با سلام خدمت دوستان عزیزم
جوابهای آقای عبدالستار را در قسمت قبل ملاحضه نمودید حال به جوابهای بنده پیرامون صحبت های ایشان توجه نمایید بنده متنی را که در این قسمت گذاشتم به صورت کامل تر در قسمت ادامه مطلب قرار داده ام در ضمن بیشتر صحبت های بعدی ایشان در رابطه با غدیر بود که پاسخ می دهیم و به همه برداران اهل تسنن توصیه می نمایم به ادامه مطلب رفته و کامل آن را بخوانید
همچنین جناب آقای عبدالستار در نظرات فرمودند چرا متن من را به صورت کلی نیاوردید که در این قسمت این کار را می کنیم لطفا توجه فرمایید :
شما ميگوييد: منظور پيامبر(ص) از گفتن: من کنت مولا فهذا علی مولا اين بوده كه علي(ع) وصي و جانشين آن حضرت و سرپرست مسلمانان پس از ايشان است و پرسيدهايد: کلمه مولا به چه معنایی می باشد ؟
در پاسخ ميگويم: بنده به فرهنگهاي لغت عربي مانند منجد و اقرب الموارد و... مراجعه كردم و ديدم كه كلمۀ مولا داراي بيش از بيست معني است كه عبارتند از:
مالك،عبد و برده، آزادكنندۀ برده،آزاد شده،دوست،نزديك،پسر،عمو،
همسايه،همسوگند،مهمان،شريك،خواهرزاده،سرپرست،پروردگار،
نعمت دهنده،نعمت گيرنده، دوستدار،پيرو،داماد.(اقرب الموارد ج. پنج ص. 834).
همجنين در قرآن كريم مولا به شش معني آمده است: خويشاوند،پروردگار،
دوست،همعهد،ميراث خوار،آزاد كرده. (وجوه قرآن تفليسي صفحۀ 278).
به راستي اين پرسش براي من پيش آمد كه چرا پيامبر(ص) از اين واژه استفاده كرده
و اگر منظور او اين بوده كه امام علي (ع) جانشين و وصي اوست چرا كلمهاي را به كار نبرده كه صريح باشد و از كلمات اضداد نباشد
امامت حضرت علی در آئینه سنت
خب صحبت های آقای عبدالستار را گوش کردیم ببینیم علمای اهل تسنن پیرامون این صحبت ها چه عقیده ای دارند
در رابطه با مسأله حجة الوداع و غدیر خم و خطبه پیامبر اکرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه وسنی است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. در میان صحابه پیامبر(ص) 110 نفر و از تابعین 89 نفر آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 نفر رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم آوردهاند؛ از جمله:
در قرن اول: امیرالمؤمنین(ع)، حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بنوائل، محمد بن عبداللّه حمیری.
اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف درچیست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است:
1ـ برادران اهل تسنن مثل همین آقای عبدالستار اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(ص)، صرفا به معنای لزوم «محبت و دوستی» حضرت علی(ع) است، و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد. دلیل آنان نیز آن است که «ولایت» چند معنا دارد و یکی از معانی آن «دوستی» است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست.
خطیه غدیر با وجود اینکه در موضوع غدیر وجود دارد ولی باز هم در قسمت ادامه مطلب آورده شده است
2ـ دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(ص)، نصی صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) است و قراین و شواهد حالی، مقالی و مقامی به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت تفسیر کرد. البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بیشمار دیگری از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و این مسأله یکی از آن ادله میباشد، نه تنها دلیل. در عین حال این رخداد، حجتی قاطع وخلل ناپذیر است و به هیچ روی نمیتوان از آن دست برداشت. دلایل و قرائنی که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهیمیدهد، عبارت است:
ـ معنای ولایت: لغت شناسان و کتابهای برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا،رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در این جا معنای این کلمه را با برخی از مشتقاتش فقط از کتابهای لغت اهل سنت برایتان نقل میکنیم:
- راغب اصفهانی مینویسد: «وِلایت؛ یعنی، یاری کردن. و وَلایت؛ یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که ولایت و ولایت ماننددِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستی» است. ولی و مولی نیز در همین معنا به کار میرود»، (المفردات الراغب، ص 570).
- ابن اثیر مینویسد: «ولیّ؛ یعنی، یاور... و هر کس امری را بر عهده گیرد، «مولی و ولیّ آن است». سپس خودش میگوید: «و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»... و سخن عمر که به علی(ع) گفت: «تو مولای هر مؤمنی شدی»؛ یعنی، «ولی مؤمنان گشتی»، (النهایة، لابن اثیر، ج 5، ص 227).
۳- صاحب صحاح اللغة مینویسد: «... هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد ولی او است»، (الصحاح فی لغة العرب، ج 6، ص2528).
- صاحب مقاییس مینویسد: «.. هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد «ولیّ او است»، (معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص ص 141).
اکنون با این گفتههای مصرّح ارباب لغت، چگونه میتوان «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را به «دوستی» صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی وزمامداری را از آن جدا ساخت؟! مگر نه این است که «ابن اثیر» لغت شناس معروف عرب و سنی، خودش تصریح میکند که کلمه «مولی» درروایت «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» از زبان پیامبر(ص) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟
همچنین برای اینکه کلمه مولا رابتوان به خوبی معنی کرد بایستی به جملات قبلی پیغمبر توجه کرد «مگرپیغمبر قبل از این جمله این آیه را نفرمودند که النبی اولی باالمومنین من انفسهم... وبعد از اینکه این آیه را بیان نمودند نفرمودند الست اولی بکم من انفسکم ؟ آیا من اولی به تصرف در شما نیستم از خودتان همه گفتند بلی سپس پیامبر فرمودند من کنت مولا فهذا علی مولا اگر پیغمبر می فرمودند من کنت مولا فعلی مولا شاید بتوان این احتمال را داد که کلمه مولا به معنی محبت است ولی پیامبر فرمود من کنت مولا فهذا علی مولا چون در این جمله کلمه فهذا آمده است آن را به جمله ی قبلی خود مرتبط می کند که الست آمده و مشخص می کند که مولا به معنی سرپرست است نه دوست وهمچنین در روایت دیگر آمده است" علی منی وانا من علی "یعنی همان گونه که من اولی به تصرف در مومنین هستم علی نیز همانگونه است (صحیح بخاری ج3ص242وهمچنینج4ص18)
۴ـ خطاب تند و قاطع الهی: اگر حادثه غدیر صرفا برای اعلام دوستی حضرت علی(ع) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند، که اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای؟ آیا اعلام محبت امیرالمومنین برابر با کل رسالت پیغمبر است ؟خواهشا جواب بدهید؟خداوند میفرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لن تفعل فما بلغت رسالته واللّه یعصمک من الناس ان اللّه لایهدی القوم الکافرین»، (مائده، آیه 70). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسأله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرالمؤمنین(ع) جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعا منحصر به «ولایت محبت» نیست.
۵ـ دلداری خدایی: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند «واللّه یعصمک من الناس». آیا این مسأله نشان نمیدهد که این مأموریت، مسأله مهمی بوده است که پیامبر(ص) بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟ آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علی(ع) جای چنین خوفی بود؟
۶ـ گزینش مکان: آیا این که پیامبر(ص) جحفه را - که مکان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب کردند، تا همگی قبل از انشعاب در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر(ص) دستور دادند کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تاکسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چیست؟
این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این «نبأ عظیم» را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، برای امت اسلامی فوقالعاده مهم و حیاتی است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی برای جمعیت باشکوه حجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: «علی را دوست داشته باشید»؟!
۷ـ نزول آیه اکمال: این که پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: «الیوم اکملت لکم دینکم و رضیت لکم الاسلام دینا»،(مائده،آیه 3). آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستی حضرت علی(ع) - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت -دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟
اگر مسأله فقط دوستی و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیهای نازل شده و از این جهت نقصی در دین نبود؛ زیرا آیه « قل لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»، (شوری، آیه 23) قبلاً نازل گشته بود. پس چرا وقتی که این آیه نازل شد دین کامل نشد؟خواهشا جوابی بدهید اگر می توانید. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام دیگری را در بر دارد.
آقای عبدالستار جواب این آیه و این همه استدلال راچه می دهید؟
با توجه به خطبه غدیر که شرحش در قسمت ادامه مطلب می باشد و متنی که در قسمت قبلی آورده ایم به این سوالات نیز پاسخ دهید
حال به سوالات زیر پاسخ دهید
6ـ چرا پیامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادی استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟
7ـ چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر نمودند؟
8ـ چرا پیامبر(ص)فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ زند؟ آیا صرف دوست داشتن قرآن کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ وحدت سیاق نشان میدهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همینگونه رفتارکرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.
9ـ چرا پیامبر(ص) به مسأله ایفای رسالت و سپس به «اولویت» خود بر مؤمنین انگشت میگذارد و بلافاصله مسأله ولایت را طرح میکند؟
10ـ چرا پیامبر(ص) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؟ این همه تأکید برای چیست؟
11ـ چرا پیامبر(ص) بعد از این حادثه فرمودند: «اللّه اکبر» بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی «بعد ازمن»؟
نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از «ولایت» محبت باشد دیگر قید «بعد از من»، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علی(ع) مقیدبه زمان پس از مرگ پیامبر(ص) نیست و بسیار مسخره است اگر منظور پیامبر(ص) را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید؟زیرا محبت علی(ع) با حیات پیامبر(ص) قابل جمع است و این رهبری امام علی(ع) است که پس از پیامبر(ص) مورد نظر میباشد؛ زیرا دریک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
12ـ چرا بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علی(ع) بیعت کردند؟ مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده و هر یک گفتند: «بخّ بخّ لک یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مؤمن».
13ـ نکته دیگر آن که همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص) مسأله «امامت و پیشوایی حضرت علی(ع)» را فهمیدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصاری» از پیامبر(ص) اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن از زبان پیامبر(ص) چنین میگوید: ........... قم یا علی فانّنی
رضیتک من بعدی اماما و هادیا که در متن های قبلی آورده ام
یعنی: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی . پس اگر حسان اشتباه گفته پس چرا پیامبر به او گوشزد نکرد و این جمله را بیان نمود.
يا حسان لاتزال مويدا بروح القدس ما نصرتنا او نافحت بلسانك
(اي حسان ماداميكه به ما اهلبيت ياري نمودي چه با كلمه خوبي و جه با مدحي موئيد روح القدس مي باشي يعني اين اشعاري كه گفتي از نفخه روح القدس بوده )
14- حال آقای عبدالستار که می گویید پیغمبر در روز غدیر فرمود من کنت مولا فهذا علی مولا آیا پیغمبر بالای منبر رفت وفقط این جمله را گفت ایشان خطبه ای ایراد نمودند که چندین ساعت طول کشید و بروید بجای اینکه فقط این جمله را بخوانید خطبه غدیر را بخوانید که برای شما گذاشته ام آنوقت متوجه می شوید که منظور پیغمبر از کلمه مولا چه بوده است
15- پیامبر اکرم در ضمن صحبتهایش پیشگویی هایی نموده است که بیان می نمایم
به زودي پس از من پيشواياني خواهند بود كه شما را به سوي آتش مي خوانند و در روز رستاخيز تنها وبدون ياور خواهند ماند.
آگاه باشيد! به زودي پس از من امامت را با پادشاهي جابه جا نموده. آن را غصب كرده و به تصرف خويش درآورند.
هان! نفرين و خشم خدا بر غاصبان و چپاول گران! و البته در آن هنگام خداوند آتش عذاب - شعله هي آتش و مس گداخته - بر سر شما جن و انس خواهد ريخت. آن جاست كه ديگر ياري نخواهيد شد.
آگاه باشيد! آن ها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن توصيه نماييد و در آن [احكام خدا ]دگرگوني راه ندهيد. هشدار كه دوباره مي گويم: بيدار باشيد
هان مردمان! هيچ سرزميني نيست مگر اين كه خداوند به خاطر تكذيب اهل آن [حق را] ، آنان را پيش از روز رستاخيز نابود خواهد فرمود و به امام مهدي خواهد سپرد. و هر آينه خداوند وعده ي خود را انجام خواهد داد.) اشاره به آيه ى 179 / آل عمران است.
خب گوشه ای از بیانات پیامبر را شنیدیم حال این پرسش ها پیش می آید آن پیشوایان چه کسانی هستند که پیامبر اکرم فرمودند آنها اهل آتشند و همچنین غاصبان وچپاول گران چه کسانی بوده اند و چه کسانی احکام خدا را دگرگون نمودند ؟
جناب آقای عبدالستاری که میگویید کلمه مولا در غدیر به معنی دوستی است طبق این بیانات مشخص می شود کلام پیغمبر غیر از اینهاست
آیا می شود پیغمبری که هر وقت سپاهی را به سوی دشمن روانه می کرد چندین فرمانده مشخص می کرد که در صورت کشته شدن یکی از آنها دیگری فرمانده باشد یا هر وقت از شهر خارج می شد کسی را جانشین خود می کرد مثلا در جنگ تبوک فرمود در نبود من علی اختیار دار است وجانشین من است حال همین پیامبر بعد از مرگش برای خودجانشینی مشخص نکند چگونه ابوبکر می آید خلیفه می شود در حالی که هر گز پیغمبر ایشان را به عنوان خلیفه مشخص نکرد آیا می شود خاتم الانبیا که دینش تا قیامت است بدون وصی باشد حتی تمامی پیغمبران وصی داشتند حال پیامبر خاتم وصی نداشته باشد امان از این تهمت های ناروا
و همچنین بعد از مرگ پیامبر چند نفر جمع بشوند وبگویند خدا امر نموده که شوری کنیم وخلیفه و جانشین پیامبر را از طریق شوری مشخص کنیم در حالی که همانطور که پیامبر از جانب خدا انتخاب می شود بایستی جانشین وی نیز از جانب خدا مشخص شود همانگونه که هارون به در خواست موسی از طرف خدا انتخاب شد اگر بگوییم یک در میلیون هم کمتر شوری درست باشد پس چرا صحابی خاص پیغمبر همچون امیر المومنین و سلمان ومقدادو... و همچنین تمامی صحابی پیغمبر که در خارج از مدینه زندگی می کردند در این شوری شرکت نکردند و همچنین اگر قضیه برشوری می باشد چرا عمر از طریق شوری مشخص نشد و ابوبکر در وصیت نامه خود او راخلیفه مشخص کرد ؟آقای عبدالستار اگر می توانید اینها را پاسخ بدهید .
حقیقت وجودی امام و دلیل اینکه چرا امام از جانب خدا انتخاب می شود
از روايات نبوي استفاده ميشود که تمسّک به کتاب و عترت معصوم پيامبرعليهم السلام است که ميتواند انسان را از تفرقه دور ساخته و به خدا نزديک کند.
خداوند سبحان ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا»؛[1] «و همگي به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراکنده نشويد.»
و از حديث ثقلين استفاده ميشود که قرآن و عترت به عنوان دو ريسمان خدا ميتوانند انسان را از گمراهي و ضلالت نجات داده و به حقّ و حقيقت و لقاي الهي رهنمون سازند.
ترمذي به سند خود از جابر بن عبداللَّه نقل ميکند که گفت: در حجة الوداع روز عرفه رسول خداصلي الله عليه وآله را ديدم که بر شتري سوار بود و خطبه ميخواند. شنيدم که حضرت ميفرمود: «اي مردم! در ميان شما چيزي ميگذارم که اگر به آن تمسّک کنيد هرگز گمراه نميشويد: کتاب خدا و عترتم را».
در قسمت ادامه مطلب به صورت کامل آمده است به شیعه ها توصیه می کنم حتما مطالعه نمایند .
حال اثبات خلافت یا همان امامت امام علی از طریق احادیث:
1- حدیث ولایت :
2- حدیث دار
3- حدیث وصایت
4- حدیث منزلت
5- حدیث امامان این امت دوازده نفرند
حال به بیان کلی تمامی احادیثی که ذکر کردم می نمایم
1- حدیث ولایت:
روايت احمد بن حنبل از عمران بن حصين
احمد بن حنبل از عبدالرزاق و عفّان، از جعفر بن سليمان، از يزيد رشک، از مطرف بن عبداللَّه، از عمران بن حصين نقل کرده که گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله لشکري را به فرماندهي علي بن ابي طالبعليه السلام فرستاد. حضرت در آن سفر کاري را انجام داد. چهار نفر از اصحاب محمّدصلي الله عليه وآله با هم عهد کردند که خبر را به رسول خداصلي الله عليه وآله برسانند. عمران ميگويد: ما هر گاه از سفري باز ميگشتيم ابتدا به رسول خداصلي الله عليه وآله کرده و بر او سلام ميکرديم. عمران ميگويد: اي رسول خدا! علي فلان کار را انجام داد. پيامبرصلي الله عليه وآله صورت خود را از او برگرداند. نفر دوم ايستاد و همان سخنان را تکرار کرد. پيامبر صورت خود را برگرداند. نفر سوم ايستاد و همان سخنان را به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کرد. حضرت روي از او برتافت. نفر چهارم اعتراض نمود حضرت رو به او کرده در حالي که غضبناک شده و رنگ حضرت قرمز شده بود، فرمود: «دعوا علياً، دعوا علياً، انّ علياً منّي وانا منه، وهو وليّ کل مؤمن بعدي»؛ «رها کنيد علي را، رها کنيد علي را، همانا علي از من و من از اويم، و او وليّ هر مؤمن بعد از من است». (مسند احمد حنبل ج4ص438)
رجال سند اين حديث همگي از مشاهير و ثقات مورد قبول اهل سنتاند.
برای دیدن به ادامه مطلب بروید
2- حدیث دار:
نص حديث
طبري در تاريخ خود از ابن حميد، از سلمه، از محمّد بن اسحاق، از عبدالغفار بن قاسم ابومريم، از منهال بن عمرو، از عبداللَّه بن نوفل بن حارث بن عبد المطلب، از ابن عباس، از علي بن ابي طالبعليه السلام نقل ميکند که فرمود: «هنگامي که آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ» بر رسول خداصلي الله عليه وآله نازل شد، حضرت مرا خواست و فرمود: اي علي! خداوند مرا امر کرده که نزديکان عشيره خود را انذار کنم، لکن دستم به اين کار نميرود و ميدانم که هر گاه شروع به اين کار کنم از آنها کار ناشايستي خواهم ديد. دست نگه داشتم تا آنکه جبرئيل آمد و گفت: اي محمّد! اگر آنچه را به آن امر شدهاي انجام ندهي پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد بعد از آنکه همه را جمع کرد که شرحش در ادامه مطلب است رسول خداصلي الله عليه وآله شروع به سخن کرده، فرمود: اي بني عبدالمطلب! به خدا سوگند! من جواني را در عرب نميشناسم که براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آوردهام آورده باشد، من براي شما خير دنيا و آخرت را آوردهام و خداوند مرا امر کرده است که شما را به آن دعوت نمايم. کدام يک از شما است که مرا به اين امر کمک کند تا برادر و وصيّ و جانشين من در ميان شما باشد؟ همگي نسبت به اين درخواست پيامبرصلي الله عليه وآله سکوت کردند. ولي من در حالي که سنّم از همه کمتر بود و... عرض کردم: اي پيامبر خدا! من وزير شما بر اين امر ميشوم. پيامبر دست بر گردن من گذارد و فرمود: «انّ هذا اخي ووصيّي وخليفتي فيکم، فاسمعوا واطيعوا»؛ «همانا اين شخص برادر و وصّي و جانشين من در ميان شما است. پس به دستورات او گوش فرا داده و او را اطاعت کنيد».(بگویید ببینم آن موقع ابوبکر و عمر کجا بودند مگر نه این بود که آنها در کفر بودند در حالی که پیامبر علی را وصی خود کرد) حضرت ميفرمايد: آن قوم در حالي که ميخنديدند از جاي برخاسته و به ابوطالب گفتند: محمّد تو را امر کرده تا به دستور فرزندت گوش فرا داده و او را اطاعت کني».(تاریخ طبری ج2ص220)
علمای اهل تسننی که این حدیث را نقل کرده اند :
1-ابن اثير..2 – طبري3 - ابن کثير دمشقي. 4 - ابو الفداء 5 - حلبي. 6 - زيني دحلان..7 - ابن ابي الحديد.8 - ابوجعفر اسکافي9 - نووي.10 – خازن 11- یعغوي. 12 - ابن کثير13 - ابن عساکر. 14 - متقي هندي. 15 - حاکم حسکاني..16 - نسائي.17 - گنجي شافعي.18 - زرندي حنفي19 - هيثمي20 - حموئي21 - سيوطي22 - جرجي زيدان23 - احمد بن حنبل.. 24 - حاکم نيشابوري. 25 - سبط بن جوزي. 26 - ابن سعد27 - کاندهلوي حنفي.
3) حدیث وصایت
گرچه مدرسه خلفا در طول تاريخ در صدد محو احاديث «وصايت» به انحاي مختلف بر آمده است، ولي در عين حال از اين گونه احاديث که دلالت صريح بر امامت و خلافت اميرالمؤمنينعليه السلام دارد به طور وفور در مصادر اهل سنت يافت ميشود. اينک به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1 - پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله بعد از نزول آيه شريفه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ» و وقوع آن قصه معروف، خطاب به علي بن ابي طالبعليه السلام در محضر جماعتي از قريش فرمود: «انّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوا»؛ همانا اين - عليعليه السلام - برادر من و وصيّ و خليفه من در ميان شما است، پس گوش به دستورات او داده و از او اطاعت کنيد.(تاریخ طبری ج2ص319و کامل ابن اثیر ج 2 ص62 )
2 - طبراني به سند خود از سلمان نقل ميکند که گفت: به رسول خداصلي الله عليه وآله عرض کردم: براي هر پيامبري وصيّ است، وصيّ شما کيست؟ پيامبر در جواب سؤال من ابتدا سکوت کرد. بعد از مدتي که مرا ديد، فرمود: اي سلمان! من با سرعت خدمتش رسيدم و عرض کردم: لبّيک. فرمود: آيا ميداني که وصيّ موسي چه کسي بود؟ گفتم: يوشع بن نون. فرمود: براي چه؟ عرض کردم: زيرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: همانا وصي و موضع سرّ من و بهترين کسي که بعد از خود ميگذارم که وعده مرا عملي کرده و دينم را نيز عملي خواهد ساخت، علي بن ابي طالب است.(المعجم الکبیرج6ص221و مجمع الزوائد ج 9 ص113)
برای دیدن بقیه روایات به ادامه مطلب بروید
4) حدیث منزلت :
برای دیدن متن عربی و احادیث بیشتر به ادامه مطلب بروید
اين روايت در بسياري از كتابهاي اهل سنت نقل شده كه حتي ميتوان در باره آن ادعاي تواتر كرد ؛ چنانچه برخي از علماي اهل سنت به اين مطلب تصريح كردهاند . از آنجايي كه دو كتاب بخاري و مسلم ، صحيحترين كتابهاي اهل سنت بعد از قرآن به شمار ميآيند ، ما فقط رواياتي را كه در اين دو كتاب آمده ، نقل و نتيجهگيري خواهيم كرد .
محمد بن اسماعيل بخاري در الجامع الصحيح مينويسد :
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حضرت على عليه السّلام فرمود : آيا خرسند نيستى از اين كه منزلت تو در نزد من ، مساوى با منزلت هارون عليه السّلام در نزد موسى عليه السّلام باشد ؟ .
صحيح البخاري ، ج 5 - ص 129 .
هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم جنگ تبوك شد حضرت على عليه السّلام را به جانشينى خود در مدينه تعيين فرمود .
حضرت على عليه السّلام كه چنان انتظارى نداشت به عرض مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تقديم داشت : آيا مرا به جانشينى خود در ميان زنان و فرزندان، معين مىفرمائى ؟ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود : آيا خرسند نيستى از اينكه منزلت تو نسبت به من ، برابر منزلت هارون عليه السّلام نسبت به حضرت موسى عليه السّلام باشد و از هيچ جهتى ميان تو و او تفاوتى نيست ، تنها تفاوت آن است كه پيغمبرى پس از من مبعوث نمىشود .
تواتر حديث منزلت :
برای دیدن احادیث به ادامه مطلب بروید
دلالت حديث منزلت :
طبق اين روايت و به مقتضاى عموميتي كه پيامبر اسلام در جمله «بمنزلة هارون من موسي » به كار برده است ، هر مقامى را كه هارون نسبت به موسى داشته ، براى امير المؤمنين ( عليه السلام ) نسبت به پيغمبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) ثابت مى كند ، و استثنا كردن مقام نبوت ، خود تأكيدي است قوي بر عموميت منزلت امير المؤمنين عليه السلام .
منزلتهاي هارون :
در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير المؤمنين ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است . برای دیدن آیات به ادامه مطلب بروید
و شباهت ديگري كه بين حضرت هارون عليه السلام و امير المؤمنين عليه السلام وجود دارد ، اين است كه اين مقامات را خداوند به درخواست پيامبر اسلام براي امير المؤمنين اعطا ميكند ، همان طوري كه به هارون به درخواست حضرت موسي داده بود .
5) امامان این امت دوازده نفرند
روايات از طرق عامه
احاديث دوازده امام و خليفه بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله را اهل سنت در صحاح و مسانيد با سندهاي صحيح از جابر بن سمره و ديگران نقل کردهاند. اين احاديث به حدّي مورد توجّه فرقههاي اسلامي قرار گرفته که جاي هيچ شک و شبههاي را در آنها باقي نگذارده است. اينک به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1 - بخاري به سند خود از جابر بن سمره نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «يکون اثناعشر اميراً. فقال کلمة لم اسمعها فقال ابي: انّه قال: کلّهم من قريش»؛ «دوازده امير خواهد بود. آنگاه سخنيگفت که من آنرا نشنيدم. پدرم گفت: پيامبرفرمود: همهآنانازقريشند».(صحیح بخاری ج8ص127)
2 - مسلم به سندش از جابر بن سمره نقل کرده که گفت: با پدرم بر پيامبرصلي الله عليه وآله وارد شديم، شنيديم که ميگويد: «انّ هذا الامر لا ينقضي حتي يمضي فيهم اثناعشر خليفة: قال: ثم تکلم بکلام خفي عليّ قال: فقلت لأبي ما قال؟ قال: کلّهم من قريش»؛ «اين امر منقضي نميشود تا آنکه دوازده خليفه در ميان آنان بگذرد. آنگاه تکلّم به کلامي نمود که بر من مخفي گشت، از پدرم سؤال کردم: رسول خدا چه گفت: پدرم در جواب گفت: همه آنها از قريشند».(صحیح مسلم ج6ص3وشرح صحیح مسلم ج12ص201)
3 - و نيز از جابر نقل ميکند که از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که فرمود: «لا يزال الاسلام عزيزاً إلي اثنيعشر خليفة. ثم قال کلمة لم افهمها فقلت لأبي ما قال؟ فقال: کلّهم من قريش»؛ «هميشه اسلام عزيز است تا دوازده خليفه بر آنها حاکم شود. آنگاه کلمهاي گفت که من آن را نفهميدم، به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همه آنها از قريشند».(صحیح مسلم ج6ص3)
برای دیدن ادامه احادیث به ادامه مطلب بروید.
حال جناب آقای عبدالستار بفرمایید کجا ابوبکر و عمر و عثمان جز قریش بوده اند و همچنین پیامبر تاکیید می کند خلفای بعد از من دوازده نفرند و همه از قریشند . حال چه جوابی دارید ؟ تا به حال هیچ یک از علمای شما نتوانستند جوابی برای این پارادوکس پیچیده بیاورند در حالی که جواب این سوال در نزد تشیع است . خواهشا تعصب را کنار بگذارید و مذهب حقه شیعه را بپذیرید
حال سوال اساسی اینجاست که چرا با این همه سفارش پیامبر در مورد امیر المومنین باز صحابی پیغمبر او را تنها گذاشتند وفرمان پیامبر را زیر پا گذاشتند ؟ آیا این کار آنها یعنی زیر پا گذاشتن دستور پیامبر بار اول آنها بوده یا در زمان خود پیامبر نیز دستورات وی زا انجام ندادند خواهشا ملا حضه نمایید
وقتي مي گوييم كه حضرت علي (عليه السلام) وصي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صدها دليل از آيات و روايات مي آوريم و به جاي اينكه آقاي عبدالستار و امثال ايشان بگويند كه اين ادله شما، به اين دلايل علمي، مورد قبول ما نيست، اين را رها ميكنند و مي گويند كه عقيده شما، صحابه را زير سؤال مي برد. وقتي بحث امامت أئمه (عليهم السلام) را مطرح مي كنيم، مي گويند مگر ميشود كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 12 خليفه و جانشين معين كند و صحابه قبول نكند. وقتي بحث عصمت را مطرح مي كنيم، مي گويند مگر ميشود عصمتي در كار باشد و صحابه منكر آن باشند. اينها بر اين باورند كه آنچه صحابه انجام داده اند، حقِ مطلق است و آنچه را كه انجام نداده اند، باطلِ مطلق است.
البته این قضیه را با منطق رد می کنیم ومی گوییم که صحابه هم مثل انسانهای عادی بوده اند و افرادی مثل ابوذر وسلمان و... نیز جز صحابه بوده اند و پی به قداست آنها می بریم ولی این دلیل نمی شود که همه صحابه مانند ایشان باشد که در بین آنها منافق زیاد بوده است ما در اینجا از کتب خود اهل تسنن اثبات می کنیم که صحابه بر خلاف اعتقاد اینها نیز اشتباه و خطا انجام می دادند
نمي خواهم بحث اوائل اعلان رسالت را مطرح كنم كه دسته اي از صحابه كه تازه مسلمان شده بودند، وقتي قلّت مسلمانان را در جنگ بدر ديدند، در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك كردند.
نمي خواهم قضيه جنگ احد را مطرح كنم كه با دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مخالفت كردند و موجب شهادت هفتاد نفر از بهترين ياران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شدند.
نمي خواهم قضيه جنگ خيبر را مطرح كنم كه خليفه اول و خليفه دوم و ديگران، جلو رفتند و برخلاف دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، جرأت حمله نداشتند و: رجعوا منهزمين
و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله أو يحبه الله و رسوله
صحيح بخاري،ج4، ص5 - صحيح مسلم، ج5، ص195
نمي خواهم قضيه حديث طير را مطرح كنم كه مربوط به سال چهارم يا پنجم هجرت بوده است.
نمي خواهم قضيه سوره برائت را مطرح كنم كه جبرئيل آمد و فرمود اين شخص صلاحيت خواندن آيات را بر كفار ندارد و برگشت و حضرت علي (عليه السلام) رفت.
نمي خواهم قضيه صلح حديبيه را مطرح كنم كه در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك كردند و گفتند اگر ما صد نفر نيرو داشتيم، بر خلاف نظر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قيام مي كرديم.
اما قضيه حجة الوداع را كه در سال ده هجري اتفاق افتاد را مي خواهيم مطرح كنم.
مورد اول سرپيچي صحابه از دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
ما مي خواهيم برخورد صحابه را در اين قسمت مورد بررسي قرار دهيم. سراغ كتابهايي مانند سنن نسائي و ابو داود و ترمذي و ابن ماجه و موطأ مالك و مسند احمد هم نمي رويم و فقط سراغ صحيح بخاري و صحيح مسلم مي رويم كه اهل سنت اين دو كتاب را أصح الكتب بعد از قرآن مي دانند و روايات اين دو كتاب را به منزله آيات قرآن تلقي مي كنند. حتي در سال گذشته در همايش ختم صحيح بخاري در زاهدان، رسما اعلام كردند كه هرگونه تحقيق و بررسي درباره صحيح بخاري، بدعت است.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 22 سال براي مردم تلاش كرد. دستور داد كه اي مردم، برويم به حج. خوب، اين صحابه آمدند و وارد مكه شدند. يك رسم جاهلي بود كه وقتي در يكي از مواقيت، احرام مي بستند، در احرام مي ماندند، ولو اينكه يك ماه در مكه مي ماندند تا اينكه در روز ترويه به عرفات و از آنجا به مشعر و از آنجا هم به منا مي رفتند و از احرام خارج مي شدند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تصميم مي گيرد كه اين رسم جاهلي را بشكند و احرام را دو دسته كند: احرام عمره و احرام تمتع. ميفرمايد: هر كس با خودش قرباني آورده، مي تواند در احرام بماند و هر كس قرباني ندارد، بايد از احرام خارج شود. گفتند: يعني چه؟ فرمود: تمام آنچه را كه با مُحْرم شدن بر شما حرام شده بود، بر شما حلال شد. گفتند: حتي نزديكي با زنان؟ فرمود: بله.
حالا برخورد صحابه را ببينيد كه چه بوده است؟
اين عبارت صحيح مسلم است كه از جابر بن عبد الله انصاري نقل ميكند:
جابر بن عبد الله انصاري ميگويد: در صبح روز چهارم ذي الحجه، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان صحابه حاضر شد و به ما دستور داد از احرام خارج شويم و حتي گفت نزديكي با زنان اشكالي ندارد. صحابه (با حالت تمسخر) گفتند: 5 روز بيشتر به عرفات نمانده است حال آنكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور مي دهد با زنانمان نزديكي كنيم و وارد عرفه شويم در حاليكه از آلت ما مني سرازير است! مردم هم با حالت تمسخر، انگشتشان را به نشانه آلت، تكان دادند.
صحيح مسلم، ج4، ص37، ح3002، كتاب الحج، باب بيان وجوه الإحرام
چقدر زشت و وقيح است!!!
آقاي عبدالستارباوجدان! اگر شما اينچنين دستوري بدهيد و نزديك ترين نزديكانت هم با اقتداي به صحابه، اينچنين برخوردي با شما داشته باشند، درباره او چه تعبيري را بكار مي بريد؟ به ما هم ياد بدهيد تا ما هم همان تعبير را درباره اين صحابه به كار ببريم.
تعبير صحيح بخاري هم اين است:
نَنْطَلِقُ إِلَى مِنًى، وَ ذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُر
صحيح بخاري، ج2، ص171، ح1677، كتاب الحج، باب 81، تَقْضِي الْحَائِضُ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ - صحيح بخاري، ج2، ص200، ح1813، كتاب العمرة، باب عُمْرَةِ التَّنْعِيمِ.
در روايت ديگر ميگويد:
فَيَرُوحُ أَحَدُنَا إِلَى مِنًى وَ ذَكَرُهُ يَقْطُرُ مَنِيًّا
صحيح بخاري، ج3، ص114، ح2546
نمي گويد يك نفر يا دو نفر از صحابه اين جمله را گفتند، بلكه ميگويد ما صحابه، درباره دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين گونه برخورد كرديم.
آيا زيبنده است صحابه اي كه از نظر فرهنگ و اطاعت و تمرد در اين مرحله هستند، آن وقت ما بياييم براي آنها يك قداستي قائل بشويم و بگوييم هر آنچه را كه صحابه ميگويند صحيح است؟
جالب اينجاست كه صحيح مسلم در اينجا، تعبير زيبايي دارد. آن وقت به ما مي گويند كه به صحابه جسارت مي كنيد. مگر نه اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة (سوره احزاب/آيه21)
عايشه 2210 روايت در منابع اهل سنت دارد و اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه از اول طفوليت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده، اهل سنت، مجموعا 500 روايت از او نقل كرده اند و از اين تعداد، 50 روايت صحيح است. اين جمله را عايشه نقل ميكند - نه سلمان و ابوذر - كه:
فدخل عليّ و هو غضبان، فقلت: من أغضبك يا رسول اللّه؟ أدخله اللّه النار.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين برخورد مردم ناراحت شد و آمد داخل منزل من، در حاليكه غضبناك بود. گفتم: چه كسي تو را غضبناك كرده يا رسول الله؟ خداوند او را وارد آتش جهنم كند.
صحيح مسلم، ج4، ص33، كتاب الحج، باب بيان وجوه الإحرام
غضب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مسئله كوچكي نيست و قرآن صراحت دارد:
إن الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و أعد لهم عذابا مهينا (سوره احزاب/آيه57)
و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالدا فيها و له عذاب مهين (سوره نساء/آيه14)
آقای عبدالستار : شما با اين آيات چه كار مي كنيد؟
بر فرض ما اصلا با اين آيات كاري نداريم. شما مي گوييد:
اصحابي كالنجوم بأيهم إقتديتم إهتديتم
اگر كسي با اقتداء به عايشه بگويد:
خداوند تعدادي از صحابه را وارد آتش جهنم كند يا لعنت كند
شما آسمان را بر سرش خراب مي كنيد. ما به كدام حرف شما نگاه كنيم؟ از طرفي شما مي گوييد كسي كه كوچك ترين اعتراضي به صحابه بكند:
فهو كافر، مخلد في النار و جزاءه السيف
حتي آقاي ابو زرعه ميگويد:
كسيكه به صحابه جسارت كند، اگر بميرد، نماز ميّت ندارد و بايد جنازه او را در يك گودي پرت كنند و روي او خاك بريزند و نبايد براي او قبري كنده شود.
از آن طرف هم عايشه ميگويد:
من أغضبك يا رسول اللّه؟ أدخله اللّه النار.
روی سوال من به کلیه برادران اهل تسنن می باشد شما براي نادرست بودن مذهب شيعه، بحث توصيه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح مي كنيد و آن را مقدمه براي زير سؤال بردن عدالت صحابه مي دانيد و مي گوييد:
نتيجه عقيده شيعه اين است كه صحابه در حق پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خيانت كردند.
صحابه اي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جلوي چشمان آنهاست و دستور مي دهد، سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تمسخر مي كنند و عايشه ميگويد كه خداوند آنها را وارد آتش جهنم كند، آن وقت شما انتظار داريد بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اين صحابه مطيع تامّ فرامين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشند؟
جالب اينكه مسند احمد، اين قضيه را مقداري مفصل تر نقل ميكند و ميگويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
اي مردم! هر دستوري كه من مي دهم، عمل كنيد و تمرّد نكنيد. صحابه، سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به او برگرداندند (يعني اعتراض كردند و سخن او را قبول نكردند). پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) غضبناك شد و داخل خانه عايشه شد و عايشه هم غضب را در سيماي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مشاهده كرد و گفت: اي رسول خدا! چه كسي تو را غضبناك كرده، خداوند بر او غضب كند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: چرا غضبناك و ناراحت نشوم! در حاليكه دستور مي دهم و مردم به حرف من گوش نمي دهند و تبعيت نمي كنند.
مسند أحمد، ج4، ص286 - كنز العمّال، ج5، ص275- تذكرة الحفّاظ للذهبي، ج1، ص116
ببينيد كه چقدر زشت و كم لطفي است نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)!
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در قيد حيات است و دستور مي دهد، ولي تمرّد ميكنند، آن وقت انتظار داريد كه بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، سخن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در مسئله وصايت و خلافت و امامت جامعه بپذيرند؟
آقای عبدالستار خواهشا جواب بدهید .
مورد دوم از سرپيچي صحابه از دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
حديث قرطاس است كه در آخرين لحظات حيات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور مي دهد كه براي من قلم و كاغذي بياوريد؛ ولي متأسفانه، اينها تمرّد ميكنند و نسبت هذيان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دهند.
برای دیدن این سرپیچی از فرمان به ادامه مطلب بروید
حال می رویم به سراغ خلافت اوبکر و عمر :
خداوند در قرآن کریم می فرماید :
بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَينَِّ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيهِْمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ(44نحل)
[همه پيامبران را] با دلايل روشن و كتابهاى آسمانى [فرستاديم]، و قرآن را [هم] به سوى تو نازل كرديم به خاطر اينكه براى مردم آنچه را كه براى [هدايتشان] به سويشان نازل شده بيان كنى و براى اينكه [در پيامبرى تو و آنچه را به حق نازل شده] بينديشند. (44)
و همچنین پیامبر اکرم در خطبه غدیر که شرحش را گذاشته ام می فرماید:
"هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمايي كردم و از آن هرگز برنمي گردم. بدانيد و آگاه باشيد! آن ها را ياد كنيد و نگه داريد و يكديگر را به آن توصيه نماييد و در آن [احكام خدا ]دگرگوني راه ندهيد. هشدار كه دوباره مي گويم: بيدار باشيد! نماز را به پا داريد. و زكات بپردازيد. و امر به معروف كنيد و از منكر بازداريد."
حال می خواهیم این را بررسی کنیم که آیا خلفا قرآن را چنان که باید تفسیر نموده اند ویا آنکه احکام الهی را تغییر داده اند در اینجا فقط به اجتهادات عمر اشاره می کنیم و تمامی سند های آن واجتهادات تمام خلفای سه گانه شما با شد در قسمت بعد بیان می نمایم
اجتهادات عمر علیه قرآن وسنت :
1) بر خلاف آيه و لا تجسسو شبها از راه پشت بام منازل براي كشف معاصي به خانه هاي مسلمين مي رفت .
2) طريق مساوات بين مسلمين را كه رسول الله مقرر فرموده بود دگرگون ساخت . مهاجر را بر انصار و انصار را بر قبايل ديگر و عرب را بر عجم و سفيد را بر سياه برتري داد و توجهي به آيه ان اكرمكم عند الله اتقيكم ننمود .
3) زناي مغيره بن شعبهرا جاري ننمود و شاهد چهارم را تهديد كرد .
4) حكم حد شراب خوار را به سليقه و حدس خود تغيير داد .
5) متعه حج و متعه زنان را تحريم نمود و حال آنكه تا سال سوم خلافتش بين مسلمانان عمل مي شد .
6) امر خلافت را بعد از مرگش به شوراي شش نفري واگذار نمود
7) نوافل را به جماعت امر داد در حالي كه رسول الله اين كار را نمي كرد
8) . هنگامي كه رسول الله دستور دادند ورق و دفتري بياورند براي نوشتن دستور او گفت حسبنا كتاب الله و نگذاشت كه رسول الله چيزي بنويسد .
9) مانند خليفه اول از سپاه اسامه تخلف كرد
10)اظهار شك در نبوت رسول الله .
11). شهادت مملوك را ملغي و دستور داد كسي حق ندارد به شهادت غلامان ترتيب اثر بدهد .
12). در بيعت گرفتن براي ابوبكر امت را به تهديد و تهويل شمشير و سنان مجبور كرد و در خانه يگانه دختر رسالت آتش افروخت و حريم آل محمد را از هم گسيخت .
13)نهي نمودن شخص جنب از اداي نماز تا زمانيكه دسترسي به آب پيدا كند يعني بر خلاف آيه تيمم در قرآن .
14)بدعت صريح در سه طلاق زنان بايك لفظ و در يك مجلس بدون رجوع بين آنها .
15)دفن شدن در مكان غير جايز مانند خليفه اول . عايشه گفت اين خانه من است در حالي كه او يك هشتم از يك نهم را داشت ولي همه خانه را غصب نمود . ابوبكر و عمر فقط از عايشه اجازه گرفتند در حالي كه بايد از همه زنان رسول الله اجازه مي گرفتند .
16)تغيير دادن اعمال وضو بر خلاف نص قرآن و سنت رسول خدا و سيره خليفه اول .
17). ساقط نمودن حي علي خير العمل از فصول اذان و اقامه و به جاي ان اضافه كردن جمله الصلاه خير من النوم .
18). مسلمانان را امر نمود كه درنماز چهار ركعتي بعد از تشهد اول در دو ركعت يكي از سلام هاي واجب يعني السلام علينا و علي عباد الله الصالحين بگويند و با اين حكم از اتمام نمازهاي چهار ركعتي امت را ممنوع نمود .
19)تصرف در وقت نماز مغرب و روزه داران كه به محض غروب آفتاب قبل از ديدن ستاره امت نماز بخوانند و افطار كنند و متخلفين را تهديد نمود به كفاره يك بنده آزاد كردن لذا مردم اغلب از ترس كفاره هنوز آفتاب كاملا پنهان نشده به نماز مغرب و افطار روزه مبادرت مي كنند .
20)تغيير دادن وقت نماز وتر از پيش از طلوع صبح به بعد از نماز عشا تا مردم ناراحت نباشند
21). تصرف بي جا در محل نماز طواف در مسجد الحرام در مقام حضرت ابراهيم چون رسول الله به علم الهي مي دانست در زمان جاهليت محل علامت مقام را تغيير داده اند لذا امر فرمود به محل اصلي نصب كنند ولي عمر سليقه اش بالاتر بود و محل دوره جاهليت را پسنديد و سنگ علامت مقام را به محل قبلي انتقال داد .
22)اختراع گفتن آمين بعد از ختم سوره حمد در نمازهاي پنج گانه روزانه .
23). دست روي دست گذاشتن نماز گذار در حال قيام
فکر می کنم همین مقدار کافی باشد ان شا الله شرح تنانی آنها را در آرشیو موضوعی جدید ارائه میکنم
حال پیرامون اینکه چرا امیر المومنین سکوت کرد جوابهای دیگر بنده رابشنوید تا قانع شوید :
سکوت علي و بيعت با ابوبکر
پرسش: اگر علي(عليه السلام) خليفه بر حق و بلافصل رسول الله(صلي الله عليه وآله) بود پس چرا با آن همه شجاعت و شهامتي که خاص خود او بود، قيام به حق ننموده و سکوت اختيار کرد و بعد از مدتي نيز بيعت نمود؟
پاسخ: دلایل زیاد دیگری به جز آنچه در مقاله قبلی گفته ام در قسمت ادامه مطلب آورده ام و در اینجا فقط به یک قسمت آن اشاره می کنم
امام علي(عليه السلام) در پاسخ به خوارج که مي گفتند: «علي وصي پيامبر بود اما نتوانست و وصايت را ضايع نمود!» فرمود: «اين شما بوديد که توصيه پيامبر را ناديده گرفتيد و ديگران را بر وصي او، مقدم دانستيد و زعامت و رهبري را از من دريغ داشتيد. آيا نمي دانيد که اوصيا وظيفه ندارند مردم را به خود دعوت کنند، اما انبيا که خداوند آن ها را به رسالت بر مي گزيند بايد مردم را به سوي خود دعوت نمايند. ليکن چون «وصي» معرفي شده است نيازي به دعوت مردم به سوي خود ندارد و هر کس به خدا و رسولش ايمان آورده است، بايد توصيه پيامبر را با جان و دل اطاعت کند.» ايشان ادامه دادند: «پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) درباره من فرموده است «يا علي أنت بمنزلة الکعبة تُؤتي ولا تأتي»؛(اسدالغابه ج4ص36و تاریخ دمشق ج2ص407و مناقب ابن مغازلی ص106) يا علي! تو نسبت به من همچون کعبه هستي که مردم بايد نزد آن روند،نه اين که کعبه نزد آن ها رود.» حال اگر مردم حج را ترک کنند، اين کار خدشه اي به جايگاه بيت الله الحرام نمي رساند، بلکه مردم به خاطر ترک زيارت خانه خدا، معصيت مي کنند زيرا خداي تبارک و تعالي، خانه خود را به مردم معرفي نموده و ترديدي در آن نيست؛ لذا زيارتش بر کساني که استطاعت دارند واجب شده است.»
جواب شما نسبت به این حدیث پیامبر پیرامون امیر المومنین چیست ؟
آیا باز هم می خواهید راه تعصب را پیش بگیرید ؟
در جواب سوال شما که فرمودید چرا امام حسین قیام کرد و امیر المومنین سکوت نمود دو جواب دیگر به آنها اضافه می کنم یکی صحبت خود شما بود که فرمودید امام حسین علی الظاهر شکست خورد ولی در حقیقت با خون خود به پیروزی رسید این هم عقیده ماست وهم عقیده شما ولی نکته ای که اینجاست چطور امام حسین با خون خود به پیروزی رسید ولی امیر المومنین با سکوت خود به پیروزی نرسیده باشد در حالی که امیر المومنین مجبور شد بین بد و بدتر یکی را انتخاب کند و همچنین استدلال دوم اینکه امیر المومنین یاری آن موقع نداشت ومی خواست با چه کسانی قیام کند حداکثر یاری که امیر المومنین آن موقع داشت به غیر از خویشان نزدیک خود فقط 5 نفر بودند که همه آنها روی هم 15 نفر نمی شدند در حالی که امام حسین 72 یار داشت نگاه کنید با وجود اینکه امیر المومنین فقط آن زمان 5 یار داشت و در زمان خلافت حکومت بنی امیه و بنی عباس این همه شیعه علی راکشتند باز با این وجود هم اکنون آن پنج نفر شدند 500 میلیون شیعه و این نشانه حقانیت تشیع است و اینکه امروز اگر کسی واقعا تعصب را کنار بگذارد متوجه مذعب حق می شود در ضمن جواب سوال من را ندادید که چرا امام حسین که قیام کرد خدا به او کمک نکرد تا شهید شود چرا او که قصد کرد حکومت را از فرد مفسدی مثل یزید بگیرد در آخر کشته شد و نتوانست حق خود را بگیرد شما جواب من را ندادید و با صحبت های دیگر مثل"مامعتقدیم ..." قضیه را گم کردید و خواننده را به انحراف کشاندید
پاسخ به سوالات دیگر آقای عبدالستار
عین عبارات شماست :
"اوّلاً: نوشتهايد:« شما درباره ي آيه ابلاغ فرموديد :منظور از اين آيه تبيلغ رسالت و تكميل شدن دين و اعلام وصايت امير المومنين است و همچنين فرموديد كه ابلاغ رسالت وتكميل شدن دين در واقع متحقق نشده است و در نتيجه پيغمبررسالت خويش را انجام نداده است». در اينجا علاوه بر تغيير دادن نوشتۀ بنده صدر و پايان جملۀ مرا كه نوشته بودم: «شما ميگوييد: منظور از «ما انزل اليك» و تبليغ رسالت و تكميل شدن دين اعلام وصايت اميرالمؤمنين است. و بعد از وفات پيامبر(ص) از دستور او سرپيچي شده در اين صورت نتيجه اين ميشود كه ابلاغ رسالت و تكميل شدن دين در واقع متحقق نشده ...». حذف كردهايد تا خواننده توهم كند كه من ـ خداي ناخواسته ـ گفتهام رسالت حضرت مهتر عالم (ص) ناتمام مانده است. در حالي كه نتيجۀ عقايد شما چنين ميشود نه عقايد ما كه معتقديم رسالت به بهترين نحو انجام پذيرفته، كما لا يخفی."
خب حال بگویید ببینم قسمتی که رنگی کرده ام مال شما هست یا نه
بفرمایید این نتیجه گیری که شما کردید را کدام یک از علمای ما گفته اند اگر می گویید علمای ما گفته اند بفرمایید در کدام کتاب در حالی که این کلام را نه علمای ما گفته اند نه بنده پس این به غیر از نتیجه گیری شخصی شما نمی تواند باشد که نتیجه می شود شما برای اثبات کلمات خودتان هم به علمای شیعه تهمت می زنید هم به پیامبر
همچنین در بیاناتتان فرمودید که علمای اهل تسنن میگویند این آیه به ولایت امیر المومنین تصریح نشده خواهشا به مطالب قبلی من مراجعه نمایید تا متوجه شان نزول آیه بشوید در ضمن قرآن بر اساس شان نزول تدوین نشده است و این در تشخیص پیامبر است که یک آیه در کجای قرآن قرار بگیرد آیات خیلی زیادی در قرآن هست که آیات قبلی و بعدی آن ربطی به هم ندارند اگر قران را باز کنید دقیقا متوجه این مطلی می شوید حتی امام فخر رازی در تفسیر کبیرش در مورد این چینش قرآن آن را از معجزات باری تعالی می داند و همچنین مفسرین معتقد هستند اگر این آیات در کنار هم می بودند قرآن را منافقین تحریف می کردند بخاطر همین خداوند به پیامبرش دستور می دهد که از این چینش استفاده کند و بعد می گوید ما این قرآن را نازل کردیم و خود حافظ او هستیم
همچنین شما در بخشهایی از صحبت هایتان می گویید" ميگويم چگونه است كه حضرت علي در اين سالها توانسته اين همه شاگرد و گروهي با ضميري پاك و روحي آماده تربيت كند و پيامبر اكرم(ص) كه مربي بزرگ او بود، نتوانست يارانش را به خوبي تربيت كند و جامعهاي بسازد كه پذيراي حق باشد و آن را پايمال نكند؟ شگفتا باب مدينۀ علم اين همه در تربيت انسانها توانمند است و مدينۀ علم از تربيت ناتوان!!!"
در جواب شما بایستی بگویم همین که پیغمبر توانست شاگردی مثل امیر المومنین تربیت نماید برای همه عالم بس است که پیامبر در موردش می فرماید ضربت شمشیر امام علی در روز خندق برابر است با اعمال کل امت من تا روز قیامت جناب آقای عبدالستار اسلام دین کمیت نیست بلکه دین کیفیت است در ضمن امیر المومنین وظیفه اش این بوده که راه پیامبر را ادامه دهد و همین کار را کرد و به تربیت شاگردان پرداخت در ضمن پیامبر شاگردان بزرگی مثل سلمان فارسی وهمچنین ابوذروعمار و مقدادو همچنین یاسر وسمیه وجعفر طیار و حمزه و خیلی های دیگر که قبل از پیامبر شهید شدند در ضمن اینکه می بینید حکومت به دست نا اهل افتاد بدلیل افزونی منافقان بعد از فتح مکه است که بخاطر کینه شان نسبت به امیر المومنین که پدران آنها یا برادران آنها را در جنگ کشته بودوهمچنین بخاطر بیشتر حسادتشان نسبت به امیر المومنین دست از یاری او برداشتند برای پیامبر همین بس که امروز نزدیک به 500میلیون مسلمان واقعی از نظر کامل بودن دین (طبق آیه اکمال) در دنیا وجود دارد وهر روز به آمار آنها اضافه می شود در ضمن اگر ملاک شاگرد می باشد که امام صادق از همه بیشتر شاگرد تربیت نموده است در حالی که همه امامان علمشان از پیامبر و علم پیامبر متصل به علم خداست
ولی مهم اینجاست که کلا اگر پیغمبر وصی مشخص نمی کرد آن وقت تمامی زحماتش از بین می رفت تمامی اهلبیت ما همچون زنجیر های به هم پیوسته هستند از امیر المومنین گرفته تا برسد به حضرت قائم
اینان هستند که ما بایستی به آنها مسئلت بجویم و در کار ها از آنها یاری بجوییم
این مباحث فوق العاده سنگین می باشد وبایستی پیرامون این مسائل وبلاگ جدیدی درست کنیم که از حوصله خارج است به شما توصیه می کنم بروید وکتاب امام شناسی را مطالعه نمایید تا به جواب پرسشهایتان برسید اگر دنبال حق هستید
همچنین درباره آیاتی که بیان نمودید من تفسیر قسمتی از همین آیات را برای شما می آورم چون به اندازه کافی توضیح دادم خوهشا هنگامیکه آیه ای ذکر می کنید از آیات متشابه استفاده ننمایید و بخواهید از این طریق قرآن را تفسیر نمایید که این راه غلطی می باشد وبخواهید در این راه شبهه افکنی نمایید (اشاره به آیه آل عمران 7)
شما آیه ای آوردید که شرح آن در زیر می باشد :
كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴿مجادله /21﴾
خدا مقرر كرده است كه حتما من و فرستادگانم چيره خواهيم گرديد آرى خدا نيرومند شكستناپذيراست
حال به تفسیر این آیه می پردازیم
نخست مىفرمايد" كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مىكنند آنها در زمره ذليلترين افرادند
اولا چرا اول این آیه را نیاوردید ؟ من با این قضیه خیلی با شما کار دارم
در ادامه آیه خدا می فرماید :" خدا چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مىشويم"
به همان اندازه كه خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعيف و ذليلند، و اگر مىبينيم در آيه قبل تعبير به" اذلين" (ذليلترين افراد) شده دليلش همين بوده است.
تعبير به" كتب" (نوشته است) تاكيدى است بر قطعى بودن اين پيروزى، و جمله" لاغلبن" با" لام تاكيد" و" نون تاكيد ثقليه" نشانه مؤكد بودن اين پيروزى است به گونهاى كه هيچ جاى شك و ترديد براى هيچكس نداشته باشد. حال سوال اینجاست این پیروزی چیست که شما دقیقا در این قسمت اشتباه کرده اید
شما در حقيقت معنى" پيروزى" را درست تشخيص ندادهاند، فى المثل ممكن است تصور كنند امام حسين ع در كربلا شكست خورد، زيرا خود و يارانش شهيد شدند، در حالى كه شما و ما مىدانيم او به هدف نهائيش كه رسوايى بنى اميه و بنيان گذاردن مكتب آزادگى، و درس دادن به همه آزادگان جهان بود رسيد، و هم اكنون به عنوان سرور شهيدان عالم (سيد الشهداء) و سر سلسله آزادگان جهان انسانيت، بر افكار قشر عظيمى از انسانها با پيروزى حكومت مىكند
در آيه 51 مؤمن مىخوانيم:
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ:" ما قطعا رسولان خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان بپا مىخيزند (روز رستاخيز) يارى مىدهيم"، مسلما هر كس را خدا يارى دهد پيروز است.
ولى نبايد فراموش كرد كه اين وعده حتمى خداوند بى قيد و شرط نيست، شرط آن ايمان و آثار ايمان است، شرط آن اين است كه سستى به خود راه ندهند، و از مشكلات نهراسند و غمگين نشوند، چنان كه در آيه 139 آل عمران مىفرمايد: وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.
شرط ديگر آن اين است كه دگرگونيها را از خود شروع كنند چرا كه خداوند نعمتهاى هيچ قوم و ملتى را تغيير نمىدهد مگر تغييرى در خود آنها پيدا شود، ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (انفال 53).
بايد دست به رشته محكم الهى بزنند و صفوف خود را متحد كنند، نيروهاى خود را بسيج نمايند، نيات را خالص گردانند و مطمئن باشند دشمن هر قدر قوى و نيرومند و آنها هر قدر به ظاهر كم جمعيت و كم توان باشند سرانجام با جهاد و كوشش و توكل بر پروردگار پيروز مىشوند.
فکر می کنم جوابتان را گرفتید
همچنین گفتید :
"بر خلاف تصور شما، خداوند فرعونيان را نابود كرد،و فرعون زمان حضرت موسی را هم به سختي شكست داد و مغروق ساخت و قارون را در زمين فرو برد و همه قدرت او را دريافتند و گفتند: وَيْکَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْکَافِرُونَ(قصص/ 82)."
حال بگو ببینم خدا فرعونیان رانابود کرد یا مردم خواستند و خدا هم به آنها کمک کرد تا علیه ظلم پیروز شوند مگر این ضرب المثل را نشنیدی که می گوید از تو حرکت از خدا برکت من نمی دانم چیز به این راحتی را چرا انقدر جدل می کنی
همچنین می گویید در جنگ احد دو علت سبب شکست اسلام شد باز جواب سوال بنده را ندادید که در مقاله قبلی گفته بودم چرا خدا باز به گفته شما با وجود اشتباه این افراد که باعث شد سپاه اسلام شکست بخورد به آنها کمک نکرد تا پیروز شوند ؟ در جواب بایستی بگویم در این دنیا هر چیزی که می خواهد به وجود بیاید با صبر و وسیله ایجاد می شود اگر مردم نخواهند مطمئنا وعده خدا عملی نمی شود (اشاره به آیه خداوند سرنوشت هیچ قومی را...)
در ضمن درست است خداوند انتقام خود را بلاخره میگیرد همانا پیامبر در خطبه غدیر این چنین می فرماید :
آگاه باشيد! همانا آخرين امام، قائم مهدي از ماست. هان! او بر تمامي اديان چيره خواهد بود.
هشدار! كه اوست انتقام گيرنده از ستمكاران.
هشدار! كه اوست فاتح دژها و منهدم كننده ي آنها.
هشدار! كه اوست چيره بر تمامي قبايل مشركان و راهنمي آنان.
...
بله او یک روزی خواهد آمد وانتقام حق غصب شده مادرش و پدرش را می گیرد
حال چند سوال مهم از شما دارم
مگر در همین آیه ای که اشاره کردید خداوند نفرمود :
كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مىكنند آنها در زمره ذليلترين افرادند
و همچنین در آیه دیگر می فرماید :
إن الذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله في الدنيا و الآخرة و أعد لهم عذابا مهينا
رسول خدا رحمۀ للعالمين(صلوات الله عليه وآله) فرمودند:«كان أحب النساء الي رسول الله فاطمه و من الرجال علي….محبوب ترين زنان نزد پيامبر ، حضرت زهرا و از ميان مردان حضرت علي(عليه السلام) مي باشد. (سنن ترمذي احاديث شماره ي 3803-3809//مستدرك الحاكم ج3 ص 157//اسد الغابه ج7 ص 223//البدايه و النهايه ج7 ص 254
در سنن ترمذي حديثي با سند قوي و صحيح آمده كه بسيار قابل تامل است:
«قال رسول الله صلي الله عليه لعلي و فاطمه و الحسن و الحسين: انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم….پيامبر صلي الله به علي و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) فرمودند: من نسبت به كساني كه به شما محاربه دارند در جنگ هستم و با كساني كه با شما دوستي و مسالمت دارند صلح و دوستي دارم.» (سنن ترمذي حديث شماره ي 3805)
پدر بزگوار حضرت زهرا(سلام الله عليها)فرمودند:« إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك…
اي فاطمۀ! خداوند به خشم تو خشمگين و به خشنودي تو خشنود مي شود.»
حاكم نيشابوري و محدثين و رواه ذيل حديث فوق را صحيح الاسناد مي دانند.
(مجمع الزوائد هيثمي ج9 ص 203// ا لآحاد و المثاني ضحاك ج5 ص 363// المعجم الكبير طبراني ج1
ص 108 و ج22 ص401// ذخائر العقبي ص39// اسد الغابۀ ابن كثير ج5 ص 526// الاصابة ابن حجر ج8
ص 265// تهذيب التهذيب ابن حجر ج12 ص 392// خصائص سيوطي ج2 ص 265/
کنز العمال متقي هندي ج12 ص111// ميزان الاعتدال ذهبي ج2 ص492//
تاريخ مدينه دمشق ابن عساكر ج3 ص 156، ج6 ص 219، ج7 ص111
پيامبر عظيم الشان(صلوات الله عليه وآله) فرمودند:« فاطمه بضعه مني يريبني ما ارابها و يؤذيني ما آذاها.» (صحيح بخاري ج7 صفحات:65-66كتاب النكاح// مسند احمد حنبل ج4و5 صفحات:323-328-332// سنن ترمذي ج5 ص 698حديث3869//مستدرك حاكم ج3 صفحات: 154-158-159//خصائص النسائي ص36//حلية الاولياء ج2 ص240//كنز العمال ج6 ص219 و ج 8 ص315//الصواعق المحرقه ص190//الامامه والسياسه ابن قتيبه ج1 ص141)
حا این احادیث را جناب آقای عبداستار از پیغمبر شنیدید حال به ادامه این مطالب گوش فرا دهید
«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
صحيح البخارى: 4/42، ح 3093، كتاب فرض الخمس، ب 1 ـ باب فَرْضِ الْخُمُسِ .
و نيز در روايت ديگري بخاري نقل ميكند :
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .
صحيح البخارى: 5/82، (ص 802 ح 4240) كتاب المغازى، ب 38 ـ باب غَزْوَةُ خَيْبَرَ.
صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، ب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، ج لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ.
و در روايت سوم مينويسد :
فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ .
صحيح البخارى، ج 8، ص 3، ح 6726، كتاب الفرائض، ب 3 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ .
حال چه میگویید اگر می توانید اینها را پاسخ بدهید شما ییکه ادعا می کنید ابوبکر خلیفه رسول خداست آیا ما همبایستی قبول کنیم که او خلیفه رسول خداست در حالی که حضرت زهرا از دست او ناراضی بوده در نتیجه پیغمبر از دست ابوبکر ناراضی بوده و طبق آیات قرآن مورد لعن خدا ورسول است حال ما بایستی قبول کنیم که ابوبکر خلیفه باشد وعلی خیر در ضمن قسمتی از وصیت نامه حضرت زهرا را برای شما می آورم تا بیشتر به واقعیت ماجرا پی ببرید و همین استدلالات اوست که ما امروز می توانیم در عرض یک سال چهل میلیون فقط وهابی را شیعه کنیم به نور حقانیت آنهاست
یا علی مرا شب غسل بده و شب کفنم کن و مرا شب به خاک بسپار و هیچ کس را در تشیع جنازه من خبر نکن
اگر از دست کسی نارحت نبود پس چرا قبر او مخفی ست ؟پس چرا اجازه نداد مردم مدینه در تشیع جنازه دختر پیغمبرشان شرکت کند ؟
مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری // چرا گم شد نشان قبر ان انسیه حورا
هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی // نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا