فضایل اهلبیت در قرآن

بررسی آيه شراء

از جمله آياتي که بر فضيلتي بزرگ از فضايل امام علي‏عليه السلام دلالت دارد، آيه معروف به «شراء» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ)؛ [1]

«بعضي از مردم [با ايمان و فداکار، همچون علي بن ابي طالب‏عليه السلام در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيامبرصلي الله عليه وآله] کساني‏اند جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‏فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

با وجود اين‏که آيه فوق فضيلتي بي‏نظير را براي امام علي‏عليه السلام اثبات مي‏کند، ولي اهل سنّت درصدد کم رنگ کردن آن برآمده‏اند، لذا جادارد که به بررسي اجمالي اين آيه بپردازيم.

[1] سوره بقره، آيه 207.

 شان نزول آیه شرا

 راویان نزول آیه شرا در شان امیر المومنین

 دلالت حدیث پیرامون آیه شرا

 بررسی شبهات آیه شرا

 بررسی آیه غار

 

بررسی آیه مباهله

آيه مباهله

از جمله آياتي که اشاره‏اي به فضايل اهل بيت‏عليهم السلام دارد، آيه معروف به «مباهله» است. خداوند متعال خطاب به پيامبرش مي‏فرمايد:

 (فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبِينَ)؛ [1]

«هر گاه بعد از علم و دانشي که [درباره مسيح]به تو رسيده [باز] کساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند به آن‏ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

اينک در صدد بررسي روايات وارده در شأن نزول آيه برمي‏آييم تا اين فضيلت را در حقّ اهل بيت‏عليهم السلام به اثبات رسانده و به شبهات مخالفان پاسخ دهيم.

[1] سوره آل عمران، آيه 61.

 احادیث مباهله و دلالت آن

 راویان حدیث مباهله

 صحت حدیث مباهله

 نکات آیه مباهله

 پاسخ به شبهات آیه مباهله

 

 بررسی آیه مودت

يکي از آياتي که دلالت بر مقام و منزلت عظيم اهل بيت‏عليهم السلام دارد، آيه «مودّت» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؛ [1]

«بگو[اي پيامبر!] من به جز مودّت و دوستي خويشاوندان نزديکم به عنوان اجر و مزد رسالت چيز ديگري از شما نمي‏خواهم.»

شکي نيست که پيامبر در طول 23 سال در نشر و گسترش توحيد، زحمات فراواني را متحمّل شد که اجر بسياري را مي‏طلبد ولي حضرت تنها توقّعي که از امت خود در مقابل اين همه زحمات دارد، اين است که نزديکان او را دوست بداريم. در اين بحث به بررسي اين آيه که از فضايل مهمّ اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام به شمار مي‏آيد مي‏پردازيم.

[1] سوره شوري، آيه 23.

 نقل احادیث آیه مودت

 راویان حدیث پیرامون آیه مودت

 تصحیح سندهای آیه مودت

 دلالت آيه «مودت» بر امامت

 پاسخ به شبهات آیه مودت

 

برتری ائمه بر انبیا

 

ولایت تکوینی اهلبیت

بررسی آيه شراء

آيه شراء

از جمله آياتي که بر فضيلتي بزرگ از فضايل امام علي‏عليه السلام دلالت دارد، آيه معروف به «شراء» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ)؛ [1]

«بعضي از مردم [با ايمان و فداکار، همچون علي بن ابي طالب‏عليه السلام در ليلة المبيت به هنگام خفتن در جايگاه پيامبرصلي الله عليه وآله] کساني‏اند جان خود را به خاطر خشنودي خدا مي‏فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

با وجود اين‏که آيه فوق فضيلتي بي‏نظير را براي امام علي‏عليه السلام اثبات مي‏کند، ولي اهل سنّت درصدد کم رنگ کردن آن برآمده‏اند، لذا جادارد که به بررسي اجمالي اين آيه بپردازيم.

[1] سوره بقره، آيه 207.

 شان نزول آیه شرا

 راویان نزول آیه شرا در شان امیر المومنین

 دلالت حدیث پیرامون آیه شرا

 بررسی شبهات آیه شرا

 بررسی آیه غار

شان نزول آیه شرا

شأن نزول

ثعلبي در تفسيرش چنين آورده است: «در کتاب‏ها ديده‏ام، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله هنگامي که خواست به مدينه هجرت کند، علي بن ابي طالب‏عليه السلام را براي برآوردن ديون و پرداختن وديعه‏هايي که نزد او بوده است به جاي خود نشاند. آن شبي که به سوي غار حرکت کرد همان شب هجرت بود، در حالي که مشرکان خانه او را احاطه کرده بودند، دستور داد تا حضرت علي‏عليه السلام در بستر او بخوابد. پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: برد حضرمي سبز مرا بر روي خود بينداز و در رختخواب من بخواب، و بدان که اگر خداوند بخواهد، به تو مکروهي نخواهد رسيد.

علي‏عليه السلام اين دستور را عملي ساخت. خداوند متعال به جبرئيل و ميکائيل چنين وحي کرد: همانا من عقد اخوت بين شما دو تا بستم و عمر يکي از شما را از ديگري طولاني‏تر کردم. کداميک از شما حاضريد که در عمر به ديگري ايثار کنيد؟ هر دوي آن‏ها گفتند: ما حيات و زندگي و عمر را براي خود مي‏خواهيم. خداوند متعال به آن دو وحي نمود: چرا مثل علي بن ابي طالب نيستيد؟ من بين او و بين محمّد عقد اخوّت بستم، و علي در رختخواب محمّد خوابيده، جان خود را فداي او کرده و حيات او را بر زندگي خود مقدم داشته است. به سوي زمين رويد و او را از دشمنانش حفظ نماييد. اين دو ملک به زمين فرود آمده، جبرئيل بر بالين سر علي‏عليه السلام و ميکائيل بر پايين پاي او قرار گرفتند. جبرئيل ندا مي‏داد: «بخ بخ من مثلک يا عليّ! يباهي اللَّه تبارک وتعالي بک الملآئکة»؛ «مبارک باد، مبارک باد! چه کسي مثل تو است اي علي! خداوند تبارک و تعالي به تو بر ملائکه مباهات مي‏کند.»

خداوند متعال در حالي که رسولش متوجه به سوي مدينه بود در شأن علي‏عليه السلام اين آيه را نازل کرد: (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).

ابن عباس گفته است که اين آيه در شأن علي‏عليه السلام هنگامي نازل شد که رسول خداصلي الله عليه وآله از دست مشرکان فرار کرده و در غار با ابوبکر پنهان شده بودند، و علي‏عليه السلام در رختخواب پيامبر خوابيده بود.» [1] .

حديث ثعلبي را با اين طول و تفصيل جماعتي از اهل سنّت نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

- غزالي. [2] .

- گنجي شافعي. [3] .

- صفوري. [4] .

- ابن صباغ مالکي. [5] .

- شبلنجي. [6] .

ابن ابي الحديد مي‏گويد: «تمام مفسّران روايت کرده‏اند که آيه (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ) در شأن علي‏عليه السلام در شب خوابيدن او در رختخواب پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شده است.» [7] .

حاکم نيشابوري از علي بن حسن نقل مي‏کند که اولين شخصي که جان خود را براي طلب رضاي الهي در طبق اخلاص گذاشت، علي بن ابي طالب بود؛ زيرا او بود که در رختخواب رسول خداصلي الله عليه وآله خوابيد. آن‏گاه ابياتي را در مدح امام علي‏عليه السلام نقل مي‏کند که اول آن‏ها چنين است:

وقيت بنفسي خير من وطئ الحصا

ومن طاف بالبيت العتيق وبالحجر [8] .

آن‏گاه تصريح به صحت حديث کرده و آن را مطابق با شرط قبول حديث نزد بخاري و مسلم مي‏داند، گرچه آن دو نفر اين حديث را نقل نکرده‏اند. ذهبي نيز در «تلخيص المستدرک» تصريح به صحت آن نموده است.

[1] الکشف والبيان، ثعلبي، ذيل آيه.

[2] احياء العلوم، ج 3، ص 238.

[3] کفاية الطالب، ص 114.

[4] نزهة المجالس، ج 2، ص 209.

[5] الفصول المهمة، ص 33.

[6] نور الابصار، ص 86.

[7] شرح ابن ابي الحديد، ج 13، ص 262.

[8] مستدرک حاکم، ج 3، ص 4.

راویان نزول آیه شرا در شان امیر المومنین

 راويان نزول آيه در شأن امام علي‏

برخي از علماي اهل سنّت، تصريح به نزول آيه «شراء» در شأن و منزلت امام علي‏عليه السلام کرده‏اند؛ از قبيل:

- ابن اثير. [1] .

- تنوخي. [2] .

- غزالي. [3] .

- يعقوبي. [4] .

- گنجي شافعي. [5] .

- حاکم حسکاني حنفي. [6] .

- شبلنجي. [7] .

- ابن صباغ مالکي. [8] .

- سبط بن جوزي. [9] .

- ديار بکري. [10] .

- قندوزي حنفي. [11] .

- فخر رازي. [12] .

- ابن ابي الحديد. [13] .

- زيني دحلان. [14] .

[1] اسد الغابة، ج 4، ص 25.

[2] المستجاد، ص 10.

[3] احياء العلوم، ج 3، ص 39.

[4] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 39.

....

بقیه روات در ادامه مطلب

ادامه نوشته

دلالت حدیث پیرامون آیه شرا

دلالت حديث

شيخ محمّد حسن مظفّر مي‏گويد: «و امّا دلالت آيه بر امامت اميرالمؤمنين‏عليه السلام به اين جهت است که نزول آيه در مورد با حضرت، کاشف از افضليت او و امتياز او در معرفت و اخلاص دارد؛ زيرا چه بسيار از مسلمانان که جان خود را در جهادها بذل کردند و رسول خداصلي الله عليه وآله را حفظ کرده، نشر دعوت او نمودند ولي به مقامي که اميرالمؤمنين‏عليه السلام به آن نايل شد نرسيدند، که آن شهادت و گواهي خداوند بر عمل با اخلاص و با نيت پاک او بود. او تنها کسي بود که در نهايت اخلاص و تنها به جهت جلب رضايت خداوند جان خود را در طبق اخلاص قرار داد، تا جايي که خداوند به عمل او بر بزرگان از ملائکه مباهات کرده و عقد اخوت بين او و پيامبر بست. و جمله «من مثلک» که جبرئيل به حضرت علي‏عليه السلام گفت، دلالت دارد بر اين‏که عمل او هيچ نظيري در بين مردم نداشته و نخواهد داشت. و مي‏دانيم که افضل افراد، لياقت امامت را دارد.» [1] .

عبدالکريم خطيب - از رجال مصر - مي‏نويسد: «اين کاري که در شب هجرت پيامبرصلي الله عليه وآله از طرف علي‏عليه السلام انجام گرفت، هر گاه با تأمّل و دقت در آن نظر شود، به انسان اين مطلب را گوشزد مي‏کند که اين تدبيري که در آن شب انديشيده شد، امري عارضي واتفاقي براي علي‏عليه السلام نبوده است، بلکه از روي حکمتي انجام گرفته و آثار و پيامدهايي نيز داشته است؛ زيرا براي ما جاي سؤال باقي مي‏گذارد که از خود بپرسيم: آيا اين توجه خاص پيامبرصلي الله عليه وآله به علي‏عليه السلام که در آن شب هجرت، او را به جاي خود قرار مي‏دهد، اشاره به اين نکته ندارد که بين پيامبرصلي الله عليه وآله و علي‏عليه السلام غير از جنبه خويشاوندي که هست، جهت و جامع ديگري نيز وجود دارد؟ آيا ما از اين عملکرد پيامبرصلي الله عليه وآله استفاده نمي‏کنيم که هر گاه شخص پيامبرصلي الله عليه وآله از ميان مردم غايب شد و از دنيا رفت تنها علي‏عليه السلام آن شخصيّتي است که قابليّت دارد که به جاي ايشان بنشيند و خليفه ايشان گردد. و تنها او است که نمايانگر شخصيت پيامبرصلي الله عليه وآله و قائم مقام او مي‏باشد؟ من گمان مي‏کنم که هيچ کس قبل از ما به اين قضيه و واقعه اين گونه که ما نظر کرديم نگاه نکرده است. و هيچ کس همانند ما اين نوع تأمّل و توقّفي که در اين واقعه کرده‏ايم نداشته است، حتّي شيعيان علي‏عليه السلام....» [2] .

 نکته

خداوند متعال از اين واقعه به صورت مضارع تعبير کرده نه ماضي، با آن‏که به لحاظ ظاهر و مناسب با واقعه، آن است که به صيغه ماضي تعبير شود تا خبر از ما وقع باشد، جهت آن اين است که اعلان کند اين صفت و خصلت حضرت که همان جان فشاني و فداکاري در راه تحصيل رضايت خداوند است، صفت و خصلتي مستمر و دائمي است، نه اين‏که در يک بار از او تحقق پيدا کرده باشد؛ زيرا صيغه مضارع بر اتصاف ذات به مبدأ به صورت استمرار و دوام دلالت دارد.

[1] دلائل الصدق، ج 2، ص 129.

[2] علي بن ابي طالب‏عليه السلام، عبدالکريم خطيب، ص 105.

 

بررسی شبهات آیه شرا

بررسي شبهات

با وجودي که اين فضيلت از فضايل مسلّم امير المؤمنين‏عليه السلام بوده و تا ابد باقي خواهد بود ولي برخي از متعصبين و معاندين و نواصب درصدد اخفاي آن به هر نحو ممکن برآمده‏اند، که در رأس آن‏ها ابن تيميه است. اينک به بررسي برخي از شبهات در اين زمينه مي‏پردازيم:

 >تکذيب واقعه

>نزول آيه در شأن صهيب

>آيه مدني است نه مکي

>نزول آيه در شأن زبير و مقداد

>عدم دلالت بر فضيلت

 

تکذيب واقعه

ابن تيميه در ردّ استدلال علامه حلّي‏رحمه الله مي‏گويد: «نزول آيه در شأن حضرت علي‏عليه السلام به اتفاق اهل علم به حديث و تاريخ، دروغ است.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: ادعاي ابن تيميه در تکذيب اصل واقعه ادعايي واهي و بدون دليل است؛ زيرا مشاهده نشده که احدي از علماي اهل سنّت تصريح به کذب اين روايت به جز خود ابن تيميه کرده باشد. و از او هم اين ادعا بعيد نيست؛ زيرا همان‏گونه که در رساله‏اي مستقل در جاي خود اشاره کرده‏ايم، به تصريح بسياري از علماي اهل سنّت او ناصبي است، و دشمن اهل بيت‏عليهم السلام به حساب مي‏آيد. و شواهدي از کتاب‏هاي او نيز در اين باره ذکر نموده‏ايم. در نتيجه اين‏که ابن تيميه چيزي را ادعا مي‏کند که کسي نمي‏داند و به علماي اهل سنّت مطلبي را نسبت مي‏دهد که همه از آن متبرّي هستند. و اين دأب و روش کينه توزانه او در مواجهه با احاديث فضايل اهل بيت‏عليهم السلام است.

ثانياً: قبلاً اشاره کرديم که جماعت بسياري از بزرگان اهل سنّت اين حديث را در کتاب‏هاي خود نقل کرده‏اند، بدون آن‏که ايرادي بر آن گرفته باشند و حتّي برخي نيز مثل حاکم نيشابوري و ذهبي آن را تصحيح نموده‏اند.

[1] منهاج السنة.

 

نزول آيه در شأن صهيب

ابن تيميه هم‏چنين مي‏گويد: «گفته شده که آيه در شأن صهيب نازل شده است.» [1] .

پاسخ:

 مضمون قصه‏اي که برخي نقل کرده‏اند اين است که: صهيب خواست تا به تنهايي به مدينه هجرت کند، ولي مشرکان مانع او شدند ولي او با پول و مالي که به آن‏ها داد از مدينه هجرت کرده و در مسجد قباء به پيامبرصلي الله عليه وآله ملحق شد. پيامبرصلي الله عليه وآله که از واقعه مطّلع شد فرمود: «سود کرد صهيب، سود کرد صهيب. يا فرمود: سود کرد معامله. آن‏گاه اين آيه نازل شد. [2]  ولي اين قصه از جهاتي قابل مناقشه است:

اوّلاً: در برخي روايات چنين آمده که جمله: اي صهيب! معامله تو سود کرد، ابوبکر است، نه پيامبرصلي الله عليه وآله. [3]  چنان که ابن هشام همين قصه را درباره صهيب نقل کرده ولي به نزول آيه در شأن صهيب اشاره‏اي نمي‏کند. [4] .

ثانياً: آيه هيچ گونه تناسب و ارتباطي با قصه صهيب ندارد؛ زيرا آيه درصدد مدح کسي است که جان خود را در طبق اخلاص گذاشته و هدف او از اين کار تنها رضايت خدا است، ولي در قصه صهيب، او مال را در جهت حفظ جانش بذل کرده است. خصوصاً که در تعدادي از روايات اشاره‏اي به نزول آيه در شأن صهيب ندارد.

ثالثاً: اين روايات به طور عموم يا از خود صهيب مستقيماً روايت شده و يا از يکي از تابعين روايت شده که عصر پيامبرصلي الله عليه وآله را درک نکرده است؛ مثل عکرمه، ابن مسيّب، و ابن جريح، به جز يک روايت از ابن عباس که هنگام هجرت سه ساله بوده است. و مي‏دانيم که اگر مضمون روايتي در تأييد و تمجيد خود راوي باشد، سبب وهن آن روايت مي‏شود، مگر آن‏که عصمت او در مرتبه سابق ثابث شده باشد.

رابعاً: صهيب از جمله کساني است که از بيعت با علي بن ابي طالب‏عليه السلام تخلّف کرده و از دشمنان اهل بيت‏عليهم السلام به حساب مي‏آيد، و لذا حديث او در سلب اين فضيلت از اميرالمؤمنين‏عليه السلام مورد قبول نيست.

[1] منهاج‏السنة؛ السيرةالحلبية، ج2، ص27.

[2] درّ المنثور، ج 1، ص 204.

[3] السيرة الحلبيه، ج 2، ص 24.

[4] السيرة النبوية، ج 2، ص 121.

 

آيه مدني است نه مکي

ابن تيميه هم‏چنين مي‏گويد: «آيه شراء در سوره بقره آمده و به اتفاق، اين سوره مدني است، و اگر نزول آن در شأن علي‏عليه السلام صحيح بود بايد مکّي مي‏بود.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: بر فرض تسليم که آيه در همان شبي نازل شده باشد که حضرت علي‏عليه السلام در رختخواب پيامبرصلي الله عليه وآله آرميده است، ولي از آنجا که پيامبرصلي الله عليه وآله در غار بوده و کسي جز ابوبکر همراه او نبوده است، لذا حضرت مجالي را براي اعلان آن نديده است تا اين‏که به مدينه رسيده و در آنجا استقرار يافته است و هنگامي که زمينه و فرصت را براي اظهار اين فضيلت مناسب ديدند، مطرح کردند. لذا اشکالي ندارد اين آيه که شأن نزولش در مکه بوده به اين جهت که ابلاغش در مدينه شده، مدني به حساب بيايد.

ثانياً: به اتفاق مفسّران و متخصصين علوم قرآني، ترتيب قرآن و جمع آن بر اساس ترتيب نزول نبوده است، و لذا مشاهده مي‏کنيم که اغلب سوره‏هاي مکي خالي از آيات مدني نيست، و هم‏چنين بيشتر سوره‏هاي مدني خالي از آيات مکّي نيست.

[1] منهاج السنة.

 

نزول آيه در شأن زبير و مقداد

فضل بن روزبهان مي‏گويد: «اکثر مفسّران بر اينند که آيه «شراء» در شأن زبير بن عوام و مقداد بن اسود نازل شده است، هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله آن دو را فرستاد تا جسد خبيب بن عدي را که در مکه به دار آويخته شده و در اطراف آن چهل نفر از مشرکان بودند، پايين آورد، آن دو نفر نهايت فداکاري و جانبازي را به خرج داده تا جنازه را از بالاي دار پايين آوردند. و به اين مناسبت آيه شراء نازل شد.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: اين‏که فضل بن روزبهان ادعا نموده که اکثر مفسّران آيه را در شأن زبير و مقداد مي‏دانند دروغ محض است. چگونه چنين باشد در حالي که فخر رازي که درصدد جمع اقوال در تفسير و شأن نزول آيات است، هرگز اين قول را به عنوان يکي از اقوال در مسأله ذکر نکرده است. و نيز زمخشري و سيوطي که در تفسير «درّ المنثور» درصدد جمع تمام اخبار مربوط به آيات است، هرگز متعرّض چنين مطلبي نشده است، خصوصاً اين‏که اين قصه در شأن زبير است که اهتمام فراوان به نشر فضايل او دارند.

ثانياً: ابن عبدالبر در استيعاب در معادل خبيب مي‏گويد: آن کسي را که پيامبرصلي الله عليه وآله براي پايين آوردن خبيب فرستاد، شخصي به نام عمرو بن اميه ضمري بود، نه زبير و مقداد.

[1] دلائل الصدق، ج 2، ص 128 و 129.

 

عدم دلالت بر فضيلت

برخي مي‏گويند: «از آنجا که امام علي‏عليه السلام از غيب مطّلع بوده و مي‏دانسته که از اين واقعه جان سالم به در مي‏برد، لذا نمي‏توان آن را فضيلت و منقبتي براي حضرت‏عليه السلام دانست.»

پاسخ:

 اوّلاً: اين واقعه قبل از امامت حضرت علي‏عليه السلام تحقق يافته است.

ثانياً: برخي معتقدند که علم غيب پيامبر و امام، تعليقي است؛ يعني هر گاه که بخواهند از علم غيب مطلع شوند مي‏دانند، نه اين‏که هميشه قضايا نزد آنان حاضر باشد.

ثالثاً: اين اعتراض در حقيقت، اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زيرا آيه در مقام مدح است، پس در نتيجه: اين عمل قطعاً فضيلت بوده و در خور ستايش مي‏باشد.

بررسی آیه غار

 بررسي آيه غار

برخي از علماي اهل سنّت در مقابل آيه «شراء» که در شأن اميرالمؤمنين‏عليه السلام نازل شده، آيه «غار» را مطرح نموده‏اند و ادعا مي‏کنند که اين آيه در شأن ابوبکر نازل شده است آن هنگامي که پيامبرصلي الله عليه وآله از مکه هجرت کرد و در غار با ابوبکر به جهت فرار از کفار پناه گرفت. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (إِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ کَفَرُوا ثانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُما فِي الْغارِ إِذْ يَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِينَ کَفَرُوا السُّفْلي وَکَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ)؛ [1]

«اگر او را ياري نکنيد، البته خداوند او را ياري کرد، آن هنگام که کافران او را [از مکه] بيرون کردند، در حالي که دومين نفر بود [و يک نفر بيشتر همراه نداشت] در آن هنگام که آن دو در غار بودند و او به همراه خود مي‏گفت: غم مخور، خدا با ماست. در اين موقع خداوند سکينه [و آرامشِ] خود را بر او فرستاد، و با لشکرهايي که مشاهده نمي‏کرديد او را تقويت نمود و گفتار [و هدف] کافران را پايين قرار داد [و آن‏ها را با شکست مواجه ساخت] و سخن خدا [و آيين او] بالا [و پيروز] است، و خداوند عزيز و حکيم است.»

اهل سنّت مي‏گويند: اين آيه از جهاتي دلالت بر فضيلت ابوبکر دارد:

الف) از ابوبکر در اين آيه، به «يکي از آن دو نفر» (ثانِيَ اثْنَيْنِ) تعبير شده است.

ب) خداوند او را مصاحب پيامبرصلي الله عليه وآله قرار داده است.

ج) پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: خداوند با ما است: (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا).

د) خداوند درباره او فرمود: (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَيْهِ...)؛ پس خداوند آرامش و سکونت خود را بر او فرود آورد.

آنان با اين تعبيرها درصدد تمجيد ابوبکر برآمده و آيه «غار» را از فضايل او به حساب آورده‏اند، در حالي که با کمي تأمّل در آن پي مي‏بريم که نه تنها اين آيه در مدح او به حساب نمي‏آيد، بلکه با ديد کلّي از آياتي به حساب مي‏آيد که مي‏تواند مذمت کننده او باشد و هر مدقّقي با کمي تأمّل به اين مطلب واقف مي‏شود. اينک به جواب از استدلال اهل سنّت به اين آيه مي‏پردازيم.

پاسخ: اوّلاً:

از عايشه نقل شده که گفت: خداوند در شأن ما هيچ آيه‏اي را نازل نکرده است. [2] .

ثانياً: تعبير در آيه از ابوبکر به يکي از دو نفر (ثانِيَ اثْنَيْنِ) تنها اخبار از عدد است و هرگز دلالت بر فضيلت او ندارد؛ زيرا گاهي مي‏شود که نفر دوم که با پيامبرصلي الله عليه وآله است کودک باشد يا جاهل و يا مؤمن يا فاسق و... پر واضح است که معيار فضيلت در قرآن منحصر در تقوا است، آنجا که مي‏فرمايد: (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ)؛ [3] نه اين‏که با پيامبرصلي الله عليه وآله بوده، ولو با تقوا نباشد.

ثالثاً: هدف آيه اشاره به اين نکته است که پيامبرصلي الله عليه وآله در موضعي بس دشوار قرار گرفته بود و کسي نبود که مصيبت را از او دفع کند، از طرفي - مع الاسف - ابوبکر به جاي اين‏که از مشکلات حضرت بکاهد با خوف و ترسش بر مشکل پيامبرصلي الله عليه وآله افزوده است و نزديک بود که کفّار از موضع آن‏ها در غار اطلاع پيدا کنند. لذا پيامبرصلي الله عليه وآله چاره‏اي نديد جز آن‏که او را با اين گونه تعبيرات ساکت و آرام کند.

رابعاً: موضوع مصاحبت به تنهايي نمي‏تواند فضيلت به حساب آيد؛ زيرا مصاحبت تنها چيزي را که دلالت دارد، اجتماع در يک مکان است که مي‏تواند بين عالم و جاهل، بزرگ و کوچک و مؤمن و غير مؤمن باشد.

همان‏گونه که خداوند متعال در قرآن مي‏فرمايد: (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَهُوَ يُحاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ...)؛ [4] «دوست [با ايمان] وي - در حالي که با او گفتگو مي‏کرد - گفت: آيا کافر شدي به خدايي که تو را از خاک و سپس از نطفه آفريد....»

پس مصاحبت به تنهايي دلالت بر فضيلت ندارد، تا چه رسد به افضليت.

خامساً: اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: خدا با ما است (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا) به جهت تسلّي خاطر او از مرگ بود؛ زيرا او شديداً ترسيده بود، و لذا هرگز نمي‏تواند فضيلتي براي او به حساب آيد.

سادساً: اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرمود: نترس (لا تَحْزَنْ) معلوم است که او در آن حين مي‏ترسيده است. حال اين موضوع از دو حال خارج نيست: يا ترس او به جا بوده و يا بي جا، اگر به جا بوده چرا پيامبرصلي الله عليه وآله به او فرموده: نترس. و اگر بي جا بوده معلوم مي‏شود که اين آيه نه تنها دلالت بر مدح ندارد بلکه به مذمت نزديک‏تر است. چون خداوند متعال مي‏فرمايد: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ). [5] .

جالب توجّه اين‏که اين حزن و اندوه او حتي در صورتي بوده که ابوبکر بشارت‏هاي پيامبرصلي الله عليه وآله را مي‏شنيده و برخي از معجزات آشکار را هم ديده است، معجزاتي که بايست او را به سرحدّ يقين برساند، معجزاتي که خبر از محافظت او و پيامبر صلي الله عليه وآله از دست دشمنان مي‏داد، ولي در عين حال او بر خود مي‏ترسيد که مبادا دشمنان از مخفيگاه آنان آگاهي پيدا کنند. حتي ديد که چگونه در يک لحظه عنکبوت تاري را بر در غار تنيد و کبوتري نيز در آنجا تخم گذارد!!

سابعاً: هرگز جمله (إِنَّ اللَّهَ مَعَنا) دلالت بر اين ندارد که خداوند هر دو را ياري خواهد کرد، بلکه مطابق صدر آيه، نصرت فقط براي پيامبرصلي الله عليه وآله است؛ زيرا ضمير (إِلّا تَنْصُرُوهُ) و نيز ضمير (فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ...) همگي به رسول خداصلي الله عليه وآله برمي‏گردد و در نتيجه: خداوند اراده کرده که رسول خود نصرت يابد. و اين هيچ نوع دلالتي بر فضيلت ابوبکر ندارد. و مي‏توان گفت که حفظ ابوبکر به جهت حفظ رسول خداصلي الله عليه وآله بوده است.

ثامناً: ضمير (عَلَيْهِ) در (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلَيْهِ) به شخص پيامبرصلي الله عليه وآله باز مي‏گردد به دو جهت: جهت اول اين‏که در آن حال با اين حرکات و جزع و فزع‏هايي که ابوبکر داشت پيامبرصلي الله عليه وآله خوف اين را داشت که قضيه لو رود، لذا خداوند متعال سکينه‏اش را بر او نازل کرد.

جهت ديگر اين‏که: ضماير قبل و بعد اين جمله همگي بدون شکّ به پيامبرصلي الله عليه وآله باز مي‏گردد؛ مثل ضمير در «تَنْصُرُوهُ - نَصَرَهُ - يَقُولُ - أَخْرَجَهُ - لِصاحِبِهِ - أَيَّدَهُ»، حال اگر تنها ضمير (عَلَيْهِ) به غير حضرت باز گردد خلاف ظاهر و سياق است، و لذا احتياج به قرينه دارد.

اگر کسي اشکال کند: پيامبرصلي الله عليه وآله احتياج به سکينه و آرامش ندارد تا خداوند قلبش را با آن آرامش دهد. در پاسخ گوييم:

اوّلاً: خداوند متعال در واقعه حنين فرمود: (ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِينَتَهُ عَلي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ)؛ [6] «سپس خداوند سکينه [و آرامش] خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل کرد.»

از اين آيه و آيات ديگر [7] استفاده مي‏شود که حتّي پيامبرصلي الله عليه وآله نيز هنگام شدائد، احتياج به سکينه و آرامش دارد.

ثانياً: سياق آيه در مقام بيان نصرت پيامبرصلي الله عليه وآله است؛ زيرا او در موقعيتي قرار داشت که هيچ يار و ياوري براي او نبود، و از جمله نصرت‏ها، همين انزال سکينه و آرامش بر قلب پيامبر صلي الله عليه وآله و تقويت او به لشکريان خاص است.

حال اگر اين آيه را با آيه «شراء» مقايسه کنيم، مي‏فهميم که چه مقدار فرق اساسي بين اين دو آيه است؛ زيرا آيه «شراء» قطعاً فضيلتي بزرگ را براي حضرت علي‏عليه السلام بيان کرده است. ولي آيه «غار» نه تنها اشاره‏اي به فضيلت ندارد، بلکه دلالت بر مذمت ابوبکر دارد.

حال سؤالي که بايد از اهل سنّت نمود اين است که: اگر ابوبکر به جاي علي بن ابي طالب در آن شب حساس بود چه مي‏کرد؟!!

[1] سوره توبه، آيه 40.

[2] صحيح بخاري، ج 3، ص 121؛ درّ المنثور، ج 6، ص 41؛ تفسير ابن کثير، ج 4، ص 159.

[3] سوره حجرات، آيه 13.

[4] سوره کهف، آيه 37.

[5] سوره يونس، آيه 62.

[6] سوره توبه، آيه 26.

[7] سوره فتح، آيه 26.

بررسی آیه مباهله

آيه مباهله

از جمله آياتي که اشاره‏اي به فضايل اهل بيت‏عليهم السلام دارد، آيه معروف به «مباهله» است. خداوند متعال خطاب به پيامبرش مي‏فرمايد:

 (فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبِينَ)؛ [1]

«هر گاه بعد از علم و دانشي که [درباره مسيح]به تو رسيده [باز] کساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند به آن‏ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

اينک در صدد بررسي روايات وارده در شأن نزول آيه برمي‏آييم تا اين فضيلت را در حقّ اهل بيت‏عليهم السلام به اثبات رسانده و به شبهات مخالفان پاسخ دهيم.

[1] سوره آل عمران، آيه 61.

 احادیث مباهله و دلالت آن

 راویان حدیث مباهله

 صحت حدیث مباهله

 نکات آیه مباهله

 پاسخ به شبهات آیه مباهله

 

احادیث مباهله و دلالت آن

 احاديث مباهله

1 - ابن عساکر به سندش از ابي الطفيل نقل کرده که امير المؤمنين‏عليه السلام با اصحاب شورا مناظره کرده و با جمله‏اي از فضايل و مناقبش محاجه نمود؛ از جمله آن‏ها اين که فرمود: «شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا در ميان شما کسي نزديک‏تر به رسول خداصلي الله عليه وآله در رَحِم هست؟ وکسي که رسول خدا او را نفس خود خوانده و فرزندان او را فرزندان خود و زنان او را زنان خود، خوانده باشد غير از من وجود دارد؟» گفتند: بار خدايا، هرگز. [1] .

2 - احمد بن حنبل نقل کرده... هنگامي که اين آيه نازل شد (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ)رسول خداصلي الله عليه وآله عليّ و فاطمه و حسن و حسين - رضوان اللَّه عليهم اجمعين - را دعوت کرد، آن گاه عرض کرد: بار خدايا! اينان اهل من هستند. [2] .

3 - مسلم نقل کرده که معاوية بن ابي سفيان، سعد بن ابي وقاص را خواست و گفت: چه چيز تو را مانع شده که سبّ کني ابو تراب را؟ گفت: سه فضيلت را رسول خداصلي الله عليه وآله درباره عليّ‏عليه السلام بيان داشته که با وجود آن‏ها هرگز علي‏عليه السلام را سبّ نخواهم کرد، واگر يکي از آن‏ها براي من بود از شترهاي گران قيمت نزد من ارزشمندتر بود... هنگامي که اين آيه نازل شد: (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ)رسول خداصلي الله عليه وآله عليّ و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام را خواست و عرض کرد: «بار خدايا! اينان اهل من هستند.» [3] .

4 - ترمذي نيز با همين سند و متن اين حديث را نقل کرده، آن گاه تصريح به صحت آن نموده است. [4] .

5 - حاکم نيشابوري از سعد بن ابي وقاص نقل کرده: هنگامي که اين آيه: (نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...) نازل شد، رسول خداصلي الله عليه وآله عليّ و فاطمه و حسن و حسين - رضي اللَّه عنهم - را خواست، آن گاه عرض کرد: «بار خدايا! اينان اهل من هستند.» [5] .

6 - طبري از سدّي در تفسير آيه مباهله نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله در آن هنگام دست حسن و حسين و فاطمه را گرفت و به عليّ‏عليه السلام گفت: دنبال ما بيا. او هم با آن‏ها به راه افتاد. در آن روز نصارا بيرون نيامدند و گفتند: ما مي‏ترسيم... [6] .

7 - مأمون عباسي روزي به امام رضاعليه السلام عرض کرد: مرا به نزديک‏ترين فضيلت امير المؤمنين‏عليه السلام خبر بده که قرآن بر آن دلالت دارد. حضرت فرمود: «فضيلت مباهله، خداوند - جل جلاله - فرمود: (فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبِينَ)، آن گاه رسول خداصلي الله عليه وآله حسن و حسين که دو فرزند او به حساب مي‏آمدند دعوت کرد، ونيز فاطمه را که در موضع نساء او به حساب مي‏آمد خواست و نيز امير المؤمنين‏عليه السلام را که به حکم خداوند - عزّ وجلّ - نفس او به حساب مي‏آمد دعوت نمود. و به تحقيق ثابت شده که احدي از خلق خدا جليل‏تر و افضل از رسول خداصلي الله عليه وآله نيست، پس واجب است که احدي افضل از نفس رسول خداصلي الله عليه وآله به حکم خداوند - عزّ وجلّ - نباشد....» [7] .

[1] ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ دمشق، ج 3، ص 90، ح 1131.

[2] مسند احمد، ج 1، ص 185.

[3] صحيح مسلم، ج 7، ص 120.

[4] صحيح ترمذي، ج 5، ص 596، کتاب المناقب، مناقب عليّ‏عليه السلام.

[5] مستدرک حاکم، ج 3، ص 150.

[6] جامع البيان، ج 3، ص 212 و 213.

[7] الفصول المختاره، ص 38.

دلالت آيه

مفسّران اجماع کرده‏اند بر اين‏که مقصود از «ابناءنا» امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام و «انفسنا» امام عليّ‏عليه السلام و «نساءنا» حضرت زهراعليها السلام است. در اين آيه خداوند متعال حضرت علي‏عليه السلام را به عنوان نفس رسول خداصلي الله عليه وآله معرفي کرده است، و مقصود از آن مساوات در فضايل است، و اين آيه بهترين دليل بر علوّ شأن و مرتبه امير المؤمنين است؛ زيرا از طرفي حکم به مساوات او با رسول خداصلي الله عليه وآله در کمالات شده و از طرف ديگر مقام و منزلت او به حدّي رسيده است که پيامبرصلي الله عليه وآله هنگام مباهله و نفرين بر اهل کتاب از دعاي او کمک گرفته و او را در اجابت دعاي خود سهيم دانسته است.

راویان حدیث مباهله

راويان حديث از صحابه

عده‏اي از صحابه تصريح به نزول آيه مباهله در شأن پنج تن کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - امام امير المؤمنين‏عليه السلام

2 - عبداللَّه بن عباس

3 - جابر بن عبداللَّه انصاري

4 - سعد بن ابي وقّاص

5 - عثمان بن عفّان

6 - سعيد بن زيد

7 - طلحة بن عبيداللَّه

8 - زبير بن عوام

9 - عبد الرحمن بن عوف

10 - براء بن عازب

11 - حذيفة بن يمان

12 - ابو سعيد خدري

13 - ابو الطفيل ليثي

14 - ام سلمه، ام المؤمنين، همسر رسول خداصلي الله عليه وآله

راويان حديث از تابعين

برخي از تابعين نيز اين احاديث را نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - زيد بن علي بن الحسين

2 - علباء بن احمر يشکري

3 - شعبي

...

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

صحت حدیث مباهله

صحت حديث

حديث مباهله را مي‏توان از طرق مختلف تصحيح کرد:

 >وجود حديث در صحاح

>تصريح به صحت حديث

>تصريح به تواتر حديث

>تصريح به عدم خلاف

>تصريح به وثاقت راويان

>ارسال مسلم دانستن حديث

 

وجود حديث در صحاح

- وجود حديث در صحيح مسلم

- وجود حديث در صحيح ترمذي

 

تصريح به صحت حديث

- تصريح ترمذي به صحت حديث

- تصريح حاکم نيشابوري به صحت حديث با وجود شرط شيخين، بخاري و مسلم.

- تصريح ذهبي به صحت حديث در «تلخيص المستدرک.»

- تصريح قاضي ايجي به صحت؛

او مي‏گويد: «... مراد از (أَنْفُسَنا) خود پيامبر نيست؛ زيرا انسان خودش را دعوت نمي‏کند، بلکه مراد به آن عليّ‏عليه السلام است، و اخبار صحيح و روايات ثابته نزد اهل نقل دلالت مي‏کند بر اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله عليّ‏عليه السلام را براي اين مقام دعوت کرد. و به طور حتم نفس علي همان نفس محمّد حقيقتاً نيست بلکه مراد مساوات در فضل و کمال است، تنها فضيلت نبوّت استثنا مي‏شود و اين‏که (أَنْفُسَنا) در بقيه کمالات حجّت است. پس عليّ‏عليه السلام با پيامبرصلي الله عليه وآله در هر فضيلتي به جز نبوّت مساوي است.

نتيجه اين‏که: علي‏عليه السلام افضل امت است.» [1] .

[1] شرح مواقف، ج 8، ص 367.

 

تصريح به تواتر حديث

حاکم نيشابوري در جايي ديگر مي‏گويد: «اخبار متواتر در تفاسير از ابن عباس و ديگران روايت شده که رسول خداصلي الله عليه وآله در روز مباهله دست علي و حسن و حسين‏عليهم السلام را گرفته و فاطمه‏عليها السلام را پشت سر خود قرار داد. آن گاه رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: اين‏ها فرزندان ما و نفس‏هاي ما و زنان ما هستند، شما نيز نفس‏ها و فرزندان و زنان خود را بياوريد آن گاه مباهله کرده و لعنت خدا را بر کافران قرار دهيم.» [1] .

[1] معرفة علوم الحديث، ص 50.

 

تصريح به عدم خلاف

جصاص مي‏گويد: «همانا راويان تاريخ و ناقلان آثار اتفاق کرده‏اند بر اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله دست حسن و حسين و عليّ و فاطمه - رضي اللَّه عنهم - را گرفت و نصارا که با او به محاجّه برخاسته بودند را به مباهله دعوت کرد.» [1] .

[1] احکام القرآن، ج 2، ص 16.

 

تصريح به وثاقت راويان

ابن طلحه شافعي مي‏گويد: «افراد ثقة و ناقلين ثبت، روايات نزول آيه مباهله را در حقّ عليّ و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نقل کرده‏اند.» [1] .

[1] مطالب السؤول، ص 7.

 

ارسال مسلم دانستن حديث

ابن اثير در «الکامل» اين حديث را ارسال مسلّم کرده؛ يعني آن را از مسلّمات حديثي دانسته است. [1] .

[1] کامل ابن اثير، ج 2، ص 293.

نکات آیه مباهله

 نکات آيه

از آيه مباهله و رواياتي که در ذيل آن وارد شده، نکات مهمّي را درباره اهل بيت‏عليهم السلام خصوصاً امام علي‏عليه السلام مي‏توان استفاده کرد که به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

 >امامت اميرالمؤمنين

>برتري امام علي بر انبيا

>افضليت امام علي‏ بر ساير صحابه

 

امامت اميرالمؤمنين

آيه دلالت بر مساوات بين امام علي‏عليه السلام و پيامبرصلي الله عليه وآله به جز نبوّت دارد. و به تصريح قرآن کريم: (النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)؛ [1]  «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.» نتيجه اين‏که امام علي‏عليه السلام سرپرست امت اسلامي و خليفه رسول خداصلي الله عليه وآله است.

[1] سوره احزاب، آيه 6.

 

برتري امام علي بر انبيا

شکي نيست که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در بين انبيا بهترين پيامبر بوده و از همه آنان برتري داشته است. و مطابق برخي از روايات، او بهترين اولاد حضرت آدم‏عليه السلام است. [1]  از طرفي ديگر حضرت علي‏عليه السلام مطابق آيه مباهله نفس رسول خداصلي الله عليه وآله در تمام مقامات و فضايل به جز مقام نبوّت است. نتيجه اين مي‏شود که امام علي‏عليه السلام نيز افضل از انبياي پيشين است. و ما اين موضوع را در مقاله‏اي مستقل مورد بحث قرار داده‏ايم.

قاضي ايجي در «مواقف» و مير سيد شريف جرجاني در شرح آن تصريح کرده‏اند بر اين‏که آيه مباهله دلالت بر مساوات پيامبرصلي الله عليه وآله با حضرت علي‏عليه السلام در تمام مقامات و فضايل به جز نبوّت دارد.... [2] .

[1] صحيح بخاري.

[2] شرح مواقف، ج 8، ص 367.

 

افضليت امام علي‏ بر ساير صحابه

آيه مباهله با رواياتي که در ذيل آن آمده، دلالت بر فضيلتي بسيار بزرگ براي اهل بيت پيامبرعليهم السلام و در رأس آن امام علي‏عليه السلام دارد، فضيلتي که قابل مقايسه با هيچ فضيلتي از ديگران نيست، و لذا دلالت بر افضليت و برتري امام علي‏عليه السلام بر ساير صحابه دارد. و با ضميمه کردن اين مطلب با کبراي کلّي که افضل بايد امام باشد، همان گونه که ابن تيميه نيز بر آن تصريح دارد، نتيجه اين مي‏شود که امام علي‏عليه السلام بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله امام و خليفه بر مردم است.

فضايل اهل‏ بيت در آيه

و امّا در اين آيه و روايات مربوط به آن، چه فضايلي نهفته است، به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

الف) اين قضيه دلالت دارد بر اين‏که اهل بيت رسول خداصلي الله عليه وآله محبوب‏ترين افراد نزد اويند. و لذا بيضاوي در تفسير آيه آورده است: «يعني هرکدام از ما و از شما خود و عزيزترين اهلش را بياورد.» [1] .

ب) اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله اين افراد را براي مباهله که موضع حسّاسي است و احتياج به دعا دارد آورد، خود دلالت بر افضليت آن‏ها بر ديگران دارد.

ج) پيامبرصلي الله عليه وآله به اهل بيتش فرمود: «إذا أنا دعوت فأمّنوا» هر گاه من دعا کردم شما آمين بگوييد.

اسقف آن‏ها گفت: من در سيماي آنان چنين مي‏بينم که اگر آنان از خدا بخواهند که کوهي از کوه‏ها از جا کنده شود، خداوند چنين خواهد کرد، لذا با آن‏ها مباهله نکنيد که هلاک خواهيد شد، و تا روز قيامت هيچ نصراني در روي زمين باقي نخواهد ماند. [2]  از اين جا استفاده مي‏شود که حتي نصارا نيز پي به فضيلت آن بزرگواران برده بودند.

د) در اين آيه خداوند امام علي‏عليه السلام را نفس و جان رسول خداصلي الله عليه وآله معرفي کرده است و اين بلندترين تعبيري است که مي‏توان در شأن آن حضرت‏عليه السلام آورد.

[1] تفسير بيضاوي با حاشيه شهاب، ج 2، ص 32.

[2] زمخشري، کشاف، ج 1، ص 369؛ تفسير مراغي، ج 2، ص 157.

 

پاسخ به شبهات آیه مباهله

پاسخ به شبهات

 

>کسي با پيامبر مساوي نيست

>عدم دلالت «انفسنا» بر مساوات

>کفايت دعاي پيامبر

>عدم اختصاص به حضرت علي‏

>مقصود از «انفسنا» شخص پيامبر

>روايات مباهله، از جعليات شيعه

>عدم تطبيق روايات با آيه

 


کسي با پيامبر مساوي نيست

ابن تيميه مي‏گويد: «هيچ کس مساوي با رسول خداصلي الله عليه وآله در فضايل نيست، نه علي و نه غير او.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: ما تابع نصّ هستيم. از اين آيه و ادله قطعي ديگر چنين استفاده مي‏شود که امام علي‏عليه السلام در تمام کمالات و قابليّت‏ها همانند رسول خداصلي الله عليه وآله است، و لذا اگر قرار بود بعد از او پيامبري باشد جز امام علي‏عليه السلام کسي ديگر قابليت اين مقام را نداشت. ولي قرار نيست که بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله پيامبري ديگر باشد.

ثانياً: در روايتي صحيح السند از پيامبرصلي الله عليه وآله آمده است که خطاب به امام علي‏عليه السلام فرمود: «من از خدا چيزي نخواستم جز آن‏که مثل آن را از خداوند براي تو درخواست نمودم. و از خداوند چيزي درخواست ننمودم مگر آن‏که خدا به من عطا نمود. جز آن‏که به من خبر داده شد که بعد از تو پيامبري نخواهد بود.» [2] .

و نيز پيامبرصلي الله عليه وآله مطابق حديث صحيح السند فرمود: «... عليّ منّي وأنا منه، وهو وليّکم بعدي»؛ [3]  «عليّ از من و من از اويم و او وليّ شما بعد از من است.»

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 122.

[2] کنز العمال، ج 6، ص 407.

[3] مسند احمد، ج 1، ص 3 و 151.


عدم دلالت «انفسنا» بر مساوات

ابن تيميه مي‏گويد: «انفس» در لغت عرب بر مساوات دلالت ندارد، بلکه مقصود به آن، نزديکان و اقرباي انسان است. آن‏گاه بر مدعاي خود به آياتي استشهاد مي‏کند که در آن‏ها لفظ انفس به کار رفته ولي دلالت بر مساوات ندارد؛ از قبيل: (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً)؛ [1]  «چرا هنگامي که اين [تهمت] را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود [و کسي که همچون خود آن‏ها بود] گمان خير نبردند.» [2] .

پاسخ:

 اوّلاً: در برخي از آيات بين کلمه انفس و اقربا مقابله افتاده است، و لذا نمي‏توان در همه جا ادعا کرد که انفس به معناي اقربا است.

خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِيکُمْ ناراً)؛ [3]  «اي کساني که ايمان آورده‏ايد! خود و خانواده خويش را از آتش حفظ کنيد.» و نيز مي‏فرمايد: (الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ)؛ [4]  «کساني که به خويشتن و خانواده‏شان زيان رسانده‏اند.»

در مورد آيه مباهله نيز اين چنين است؛ جز آن‏که در اين دو آيه، انفس در نفس انسان به معناي حقيقي آن استعمال شده است ولي در آيه مباهله مجازاً در معناي تنزيلي به کار رفته است. يعني امام علي‏عليه السلام به منزله پيامبرصلي الله عليه وآله در جميع فضايل است، نه اين‏که نفس پيامبر باشد.

ثانياً: مستفاد از آيه مباهله آن است که خداوند پيامبرش را خطاب کرده، مي‏فرمايد: اي محمّد! خود را براي مباهله بياور. و پيامبر در آن موقف علي‏عليه السلام را براي مباهله آورد.

و اين‏که شخصي نفس شخص ديگر باشد سه احتمال دارد:

1 - عينيت و اتحاد حقيقي حتي در جسميّت؛ اين معنا قطعاً باطل است؛ زيرا ما معتقد به حلول نيستيم و نيز پيامبرصلي الله عليه وآله و امام علي‏عليه السلام را به لحاظ جسمي يکي نمي‏دانيم.

2 - اتحاد در شؤونات و فضايل به جز آنچه که استثناء شده است.

3 - تنها تجانس در قرابت و نزديکي.

معناي دوم و سوم از معاني مجازي براي کلمه نفس است، ولي ما بايد به دو جهت، کلمه انفس را بر معناي دوم حمل کنيم نه سوم:

جهت اوّل اين‏که: معناي دوم اقرب به معناي حقيقي که همان وحدت از جميع جهات است مي‏باشد و مطابق آنچه در علم بلاغت گفته شده، لفظ بايد بر نزديک‏ترين معاني به معناي حقيقي حمل شود.

جهت ديگر اين‏که: قراين بسياري وجود دارد که مؤيد معناي دوم است نه سوم، که از آن جمله عبارت است از:

الف) حديث منزلت؛ پيامبرصلي الله عليه وآله خطاب به حضرت علي‏عليه السلام فرمود: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسي إلّا أنّه لا نبيّ بعدي»؛ [5]  «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسي مي‏باشي، جز آن‏که از بعد من پيامبري نخواهد بود.»

ب) بخاري از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که خطاب به علي‏عليه السلام فرمود: «أنت منّي وأنا منک»؛ [6]  «تو از من و من از توام.»

ج) ابن مسعود از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «علي بن ابي طالب همانند روح من است که در جسدم مي‏باشد.» [7] .

د) و نيز خطاب به امام علي‏عليه السلام فرمود: «ما سألت اللَّه لي شيئاً إلّا سألت لک مثله...»؛ [8]  «از خدا براي خود چيزي نخواستم جز آن‏که مثل آن را براي تو تقاضا نمودم.»

[1] سوره نور، آيه 12.

[2] منهاج السنة، ج 7، ص 130 - 122.

[3] سوره تحريم، آيه 6.

[4] سوره زمر، آيه 15؛ سوره شوري، آيه 45.

[5] صحيح بخاري.

[6] همان، ج 5، ص 22، باب مناقب علي‏عليه السلام.

[7] کنز العمال، ج 11، ص 628.

[8] همان، ج 6، ص 407.

 


کفايت دعاي پيامبر

ابن تيميه مي‏گويد: «اين‏که اين چهار نفر را پيامبرصلي الله عليه وآله همراه خود آورد مقصود اجابت دعا نبوده؛ زيرا دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله به تنهايي کافي بود.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: اگر چنين بود چرا خداوند تعالي از پيامبر خود خواست تا از نصارا بخواهد که اين افراد را نيز بياورند. و اگر وجود آن‏ها در مباهله دخيل نبود احتياجي به چنين دعوتي نبود، خصوصاً آن‏که در آخر مي‏فرمايد: (ثُمَّ نَبْتَهِلْ)؛ «سپس همگي با هم مباهله کنيم.»

ثانياً: حرف ابن تيميه اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زيرا مطابق برخي از روايات پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «إذا أنا دعوت فأمّنوا»؛ «هر گاه من دعا کردم شما آمين بگوييد....» [2]  و اين خود دلالت بر اين دارد که آمين آنان در اجابت دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله بي تأثير نبوده است.

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 130 - 122.

[2] زمخشري، کشاف، ج 1، ص 369؛ تفسير مراغي، ج 3، ص 175.

 


عدم اختصاص به حضرت علي‏

ابن تيميه هم چنين مي‏گويد: «کلمه (أَنْفُسَنا) اختصاص به علي‏عليه السلام ندارد؛ زيرا به صيغه جمع آمده است.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: قبلاً در آيه «ولايت» به اثبات رسانديم که عرب به جهاتي؛ از جمله تعظيم، لفظ جمع را براي مفرد به کار مي‏برد و در قرآن نيز چنين استعمالي را زياد مشاهده مي‏کنيم.

ثانياً: تعبير به جمع در اين آيه به جهت بيان اين مطلب است که هر کدام از دو دسته مباهله کننده، سزاوار است که خواص از اهل بيت خود را بياورد؛ خواه افراد هر دسته متعدد باشند يا خير.

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 130 - 122.

 


مقصود از «انفسنا» شخص پيامبر

او هم‏چنين مي‏گويد: «مقصود از (أَنْفُسَنا) شخص پيامبرصلي الله عليه وآله است؛ يعني هنگام مباهله بايد خود و فرزندان و زن‏هاي خود را بياوريد.» [1] .

پاسخ:

اوّلاً: اين توجيه، اجتهاد در مقابل نصّ است؛ زيرا مطابق روايات صحيحه، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله براي مباهله امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام را که مصداق (أَبْناءَنا) بود، و نيز حضرت زهراعليها السلام را که مصداق (نِساءَنا) بود، و نيز حضرت علي‏عليه السلام را که مصداق (أَنْفُسَنا) بود، آورد. و اگر مقصود از (أَنْفُسَنا) خود پيامبر بوده است، چرا پيامبرصلي الله عليه وآله، علي‏عليه السلام را با خود به همراه آورد؟

ثانياً: با اين فرض، لازم مي‏آيد که بين داعي و مدعو اتحاد باشد؛ يعني دعوت کننده و دعوت شده يکي باشند که اين قطعاً باطل است؛ زيرا هيچ‏گاه انسان خودش را دعوت نمي‏کند.

ثالثاً: درصورت درست‏بودن اين‏احتمال، لازم‏مي‏آيد که کلمه(أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ)در آيه زيادي باشد؛ زيرا شخص پيامبرصلي الله عليه وآله داخل در جمله (تَعالَوْا نَدْعُ) است.

و اگر کسي بگويد که انسان گاهي خود را نيز دعوت مي‏کند؛ مثلاً عرب مي‏گويد: «دعوت نفسي إلي کذا»؛ «من خودم را به فلان چيز دعوت کردم.»

در جواب اين اشکال مي‏گوييم:

ما در اين جهت مناقشه نمي‏کنيم که دعوت خود نيز صحيح است، ولي نمي‏توان اين نوع استعمال را حقيقي دانست. مضافاً به اين‏که برخي تصريح کرده‏اند که انسان هيچ‏گاه خودش را دعوت نمي‏کند بلکه ديگري را مي‏خواند مگر آن‏که مجازاً چنين باشد. [2] .

علاوه بر اين‏که اين اشکال در حقيقت اجتهاد در مقابل نصوص صحيح است که مقصود از (أَنْفُسَنا) را امام علي‏عليه السلام مي‏داند. گرچه ما منکر شمول پيامبرصلي الله عليه وآله در کلمه (أَنْفُسَنا) نيستيم.

حاکم نيشابوري به سند صحيح از جابر، قصه ورود عاتب و سيد و شرفياب شدن به محضر رسول خداصلي الله عليه وآله را نقل کرده و در آخر آن مي‏گويد: «... و در حقّ آن‏ها نازل شد (تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ...). آن‏گاه جابر مي‏گويد: مراد از (أَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ)، رسول اللَّه و علي است و مراد از (أَبْناءَنا) حسن و حسين است و مقصود از (نِساءَنا)فاطمه مي‏باشد.» [3] .

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 130 - 122.

[2] حاشيه شيخ زاده بر تفسير بيضاوي، ج 1، ص 634.

[3] در المنثور، ج 2، ص 230 و 231.

 


روايات مباهله، از جعليات شيعه

شيخ محمّد عبده مي‏گويد: «روايات متفق است بر اين‏که پيامبرصلي الله عليه وآله علي و فاطمه و دو فرزندش را براي مباهله انتخاب کرد، اين روايات حمل مي‏کنند (نِساءَنا) را بر فاطمه‏عليها السلام و کلمه (أَنْفُسَنا) را بر علي‏عليه السلام فقط، ولي مصادر اين روايات تنها کتب شيعه است و مقصد آن‏ها نيز از نشر اين گونه روايات معلوم است....» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: خوشبختانه شيخ محمّد عبده تصريح دارد به اين‏که روايات همگي در اين مطلب اتفاق دارند.

ثانياً: اين‏که ادعا کرده اين روايات مصادرش فقط شيعي است، حرفي بدون دليل است؛ زيرا همان‏گونه که مشاهده کرديد اين روايات در اصحّ کتب اهل سنّت؛ همچون صحيح مسلم و صحيح ترمذي و ديگر کتب آمده است.

[1] تفسير المنار، ج 3، ص 322.

 


عدم تطبيق روايات با آيه

او مي‏گويد: «واضعين اين روايات درست نتوانسته‏اند آن‏ها را بر آيه تطبيق کنند؛ زيرا کلمه (نِساءَنا) را عرب بر دختر استعمال نمي‏کند، خصوصاً در صورتي که براي او همسران باشد. و بعيدتر اين‏که کلمه (أَنْفُسَنا) بر علي - عليه الرضوان - اطلاق شود.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: هيچ دليلي بر وضع و جعل اين احاديث وجود ندارد.

ثانياً: فرق است بين کلمه «ازدواج» با کلمه «نساء»، آنچه که بر دختران اطلاق نمي‏شود کلمه ازواج است نه نساء.

ثالثاً: با وجود روايات صحيح السند واطلاق کلمه «نساءنا» بر حضرت زهراعليها السلام دختر پيامبرصلي الله عليه وآله ديگر جاي هيچ گونه ترديد و شک و اجتهادي نيست؛ زيرا خود اين استعمال دليل بر جواز استعمال است.

رابعاً: تعبير به «نساءنا» براي شامل شدن زن‏هاي هر دو دسته است، خواه در هر دسته جمعيت باشد يا خير.

خامساً: عرب مجازاً کلمه «انفس» را در شخصي که در کمالات و فضايل با ديگري مساوي است، اطلاق مي‏کند.

[1] تفسير المنار، ج 3، ص 322.

 

بررسی آیه مودت

آيه مودت

يکي از آياتي که دلالت بر مقام و منزلت عظيم اهل بيت‏عليهم السلام دارد، آيه «مودّت» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؛ [1]

«بگو[اي پيامبر!] من به جز مودّت و دوستي خويشاوندان نزديکم به عنوان اجر و مزد رسالت چيز ديگري از شما نمي‏خواهم.»

شکي نيست که پيامبر در طول 23 سال در نشر و گسترش توحيد، زحمات فراواني را متحمّل شد که اجر بسياري را مي‏طلبد ولي حضرت تنها توقّعي که از امت خود در مقابل اين همه زحمات دارد، اين است که نزديکان او را دوست بداريم. در اين بحث به بررسي اين آيه که از فضايل مهمّ اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام به شمار مي‏آيد مي‏پردازيم.

[1] سوره شوري، آيه 23.

 نقل احادیث آیه مودت

 راویان حدیث پیرامون آیه مودت

 تصحیح سندهای آیه مودت

 دلالت آيه «مودت» بر امامت

 پاسخ به شبهات آیه مودت

 

نقل احادیث آیه مودت

نقل احاديث

حاکم نيشابوري و ديگران نقل کرده‏اند که بعد از نزول آيه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي) عرض شد: اي رسول خدا! خويشاوندان نزديک تو چه کساني هستند که بر ما مودّت آن‏ها واجب است؟ حضرت فرمود: علي و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام. [1] .

طبري به سندش از ابي الديلم نقل مي‏کند: «هنگامي که علي بن حسين‏عليهما السلام را به اسيري آوردند، کنار دروازه شام او را نگه داشتند. مردي از اهل شام ايستاد و خطاب به حضرت عرض کرد: حمد خداي را که شما را به قتل رسانيد!

حضرت به او فرمود: آيا قرآن خوانده‏اي؟

عرض کرد: آري.

فرمود: آيا آل حم را خوانده‏اي؟

عرض کرد: آل حم را نخوانده‏ام.

حضرت فرمود: آيا اين آيه را نخوانده‏اي: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)؟

عرض کرد: آيا شما همان ذوي القربي هستيد؟ حضرت فرمود: آري.» [2] .

حاکم نيشابوري به سندش نقل مي‏کند: حسن بن علي‏عليهما السلام بعد از شهادت علي‏عليه السلام خطبه‏اي ايراد فرمود. در آن خطبه حمد و ستايش خدا نمود. آن‏گاه فرمود: در اين شب کسي از دنيا رحلت نمود که هيچ يک از اولين، در عمل بر او پيشي نمي‏گيرد و هيچ يک از آخرين او را درک نخواهد نمود. پيامبرصلي الله عليه وآله پرچم را به دست علي‏عليه السلام مي‏داد و جنگ مي‏نمود در حالي که جبرئيل طرف راست و ميکائيل طرف چپ او بودند، و باز نمي‏گشت تا اين‏که خداوند به دست او فتح و پيروزي قرار مي‏داد، و بر اهل زمين زرد و سفيدي (طلا ونقره) نگذاشت، جز ششصد درهم از زيادي عطاهايش، که مي‏خواست با آن خادمي را براي اهلش تهيه کند... آن‏گاه فرمود: اي مردم! هر کس مرا شناسد که مي‏شناسد، و هر کس مرا نمي‏شناسد پس من حسن بن علي هستم. من پسر پيامبرم، من پسر وصّي، پسر بشارت دهنده، و پسر بيم دهنده هستم. من پسر دعوت کننده به سوي خدا به اذن اويم. من پسر چراغ نور دهنده‏ام. من از اهل بيتي هستم که جبرئيل بر ما نازل مي‏شد و از ما بالا مي‏رفت. من از اهل بيتي هستم که خداوند پليدي را از آن‏ها دور کرده و آن‏ها را پاک نموده است. من از اهل بيتي هستم که خداوند دوستي و مودّت آن‏ها را بر هر مسلمان واجب کرده است. خداوند تبارک و تعالي فرمود: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً)، انجام حسنه مودّت ما اهل بيت است.» [3] .

[1] درّالمنثور،ج6،ص7؛جامع‏البيان، ج25،ص14و15؛ مستدرک‏حاکم، ج2،ص444؛مسنداحمد، ج1،ص199.

[2] تفسير طبري، ج 25، ص 16 و 17.

[3] مستدرک حاکم، ج 3، ص 172.

راویان حدیث پیرامون آیه مودت

راويان حديث از صحابه و تابعين

مضمون اين حديث از جماعتي از صحابه و تابعين نقل شده است؛ از قبيل:

- امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام.

- امام حسن مجتبي‏عليه السلام.

- امام حسين‏عليه السلام.

- امام سجادعليه السلام.

- امام باقرعليه السلام.

- امام صادق‏عليه السلام.

- عبداللَّه بن عباس.

- عبداللَّه بن مسعود.

- جابر بن عبداللَّه انصاري.

- ابوامامه باهلي

- ابوالطفيل عامر بن واثله.

- سعيد بن جبير.

- مجاهد بن جبر.

- مقسم بن بجره.

- زاذان کندي.

- سدّي.

- فضّال بن جبير.

- عمرو بن شعيب.

- زرّ بن جيش.

- ابواسحاق سبيعي.

- زيد بن وهب.

- عبداللَّه بن نجّي.

- عاصم بن حمزه.

راويان حديث از علماي عامه

روايات نزول آيه «مودّت» در شأن اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام را جماعتي از علماي اهل سنّت در هر قرني نقل کرده‏اند؛

 

>راويان حديث در قرن 03

>راويان حديث در قرن 04

>راويان حديث در قرن 05

>راويان حديث در قرن 06

>راويان حديث در قرن 07

>راويان حديث در قرن 08

>راويان حديث در قرن 09

>راويان حديث در قرن 10

>راويان حديث در قرن 12

>راويان حديث در قرن 13

 برای مشاهده بقیه راویان بر روی گزینه ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

تصحیح سندهای آیه مودت

 تصحيح اسانيد

رواياتي که دلالت بر نزول آيه «مودّت» در شأن اهل بيت‏عليهم السلام دارد به سه نوع تقسيم مي‏شود:

1 - برخي از سندها مورد اتفاق بر صحت آن است، مانند سند طاووس از سعيد بن جبير از ابن عباس است.

2 - برخي از روايات است که علماي اهل سنّت آن را با سند ذکر کرده و درباره چگونگي سند آن سکوت اختيار کرده‏اند، گرچه چاره‏اي ندارند جز آن‏که اعتراف به اعتبار آن نمايند، مثل خطبه امام حسن مجتبي‏عليه السلام بعد از شهادت پدرش، و سخن امام سجادعليه السلام در شام و....

3 - برخي از روايات را نيز نقل کرده، ولي سند آن را تضعيف نموده‏اند، البته با يک بررسي کلّي نسبت به کساني که در سند اين روايات تضعيف شده‏اند پي مي‏بريم که هيچ کدام آن‏ها قابل تضعيف نزد علماي رجال اهل سنّت نبوده، بلکه توثيق نيز شده‏اند. اينک به بررسي ترجمه هر يک از تضعيف شدگان مي‏پردازيم:

>يزيد بن ابي زياد

>حسين اشقر

>قيس بن ربيع

>حرب بن حسن طحان

 

يزيد بن ابي زياد

وي که از رجال کتب سته حديثي اهل سنّت است، [1]  يعقوب بن سفيان او را عادل و ثقه دانسته است. [2]  و اگر برخي او را مذمت کرده‏اند به جهت اين است که او از بزرگان شيعه به حساب مي‏آيد. [3]  و نيز از جمله کساني است که رواياتي را نقل کرده که در آن مذمت معاويه است. [4]  ولي اين را در جاي خود به اثبات رسانده‏ايم که هرگز شيعه بودن راوي نمي‏تواند سبب ضعف او گردد، همان‏گونه که ابن حجر در مقدمه «فتح الباري» به آن اشاره کرده است. [5] .

 [1] تهذيب الکمال، ج 32، ص 140.

[2] تهذيب التهذيب، ج 6، ص 288.

[3] تهذيب الکمال، ج 32، ص 138.

[4] مسند احمد، ج 4، ص 421؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 121.

[5] مقدمه فتح الباري، ص 398.

 

حسين اشقر

او که عبداللَّه حسين بن حسن اشقر فزاري کوفي است، از رجال نسائي در صحيحش به حساب مي‏آيد. نسائي کسي بوده که شرايط نقل خبر در صحيحش را از بخاري و مسلم سخت‏تر گرفته است. [1]  و نيز او کسي است که ائمه اهل سنّت؛ امثال احمد بن حنبل، ابن معين، خلاس، ابن سعد و ديگران از او روايت نقل کرده‏اند. [2] .

آري، نهايت چيزي که به او نسبت داده‏اند، تشيّع است، و اين‏که او بر ضدّ ابوبکر و عمر سخن مي‏گفته است. [3]  ولي اين جهت نمي‏تواند سبب تضعيف او گردد. لذا يحيي بن معين با آن‏که او را از شيعيان غالي معرفي کرده است، ولي هنگامي که از حديث او سؤال مي‏شود، مي‏گويد: باکي در آن نيست. از او سؤال مي‏شود که او راست‏گو است؟ در جواب مي‏گويد: آري، من از او حديث نوشتم. [4] .

[1] تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 700.

[2] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 291.

[3] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 291.

[4] تهذيب التهذيب، ج 2، ص 291.

 

قيس بن ربيع

او که قيس بن ربيع اسدي، ابو محمّد کوفي است، از رجال ابوداوود و ترمذي و ابن ماجه به حساب مي‏آيد، [1]  که جماعت زيادي از ائمه حديث اهل سنّت در صحاح و غير صحاح از او حديث نقل کرده‏اند. [2]  قيس و ثوري و شعبه او را توثيق نموده‏اند. آري، تنها چيزي که هست او را نيز به تشيّع نسبت داده‏اند، [3]  ولي اين به تنهايي نمي‏تواند سبب تضعيف راوي گردد.

[1] تهذيب الکمال، ج 24، ص 25.

[2] تهذيب الکمال، ج 24، ص 27.

[3] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 393.

 

حرب بن حسن طحان

در رابطه با او تنها کسي که کلامي نقل کرده هيثمي است، ولي با اين حال خودش او را توثيق کرده است. و نيز ابن حبّان او را در جمله ثقات آورده است. آري، او نيز به تشيّع نسبت داده شده و اگر قدحي درباره او و ديگران است به همين جهت مي‏باشد. [1]  و اين هم از نظر برخي افراد متعصب، بزرگ‏ترين تهمت و ضعف است.

[1] لسان الميزان، ج 2، ص 184.

دلالت آيه «مودت» بر امامت

 دلالت آيه «مودت» بر امامت

آيه مورد بحث از جهاتي دلالت بر امامت اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام دارد:

 >وجوب مودت مستلزم وجوب اطاعت

>وجوب محبت مطلق، مستلزم افضليت

>محبت مطلق، ملازم با عصمت

 

وجوب مودت مستلزم وجوب اطاعت

مقصود آيه تنها مجرد محبّت و مودّت نيست، بلکه خداوند متعال به مودّتي امر نموده است که دنبال آن انقياد و اطاعت و فرمانبرداري باشد، و اين مطلب را از چند طريق مي‏توان اثبات نمود.

الف) از طريق لفظ «مودّت»؛ زيرا مطابق رأي برخي از متخصّصين لغت، مودّت عبارت از محبّتي است که همراه با اطاعت باشد.

ب) از طريق مراجعه به آيات ديگر؛ زيرا خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)؛ [1]

 «بگو [اي پيامبر!] اگر شما خدا را دوست داريد مرا اطاعت کنيد که در اين صورت خدا شما را دوست مي‏دارد.»

مقصود از متابعت در اين آيه همان اطاعت و فرمانبرداري است؛ زيرا خداوند در جايي ديگر مي‏فرمايد:

 (وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْري)؛ [2]

  «و همانا پروردگار شما [خداوند] رحمن است، پس مرا متابعت کنيد و امر مرا اطاعت نماييد.» در اين آيه اطاعت عطف تفسيري بر متابعت شده است.

مي‏دانيم که متابعت و فرمانبرداري تام و اطاعت مطلق، تنها براي امام و وليّ خداست که ولايت و امامتش از جانب خداوند ثابت شده است.

علامه حلّي‏رحمه الله مي‏فرمايد: «وجوب مودّت مستلزم وجوب اطاعت است.» [3] .

[1] سوره آل عمران، آيه 31.

[2] سوره طه، آيه 90.

[3] نهج الحق، ص 175.

 

وجوب محبت مطلق، مستلزم افضليت

از آيه مورد بحث استفاده مي‏شود که اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام کساني هستند که محبّتشان به طور مطلق واجب است. و هر کس که چنين باشد محبوب‏ترين افراد نزد خداوند و رسول خواهد بود و در نتيجه او افضل افراد امت است، همان‏گونه که ابن حجر به آن تصريح دارد. او مي‏گويد: «محبّت ديني ملازم با افضليت است. پس هر کس که افضل است محبّت ما به او بيشتر است.» [1]  اين را نيز مي‏دانيم که مطابق قاعده، هر کس افضل است او بايد امام و رهبر جامعه باشد. ابن تيميه مي‏گويد: «ولايت دادن به مفضول با وجود افضل، ظلم بزرگي است.» [2] .

محب الدين طبري مي‏گويد: «به طور کلّي ولايت مفضول با وجود افضل منعقد نمي‏گردد.» [3] .

[1] صواعق المحرقه، ص 97.

[2] منهاج السنة، ج 3، ص 277.

[3] الرياض النضرة، ج 1، ص 216.

 

محبت مطلق، ملازم با عصمت

در اين آيه، امر به محبّت به صورت مطلق شده است، و محبت مستلزم اطاعت است، پس در حقيقت پيامبرصلي الله عليه وآله امر به اطاعت مطلق از اهل بيت خود نموده است. و از آنجا که اطاعت مطلق تنها بايد از معصوم باشد، در نتيجه مقصود به ذوي القربي در آيه، اهل بيت عصمت و طهارتند، و اگر آن‏ها معصومند پس مرجع ديني مردم بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏باشند.

پاسخ به شبهات آیه مودت

پاسخ به شبهات

اهل سنّت، خصوصاً ابن تيميه از آنجا که دلالت آيه را بر مقام و منزلت اهل بيت‏عليهم السلام قوي ديده‏اند، لذا درصدد تضعيف آن از هر راه برآمده‏اند، اينک به برخي از ايرادات واهي آنان اشاره مي‏کنيم.

 >سوره شوري مکي است

>چرا «للقربي» گفته نشد؟

>پيامبر درخواست نمي‏کند


سوره شوري مکي است

برخي مي‏گويند: تفسير آيه به مودّت اهل بيت و عترت پيامبر با غفلت از يک نقطه مهمّ است و آن اين‏که اين آيه در سوره شوري است که مکّي مي‏باشد، و در آن زمان هنوز حسنين و فاطمه نبوده‏اند. حال چگونه اين آيه به عترت پيامبر تفسير شده و آن را به جماعتي خاص که همان علي و فاطمه و حسن و حسينند تخصيص داده شده است، با آن‏که اکثر آن‏ها هنگام نزول آيه وجود نداشته‏اند.

ابن تيميه در اين باره مي‏گويد:

 «سوره شوري بدون شک مکّي است و قبل از ازدواج علي با فاطمه نازل شده است و لذا قبل از ولادت حسن و حسين نازل شده است.» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: براي تشخيص اين‏که آيه‏اي مکّي يا مدني است، از دو راه مي‏توان بررسي کرد:

الف) ملاحظه مضمون آيه، به اين نحو که بگوييم: هر آيه‏اي که درباره توحيد و معارف عقلي و انتقاد از بت پرستي و دعوت به ايمان به خدا و روز رستاخيز و جريان‏هاي امت‏هاي پيشين و مشابه اين امور است، در غالب موارد مکّي به حساب مي‏آيد؛ زيرا در آن عصر تنها مسائلي که احتياج به ذکر آن‏ها بود، همين قبيل مسائل است. ولي آياتي که مربوط به شؤون نظام اسلامي و جهاد و مناظرات با يهود و نصارا و احکام شرعي و نظام اجتماعي بوده، غالباً مدني به حساب مي‏آمده است. در مورد آيه «مودّت» با مراجعه به مضمون آن پي خواهيم برد که با نزول در مدينه تناسب دارد.

ب) رجوع به نصوصي که در مورد آيه از طرف علما وارد شده است. و در مورد سوره‏شوري مشاهده‏مي‏کنيم که مفسّران مي‏گويند: سوره‏شوري مکّي‏است بجز چهار آيه از آن، که اوّل آن‏ها آيه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)است.

قرطبي مي‏گويد: سوره شوري بنا بر قول حسن و عکرمه و عطاء و جابر مکّي است. و ابن عباس و قتاده گفته‏اند: به جز چهار آيه آن‏که در مدينه نازل شده است که يکي از آن‏ها (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ...) مي‏باشد. [2] .

ابوحيان از ابن عباس نقل مي‏کند که سوره شوري مکّي است به جز چهار آيه آن از (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً...) تا آخر چهار آيه، که در مدينه نازل شده است. [3] .

شوکاني [4]  و آلوسي [5]  و... نيز همين مطلب را نقل کرده‏اند.

اين نکته قابل توجه است که بدانيم قرآن کريم به اتفاق دانشمندان بر حسب ترتيب نزول جمع‏آوري نشده است، و لذا اغلب سوره‏هاي مکّي از آيات مدني خالي نبوده و نيز اکثر سوره‏هاي مدني از آيات مکّي خالي نيست. و اگر سوره‏اي را مکّي يا مدني مي‏نامند تابع اين است که اغلب آن سوره داراي چه نوع آيه‏اي و در کجا نازل شده است. براي روشن شدن موضوع به نمونه‏هايي اشاره مي‏کنيم:

الف) سوره عنکبوت مکّي است مگر ده آيه از اوّلش که مدني است. [6] .

ب) سوره کهف مکّي است مگر هفت آيه از اوّلش که مدني است. [7] .

ج) سوره مريم مکّي است الّا آيه سجده و(وَإِنْ مِنْکُمْ إِلّا وارِدُها). [8] .

د) سوره حجّ مکّي است مگر آيه (وَمِنَ النّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلي حَرْفٍ). [9] .

ثانياً: بر فرض که آيه «مودّت» مکّي باشد ولي اين مستلزم آن نيست که مودّت محصور بر خويشاوندان موجود گردد، بلکه شامل کساني نيز مي‏گردد که بعد از نزول آيه متولّد مي‏شوند و داراي شرايط موجودين هستند. يعني آيه شامل هر شخص معصوم از امامان اهل بيت عترت و طهارت‏عليهم السلام مي‏شود.

نظير اين آيه، آيه وصايت است. خداوند تعالي مي‏فرمايد (يُوصِيکُمُ اللَّهُ فِي أَوْلادِکُمْ) که شامل هم اولاد موجود در زمان نزول آيه مي‏شود و هم اولادي که بعداً متولّد مي‏شوند.

[1] منهاج السنة، ج 4، ص 27 - 25.

[2] تفسير قرطبي، ج 16، ص 1.

[3] البحر المحيط، ج 7، ص 507.

[4] فتح القدير، ج 4، ص 524.

[5] روح المعاني، ج 25، ص 10.

[6] جامع البيان، ج 20، ص 86.

[7] تفسير قرطبي، ج 10، ص 346.

[8] اتقان سيوطي ج 1 ص 16.

[9] تفسير قرطبي، ج 12، ص 1.


چرا «للقربي» گفته نشد؟

ابن تيميه در ادامه اشکال سابق خود مي‏گويد: «دليل اين مطلب اين است که خداوند نفرمود: الّا المودة لذوي القربي، بلکه فرمود: (إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي)، و اگر مقصود خداوند خويشاوندان پيامبرصلي الله عليه وآله بود. بايد للقربي يا لذوي القربي مي‏گفت، همان‏گونه که در آيه خمس فرمود: (وَاعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ للَّهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبي). [1] .

پاسخ:

 با مراجعه به کتب تفسير پي خواهيم برد که مفسّران درصدد پاسخ از اين سؤال برآمده و جواب آن را داده‏اند.

زمخشري مي‏گويد: «اگر گفته شود: چرا گفته نشد: الّا مودة القربي، يا گفته نشد: الّا المودة للقربي؟ و به طور کلّي (إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي) معنايش چيست؟ در جواب مي‏گوييم: در اين آيه، اهل بيت، محلّ و مکان مودّت و مقرّ آن قرار گرفته‏اند. به عنوان مثال، عرب مي‏گويد: «لي في آل فلانٍ مودّة»، براي من در آل فلان مودّت است. مقصود آن است که من آنان را دوست دارم و آنان مکان و محلّ حبّ من هستند. در مورد آيه (فِي) متعلّق به مودّت نيست، بلکه متعلّق به محذوف است مثل اين‏که مي‏گوييم: «مال در کيسه است.» و تقدير آن اين چنين است: «الّا المودة ثابتة في القربي» مگر مودّتي که در خويشاوندان رسول ثابت است.» [2] .

همين تفسير نيز از فخررازي [3]  و ابوحيان [4]  و نيشابوري [5]  و ابوالسعود [6]  رسيده است.

[1] منهاج السنة، ج 4، ص 27 - 25.

[2] کشاف، زمخشري، ج 4، ص 219 و 220.

[3] التفسير الکبير، ج 27، ص 167.

[4] البحر المحيط، ج 7، ص 516.

[5] تفسير نيشابوري در حاشيه تفسير طبري، ج 25، ص 33.

[6] تفسير ابوالسعود، ج 8، ص 30.


پيامبر درخواست نمي‏کند

ابن تيميه در ادامه مي‏گويد: «پيامبرصلي الله عليه وآله هرگز درخواست اجري نمي‏کند؛ زيرا تنها اجر و مزد او بر خداوند است. آري بر مسلمانان است که به ادله ديگر او را دوست بدارند، ولي موالات و دوستي ما نسبت به اهل بيت پيامبرعليهم السلام هيچ‏گاه مزد و اجر پيامبر به حساب نمي‏آيد.» [1] .

پاسخ: در مورد مسأله اجر و مزد رسالت پيامبرصلي الله عليه وآله چهار نوع آيه وجود دارد:

1 - آياتي که اجر و مزد پيامبرصلي الله عليه وآله را بر خداوند مي‏داند؛

خداوند متعال از قول حضرت نوح‏عليه السلام مي‏فرمايد: (إِنِّي لَکُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ، وَما أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلّا عَلي رَبِّ الْعالَمِينَ)؛ [2]  «مسلّماً من براي شما پيامبري امين هستم. تقواي الهي پيشه کنيد و مرا اطاعت نماييد. من براي اين [دعوت] هيچ‏مزدي از شما نمي‏طلبم، اجر من تنها برپروردگار عالميان است.»

و از زبان حضرت هودعليه السلام مي‏فرمايد: (يا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلّا عَلَي الَّذي فَطَرَنِي أَ فَلا تَعْقِلُونَ)؛ [3]  «اي قوم من! من از شما براي اين [رسالت] پاداشي نمي‏طلبم، پاداش من تنها بر کسي است که مرا آفريده است، آيا نمي‏فهميد؟»

از زبان حضرت صالح نيز همين تعبير نقل شده است. [4] .

2 - از برخي آيات استفاده مي‏شود که بازگشت مزد نيز به خود مردم است. خداوند متعال خطاب به پيامبرش کرده، مي‏فرمايد: (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ)؛ [5]  «بگو: هر اجر و پاداشي از شما خواسته‏ام براي خود شما است.»

3 - نوع سوّم آيه‏اي است که در آن خداوند اجر و مزد رسالت پيامبر را «راهي به سوي خدا قرار دادن» معرّفي کرده است. مي‏فرمايد: (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً)؛ [6]  «بگو: من در برابر آن [ابلاغ آيين خدا] هيچ گونه پاداشي از شما نمي‏طلبم، مگر کسي که بخواهد راهي به سوي پروردگارش برگزيند [اين پاداش من است].»

در اين آيه اجر و پاداشي که استثنا شده، عمل مسلمانان است؛ يعني انتخاب راه به سوي خداوند. گرچه در اين آيه مستثنا ذات است ولي مقصود به آن مشيّت و خواست اوست.

4 - نوع چهارم نيز همين آيه مورد بحث؛ يعني آيه مودّت است که در آن سخن از اجر و مزد رسالت پيامبرصلي الله عليه وآله به ميان آمده و آن را «مودّت في القربي» دانسته است.

با تأمّلي در اين سه دسته آيه به اين نتيجه مي‏رسيم که حکم اوّلي در رسالت انبيا آن است که از مردم بابت رسالت و دعوت خود، نفع و بهره و مزدي نخواهند، بلکه اجر و مزد خود را تنها از خدا بخواهند.

و اگر در آيه «مودّت» به اجر و مزد اشاره شده، اين در واقع درخواست چيزي است که نفعش به خود مردم باز مي‏گردد. لذا فرمود: بگو: هر چيزي را که به عنوان اجر و مزد از شما خواستم، نفعش به خود شما باز مي‏گردد.

حال چگونه نفع مودّت خويشاوندان پيامبرصلي الله عليه وآله به خود مردم باز مي‏گردد، از دو راه مي‏توان آن را اثبات نمود:

الف) از آنجا که اهل بيت پيامبرصلي الله عليه وآله به حکم آيات و روايات ديگر، از خطا و اشتباه معصومند، لذا مودّت و ارتباط با آن‏ها، انسان را از سرچشمه زلال معارف آنان بهره‏مند مي‏سازد و در نتيجه به حقّ و حقيقت و سنّت واقعي پيامبرصلي الله عليه وآله رسيده، از معارف والاي قرآن کريم بهره‏مند مي‏شود.

ب) محبّت و مودّت، نيروي مرموز دروني است که انسان را به سوي محبوب مي‏کشاند و لذا درصدد برمي‏آيد که به او اقتدا کرده، او را الگوي خود قرار دهد. اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام از آنجا که مظهر همه خوبي‏هايند لذا مودّت آنان انسان را به خوبي‏ها و عمل به آن جذب مي‏کند، پس نفع مودّت خويشان پيامبرصلي الله عليه وآله به خود انسان باز مي‏گردد.

و امّا اين‏که مراد از آيه (مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً)چيست؟ در جواب مي‏گوييم: مراد از آن، همان مستثناء در آيه 23 سوره شوري است؛ يعني مودّت خويشان رسول‏صلي الله عليه وآله؛ زيرا همان‏گونه که قبلاً اشاره شد، مودّت و محبّت حقيقي جداي از اطاعت و متابعت نيست، و اطاعت از آن‏ها همان عمل به دستوراتي است که انسان را در راه مستقيم قرار داده، و به سوي خدا مي‏رساند. نتيجه اين‏که مودّت خويشان پيامبرصلي الله عليه وآله در حقيقت همان برگرفتن راه براي رسيدن به خداوند است. به همين خاطر است که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در حديث ثقلين و سفينه و امان و ديگر احاديث، امر به تمسّک به عترت خود نموده است.

[1] منهاج السنة، ج 4، ص 27 - 25.

[2] سوره شعراء، آيه 107و109.

[3] سوره هود، آيه 51.

[4] سوره شعراء، آيه 145 - 143.

[5] سوره سبأ، آيه 47.

[6] سوره فرقان، آيه 57.

برتری ائمه بر انبیا

برتري ائمه بر انبيا

از جمله موضوعاتي که در کتاب‏هاي کلامي شيعه مطرح بوده و بر آن اقامه دليل شده، موضوع برتري ائمه - خصوصاً امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام - بر انبياي الهي، غير از رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله است.

خداوند متعال مي‏فرمايد: (فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَي الْکاذِبِينَ)؛ [1] «پس هر کس با تو درباره حضرت عيسي در مقام مجادله برآمد پس از آن‏که به وحي خدا بر احوال او آگاه شدي، بگو که بياييد ما و شما، با فرزندان و زنان خود و خودمان با هم به مباهله برخيزيم تا دروغ گويان و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم.»

اجماع مفسّران بر اين است که در آيه شريفه مراد از «انفسنا» اميرالمؤمنين‏عليه السلام است.

احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده: «هنگامي که اين آيه بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، رسول خداصلي الله عليه وآله علي و فاطمه و حسن و حسين‏عليهم السلام را دعوت نمود و فرمود: بار خدايا! اينان اهل‏بيت‏عليهم السلام من هستند.» [2] .

از کلمه «انفسنا» در آيه شريفه استفاده مي‏شود که امام علي بن ابي‏طالب‏عليه السلام در کمالات با رسول خداصلي الله عليه وآله يکسانند، و از آنجا که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله به اجماع امّت و روايات، افضل از جميع انبياي الهي است، پس امام علي‏عليه السلام نيز افضل از جميع انبياي الهي است.

صحيح بخاري به سند خود از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «انا سيّد البشر.» [3] .

و نيز فرمود: «أنا سيّد ولد آدم.» [4] پس امام علي‏عليه السلام که نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است از جنبه معنوي نيز سيّد بشر و آقاي فرزندان آدم‏عليه السلام است.

علامه حلّي در شرح تجريد مي‏فرمايد: «انفس، در آيه شريفه اشاره به علي‏عليه السلام است، و ممکن نيست که گفته شود: نفس پيامبر و علي‏عليهما السلام يکي است، پس تنها يک احتمال باقي مي‏ماند و آن اين‏که: مراد از آيه مساوات پيامبرصلي الله عليه وآله و علي‏عليه السلام باشد. و شکي نيست که رسول خداصلي الله عليه وآله افضل مردم بود، پس امام علي‏عليه السلام نيز چنين است.» [5] .

فخر رازي در ذيل آيه مباهله مي‏گويد: «در شهر ري شخصي است به نام محمود بن حسن حمصي که معلّم شيعه دوازده امامي است، او گمانش بر اين است که علي‏عليه السلام افضل از جميع انبياست به جز محمّدصلي الله عليه وآله.

آن‏گاه مي‏گويد: دليلي که مي‏توان بر مدعاي او اقامه نمود، قول خداوند متعال است که مي‏فرمايد: (وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکُمْ)؛ و مراد از «انفسنا» خود پيامبرصلي الله عليه وآله نيست؛ به جهت آن‏که انسان خودش را دعوت به امري نمي‏کند، بلکه مراد از «انفسنا» غير از رسول خداست. و علما اجماع کرده‏اند که آن غير، کسي جز علي بن ابي‏طالب‏عليه السلام نيست. پس آيه شريفه دلالت دارد بر اين‏که نفس علي‏عليه السلام همان نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است، نه اين‏که نفس علي عين نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است. بلکه مراد از آيه آن است که نفس علي‏عليه السلام مثل نفس پيامبرصلي الله عليه وآله است. اين معنا اقتضا دارد که علي‏عليه السلام با پيامبرصلي الله عليه وآله در جميع وجوه فضايل و کمالات مساوي باشند؛ از اين عموم مساوات، تنها نبوّت استثنا مي‏شود به‏دليلِ اجماع و روايات در اين خصوص که بعد از پيامبر اسلام‏صلي الله عليه وآله پيامبري ديگر نخواهد بود....»

[6] .

اگر کسي اشکال کند که کلمه «انفسنا و انفسکم» دلالت بر تشبيه امام علي‏عليه السلام به پيامبرصلي الله عليه وآله دارد و در تشبيه، وجه شبه در مشبه به اقوي از مشبه است. در جواب مي‏گوييم: کلمه «انفسنا» به قرينه حديث «نور» و حديث «انّ علياً منّي و انا منه» دلالت بر عينيت حقيقي در فضايل دارد.

[1] سوره آل عمران، آيه 61.

[2] مسند احمد، ج 1، ص 185.

[3] صحيح بخاري، ج 6، ص 223.

[4] صحيح مسلم، کتاب الفضائل، باب تفضيل نبيّنا علي جميع الخلائق؛ صحيح ترمذي، ج 2، ص 895.

[5] شرح تجريد، ص 218.

[6] تفسير فخر رازي، ج 8، ص 81.

ولایت تکوینی اهلبیت

ولايت تکويني اهل بيت

از جمله مباحثي که بين متکلمان مطرح بوده و هست، ولايت تکويني است. ولايت چيست و ولايت تکويني چه معنايي دارد؟ آيا کسان ديگري غير از انبيا ولايت تکويني؛ يعني حقّ تصرّف در نظام تکوين را دارند؟ در اينجا به توضيح و شرح اين موضوع مي‏پردازيم.

 >تعريف ولايت

>معناي ولايت تکويني

>قرآن و ولايت تکويني اولياي الهي

>ولايت تکويني امام

 

تعريف ولايت

فيومي مي‏گويد: «وَلْي مثل فَلْس به معناي قرب است و ولايت به کسره و فتحه «واو» به معناي نصرت است.» [1] .

جوهري مي‏گويد: «وَلْي به معناي قرب و نزديک شدن است... و هرکس امر شخصي را متکفّل شود و از عهده آن بر آيد، وليّ او خواهد بود... و ولايت با کسره «واو» به معناي سلطان و نيز با کسره وفتحه «واو» به معناي نصرت آمده است.» [2] .

در اقرب الموارد آمده است: «الولي حصول الثاني بعد الأوّل من غير فصل؛ وَلْي عبارت است از قرار گرفتن فرد يا شي‏ء دوم به دنبال فرد يا شي‏ء اوّل، بدون فاصله. وَلِيَ الشي‏ء وعليه وِلاية و وَلاية: يعني مالک امر آن شده و بر آن قيام کرد. يا آن‏که ولايت با فتح و کسر - هر دو - به معناي امارت و سلطنت است.... [3] «

راغب اصفهاني مي‏گويد: «الوَلاء والتوالي أن يحصل شيئان فصاعداً حصولاً ليس بينهما ماليس منهما»؛ ولاء و توالي به معناي آن است که دو چيز و يا بيشتر از آن، طوري قرار گيرند و واقع شوند که بين آن دو، غير از خود آن‏ها، چيز ديگري نبوده باشد.» [4] .

علامه طباطبايي‏رحمه الله در معناي اصطلاحي «ولايت» مي‏فرمايد: «ولايت، آخرين درجه کمال انسان است و آخرين منظور و مقصود از تشريع شريعت حقّ خداوندي است.» [5] .

ايشان در تفسير الميزان مي‏گويد: «اصل معناي ولايت، برداشته شدن واسطه‏اي است که بين دو چيز حائل شده باشد، به‏طوري که بين آن‏دو، غير از آن‏ها واسطه‏اي باقي نماند و سپس براي نزديکي چيزي به چيز ديگر به چند صورت، به کار گرفته شده است؛ مانند قرب نَسَبي، مکاني، منزلتي، صداقت و غير اين‏ها. به همين مناسبت بر هر يک از دو طرف وَلايت، وليّ گفته مي‏شود؛ بالأخصّ به جهت آن‏که هر يک از آن دو، نسبت به ديگري داراي حالتي است که غيرِ آن ندارد. بنابراين خداوند سبحان وليّ بنده مؤمن خود است؛ امورش را زير نظر دارد و شؤون وي را تدبير مي‏کند، او را در صراط مستقيم هدايت مي‏نمايد، امور وي را عهده‏دار و او را در دنيا و آخرت ياري مي‏کند.

مؤمن حقيقي و واقعي نيز وليّ پروردگار است؛ زيرا خود را در اوامر و نواهي خداوند تحت ولايت او در مي‏آورد؛ هم‏چنين در تمامي برکت‏هاي معنوي، هدايت، توفيق، تأييد، تسديد و آنچه در پي دارد، از مکرّم شدن به بهشت و مقام رضوان خداوند، تحت ولايت و پذيرش خداوندِ خود است....» [6] .

[1] مصباح المنير، ماده ولي.

[2] صحاح اللغه، ماده ولي.

[3] اقرب الموارد، ماده ولي.

[4] مفردات راغب، ماده ولي.

[5] يادنامه، ص 251.

[6] الميزان، ج 11، ص 93 - 89.

 

معناي ولايت تکويني

مقصود از ولايت تکويني اين است که فردي بر اثر پيمودن راه بندگي، آن‏چنان کمال و قرب معنوي پيدا کند که به اذن الهي بتواند در جهان و انسان تصرّف کند.

«ولايت تکويني» يک کمال روحي و معنوي است که در سايه عمل به احکام خدايي و قوانين شرع در درون انسان پديد مي‏آيد و سرچشمه مجموعه‏اي از کارهاي خارق العاده مي‏گردد. اين نوع ولايت بر خلاف «ولايت تشريعي»، کمال و واقعيّتي است اکتسابي و راه کسب برخي از مراتب آن به روي همه باز است، ولي مقاماتي که در «ولايت تشريعي» بيان گرديده، همگي موهبت خداوندي است که پس از تحصيل يک سلسله زمينه‏ها، چيزي جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.

 

 قرآن و ولايت تکويني اولياي الهي

با مراجعه به قرآن مي‏توان شواهدي بر ولايت تکويني اوليا اقامه نمود؛

1 - خداوند متعال از قول حضرت يوسف‏عليه السلام خطاب به برادرانش نقل مي‏کند:

 (اِذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً)؛ [1]

 «برويد و پيراهنم را بر چهره پدرم بيفکنيد تا او نعمت بينايي خود را بازيابد.»

در آيه ديگر مي‏فرمايد:

 (فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً)؛ [2]

 «هنگامي که مژده رسان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت وي افکند، او بينايي خود را باز يافت.»

از اين آيه استفاده مي‏شود اراده و خواست و قدرت روحي حضرت يوسف‏عليه السلام در بازگردانيدن بينايي پدر خويش، مؤثّر بوده است.

2 - خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (وَإِذِ اسْتَسْقي مُوسي لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ)؛ [3]

 «به ياد آر هنگامي را که موسي براي قوم خود آب طلبيد ما به او دستور داديم عصاي خود را بر سنگي زند، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد، همه بني اسرائيل آبشخور خود را دانستند.»

3 - مي‏دانيم که حضرت سليمان، ملکه سبا را احضار نمود، ولي پيش از آن‏که وي به حضور سليمان برسد، سليمان در مجلس خود به حاضران فرمود:

(يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّکُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ)؛ [4]

 «اي جمعيت! کدام‏يک از شما مي‏تواند تخت بلقيس را براي من بياورد پيش از آن‏که [بلقيس و همراهان] مطيعانه وارد شوند؟.» يک نفر از حاضران در مجلس گفت:

(أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ)؛ [5]  

«پيش از آن‏که تو از جاي خود برخيزي من آن را مي‏آورم و من بر اين کار توانا و امينم.»

فرد ديگري به نام «آصف بن برخيا» اعلام کرد که در يک چشم به‏هم زدن مي‏تواند آن را بياورد؛ چنان‏که خداوند مي‏فرمايد:

 (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)؛ [6]

 «کسي که نزد او دانشي از کتاب بود، چنين گفت: پيش از آن‏که تو چشم بر هم بزني، من آن را در اين مجلس حاضر مي‏کنم. پس ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتي است از جانب خدا بر من.»

4 - قرآن مجيد بعضي از کارهاي فوق العاده را به حضرت مسيح‏عليه السلام نسبت مي‏دهد و اين مي‏رساند که همه آن کارها از نيروي باطني و اراده خلاّق او سرچشمه مي‏گرفت؛ چنان‏که مي‏فرمايد:

(أَنِّي أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ اْلأَکْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ)؛ [7]  

«من براي شما از گِل، شکل مرغي مي‏سازم و در آن مي‏دمم که به اذن خدا پرنده مي‏شود. کور مادرزاد و پيس را شفا مي‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مي‏کنم.»

5 - قرآن کريم در مورد يکي از معجزات و تصرفات تکويني حضرت محمّدصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد:

(اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)؛ [8]

 «نزديک شد قيامت و از هم شکافت ماه و هرگاه نشانه‏اي ببينند روي بگردانند و گويند: سحري دائمي است.»

بسياري از مفسّران در بيان شأن نزول آيات فوق آورده‏اند: روزي مشرکان به پيامبرصلي الله عليه وآله گفتند: اگر در ادعاي خود راست مي‏گويي، ماه را براي ما دو نيم کن. پيامبر فرمود: آيا اگر اين کار را انجام دهم، ايمان مي‏آوريد؟ گفتند: آري. پيامبرصلي الله عليه وآله از خدا درخواست کرد تا خواسته‏شان را به او عطا کند. سپس ماه به دو نيم شد. [9] .

حقّ اين است که معجزه، فعل وليّ خدا است که به اذن و مشيّت خداوند انجام مي‏گيرد.

بنابراين، مقصود از (انْشَقَّ الْقَمَرُ) در آيه نخست، معجزه و تصرف تکويني پيامبرصلي الله عليه وآله در انشقاق (دو نيم شدن) ماه است. شايد چنين پنداريم که انشقاق ماه در اين آيات، به دو نيم شدن آن در روز رستاخيز اشاره دارد، ولي قرايني وجود دارد که برداشت اوّل را تأييد مي‏کند:

الف) عبارت (وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا) حاکي از آن است که در اينجا مقصود از آيه، آيات قرآني نيست، بلکه مقصود از آن معجزه است؛ زيرا قرآن از معجزات پيامبران با الفاظي، همچون: «آيه» و «بيّنه» ياد مي‏کند. مناسب بود که در شکل اول، به جاي فعل ديدن «يروا» از افعالي، همچون: شنيدن يا نزول استفاده شود؛ مثلاً گفته مي‏شد: «وان سمعوا» يا «وان نزلت آية»؛ بنابراين، مقصود از آيه، اعجاز پيامبرصلي الله عليه وآله وانشقاق ماه است.

ب) عبارت (وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ) نيز، قرينه‏اي بر اين معناست که سخن در اين آيات راجع به معجزه پيامبرصلي الله عليه وآله است، نه انشقاق ماه در رستاخيز؛ زيرا در روز قيامت که پهنه ظهور تمام حقايق است، کسي سخن باطلي بر زبان نمي‏راند، در حالي که سحر خواندن آيات الهي سخن باطلي است.

حاصل آن‏که با توجه به قراين ياد شده از يک سو و شأن نزول آيات از سوي ديگر، آيات نخستين سوره قمر به يکي از معجزات و تصرفات تکويني پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله که دو نيم کردن ماه و ناشي از ولايت تکويني او است، اشاره دارد.

[1] سوره يوسف، آيه 93.

[2] سوره يوسف، آيه 96.

[3] سوره بقره، آيه 60.

[4] سوره نمل، آيه 38.

[5] سوره نمل، آيه 39.

[6] سوره نمل، آيه 40.

[7] سوره آل عمران، آيه 49.

[8] سوره قمر، آيات 1 و 2.

[9] طبرسي، مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 237.

 

ولايت تکويني امام

ولايت تکويني امام را با ذکر چند مقدمه مي‏توان به اثبات رسانيد:

 مقدمه 01

گفتيم که حضرت سليمان به حاضران در مجلس خود گفت: کدام‏يک از شما مي‏تواند تخت بلقيس را براي من بياورد، پيش از آن‏که بلقيس و همراهان او مطيعانه وارد شوند... آصف بن برخيا اعلام کرد که در يک چشم بر هم زدن مي‏تواند آن را بياورد؛ خداوند متعال در مورد اين داستان مي‏فرمايد: (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)؛ [1]  کسي که مقداري از علم کتاب داشت، توانست در نظام تکوين تصرف کرده و تاج و تخت بلقيس ملکه سبا را از راه بسيار دور و در کمتر از يک چشم به هم زدن نزد سليمان حاضر کند.

از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود که اگر کسي از کتاب خدا اطلاع داشته و به آن عالم باشد، قدرت تصرّف در کائنات را دارد که همان ولايت تکويني است.

[1] سوره نمل، آيه 40.

 

مقدمه 02

در آيه‏اي ديگر مي‏خوانيم: (قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)؛ [1]  «بگو تنها گواه بين من و شما، خدا و کسي که داناي حقيقي به کتاب خدا است کافي خواهد بود.»

از اين آيه استفاده مي‏شود که خداوند متعال و گروهي ديگر که عالم به کلّ کتابند بين پيامبر و مردم شاهد بوده و شهادت خواهند داد. هم‏چنين بر مي‏آيد، جماعتي هستند که عالم به کل کتابند؛ زيرا از طرفي لفظ «مَن» از موصولات است و لذا دلالت بر عموم دارد. از طرف ديگر «علم» مصدر است و در علم اصول فقه بيان شده که مصدر مضاف مفيد عموم است. هم‏چنين طبق نظر برخي، مفرد محلّي به الف و لام نيز دلالت بر عموم دارد، پس از دو جهت «علم الکتاب» دلالت بر عموم دارد. در نتيجه اين‏که از اين جمله استفاده مي‏شود که جماعتي هستند که از کلّ کتاب آگاهي داشته و بدان عالمند.

[1] سوره رعد، آيه 43.

 

مقدمه 03

در قرآن کريم مي‏خوانيم: (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ، فِي کِتابٍ مَکْنُونٍ، لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)؛ [1]  «همانا آن، قرآن کريمي است که در کتابي محفوظ جاي دارد. و جز پاکان نمي‏توانند به آن دست يابند.»

در «لا يمسّه» دو احتمال است: يکي مسّ ظاهري با اعضاي بدن و ديگري، مسّ باطني. همان‏گونه که در «مَطهرّون» نيز دو احتمال است: يکي طهارت ظاهري با اعضاي بدن و ديگري، طهارت باطني با قلب. با مراجعه به قرآن پي مي‏بريم که خداوند متعال لفظ مسّ را در هر دو معنا به کار برده است.

الف) مسّ ظاهري: خداوند متعال مي‏فرمايد: (قالَتْ رَبِّ أَنّي يَکُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ)؛ [2]  «مريم عرض کرد: خدايا! مرا چگونه فرزندي تواند بود و حال آن‏که مردي به من نزديک نشده است.»

ب) مسّ باطني: خداوند متعال مي‏فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَکَّرُوا)؛ [3]  «چون پرهيزکاران را از شيطان، وسوسه و خيالي به دل رسد، همان‏دم خدا را به ياد آرند.»

هم‏چنين طهارت نيز در قرآن به دو معنا به کار رفته است: ظاهري و باطني.

الف) طهارت ظاهري: (وَثِيابَکَ فَطَهِّرْ)؛ [4]  «و لباست را پاک گردان.»

ب) طهارت باطني: (يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ [5] )؛ «اي مريم همانا خداوند تو را برگزيده و پاکيزه گردانيد و بر زنان جهانيان برتري بخشيد.»

در مورد آيه (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ) در «لا يمسه» دو احتمال وجود دارد، نهي بودن و نفي بودن که هر دو به يک صيغه ادا مي‏شود.

نهي به اين معنا است که قرآن را نبايد مسّ کند، که ظهور در مسّ ظاهري دارد و در مقابل آن، مقصود به طهارت نيز ظاهري است. و اگر مقصود «نفي» باشد، اخبار است و ظهور در مسّ باطني دارد به اين معنا که مسّ نمي‏کند و تماس حاصل نمي‏کند و به تعبير ديگر، به عمق قرآن نمي‏رسند، مگر کساني که مطهّرند و طبيعتاً طهارت نيز باطني معنا مي‏شود؛ يعني کساني که از هر عيب و نقص و گناهي پاکند. معناي اين آيه اين مي‏شود: (مسّ نمي‏کند کتاب محفوظ را مگر کساني که مطهّرند.)

 [1] سوره واقعه، آيات 79 - 77.

[2] سوره آل عمران، آيه 47.

[3] سوره اعراف، آيه 201.

[4] سوره مدّثر، آيه 4.

[5] سوره آل عمران، آيه 42.

 

مقدمه 04

در اين‏که مطهّران چه کساني‏اند؟ باز به قرآن مراجعه مي‏کنيم؛ خداوند متعال مي‏فرمايد:

(إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً)؛ [1]  «همانا خدا چنين مي‏خواهد که هر رجس و پليدي را از شما خانواده نبوّت دور سازد و شما را از هر عيب پاک و منزه گرداند.»

در اين آيه شريفه، مصداقِ مطهران مشخص و معين شده است؛ آنان کساني جز اهل‏بيت‏عليهم السلام پيامبرصلي الله عليه وآله نيستند.

[1] سوره احزاب، آيه 33.

 

مقدمه 05

در تشخيص مصداق اهل‏بيت‏عليهم السلام بايد به روايات مراجعه کرد؛ زيرا قرآن مي‏فرمايد: (وَأَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ [1]  «و بر تو قرآن را فرستاديم تا بر امت آنچه فرستاده شد، بيان کني.»

[1] سوره نحل، آيه 44.

 

مقدمه 06

با مراجعه به روايات فريقين شيعه و سني پي مي‏بريم که مقصود به اهل‏بيت‏عليهم السلام در آيه شريفه، پيامبر اکرم، علي، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام مي‏باشند. اگر چه حصر در آيه اضافي است در مقابل همسران پيامبرصلي الله عليه وآله و بقيه صحابه، تا آن‏ها از شمول آيه خارج گردند؛ در نتيجه آيه تطهير شامل بقيه اهل‏بيت‏عليهم السلام از دوازده امام نيز مي‏شود.

در مورد روايات و احاديث کساء به مبحث از آيه تطهير مراجعه شود.

از مجموع اين مقدمات استفاده مي‏شود که اهل‏بيت‏عليهم السلام ولايت تکويني دارند.