ولايت تکويني اهل بيت

از جمله مباحثي که بين متکلمان مطرح بوده و هست، ولايت تکويني است. ولايت چيست و ولايت تکويني چه معنايي دارد؟ آيا کسان ديگري غير از انبيا ولايت تکويني؛ يعني حقّ تصرّف در نظام تکوين را دارند؟ در اينجا به توضيح و شرح اين موضوع مي‏پردازيم.

 >تعريف ولايت

>معناي ولايت تکويني

>قرآن و ولايت تکويني اولياي الهي

>ولايت تکويني امام

 

تعريف ولايت

فيومي مي‏گويد: «وَلْي مثل فَلْس به معناي قرب است و ولايت به کسره و فتحه «واو» به معناي نصرت است.» [1] .

جوهري مي‏گويد: «وَلْي به معناي قرب و نزديک شدن است... و هرکس امر شخصي را متکفّل شود و از عهده آن بر آيد، وليّ او خواهد بود... و ولايت با کسره «واو» به معناي سلطان و نيز با کسره وفتحه «واو» به معناي نصرت آمده است.» [2] .

در اقرب الموارد آمده است: «الولي حصول الثاني بعد الأوّل من غير فصل؛ وَلْي عبارت است از قرار گرفتن فرد يا شي‏ء دوم به دنبال فرد يا شي‏ء اوّل، بدون فاصله. وَلِيَ الشي‏ء وعليه وِلاية و وَلاية: يعني مالک امر آن شده و بر آن قيام کرد. يا آن‏که ولايت با فتح و کسر - هر دو - به معناي امارت و سلطنت است.... [3] «

راغب اصفهاني مي‏گويد: «الوَلاء والتوالي أن يحصل شيئان فصاعداً حصولاً ليس بينهما ماليس منهما»؛ ولاء و توالي به معناي آن است که دو چيز و يا بيشتر از آن، طوري قرار گيرند و واقع شوند که بين آن دو، غير از خود آن‏ها، چيز ديگري نبوده باشد.» [4] .

علامه طباطبايي‏رحمه الله در معناي اصطلاحي «ولايت» مي‏فرمايد: «ولايت، آخرين درجه کمال انسان است و آخرين منظور و مقصود از تشريع شريعت حقّ خداوندي است.» [5] .

ايشان در تفسير الميزان مي‏گويد: «اصل معناي ولايت، برداشته شدن واسطه‏اي است که بين دو چيز حائل شده باشد، به‏طوري که بين آن‏دو، غير از آن‏ها واسطه‏اي باقي نماند و سپس براي نزديکي چيزي به چيز ديگر به چند صورت، به کار گرفته شده است؛ مانند قرب نَسَبي، مکاني، منزلتي، صداقت و غير اين‏ها. به همين مناسبت بر هر يک از دو طرف وَلايت، وليّ گفته مي‏شود؛ بالأخصّ به جهت آن‏که هر يک از آن دو، نسبت به ديگري داراي حالتي است که غيرِ آن ندارد. بنابراين خداوند سبحان وليّ بنده مؤمن خود است؛ امورش را زير نظر دارد و شؤون وي را تدبير مي‏کند، او را در صراط مستقيم هدايت مي‏نمايد، امور وي را عهده‏دار و او را در دنيا و آخرت ياري مي‏کند.

مؤمن حقيقي و واقعي نيز وليّ پروردگار است؛ زيرا خود را در اوامر و نواهي خداوند تحت ولايت او در مي‏آورد؛ هم‏چنين در تمامي برکت‏هاي معنوي، هدايت، توفيق، تأييد، تسديد و آنچه در پي دارد، از مکرّم شدن به بهشت و مقام رضوان خداوند، تحت ولايت و پذيرش خداوندِ خود است....» [6] .

[1] مصباح المنير، ماده ولي.

[2] صحاح اللغه، ماده ولي.

[3] اقرب الموارد، ماده ولي.

[4] مفردات راغب، ماده ولي.

[5] يادنامه، ص 251.

[6] الميزان، ج 11، ص 93 - 89.

 

معناي ولايت تکويني

مقصود از ولايت تکويني اين است که فردي بر اثر پيمودن راه بندگي، آن‏چنان کمال و قرب معنوي پيدا کند که به اذن الهي بتواند در جهان و انسان تصرّف کند.

«ولايت تکويني» يک کمال روحي و معنوي است که در سايه عمل به احکام خدايي و قوانين شرع در درون انسان پديد مي‏آيد و سرچشمه مجموعه‏اي از کارهاي خارق العاده مي‏گردد. اين نوع ولايت بر خلاف «ولايت تشريعي»، کمال و واقعيّتي است اکتسابي و راه کسب برخي از مراتب آن به روي همه باز است، ولي مقاماتي که در «ولايت تشريعي» بيان گرديده، همگي موهبت خداوندي است که پس از تحصيل يک سلسله زمينه‏ها، چيزي جز خواست خداوند در آن دخالت ندارد.

 

 قرآن و ولايت تکويني اولياي الهي

با مراجعه به قرآن مي‏توان شواهدي بر ولايت تکويني اوليا اقامه نمود؛

1 - خداوند متعال از قول حضرت يوسف‏عليه السلام خطاب به برادرانش نقل مي‏کند:

 (اِذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلي وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً)؛ [1]

 «برويد و پيراهنم را بر چهره پدرم بيفکنيد تا او نعمت بينايي خود را بازيابد.»

در آيه ديگر مي‏فرمايد:

 (فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشِيرُ أَلْقاهُ عَلي وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً)؛ [2]

 «هنگامي که مژده رسان آمد و پيراهن يوسف را بر صورت وي افکند، او بينايي خود را باز يافت.»

از اين آيه استفاده مي‏شود اراده و خواست و قدرت روحي حضرت يوسف‏عليه السلام در بازگردانيدن بينايي پدر خويش، مؤثّر بوده است.

2 - خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (وَإِذِ اسْتَسْقي مُوسي لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ)؛ [3]

 «به ياد آر هنگامي را که موسي براي قوم خود آب طلبيد ما به او دستور داديم عصاي خود را بر سنگي زند، ناگهان دوازده چشمه از آن بيرون آمد، همه بني اسرائيل آبشخور خود را دانستند.»

3 - مي‏دانيم که حضرت سليمان، ملکه سبا را احضار نمود، ولي پيش از آن‏که وي به حضور سليمان برسد، سليمان در مجلس خود به حاضران فرمود:

(يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّکُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ)؛ [4]

 «اي جمعيت! کدام‏يک از شما مي‏تواند تخت بلقيس را براي من بياورد پيش از آن‏که [بلقيس و همراهان] مطيعانه وارد شوند؟.» يک نفر از حاضران در مجلس گفت:

(أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ)؛ [5]  

«پيش از آن‏که تو از جاي خود برخيزي من آن را مي‏آورم و من بر اين کار توانا و امينم.»

فرد ديگري به نام «آصف بن برخيا» اعلام کرد که در يک چشم به‏هم زدن مي‏تواند آن را بياورد؛ چنان‏که خداوند مي‏فرمايد:

 (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)؛ [6]

 «کسي که نزد او دانشي از کتاب بود، چنين گفت: پيش از آن‏که تو چشم بر هم بزني، من آن را در اين مجلس حاضر مي‏کنم. پس ناگهان سليمان تخت را در برابر خود حاضر ديد و گفت: اين نعمتي است از جانب خدا بر من.»

4 - قرآن مجيد بعضي از کارهاي فوق العاده را به حضرت مسيح‏عليه السلام نسبت مي‏دهد و اين مي‏رساند که همه آن کارها از نيروي باطني و اراده خلاّق او سرچشمه مي‏گرفت؛ چنان‏که مي‏فرمايد:

(أَنِّي أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ اْلأَکْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوْتي بِإِذْنِ اللَّهِ)؛ [7]  

«من براي شما از گِل، شکل مرغي مي‏سازم و در آن مي‏دمم که به اذن خدا پرنده مي‏شود. کور مادرزاد و پيس را شفا مي‏دهم و مردگان را به اذن خدا زنده مي‏کنم.»

5 - قرآن کريم در مورد يکي از معجزات و تصرفات تکويني حضرت محمّدصلي الله عليه وآله مي‏فرمايد:

(اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ)؛ [8]

 «نزديک شد قيامت و از هم شکافت ماه و هرگاه نشانه‏اي ببينند روي بگردانند و گويند: سحري دائمي است.»

بسياري از مفسّران در بيان شأن نزول آيات فوق آورده‏اند: روزي مشرکان به پيامبرصلي الله عليه وآله گفتند: اگر در ادعاي خود راست مي‏گويي، ماه را براي ما دو نيم کن. پيامبر فرمود: آيا اگر اين کار را انجام دهم، ايمان مي‏آوريد؟ گفتند: آري. پيامبرصلي الله عليه وآله از خدا درخواست کرد تا خواسته‏شان را به او عطا کند. سپس ماه به دو نيم شد. [9] .

حقّ اين است که معجزه، فعل وليّ خدا است که به اذن و مشيّت خداوند انجام مي‏گيرد.

بنابراين، مقصود از (انْشَقَّ الْقَمَرُ) در آيه نخست، معجزه و تصرف تکويني پيامبرصلي الله عليه وآله در انشقاق (دو نيم شدن) ماه است. شايد چنين پنداريم که انشقاق ماه در اين آيات، به دو نيم شدن آن در روز رستاخيز اشاره دارد، ولي قرايني وجود دارد که برداشت اوّل را تأييد مي‏کند:

الف) عبارت (وَإِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا) حاکي از آن است که در اينجا مقصود از آيه، آيات قرآني نيست، بلکه مقصود از آن معجزه است؛ زيرا قرآن از معجزات پيامبران با الفاظي، همچون: «آيه» و «بيّنه» ياد مي‏کند. مناسب بود که در شکل اول، به جاي فعل ديدن «يروا» از افعالي، همچون: شنيدن يا نزول استفاده شود؛ مثلاً گفته مي‏شد: «وان سمعوا» يا «وان نزلت آية»؛ بنابراين، مقصود از آيه، اعجاز پيامبرصلي الله عليه وآله وانشقاق ماه است.

ب) عبارت (وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ) نيز، قرينه‏اي بر اين معناست که سخن در اين آيات راجع به معجزه پيامبرصلي الله عليه وآله است، نه انشقاق ماه در رستاخيز؛ زيرا در روز قيامت که پهنه ظهور تمام حقايق است، کسي سخن باطلي بر زبان نمي‏راند، در حالي که سحر خواندن آيات الهي سخن باطلي است.

حاصل آن‏که با توجه به قراين ياد شده از يک سو و شأن نزول آيات از سوي ديگر، آيات نخستين سوره قمر به يکي از معجزات و تصرفات تکويني پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله که دو نيم کردن ماه و ناشي از ولايت تکويني او است، اشاره دارد.

[1] سوره يوسف، آيه 93.

[2] سوره يوسف، آيه 96.

[3] سوره بقره، آيه 60.

[4] سوره نمل، آيه 38.

[5] سوره نمل، آيه 39.

[6] سوره نمل، آيه 40.

[7] سوره آل عمران، آيه 49.

[8] سوره قمر، آيات 1 و 2.

[9] طبرسي، مجمع البيان، ج 9 و 10، ص 237.

 

ولايت تکويني امام

ولايت تکويني امام را با ذکر چند مقدمه مي‏توان به اثبات رسانيد:

 مقدمه 01

گفتيم که حضرت سليمان به حاضران در مجلس خود گفت: کدام‏يک از شما مي‏تواند تخت بلقيس را براي من بياورد، پيش از آن‏که بلقيس و همراهان او مطيعانه وارد شوند... آصف بن برخيا اعلام کرد که در يک چشم بر هم زدن مي‏تواند آن را بياورد؛ خداوند متعال در مورد اين داستان مي‏فرمايد: (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي)؛ [1]  کسي که مقداري از علم کتاب داشت، توانست در نظام تکوين تصرف کرده و تاج و تخت بلقيس ملکه سبا را از راه بسيار دور و در کمتر از يک چشم به هم زدن نزد سليمان حاضر کند.

از اين آيه به خوبي استفاده مي‏شود که اگر کسي از کتاب خدا اطلاع داشته و به آن عالم باشد، قدرت تصرّف در کائنات را دارد که همان ولايت تکويني است.

[1] سوره نمل، آيه 40.

 

مقدمه 02

در آيه‏اي ديگر مي‏خوانيم: (قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)؛ [1]  «بگو تنها گواه بين من و شما، خدا و کسي که داناي حقيقي به کتاب خدا است کافي خواهد بود.»

از اين آيه استفاده مي‏شود که خداوند متعال و گروهي ديگر که عالم به کلّ کتابند بين پيامبر و مردم شاهد بوده و شهادت خواهند داد. هم‏چنين بر مي‏آيد، جماعتي هستند که عالم به کل کتابند؛ زيرا از طرفي لفظ «مَن» از موصولات است و لذا دلالت بر عموم دارد. از طرف ديگر «علم» مصدر است و در علم اصول فقه بيان شده که مصدر مضاف مفيد عموم است. هم‏چنين طبق نظر برخي، مفرد محلّي به الف و لام نيز دلالت بر عموم دارد، پس از دو جهت «علم الکتاب» دلالت بر عموم دارد. در نتيجه اين‏که از اين جمله استفاده مي‏شود که جماعتي هستند که از کلّ کتاب آگاهي داشته و بدان عالمند.

[1] سوره رعد، آيه 43.

 

مقدمه 03

در قرآن کريم مي‏خوانيم: (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِيمٌ، فِي کِتابٍ مَکْنُونٍ، لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)؛ [1]  «همانا آن، قرآن کريمي است که در کتابي محفوظ جاي دارد. و جز پاکان نمي‏توانند به آن دست يابند.»

در «لا يمسّه» دو احتمال است: يکي مسّ ظاهري با اعضاي بدن و ديگري، مسّ باطني. همان‏گونه که در «مَطهرّون» نيز دو احتمال است: يکي طهارت ظاهري با اعضاي بدن و ديگري، طهارت باطني با قلب. با مراجعه به قرآن پي مي‏بريم که خداوند متعال لفظ مسّ را در هر دو معنا به کار برده است.

الف) مسّ ظاهري: خداوند متعال مي‏فرمايد: (قالَتْ رَبِّ أَنّي يَکُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ)؛ [2]  «مريم عرض کرد: خدايا! مرا چگونه فرزندي تواند بود و حال آن‏که مردي به من نزديک نشده است.»

ب) مسّ باطني: خداوند متعال مي‏فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَکَّرُوا)؛ [3]  «چون پرهيزکاران را از شيطان، وسوسه و خيالي به دل رسد، همان‏دم خدا را به ياد آرند.»

هم‏چنين طهارت نيز در قرآن به دو معنا به کار رفته است: ظاهري و باطني.

الف) طهارت ظاهري: (وَثِيابَکَ فَطَهِّرْ)؛ [4]  «و لباست را پاک گردان.»

ب) طهارت باطني: (يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلي نِساءِ الْعالَمِينَ [5] )؛ «اي مريم همانا خداوند تو را برگزيده و پاکيزه گردانيد و بر زنان جهانيان برتري بخشيد.»

در مورد آيه (لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ) در «لا يمسه» دو احتمال وجود دارد، نهي بودن و نفي بودن که هر دو به يک صيغه ادا مي‏شود.

نهي به اين معنا است که قرآن را نبايد مسّ کند، که ظهور در مسّ ظاهري دارد و در مقابل آن، مقصود به طهارت نيز ظاهري است. و اگر مقصود «نفي» باشد، اخبار است و ظهور در مسّ باطني دارد به اين معنا که مسّ نمي‏کند و تماس حاصل نمي‏کند و به تعبير ديگر، به عمق قرآن نمي‏رسند، مگر کساني که مطهّرند و طبيعتاً طهارت نيز باطني معنا مي‏شود؛ يعني کساني که از هر عيب و نقص و گناهي پاکند. معناي اين آيه اين مي‏شود: (مسّ نمي‏کند کتاب محفوظ را مگر کساني که مطهّرند.)

 [1] سوره واقعه، آيات 79 - 77.

[2] سوره آل عمران، آيه 47.

[3] سوره اعراف، آيه 201.

[4] سوره مدّثر، آيه 4.

[5] سوره آل عمران، آيه 42.

 

مقدمه 04

در اين‏که مطهّران چه کساني‏اند؟ باز به قرآن مراجعه مي‏کنيم؛ خداوند متعال مي‏فرمايد:

(إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهِيراً)؛ [1]  «همانا خدا چنين مي‏خواهد که هر رجس و پليدي را از شما خانواده نبوّت دور سازد و شما را از هر عيب پاک و منزه گرداند.»

در اين آيه شريفه، مصداقِ مطهران مشخص و معين شده است؛ آنان کساني جز اهل‏بيت‏عليهم السلام پيامبرصلي الله عليه وآله نيستند.

[1] سوره احزاب، آيه 33.

 

مقدمه 05

در تشخيص مصداق اهل‏بيت‏عليهم السلام بايد به روايات مراجعه کرد؛ زيرا قرآن مي‏فرمايد: (وَأَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ [1]  «و بر تو قرآن را فرستاديم تا بر امت آنچه فرستاده شد، بيان کني.»

[1] سوره نحل، آيه 44.

 

مقدمه 06

با مراجعه به روايات فريقين شيعه و سني پي مي‏بريم که مقصود به اهل‏بيت‏عليهم السلام در آيه شريفه، پيامبر اکرم، علي، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام مي‏باشند. اگر چه حصر در آيه اضافي است در مقابل همسران پيامبرصلي الله عليه وآله و بقيه صحابه، تا آن‏ها از شمول آيه خارج گردند؛ در نتيجه آيه تطهير شامل بقيه اهل‏بيت‏عليهم السلام از دوازده امام نيز مي‏شود.

در مورد روايات و احاديث کساء به مبحث از آيه تطهير مراجعه شود.

از مجموع اين مقدمات استفاده مي‏شود که اهل‏بيت‏عليهم السلام ولايت تکويني دارند.