آيا ادعاى ابن تيميه در باره جعلى بودن شأن نزول آيه ولايت نزد شيعه صحيح است؟
سؤال: آيا ادعاى ابن تيميه در باره جعلى بودن شأن نزول آيه ولايت نزد شيعه صحيح است؟
جواب: او مى گويد :
بعضى از جاعلان درباره آيه : (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)(1)[سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند; همانها كه نماز را برپا مى دارند، و در حال ركوع، زكات مى دهند ]حديث دروغى وضع كرده ، مى گويند : اين آيه درباره «على» هنگامى كه انگشترش را در نماز صدقه داد نازل شده است ، در حالى كه اين حديث به اجماع محدّثانِ آگاه ، دروغ محض است(2) .
آنگاه وى با يك سرى حرفهاى پوچ و بيهوده كه زياد اينگونه سخنان را در برابر نصوص در كتاب «منهاج السنة» خود تكرار مى كند و نمونه اش در مبحث ردّ شمس، و بحث آيه تطهير(3) ، و آيه مودّت(4)، و حديث مؤاخات و غيره نيز آمده، بر جعلى بودن اين حديث استدلال كرده آن را ردّ مى نمايد .
در پاسخ مى گوييم: تصور نمى شود كه بى شرمى و وقاحت ، انسان را به جايى برساند كه همه حقايق را زير پا گذارد و روايتى كه سندش به امير مؤمنان ، ابن عبّاس ، ابوذر ، عمّار ، جابر انصارى ، ابورافع ، انس بن مالك ، سلمة بن كهيل ، و عبدالله بن سلام منتهى مى شود ، و امامان و حافظان حديث آن را نقل كرده اند ، را دروغ پنداشته و در خيال باطل خود بر جعلى بودن آن ادّعاى اجماع كند . آرى ، اين اجماع نيز مانند اجماع هاى ديگرش بى پايه و دور از صدق و راستى است .
نمى دانيم او چگونه مى گويد : اهل علم ، بر دروغ بودن آن اجماع دارند ، در حالى كه آنان در دو جا به اين آيه شريفه و اين حديث استدلال كرده و آن را از آيات الأحكام(5) شمرده اند : يكى : در احكام نماز كه آيا نماز با انجام كارهاى كوچك باطل مى شود يا نه؟ دوم : در صدقه مستحبى كه آيا زكات ناميده مى شود يا خير؟ و اينها به صراحت نشان مى دهند كه آنان در صحّت حديث اتّفاق نظر دارند .
و همچنين متكلّمانى كه خواسته اند آن را مورد نقد و بررسى قرار دهند ، بدون خدشه در سند ، تنها پيرامون دلالتش بحث كرده اند ، حتّى برخى با وجود نقدى كه بر دلالتش دارند گفته اند : اصل حديث نزد همه مفسّران ثابت است و اگر بحثى هم هست تنها درباره معناى آن است . همه اينها به خوبى نشان مى دهد كه صحّت حديث نزد همه مفسّران و متكلّمان و فقها پذيرفته شده است .
علاوه بر اينها، محدّثان و حافظان حديث در آثار و تأليفاتشان آن را آورده و در برابر آن تواضع و خشوع كرده و آن را نقل كرده اند ، حتّى برخى از آنها به صحّت آن تصريح كرده اند . با توجّه به اينها ، اين پرسش مطرح مى شود كه اجماع ابن تيميّه از كجا پيدا شده و اهل اجماعِ او از كدام نقطه زمين روييده اند؟! در اينجا تعدادى از راويان يا قبول كنندگان حديث را بر مى شماريم:
1 ـ ابو جعفر إسكافى معتزلى ، متوفّاى (240) ; وى اين حديث را در رساله اى كه در ردّ جاحظ نگاشته ، آورده است(6) .
2 ـ حافظ ابو عبدالرحمن نسائى، صاحب سنن، متوفّاى (303)، در «صحيح» خود.
3 ـ ابن جرير طبرى ، متوفّاى (310); وى در تفسير خود حديث را با چندين طريق نقل كرده است(7) .
4 ـ حافظ ابوبكر جصّاص رازى ، متوفّاى (370)، در «أحكام القرآن» با چندين طريق(8) .
5 ـ ابو القاسم جار الله زمخشرى حنفى ، متوفّاى (538); وى در تفسير «كشّاف»(9) حديث را آورده و مى گويد :
اگر كسى اشكال كند كه واژه به كار رفته ، يعنى «مؤمنين»، جمع است ، پس فرد نمى تواند مراد باشد! در پاسخ مى گويم: اگر چه صدقه دهنده و سبب يك نفر بوده است ، لكن به صورت جمع آورده شده تا ديگران را براى انجام چنين كارى و رسيدن به ثواب آن تشويق نمايد.
6 ـ حافظ ابو القاسم ابن عساكر دمشقى، متوفّاى (571)، با طرق متعدّد در تاريخ شام(10) .
7 ـ عزّ الدين ابن ابى الحديد معتزلى، متوفّاى (655)، در «شرح نهج البلاغه»(11) .
8 ـ قاضى ناصر الدين بيضاوى شافعى، متوفّاى (685)، در «تفسير» خود(12) .
9 ـ جلال الدين سيوطى شافعى ، متوفّاى (911)، در «الدرّ المنثور»(13) با چندين طريق .(14)
1ـ مائده : 55 .
2ـ منهاج السنّة 1 : 156 .
3ـ أحزاب : 33 ;
4ـ شورى : 23 .
5 ـ چنانكه جصّاص در أحكام القرآن [2/446] و ديگران [مانند نسفى در تفسير خود 1/289 ، والكيا طبرى در أحكام القرآن 3/84] بيان كرده اند .
6ـ نقض العثمانيّة [ص 319] .
7ـ جامع البيان 6 : 186 [مج 4/ ج 6/288] .
8ـ أحكام القرآن 2 : 542 [2/446] .
9ـ الكشّاف 1 : 422 .
10 ـ تاريخ مدينه دمشق [12/305 ; و در ترجمة الإمام عليّ بن أبي طالب(عليه السلام) ـ چاپ تحقيق شده ـ شماره 915 ; و در ترجمة عمر بن عليّ] .
11 ـ شرح نهج البلاغة 3 : 275 [13/277 ، خطبه 238] .
12ـ تفسير بيضاوى : 345 [1/272] .
13ـ الدرّ المنثور 2 : 293 [3/105] .
14. شفیعی شاهرودی، گزيده اى جامع از الغدير، ص 299.