حقیقت وجودی امام
حقیقت وجودی امام و دلیل اینکه چرا امام از جانب خدا انتخاب می شود
از روايات نبوي استفاده ميشود که تمسّک به کتاب و عترت معصوم پيامبرعليهم السلام است که ميتواند انسان را از تفرقه دور ساخته و به خدا نزديک کند.
خداوند سبحان ميفرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا»؛[1] «و همگي به ريسمان خدا، چنگ زنيد، و پراکنده نشويد.»
و از حديث ثقلين استفاده ميشود که قرآن و عترت به عنوان دو ريسمان خدا ميتوانند انسان را از گمراهي و ضلالت نجات داده و به حقّ و حقيقت و لقاي الهي رهنمون سازند.
ترمذي به سند خود از جابر بن عبداللَّه نقل ميکند که گفت: در حجة الوداع روز عرفه رسول خداصلي الله عليه وآله را ديدم که بر شتري سوار بود و خطبه ميخواند. شنيدم که حضرت ميفرمود: «اي مردم! در ميان شما چيزي ميگذارم که اگر به آن تمسّک کنيد هرگز گمراه نميشويد: کتاب خدا و عترتم را»..
کتاب خدا و عترت معصوم پيامبرعليهم السلام هر دو ريسمان هدايت به سوي خداوند سبحانند. يکي به عنوان قرآن صامت (قرآن) و ديگري به عنوان قرآن ناطق (اهل بيتعليهم السلام) و بر امّت اسلامي است که با تمسّک به آن دو، خود را از ضلالت و گمراهي رهانيده و به هدايت الهي رهنمون سازند.
و لذا در برخي از روايات تعبير «ما إن اعتصمتم بهما» به کار رفته و در برخي ديگر به جاي «ثقلين» از تعبير «حبلين» استفاده شده است.[3] تا با آيه شريفه «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» هماهنگ شود.
احاديث و حقيقت امامت
با مراجعه به روايات نيز پي ميبريم که براي امامت، معناي جامع و کاملي است که مرجعيت ديني و سياسي از شؤونات آن به حساب ميآيد.
1 - در حديث معروفي که شيعه و سني آن را نقل کردهاند پيامبرصلي الله عليه وآله فرموده است: «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»؛[1] «هر کس بميرد و پيشواي زمان خود را نشناسد مرده است از نوع مردن زمان جاهليت.»
اين تعبير خيلي شديد است؛ زيرا در زمان جاهليت مردم مشرک بودند و حتّي توحيد و نبوّت نداشتند. روشن است که امامت به معناي ولايت معنوي، ميتواند از اصول دين باشد و عدم شناخت آن باعث مردن به نوع جاهلي گردد.
2 - در سيره ابن هشام آمده است: «بنيعامر بن صعصعه خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله رسيدند، حضرت آنان را به سوي خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنان عرضه کرد... در اين هنگام يک نفر از آن جماعت (بحيرة بن فراس) به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کرد: به من بگو! اگر ما با تو بر اسلام بيعت کرديم و خداوند تو را بر مخالفانت غلبه داد، آيا ما در خلافت بعد از تو سهمي داريم؟ آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خدا است، هر کجا که بخواهد قرار ميدهد.
در اين هنگام بحيره به پيامبرصلي الله عليه وآله عرض کرد: آيا ما جان خود را براي دفاع از تو بدهيم ولي هنگامي که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد خلافت به غير ما برسد؟ ما احتياجي به اسلام تو نداريم». سیره ابن هاشم ج2 ص35 ] .
امام رضاعليه السلام به عبدالعزيز بن مسلم فرمود: «مردم مگر مقام و منزلت امامت در ميان امّت را ميدانند تا روا باشد که انتخاب آن به اختيار ايشان واگذار شود؟ همانا امامت، قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عاليتر و مکانش رفيعتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند يا با آراي خود آن را دريابند و يا به انتخاب خويش امامي را منصوب کنند؟
همانا امامت مقامي است که خداي - عزّ وجلّ - بعد از رتبه نبوّت و خلّت در مرتبه سوم به ابراهيمعليه السلام اختصاص داد و به آن فضيلت، مشرّفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: «همانا من تو را امام مردم قراردادم». ابراهيم خليلعليه السلام از نهايت شادي به خداوند عرض کرد: «از فرزندان من هم؟» او فرمود: «پيمان و فرمان من به ستمکاران نميرسد...».
همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خداصلي الله عليه وآله و مقام اميرالمؤمنينعليه السلام و ميراث حسن و حسينعليهما السلام است. همانا امامت، زمام دين و مايه نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. همانا امامت، ريشه با نموّ اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، روزه، حجّ، جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات به آن است.
امام، مانند خورشيد طالع است که نورش عالم را فرا گيرد و خودش در افق است به نحوي که دستها و ديدگان به آن نرسد امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدّت تاريکيها است امام، آب گواراي زمان تشنگي، رهبري به سوي هدايت و نجاتبخش از هلاکت است امام، آتش روي تپّه (رهنماي گمشدگان)، گرما دِه سرمازدگان و رهنماي مهلکهها است. هر که از او جدا گردد هلاک شود.امام، از گناهان پاک و از عيبها برکنار است. به دانش مخصوص و به خويشتنداري نشانهدار است. موجب نظام دين و عزّت مسلمين و باعث خشم منافقان و هلاکت کافران است.
پس کيست که بتواند امام را بشناسد و يا انتخاب امام براي او ممکن باشد؟
هيهات! هيهات! در اينجا خردها گم گشته، خويشتنداريها بيراهه رفته است. عقلها سرگردان، ديدهها بينور، بزرگان کوچک، حکيمان متحيّر، خردمندان کوتاهفکر، خطيبان درمانده، شاعران وامانده، اديبان ناتوان، و سخندانان درماندهاند که بتوانند يکي از شؤون و فضايل امام را توصيف کنند و آنان همگي به عجز و ناتواني معترفند. چگونه ميتوان تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان کرد، يا مطلبي از امر او فهميد و جايگزيني که کار او را انجام دهد برايش پيدا کرد؟!
ممکن نيست، چگونه و از کجا؟ در صورتي که او از دست ياران و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و خرد بشر کجا؟ او کجا و مانندي براي او کجا؟» کافی جلد 1 ص 203