الفاظ حديث اولین مسلمان مولا امیر المومنین (ع)
الفاظ حديث
با مراجعه به روايات پي خواهيم برد که اولين فردي که از مردان به اسلام گرويد و به رسول خداصلي الله عليه وآله ايمان آورد، علي بن ابي طالبعليه السلام بود.
1 - رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «اوّلکم وارداً - وروداً - عليّ الحوض اوّلکم اسلاماً، علي بن ابي طالبعليه السلام»؛[1] «اول کسي که در کنار حوض بر من وارد ميشود اول کسي است که به من ايمان آورده است، يعني علي بن ابي طالبعليه السلام.»
2 - و نيز خطاب به حضرت زهراعليها السلام فرمود: «انّه لأول اصحابي اسلاماً»؛[2] «همانا - علي - به طور حتم اولين نفر از اصحاب من است که اسلام آورد.»
3 - و نيز خطاب به حضرت عليعليه السلام فرمود: «... انت اولهم ايماناً باللَّه...»؛[3] «تو اولين کسي از صحابه هستي که به خدا ايمان آورده است.»
4 - و خطاب به فاطمه زهراعليها السلام فرمود: «زوّجتک خير امّتي، اعلمهم علماً، و أفضلهم حلماً، و اوّلهم سلماً»؛[4] «تو را به ازدواج بهترين امت خودم درآوردم، کسي که از حيث علم، اعلم مردم و از حيث حلم، افضل مردم و در انتخاب اسلام، اولين مردم بود.»
5 - و نيز دست عليعليه السلام را گرفته، فرمود: «انّ هذا اول من آمن بي، و هذا اوّل من يصافحني يوم القيمة، و هذا الصديق الأکبر»؛[5] «همانا اين - عليعليه السلام - اول کسي است که به من ايمان آورد. و اول کسي است که با من در روز قيامت مصافحه خواهد کرد، و اين - عليعليه السلام - صديق اکبر است.»
6 - ابوايّوب انصاري از پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «لقد صلّت الملائکة عَلَيّ و علي عَلِيّ بسبع سنين قبل الناس؛ لأنّا نصلّي ليس معنا احد يصلّي»؛[6] «به طور حتم ملائکه هفت سال قبل از مردم بر من و علي صلوات ميفرستادند؛ زيرا ما نماز ميگزارديم در حالي که با ما هيچ کس نبود که نماز گزارد.»
7 - عفيف ميگويد: «در عصر جاهليت به مکه آمدم تا براي اهلم از لباسها و عطر آنجا خريداري نمايم. پيش عباس بن عبدالمطلب آمدم که مردي تاجر بود. نزد او نشسته و به کعبه نظاره ميکردم... ناگهان جواني را ديدم که وارد مسجدالحرام شد و نظر خود را به آسمان افکند، آنگاه رو به کعبه ايستاد. مدتي نگذشت که نوجواني وارد شد و طرف راست او ايستاد. مدت اندکي گذشت تا اينکه زني وارد شد و پشت سر او ايستاد. آن جوان رکوع ميکرد و با رکوع او نوجوان و آن زن نيز رکوع ميکردند. سر را بلند کرد، آن دو نيز چنين کردند. او به سجده رفت، آنان نيز چنين کردند.
گفتم: اي عباس! امر عظيمي است. عباس نيز گفت: امر عظيمي است، آيا ميداني که اين جوان کيست؟ گفتم: نه. گفت: اين محمد بن عبداللَّه پسر برادر من است. آيا ميداني که اين نوجوان کيست؟ اين علي بن ابي طالب، فرزند برادر من است. آيا ميداني که اين زن کيست؟ اين خديجه دختر خويلد همسر آن جوان است. و همانا پسر برادرم به من خبر داده که پروردگار او که پروردگار آسمان و زمين است او را به اين ديني که بر آن است امر کرده است. به خدا سوگند که در روي زمين کسي بر اين دين به جز اين سه نفر نيست».[7] .
[1] مستدرک حاکم، ج 3، ص 147، ح 4662.
[2] مسند احمد، ج 5، ص 662، ح 19796.
[3] حلية الاولياء، ج 1، ص 65و66.
[4] مستدرک حاکم، ج 3، ص 140، ح 4645.
[5] معجم الکبير، ج 6، ص 269، ح 6184.
[6] الرياض النضرة، ج 2، ص 217.
[7] خصائص اميرالمؤمنينعليه السلام، نسائي، ص 23، ح 6؛ سنن نسائي، ج 5، ص 106، ح 8394؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 311؛ کامل ابن اثير، ج 1، ص 484.