حدیث قرطاس
مورد دوم از سرپيچي صحابه از دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم):
حديث قرطاس است كه در آخرين لحظات حيات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاد. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور مي دهد كه براي من قلم و كاغذي بياوريد؛ ولي متأسفانه، اينها تمرّد ميكنند و نسبت هذيان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي دهند.
در اين قضيه، مضافاً بر تمرّد از دستور نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و منكر شدن آيه:
و ما آتاكم الرسول فخذوه (سوره حشر/آيه7)
و ما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى (سوره نجم/آيه4-3)
، به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت هذيان هم مي دهند.
چه فرقي است ميان نسبت هذيان صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و نسبت جنون كه مشركان به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دادند؟!
نزديك 21 مورد از اين قضيه را در صحيح بخاري و صحيح مسلم آورده اند و من هم يك مورد آن را با تحليل ذكر مي كنم: در صحيح مسلم از ابن عباس آمده است كه:
يَوْمُ الْخَمِيسِ وَ مَا يَوْمُ الْخَمِيسِ. ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ حَتَّى رَأَيْتُ عَلَى خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ. قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم: «ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَ الدَّوَاةِ - أَوِ اللَّوْحِ وَ الدَّوَاةِ - أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم يَهْجُرُ.
روز پنجشنبه، چه پنجشنبه دردناكي. ابن عباس گريه مي كرد و قطرات اشكش مانند دانه هاي مرواريد از گونه هايش سرازير بود. ابن عباس گفت: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: براي من قلم و دواتي بياورد - يا كاغذ و دوات - تا بنويسم براي شما چيزي را كه هرگز گمراه نشويد. صحابه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هذيان ميگويد.
صحيح مسلم، ج5، ص75، ح4124، كتاب الوصية باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء
مسئله كوچكي نبوده است! حتي فراتر از نماز و زكات و حج و يك دستور عادي است. از اين آقايان سؤال مي كنيم كه آيا در طول اين 23 سال، آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستوري داده كه اگر آن را اطاعت كنيد، هرگز گمراه نمي شويد؟ پس معلوم ميشود كه مسئله اي حياتي است بين گمراهي هميشگي امت يا جاودانگي امت. پس بايد صحابه، سراپا گوش و اطاعت و پيروي مي بردند و بايد عرض مي كردند كه يا رسول الله! از شما به يك اشاره و از ما به سر دويدن. آنجا، جاي اين حرف بود، نه اينكه بگويند - نستجير بالله - او هذيان مي گويد. بايد گفت: إنا لله و إنا إليه راجعون.
همچنين در صحيح بخاري اينگونه آمده است:
فَذَهَبُوا يَرُدُّونَ عَلَيْهِ.
صحيح بخاري، ج5، ص137، ح4431، كتاب المغازي، باب مرض النبى و وفاته
در بعضي از جاها آمده كه:
و قد اختلفوا و قال بعضهم ائتوا له كتابا و خالف عمر و من معه
خليفه دوم و طرفدارانش، مخالفت كردند
آنهايي كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چماق بدست به مدينه ريختند و:
قد تضايق بهم السكك كوچه هاي مدينه، توان گنجايش آنها را نداشت.
تاريخ الطبري، ج2، ص458
دسته اي گفتند: كاغذ و قلم بياوريد و دسته اي گفتند نياوريد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم با ديدن اختلاف اينها، فرمود:
فاختلفوا و قال: قوموا عني و لا ينبغي عندي التنازع.
از منزل من برويد بيرون صحيح بخاري، ج1، ص37
پيامبري كه مفتخر به: و إنك لعلى خلق عظيم (سوره قلم/آيه4)
است، جمعيت را از منزلش بيرون كرد. در اينجا يك نكته ظريفي است كه كمتر به آن توجه شده است و من مي خواهم به عنوان يادگاري، خدمت دوستان عرض كنم: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه چيزي را مي خواست بنويسد؟ برويم سراغ شارحين صحيح بخاري و صحيح مسلم و ببينيم كه مراد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه بوده است؟
آقاي نووي، متوفاي 676 هجري، تنها كسي است كه صحيح مسلم را شرح كرده است و تنها شرح جامع و مبسوط صحيح مسلم، شرح آقاي نووي است. ايشان ميگويد:
فقد اختلف العلماء في الكتاب الذي هم النبي (صلى الله عليه و سلم) به، فقيل أراد أن ينص على الخلافة في إنسان معين لئلا يقع نزاع و فتن.
علماء، اختلاف كرده اند بر منظور و مراد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نوشتن آن نامه. يكي از اقوال اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواست بر خلافت يك انسان معين تصريح و نص كند، تا بعد از او، اختلاف و فتنه اي برنخيزد.
شرح مسلم للنووي، ج11، ص90
آقای عبدالستاری که می گویی پیامبرتا دوماه بعد از مرگش به این موضوع اشاره نکرده شما چه می گویید
پس معلوم ميشود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همان تعبير قرآن را مي خواهد بگويد كه فرمود:
و إن لم تفعل فما بلغت رسالته (سوره مائده/آيه67)
آنها هم فهميدند كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين را بنويسد، با اين نوشتن، تمام آرزوهايشان به هم مي ريزد. وقتي اينجا بيايد بنويسد كه بعد از من، حضرت علي (عليه السلام) خليفه است، ديگر قابل انكار نيست و همه چيز به هم مي ريزد؛ لذا هيچ راهي نداشتند جز اينكه بيايند در برابر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قاطعانه بايستند و نسبت هذيان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بدهند. حتی اگر باز هم پیامبرمی نوشت بعد از مرگش به او می گفتند که پیامبر حالش خوب نبوده و در حال هزیان این را نوشته و چون پیامبر دید که جلوی او به خودش گفتند که دارد هزیان می گوید از نوشتن نامه خودداری کرد چون می دانست بعد از این تهمت بزرگ نامه هم اثر نمی کند
آقاي ابن حجر عسقلاني، متوفاي 852 هجري، از ديگر استوانههاي علمي اهل سنت است و موقعيت علمي او از آقاي نووي بالاتر است. براي صحيح بخاري، شروح متعدد نوشته شده و مفصل ترين و معتبرترين و معتمدترين شرح، كتاب فتح الباري في شرح صحيح البخاري براي آقاي ابن حجر عسقلاني است. ايشان ميگويد:
فقيل كان أراد أن يكتب كتابا ينص فيه على الاحكام ليرتفع الاختلاف و قيل بل أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع بينهم الاختلاف. گفته شده: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواست به احكامي تصريح كند تا اختلاف را رفع كند، همچنين گفته شده: بلكه مي خواست اراده كند بر تصريح اسامي جانشينان بعد از خود، تا بين امت خويش اختلاف نيفتد.
فتح الباري لإبن حجر عسقلاني، ج1، ص186
يعني همان حديثي كه فرمود:
خلفائي بعدي اثنا عشر
يا:
هذا الدين قائما حتي يلي امرهم اثنا عشر
كه در جاهاي مختلف صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده وبعضی از آقايان علمای سنی توجيه ميكنند كه منظور از اين 12 خليفه، خلفاء راشدين و معاويه و يزيد و ... هستند.
همين تعبير را آقاي عيني در كتاب عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، ج2، ص171 آورده است. البته اعتبار اين كتاب، مانند فتح الباري ابن حجر نيست، ولي ايشان منصف تر از آقاي ابن حجر است و خيلي از مسائلي را كه آقاي ابن حجر شرح نكرده و از آن گذشته، آقاي عيني آنها را بطور واضح و روشن بيان كرده است. كتاب ديگري كه در اين زمينه نوشته شده است، كتاب ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري براي آقاي قسطلاني است كه در ج1، ص207 ميگويد:
هدف پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين بود كه مي خواست اسامي خلفاء را در اين نامه، به صراحت بيان كند تا اختلاف و نزاعي پيدا نشود.
خوب، آقاي عبدالستار اينها را به ما جواب بدهيد.
آیا این جمله علمای شما نیست که می گویند همانند آقای قرضاوی » شيعه با اعتقاد به وصايت، مذهب باطلي است و صحابه را زير سؤال مي برد، نسبت به عبارات آقايان قسطلاني و عيني و ابن حجر و نووي، چه توجيهي داريد؟
از اينها روشن تر اينكه، آقاي ابن ابي الحديد معتزلي سني، با صراحت در شرح نهج البلاغه، ج12، ص21 ميگويد:
گفتگويي ميان آقاي ابن عباس و خليفه دوم رخ داد. خليفه دوم ميگويد آن روزي كه شما هم در كنار بستر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودي و او مي خواست نامه اي بنويسد، آيا متوجه شدي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چه مي خواست بنويسد؟ ابن عباس ميگويد: شما بگوييد. خليفه دوم ميگويد:
و لقد اراد في مرضه أن يصرح بإسم عليّ فمنعته
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آن روز كه مريض بود، اراده كرد تا تصريح كند بر نام علي، ولي من مانع شدم.
آقاي ابن ابي الحديد معتزلي، سني است نه شيعه و اين جمله كتابش، مخالف با ضروريات عقيده شيعه است كه گفت:
الحمد لله ... و قدم المفضول على الأفضل
شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج1، ص3
در اين كتاب، دلائلي متعددي آورده بر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان. در اين كتاب، صراحتا معتقد به كفر حضرت ابوطالب (عليه السلام) است و حال آنكه كفر حضرت ابوطالب (عليه السلام) از ديدگاه شيعه، جزء اباطيل است و هيچ بچه شيعه اي قائل به كفر ايشان نيست و ده ها دليل ديگر داريم كه آقاي ابن ابي الحديد سني است نه شيعه. حتي او ظلم به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را به تمسخر مي گيرد و از خليفه اول و خليفه دوم دفاع مي كند. پس با اين مسائل مطرح شده، شيعه نيازي ندارد كه با اعتقاد به وصايت، خيانت صحابه را ثابت كند و اين كتابهاي صحيح بخاري و صحيح مسلم شماست كه اين مطلب را ثابت مي كند.