاديث سدّ ابواب مگر باب علي‏عليه السلام همگي باطل و از وضع شيعه در مقابل حديث «سدّوا الابواب الّا خوخة ابي‏بکر» است که در صحيحين نقل شده است».[1] .

پاسخ:

اولاً: به چه دليل همگي باطل و از وضع و جعل شيعه است، صرف ادّعا که مطلبي را ثابت نمي‏کند.

ثانياً: از کجا که عکس آن صحيح نباشد؛ يعني حديث خوخه (دريچه و پنجره) ابوبکر جعلي باشد تا در مقابل احاديث «سدّ ابواب مگر باب علي‏عليه السلام» فضيلتي براي ابوبکر وضع شده باشد.

ثالثاً: چگونه مي‏توان اين احاديث را ابطال کرد با آن‏که متواتر بوده بلکه از صحّت سند نيز برخوردار است؛ در حالي که حديث «خوخه ابوبکر» بر فرض صحّت سند خبر واحد است و لذا نمي‏تواند با احاديث متواتر معارضه داشته باشد.

رابعاً: سيوطي در «اللآلي المصنوعة» از ابن حجر در کتاب «القول المسدّد في الذب عن مسند أحمد» نقل کرده که او بعد از نقل کلام ابن جوزي در ابطال اين حديث مي‏گويد: «اين ادّعايي است که دليل آن مخالفت حديث با روايتي است که در صحيحين آمده، و اين اقدام بر ردّ احاديث صحيحه است به مجرد توهم. و سزاوار نيست که اقدام بر حکم به وضع و جعل حديث نمود، مگر در صورتي که نتوان آن را جمع کرد».[2] .

[1] الموضوعات، ابن جوزي، ج 1، ص 366.

[2] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 348.

حديث «خوخه ابوبکر» و تحریف بخاری

حديث «خوخه ابوبکر»

فضل بن روزبهان در مقابله با حديث «سدّ ابواب مگر باب علي‏عليه السلام» مي‏گويد: «به سند صحيح در صحيحين وارد شده که پيامبر امر به بسته شدن هر پنجره‏اي به جز پنجره ابوبکر نمود و اين فضيلتي است براي ابوبکر».[1] .

بخاري به سندش از عکرمه از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «... از جانب من هر پنجره کوچک که به مسجد باز است ببنديد به جز پنجره کوچک ابوبکر».[2] .

و در حديث ديگر از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل شده که فرمود: «همه درب‏ها را به جز درب ابوبکر ببنديد».[3] .

پاسخ:

1 - حديث خوخه ابوبکر بر فرض صحّت سند، خبر واحد ظنّي است که نمي‏تواند با خبر متواتر قطعي که درباره درب خانه امام علي‏عليه السلام وارد شده مقابله داشته باشد.

2 - ابن ابي الحديد معتزلي مي‏گويد: «حديث سدّ ابواب» تنها از براي علي‏عليه السلام بود که طرفداران ابوبکر آن را قلب بر ابوبکر کردند».[4] .

و اين احتمال بسيار قوي است؛ زيرا اين گونه کارها را در جاهاي ديگر همانند حديث «مدينه علم» و «منزلت» و... نيز انجام داده‏اند. لذا سيوطي در «اللآلي المصنوعة» از خطيب بغدادي نقل کرده است که اين حديث درباره باب ابوبکر غلط است.

3 - در سند حديث، «فُليح بن سليمان» واقع است که نسائي مي‏گويد: او فردي قوي به حساب نمي‏آيد.[5]  و نيز ذهبي از ابن معين و ابوحاتم و نسائي همين تعبير را راجع به او نقل کرده است.[6] .

ابوحاتم مي‏گويد: از معاوية بن صالح شنيدم که از يحيي بن معين مي‏گفت: فُليح بن سليمان و فرزندش ثقه نيستند. عثمان بن سيعد از يحيي روايت کرده که فُليح ضعيف است. و عباس از يحيي روايت کرده که به روايات فليح احتجاج نمي‏شود. عبداللَّه بن احمد مي‏گويد: از ابن معين شنيدم که مي‏گفت: سه نفر هستند که از حديثشان پرهيز مي‏شود: محمّد بن طلحة بن مصرف، ايوب بن عقبه و فليح بن سليمان....[7] .

ابن حجر نيز تضعيفاتي را در ترجمه فليح نقل کرده است.[8] .

4 - در حديث «خوخه ابوبکر» که بخاري آن را نقل کرده «عکرمه» در سند آن واقع شده که متهم به دروغ و کفر است. و نيز او از فرقه‏هاي خوارج به حساب آمده است.[9] .

ذهبي در «ميزان الاعتدال» از يحيي بن سعيد انصاري نقل کرده که عکرمه کذّاب است. و از ابن سيرين نيز همين تعبير راجع به او رسيده است.[10] .

او نيز در «تذکرة الحفاظ» نقل کرده که عکرمه معتقد به رأي خوارج بوده است و لذا مالک و مسلم از او اعراض کرده‏اند.[11] .

ذهبي نقل مي‏کند که عکرمه روزي بر درب مسجد ايستاد و گفت: تمام افراد اين مسجد کافرند.[12] .

ابن حجر از سعد بن مسيب نقل کرده که او به غلامش گفت: اي برد! بر من دروغ نگو همان‏گونه که عکرمه بر ابن عباس دروغ گفت.[13] .

5 - در سند حديث «خوخه ابوبکر»، «جرير بن حازم» وجود دارد که احمد بن حنبل او را کثير الغلط معرفي کرده و ابن حبان نيز او را کثير الخطا مي‏داند. و نيز از ساجي نقل کرده که جرير احاديثي را نقل کرده که مقلوب است. اين تعبير از ازدي نيز نقل شده است.[14]  و لذا مي‏توان يکي از احاديث مقلوبه‏اي را که او نقل کرده حديث مورد بحث دانست؛ زيرا حديثي که از براي امام علي‏عليه السلام بوده، آن را قلب کرده و بر ابوبکر منطبق ساخته‏اند.

6 - بخاري حديث «خوخه ابوبکر» را به سند ديگري نيز نقل کرده[15]  که در سند آن اسماعيل بن عبداللَّه بن اويس بن مالک است، که عده‏اي او را جرح و قدح کرده‏اند. نضر بن سلمه او را تکذيب نموده و دارقطني مي‏گويد: من او را اختيار نمي‏کنم. و نيز او اهل رشوه بوده است.[16] .

قاضي عيني مي‏گويد: «اسماعيل بن ابي اويس، خود اقرار بر جعل حديث کرده است. و ابن معين گفته که اسماعيل کمترين پولي ارزش ندارد. و نضر بن سلمه مي‏گويد: او کذّاب است».[17] .

7 - حقيقت ارزش و فضيلت باز بودن در به سوي مسجد اشاره به مسأله طهارت معنوي و ظاهري اهل بيت‏عليه السلام و شخص رسول خداست، که در مورد آن‏ها در روايات بي‏شماري به آن اشاره شده است؛ زيرا آنان همگي مطابق آيه تطهير از هر نوع رجس و پليدي پاک‏اند. ولي در مورد ابوبکر اشاره‏اي به آن نشده است.

لذا ترمذي به سند خود از ابوسعيد خدري نقل مي‏کند که پيامبرصلي الله عليه وآله خطاب به علي‏عليه السلام فرمود: «لا يحلّ لأحد أن يطرق هذا المسجد جنباً غيري و غيرک»؛[18]  «براي هيچ کس حلال نيست که در حال جنابت به اين مسجد وارد شود به جز من و تو.»

8 - احتمال زياد داده مي‏شود که مقصود از روايت «باب ابي‏بکر» به قرينه روايات خوخه ابوبکر، همان خوخه و پنجره کوچک باشد که بر فرض صحّت سند اين روايات تنها پيامبرصلي الله عليه وآله اجازه داده که اين پنجره از ابوبکر به طرف مسجد باز باشد، و اين کجا و باز بودن درب خانه حضرت علي بن ابي طالب‏عليه السلام به مسجد کجا، و مي‏دانيم که فخر و عزت براي مورد دوم است نه اوّل.

9 - مطابق برخي از روايات، پيامبرصلي الله عليه وآله امر نمود که همه درب‏ها حتي درب خانه ابوبکر نيز به روي مسجد بسته شود به جز درب خانه امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام.

ابن عباس نقل مي‏کند که رسول خداصلي الله عليه وآله خطاب به علي‏عليه السلام فرمود: «همانا موسي از پروردگارش درخواست کرد تا مسجدش را براي هارون و ذريّه او پاک گرداند. و همانا من از خداوند خواسته‏ام که (مسجدم را) براي تو و ذريه تو طاهر گرداند. آن‏گاه کسي را به سراغ ابوبکر فرستاد و دستور داد تا درب خانه‏اش را به مسجد ببندد، ابوبکر نيز چنين کرد. سپس کسي را نزد عمر فرستاد تا او نيز درب خانه‏اش را به سوي مسجد ببندد. آن‏گاه بالاي منبر رفت و فرمود: «من درهاي شما را نبستم و درب علي را باز نگذاشتم وليکن خداوند درب‏هاي شما را بست و درب خانه علي را باز گذارد».[19] .

10 - روايت «باب ابي‏بکر» از جهت ديگري نيز مورد خدشه است جز آن‏که آن را حمل بر «خوخه ابوبکر» نماييم؛ زيرا مطابق ادلّه، احاديثي که در آن استثناي باب حضرت علي‏عليه السلام است سابق بر روايات ابوبکر است. و از آنجا که در آن روايات حصر آمده بايد به آن‏ها عمل مي‏شد و تمام درها حتي درب خانه ابوبکر بسته مي‏شد به جز درب خانه حضرت علي‏عليه السلام. و لذا موردي ندارد جز آن‏که - بر فرض صحّت سند حديث خوخه ابوبکر - بگوييم: ابوبکر درب خانه خود را بسته و به امر رسول خداصلي الله عليه وآله عمل کرده و فقط پنجره کوچک خود را به مسجد باز نگه داشته است، احتمال ديگر آن‏که بگوييم که ابوبکر به دستور رسول خداصلي الله عليه وآله عمل نکرده است.

و امّا دليل بر اين‏که استثناي باب حضرت علي‏عليه السلام سابق بوده اين است که مطابق برخي از روايات استثناي باب ابي‏بکر - بر فرض صحّت - نزديک زمان وفات پيامبرصلي الله عليه وآله بوده ولي استثناي باب حضرت اميرعليه السلام در ايام حيات حمزه بوده است.

بزار به سند صحيح از اميرالمؤمنين‏عليه السلام نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله خطاب به علي‏عليه السلام کرده و فرمود: «برو و آن‏ها را امر کن تا درهاي خود را ببندند». حضرت‏عليه السلام مي‏فرمايد: من رفتم و خبر را به آنان ابلاغ کردم. همگي درها را بستند به جز حمزه. به رسول خداصلي الله عليه وآله عرض کردم: همگي درها را بستند به جز حمزه.

رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: به حمزه بگو که درب خانه خود را منحرف سازد....[20] .

از اين حديث استفاده مي‏شود که اين قصه قبل از زمان شهادت حمزه بوده است.

[1] دلائل الصدق، ج 2، ص 403، به نقل از فضل بن روزبهان.

[2] صحيح بخاري، ج 1، ص 120، کتاب الصلاة.

[3] همان، ج 4، ص 190، کتاب المناقب.

[4] شرح ابن ابي الحديد، ج 11، ص 49.

[5] الضعفاء، ص 87.

[6] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 365.

[7] همان.

[8] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 303و304.

[9] وفيات الاعيان، ج 2، ص 428.

[10] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 94و95.

[11] تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 96.

[12] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 96.

[13] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 269-267.

[14] همان، ج 2، ص 69و70.

[15] صحيح بخاري، ج 4، ص 253، باب هجرة النبي‏صلي الله عليه وآله و اصحابه الي المدينه.

[16] تهذيب التهذيب، ج 1، ص 310و311.

[17] عمدة القاري، ج 1، ص 8.

[18] سنن ترمذي، ج 5، ص 597، ح 3727.

[19] جامع الأحاديث، ج 16، ص 274، ح 7931.

[20] مسند بزار، ج 2، ص 318، ح 750؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 115.

تحريف بخاري

بخاري بعد از آن‏که حديث را از ابن عباس در باب «الخوخة و الممّر في المسجد» آورده، در بابي ديگر تحت عنوان «باب المناقب» اين حديث را تحريف کرده و با عنواني ديگر آورده است که دلالت بر تحقير ابوبکر نکند، بلکه همانند حضرت علي‏عليه السلام عظمت او را برساند. لذا باب را با اين عنوان آورده است: «باب قول النبيّ‏صلي الله عليه وآله: سدّوا الأبواب الّا باب ابي‏بکر». به جاي کلمه «خوخه» کلمه «باب» را به کار برده که به معناي درب خانه است. و اين تحريف، معنا را خيلي تغيير مي‏دهد. لذا شرّاح صحيح بخاري در توجيه اين تحريف به اضطراب افتاده و آن را حمل بر نقل به معنا کرده‏اند.

ابن حجر مي‏گويد: «بخاري در کتاب الصلاة اين باب را با تعبير (سدّوا عنّي کلّ خوخة) آورده است. و لذا مي‏توان گفت که گويا در اينجا نقل به معنا کرده است».[1] .

همين تعبير از قاضي عيني در توجيه تحريف بخاري نيز وارد شده است.[2] .

امّا حقّ مطلب اين است که اين تحريف را نمي‏توان اين گونه توجيه کرد، بلکه به طور حتم با غرض‏ورزي همراه بوده و در صدد سرپوش گذاشتن به نقص ابوبکر و رساندن فضيلت او به فضيلت امام علي‏عليه السلام بوده است.

[1] فتح الباري، ج 1، ص 442.

[2] عمدة القاري، ج 4، ص 245.

 

 

 

الفاظ حديث رد شمس

الفاظ حديث

1 - طحاوي به سندش از اسماء بنت عميس نقل مي‏کند که گفت: پيامبرصلي الله عليه وآله نماز ظهر را در صهباء به جاي آورد، آن‏گاه علي‏عليه السلام را به دنبال کاري فرستاد. حضرت‏عليه السلام برگشت در حالي که پيامبر نماز عصر را به جاي آورده بود. پيامبرصلي الله عليه وآله سرش را در دامان علي‏عليه السلام گذارد و آن را حرکت نداد تا خورشيد غروب کرد. پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کرد: «اللَّهم انّ عبدک علياً احتبس بنفسه علي نبيّک فردّ عليه شرقها»؛ «بار خدايا! اين بنده تو علي است خودش را به خاطر پيامبرت محبوس ساخته است، پس پرتو خورشيد را بر او بازگردان.»

اسما مي‏گويد: خورشيد بار ديگر طلوع کرد تا آن‏که بر کوه‏ها و بر زمين قرار گرفت. آن‏گاه علي‏عليه السلام بلند شد و وضو گرفت و نماز عصر را به جاي آورد و بعد خورشيد غروب کرد. و اين واقعه در صهباء اتفاق افتاد.[1] .

آن‏گاه ابوجعفر مي‏گويد: «کلّ هذه الاحاديث من علامات النبوة. وقد حکي علي بن عبدالرحمن بن المغيرة، عن احمد بن صالح انّه کان يقول: لاينبغي لمن کان سبيله العلم التخلف عن حفظ حديث اسماء الّذي روي لنا عنها؛ لأنّه من اجلّ علامات النبوة»؛[2]  «تمام اين احاديث از نشانه‏هاي نبوت به حساب مي‏آيد. آن‏گاه از احمد بن صالح نقل کرده که مي‏گفت: سزاوار نيست بر کسي که به دنبال علم است از حفظ حديث اسماء تخلّف نمايد؛ زيرا از عالي‏ترين نشانه‏هاي نبوت به حساب مي‏آيد».

2 - سيوطي به سندش از ابوهريره نقل کرده که گفت: «نام رسول اللَّه ورأسه في حجر عليّ، ولم يکن صلّي العصر حتي غربت الشمس، فلمّا قام النبيّ‏صلي الله عليه وآله دعا له فردّت عليه الشمس حتي صلّي ثمّ غابت ثانية»؛[3]  «رسول خداصلي الله عليه وآله در حالي که سرش در دامان علي‏عليه السلام بود خوابيد و علي‏عليه السلام نماز عصر را به جا نياورده بود تا اين‏که خورشيد غروب کرد. پيامبرصلي الله عليه وآله که بلند شد بر او دعا کرد و خورشيد بازگشت و علي‏عليه السلام نماز به جاي آورد و دوباره غروب نمود».

3 - و نيز به سندش از جابر نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله به خورشيد امر کرد، پس ساعتي از روز به تأخير افتاد.[4] .

 

 [1] مشکل الآثار، ج 2، ص 9و11و12.

[2] پيشين.

[3] الخصائص الکبري، ج 2، ص 324.

[4] همان، ص 325.

مولفان و راویان حدیث رد شمس

مؤلفان درباره حديث «رد شمس»

جماعتي از علماي اهل سنت درباره اين حديث کتاب مستقل تأليف نموده‏اند؛ از قبيل:

1 - ابوبکر ورّاق؛ وي کتابي دارد به اسم «من روي ردّ الشمس» که ابن شهر آشوب در «المناقب» آن را نقل کرده است.[1] .

2 - ابوالقاسم حسکاني حنفي؛ که رساله‏اي دارد درباره اين حديث که بخشي از آن را ابن کثير نقل کرده است.[2] .

3 - ابوالحسن شاذان فضلي؛ او رساله‏اي دارد در طرق اين حديث که بخشي از آن را سيوطي در «اللآلي المصنوعة» نقل کرده است.[3] .

4 - حافظ ابوالفتح ازدي موصلي؛ کتابي مستقل در اين موضوع تأليف کرده، که حافظ گنجي در «کفاية الطالب» آن را نقل کرده است.[4] .

5 - اخطب خوارزم؛ کتابي به نام «ردّ الشمس لأميرالمؤمنين‏عليه السلام» تأليف کرده که ابن شهر آشوب آن را در «المناقب» آورده است.[5] .

6 - جلال‏الدين سيوطي؛ کتابي دارد به نام: «کشف اللبس عن حديث ردّ الشمس».

7 - ابوعبداللَّه محمّد بن يوسف دمشقي صالحي؛ وي شاگرد سيوطي است که کتابي تأليف کرده به نام: «مزيل اللبس عن حديث ردّ الشمس».

8 - ابوعلي شريف محمّد بن اسعد؛ او نيز کتابي درباره طرق حديث ردّ شمس براي حضرت علي‏عليه السلام تأليف کرده است.[6] .

9 - ابوعبداللَّه الجعل حسين بن علي بصري؛ که کتابي به نام «جواز ردّ الشمس» تأليف کرده و ابن شهر آشوب از آن نام برده است.[7] .

10 - حافظ شهير ابن مردويه؛ او نيز در اين باره رساله‏اي تأليف نموده که بياضي در کتاب «الصراط المستقيم» از آن نام برده است.

[1] المناقب، ج 2، ص 353.

[2] البداية و النهاية، ج 6، ص 88.

[3] اللآلي المصنوعة، ج 1، ص 338.

[4] کفاية الطالب، ص 383، باب 100.

[5] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 360.

[6] رجوع شود به رساله سيوطي در اين موضوع.

[7] المناقب، ج 3،، ص 353.

ادامه نوشته

صحت حديث رد شمس

صحت حديث

گروهي از علماي اهل سنت اين حديث را تصحيح کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - علي بن سلطان بن محمّد قاري [1]  (1014).

2 - ابو جعفر طحاوي؛ زيرا بعد از نقل حديث ردّ شمس مي‏گويد: «وهذان الحديثان ثابتان، وکفي به حجة، ورواتهما ثقات، فلا عبرة بمن طعن في رجالهما»؛ «اين دو حديث نزد من ثابت است و براي حجّيت کافي است، و راويان آن دو حديث مورد وثوقند، و اعتباري نيست به کسي که در رجال اين دو حديث خدشه وارد کرده است».[2] .

3 - شهاب احمد خفاجي؛ زيرا او مي‏گويد:«رواه الطبراني باسانيد مختلفة رجال اکثرها ثقات»؛ «طبراني اين قضيه را به سندهاي مختلف نقل کرده که اکثر آن‏ها ثقه هستند».[3] .

او همچنين مي‏گويد: «اين حديث را مصنف (يعني قاضي عياض) نقل کرده و اشاره کرده که تعدّد طرق آن، شاهد صدقي بر صحّت آن است. و قبل از او بسياري از ائمه حديث؛ امثال طحاوي آن را تصحيح کرده‏اند...».[4] .

4 - حافظ طبراني؛ زيرا بعد از نقل حديث مي‏گويد: «اين حديث حسن است».[5] .

5 - حافظ حسکاني حنفي.[6] .

6 - بيهقي.[7] .

7 - حافظ هيثمي؛ در عنواني به نام «باب حبس الشمس للنبيّ‏صلي الله عليه وآله» از کتاب علامات النبوة.[8] .

8 - قسطلاني.[9] .

9 - محمد بن حسين ازدي.[10] .

10 - ابوالمظفّر يوسف قزأوغلي حنفي (654)؛ وي در ردّ جدش ابن الجوزي که در صدد تضعيف حديث ردّ شمس برآمده، مي‏گويد: «ادّعاي او بدون دليل است؛ زيرا ما آن را از افراد عادل و ثقه نقل کرده‏ايم، افرادي که هيچ مشکلي در آن‏ها وجود ندارد، و در سند آن‏ها کسي نيست که تضعيف شده باشد...، و اتهام جدي به جعل ابن عقده، از باب ظنّ و شک است نه از باب قطع و يقين. و ابن عقده مشهور به عدالت است، و از آنجا که فضايل اهل بيت‏عليهم السلام را نقل مي‏کند و مدحي درباره صحابه نقل نکرده او را به رفض و رافضي بودن نسبت داده‏اند...».[11] .

11 - ابوالربيع سليمان سبتي مشهور به ابن سبع در کتاب «شفاء الصدور».[12] .

12 - وليّ‏الدين ابوزرعه عراقي [13] .(826)

13 - ابوعبداللَّه زرقاني مالکي، (1122)؛ او مي‏گويد: «و از جمله قواعد آن است که تعدّد طرق، دلالت دارد بر اين‏که حديث اصلي دارد».[14] .

14 - زيني دحلان؛ او مي‏گويد: «ابن منده و ابن شاهين از اسماء به سند حسن نقل کرده‏اند. و نيز ابن مردويه از ابوهريره به سند حسن نقل کرده است. و طبراني نيز در معجم کبيرش به سند حسن آورده است».[15] .

15 - ملّا علي قاري؛ او مي‏گويد: «اين حديث في الجمله اصلش ثابت است و به کمک تعدّد سندها تقويت مي‏شود تا به مرتبه حسن مي‏رسد، و لذا قابل احتجاج و استناد است».[16] .

[1] المرقاة في شرح المشکاة، ج 4، ص 287؛ شرح الشفا در حاشيه نسيم الرياض، ج 3، ص 10.

[2] کشف الرمس، ص 29.

[3] نسيم الرياض، ج 3، ص 11.

[4] همان.

[5] کشف الرمس، ص 34.

[6] مسألة في تصحيح ردّ الشمس و ترغيم النواصب الشمس، حسکاني حنفي.

[7] کشف الرمس، ص 34.

[8] مجمع الزوائد، ج 8، ص 297.

[9] المواهب اللدنيّة، ج 1، ص 358.

[10] مناقب علي‏عليه السلام بنابر نقل لسان الميزان، ج 5، ص 140.

[11] کشف الرمس، ص 49و50.

[12] همان، ص 55.

[13] طرح التثريب، ج 6، ص 247.

[14] شرح المواهب اللدنيّه، ج 6، ص 490.

[15] سيره نبويه، ج 2، ص 201.

[16] شرح الشفا در حاشيه نسيم الرياض، ج 3، ص 10.