سؤال: آيا طبق گفته ابن تيميه، روايت «هذا فاروق امّتى»، جعلى و ساختگى است؟!!
جواب: او مى گويد:
روايت پيامبر درباره على: «هذا فاروقُ اُمّتي ، يفرقُ بين أهلِ الحقِّ والباطلِ» [على معيار تشخيص امّت من است ، و اهل حقّ را از اهل باطل جدا مى سازد] و سخن ابن عمر كه مى گويد : «ما كنّا نعرف المنافقين على عهد النبيِّ(صلى الله عليه وآله) إلاّ ببغضهم عليّاً» [در زمان پيامبر معيار شناخت منافق از غير منافق براى ما بغض ورزيدن آنان نسبت به على(عليه السلام) بود]، هر دو حديث جعلى است و به دروغ به پيامبر نسبت داده شده است و هيچ يك از آن دو سند ندارد و در كتب معتبر نقل نشده است(1) .
در پاسخ مى گوييم: جامع ترين جمله اى كه با اين غفلت زده نادان مطابقت دارد ، اين جمله است كه پيش از او درباره شخص ديگرى گفته شده است : «اُعطي مقولا ولم يعط معقولا» [قدرت حرف زدن به او داده اند، ولى عقل به او نداده اند].
و لذا مى بينيد كه وى در كتابش بدون تعقّل حرف مى زند و بى ربط جواب مى دهد ; مثلاً آيت الله علاّمه حلّى جمله : «ما كنّا نعرف المنافقين على عهد النبيِّ(صلى الله عليه وآله) إلاّ ببغضهم عليّاً» را از ابن عمر نقل مى كند، ولى ابن تيميّه مى گويد : اين حديث دروغ است و به دروغ به پيامبر نسبت داده شده است، و اصلاً به عقلش نرسيده كه راوى ، اين سخن را به پيامبر نسبت نداده است و حقّش آن بود كه اين آقا آن را به ابن عمر نسبت مى داد نه به پيامبر . از آن گذشته اين سخنى نيست كه فقط ابن عمر گفته باشد ، بلكه گروهى ديگر از اصحاب نيز در اين كلام با ابن عمر همراهند ; مانند :
1 ـ ابوذر غفارى; وى گفته است : «ما كنّا نعرف المنافقين على عهد رسول الله(صلى الله عليه وآله) إلاّ بثلاث : بتكذيبهم الله ورسوله ، والتخلّف عن الصلاة ، وبغضهم عليَّ بن أبي طالب» [ما در عهد رسول خدا(صلى الله عليه وآله)منافقان را با سه ويژگى مى شناختيم: 1 ـ تكذيب خدا و پيامبر 2 ـ تخلّف از نماز 3 ـ بغض على بن ابى طالب ] .
اين روايت را خطيب در «متّفق»، و محبّ الدين طبرى در «رياض»(2)، و جزرى در «أسنى المطالب»(3) ـ وى مى گويد : تصحيح اين روايت از حاكم نقل شده است ـ و سيوطى در «الجامع الكبير» و ترتيب آن،(4) نقل كرده اند .
2 ـ جابر بن عبد الله انصارى; وى مى گويد :«ما كنّا نعرف المنافقين إلاّ ببغض ـ أو ببغضهم ـ عليِّ بن أبي طالب» [ما منافقان را تنها با دشمنى و بغض آنها نسبت به على بن ابى طالب مى شناختيم] .
اين روايت را احمد در «مناقب»(5)، و ابن عبدالبرّ در «استيعاب»(6) و در حاشيه «إصابه»، و حافظ محبّ الدين در «رياض»(7)، و حافظ هيثمى در «مجمع الزوائد»(8) نقل كرده اند .
3 ـ ابو درداء مى گويد : «إن كنّا نعرف المنافقين ـ معشر الأنصار ـ إلاّ ببغضهم عليَّ بن أبي طالب» [ما گروه انصار، منافقان را از راه دشمنى آنان با على بن ابى طالب مى شناختيم].
آن گونه كه در «تذكره»(9) ابن جوزى آمده ، ترمذى اين روايت را نقل كرده است .
و اين سخنان ، بى پايه و دليل نيست بلكه پشتوانه اين سخنان كلمات پيامبر(صلى الله عليه وآله) درباره على(عليه السلام)است ; كه ما برخى از آنها را ذكر مى كنيم :
1 ـ از امير مؤمنان(عليه السلام) نقل شده است: «والّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة ، إنّه لعهد النبيّ الاُميّ إلىّ : أنّه لايحبّني إلاّ مؤمن ، ولا يبغضني إلاّ منافق» [سوگند به خدايى كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، همانا پيامبر امّى با من عهد بست كه كسى جز مؤمن مرا دوست نداشته باشد و كسى جز منافق با من دشمنى نورزد ] .
مصدر و مدرك اين روايت :
اين روايت را اين بزرگان اهل سنّت ذكر كرده اند: مسلم در «صحيح» ـ آن گونه كه در «كفايه» آمده است ـ ترمذى در جامع خود ولى بدون جمله قسم ، گفته است : «اين روايت حسن و صحيح است»; احمد در «مسند»; ابن ماجه در «سنن»; نسائى در «سنن» و «خصائص»; ابن حجر هيتمى در «صواعق»; ابن حجر عسقلانى در «فتح الباري»; و سيوطى در «جمع الجوامع» و «ترتيب آن» و . . .(10) .
شكل ديگر از اين روايت :
امير مؤمنان(عليه السلام) مى فرمايد : «لو ضربتُ خيشوم المؤمن بسيفي هذا على أن يبغضني ما أبغضني ، ولو صببت الدنيا بجَمّاتها(11) على المنافق على أن يحبّني ما أحبّني ; و ذلك أ نَّه قضى فانقضى على لسان النبيّ الاُمّي(صلى الله عليه وآله)أ نَّه قال : يا عليُّ! لايبغضك مؤمنٌ ، ولايحبّك منافقٌ» [ مؤمن هرگز به من بغض نورزد گرچه بينى او را با اين شمشيرم قطع كنم، و منافق نيز هرگز به من مهر نورزد گرچه تمام دنيا را به او بدهم; زيرا اين حكمى حتمى بود كه بر زبان پيامبر امّى جارى شد و فرمود: يا على! مؤمن هرگز به تو بغض نورزد و منافق نيز هرگز به تو مهر نورزد ] .
اين روايت در «نهج البلاغه»(12) است ، و ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه»(13) مى گويد :
غرض حضرت از اين فصل آن است كه سخن پيامبر درباره او را به ياد آنان بياورد .
2 ـ از امّ سلمه نقل شده است : رسول خدا مى فرمود : ««لا يحبّ عليّاً منافقٌ ولا يبغضه مؤمن»(14)[ هيچ منافقى به على مهر نورزد و هيچ مؤمنى او را دشمن ندارد ] .
3 ـ پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خطبه اى مى فرمايد : «يا أيّها الناس اُوصيكم بحبِّ ذي قرنَيها ، أخي وابن عمّي عليِّ بن أبي طالب ، فإنّه لايحبّه إلاّ مؤمن ولا يبغضه إلاّ منافقٌ»(15) [ اى مردم! شما را به محبّت ذوالقرنينِ اين امّت سفارش مى كنم، برادرم و پسر عمويم على بن ابى طالب، چرا كه تنها مؤمن او را دوست مى دارد و تنها منافق به او كينه مىورزد ] .
4 ـ از ابن عبّاس نقل شده است: پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) نگاه كرد و فرمود : «لايحبّك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق»(16) .
و اين ، از جمله رواياتى است كه امير مؤمنان(عليه السلام) در روز شورا به آن استدلال كرده ، و فرمود : «أَنشُدُكم بالله هل فيكم أحدٌ قال(صلى الله عليه وآله) له : لا يحبّك إلاّ مؤمن ولا يبغضك إلاّ منافق غيري؟ قالوا : اللّهم لا»(17) [ شما را به خدا سوگند مى دهم : آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر درباره او فرموده باشد : «تنها مؤمن او را دوست مى دارد ، و تنها منافق به او كينه مىورزد» ، همگى گفتند : بار خدايا ، نه] .
با اين وصف سزاوار است كه آتش فشان عقده هاى ابن تيميّه از اين حديث منفجر گردد ، و اين حديث را هدف آماج تيرهاى تهمت قرار داده وبراى ناقص جلوه دادن مطلب و خدشه وارد كردن در آن، آن را برانداز و بالا وپايين نمايد .
آرى ، پس از ملاحظه اين روايات به ارزش گفتار بلكه سخن دروغ و من درآوردى ابن تيميّه پى خواهيم برد، آنجا كه مى گويد : «أنَّ الحديثين لم يُروَ واحد منهما في كتب العلم المعتمدة ، ولا لواحد منهما إسناد معروف» [هيچ يك از اين دو روايت در كتاب علمى مورد اعتماد نقل نشده و سند معروفى ندارد] .
براى كسى كه روايات صحيحه امامان و حافظان حديث را غير معتبر، و صحاح و مسانيد خودشان را غير علمى و غير قابل اعتماد مى داند، همين بس كه نشانِ نهايتِ جهل او، و بالاترين ننگ و عار براى هم فكرانش باشد . واقعاً انسان متحيّر است كه او و همفكرانش با وجود چنين عقيده پست و سبكى در اثبات مذهب خود به چه چيزى مى خواهند چنگ بزنند؟!
(ضَعُفَ الطّالِبُ وَالْمَطْلُوب)(18)[ضعيف اند طلب كننده و آنچه طلب شده(19)].
 
 
1 ـ منهاج السنّة 2 : 179 .
2 ـ الرياض النضرة 2 : 215 [3/167] .
3 ـ أسنى المطالب : 8 [ص 57] .
4 ـ كنز العمّال 6 : 390 [13/106 ، ح 36346] .
5 ـ مناقب علي، أحمد بن حنبل [ص 143 ، ح 208] .
6 ـ الاستيعاب 3 : 46 [ القسم الثالث/1110 ، شماره 1855] .
7 ـ الرياض النضرة 2 : 214 [3/167] .
8 ـ مجمع الزوائد 9 : 132.
9ـ تذكرة الخواصّ : 17 [ص 28] .
10 ـ صحيح مسلم [1/120 ، ح 131 ، كتاب الإيمان] ; كفاية الطالب [ص 68 ، باب 3] ; سنن الترمذي 2 : 299 [5/601 ، ح 3736] ; مسند أحمد 1 : 84 [1/135 ، ح 643] ; سنن ابن ماجه 1 : 55 [1/42 ، ح 114] ; السنن الكبرى 8 : 117 [5/47 ، ح 8153] ; خصائص أمير المؤمنين : 27 [118 ، ح 100] ; الصواعق المحرقة : 73 [ص 122] ; فتح الباري 7 : 57 [7/72] ; كنز العمّال 6 : 394 [13/120 ، ح 36385] .
11 ـ [واژه «جمّات» در لغت عرب جايى از كشتى را گويند كه آبهايى كه از تخته هاى آن مى پاشد در آنجا جمع مى شود، و اين واژه ، جمع «جمّ» است و «جمّ» به معنى «بسيار» آمده و منظور از آن در روايت اين است كه اگر همه دنيا را در دامن او بريزم او . . .] .
12 ـ نهج البلاغة : 477 ، حكمت 45 ; شرح نهج البلاغة [18/275 ، حكمت 108] .
13 ـ شرح نهج البلاغة 4 : 264 .
14ـ مراجعه شود : سنن ترمذى 2 : 213 [5/594 ، ح 3717] ، او صحّت روايت را تأييد كرده است; المصنّف ، ابن أبي شيبه [12/77 ، ح12163] ; المعجم الكبير [23/375 ، ح 886]; الرياض النضرة [3/166]; كنز العمّال [11/599 ، ح 32884 ; 622 ، ح 33026] .
لايحبّه إلاّ مؤمن ولا يبغضه إلاّ منافقٌ»(1) [ اى مردم! شما را به محبّت ذوالقرنينِ اين امّت سفارش مى كنم، برادرم و پسر عمويم على بن ابى طالب، چرا كه تنها مؤمن او را دوست مى دارد و تنها منافق به او كينه مىورزد ] .
15ـ مناقب عليّ ، احمد بن حنبل [ص 214 ، ح 292] ; الرياض النضرة [3/166] ; شرح نهج البلاغة [9/172 ، خطبه 154] ; تذكرة الخواصّ [ص 28] .
16 ـ مراجعه شود: مجمع الزوائد حافظ هيثمى 9 : 133.
17 ـ مراجعه شود: حديث مناشده [سوگند دادن حضرت آنان را در مناقب خوارزمی : 217[ ص 313، ح 314]. فرائد السمطین، امام حموینی [ 1/319، ح 251]. و شرح نتهج البلاغه، ابن ابی الحدید 2: 61[ 6/167] خطبه 73.
18ـ حج: 73
19ـ شفیعی شاهرودی،   گزيده اى جامع از الغدير، ص 311.