امامت و ولایت اهلبیت در قرآن

امامت و ولایت اهلبت در قرآن

 آیه هدایت 

از جمله آياتي که دلالت بر امامت و ولايت و مرجعيّت ديني اهل بيت‏عليهم السلام دارد آيه «هدايت» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)؛ [1]  

«همانا تو بيم دهنده‏اي و براي هر قومي هدايتگري است.»

فريقين در ذيل اين آيه رواياتي را نقل کرده‏اند که دلالت دارد بر اين‏که بيم دهنده اين امت رسول خداصلي الله عليه وآله است و تنها هدايت‏گر بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله، امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام است. اينک آيه را با احاديثي که در ذيل آن آمده مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

الفاظ حدیث پیرامون آیه هدایت

راویان حدیث و بررسی صحت آن پیرامون آیه هدایت

پاسخ به شبهات آیه هدایت

دلالت آیه هدایت

احادیث هم مضمون پیرامون آیه هدایت

 


 

 آيه اولي الامر

از جمله آياتي که مي‏توان بر ولايت و امامت و مرجعيت ديني اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام استدلال نمود، آيه «اولي الامر» است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ [1]  «اي مؤمنين! خدا را اطاعت کنيد و رسول و اولي الامر از ميان خود را اطاعت نماييد.» از آنجا که از اين آيه تأييدي بر امامت اهل بيت‏عليهم السلام استفاده مي‏شود، به طور مختصر به بحث از آن مي‏پردازيم.

[1] سوره نساء، آيه 59.

معنای مفردات آیه و همچنین اقوال آیه اولی الامر

اولي الامر در روايات اهل سنت

بررسي احاديث شيعه درباره آیه اولی الامر

تفسير قرآن به روايات (آیه اولی الامر)

عصمت اولي الامر

بررسی دیدگاه اهل تسنن پیرامون آیه اولی الامر

شبهات فخر رازی درباره آیه اولی الامر

راویان نزول آیه اولی الامر در شان اهلبیت

بررسی کلی آیه هدایت

آيه هدايت

از جمله آياتي که دلالت بر امامت و ولايت و مرجعيّت ديني اهل بيت‏عليهم السلام دارد آيه «هدايت» است. خداوند متعال مي‏فرمايد:

 (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)؛ [1]  

«همانا تو بيم دهنده‏اي و براي هر قومي هدايتگري است.»

فريقين در ذيل اين آيه رواياتي را نقل کرده‏اند که دلالت دارد بر اين‏که بيم دهنده اين امت رسول خداصلي الله عليه وآله است و تنها هدايت‏گر بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله، امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام است. اينک آيه را با احاديثي که در ذيل آن آمده مورد بررسي قرار مي‏دهيم.

الفاظ حدیث پیرامون آیه هدایت

راویان حدیث و بررسی صحت آن پیرامون آیه هدایت

پاسخ به شبهات آیه هدایت

دلالت آیه هدایت

احادیث هم مضمون پیرامون آیه هدایت

 

الفاظ حدیث پیرامون آیه هدایت

الفاظ حديث

اهل سنّت در ذيل آيه «هدايت» احاديثي صحيح السند نقل کرده، و شأن نزول آيه را پيامبرصلي الله عليه وآله و امام علي‏عليه السلام دانسته‏اند. اينک به بررسي برخي از احاديث صحيح السند مي‏پردازيم:

 >روايت احمد بن حنبل

>روايت طبري

>روايت حبري

>روايت ابن عساکر

>روايت حاکم حسکاني

>روايت حاکم نيشابوري


روايت احمد بن حنبل

عبداللَّه بن احمد بن حنبل، از عثمان بن ابي شيبه، از مطّلب بن زياد، از سدّي، از عبد خير، از امام علي‏عليه السلام در تفسير آيه (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ) نقل کرده که فرمود: «رسول خدا منذر و هادي مردي از بني هاشم است.» [1] .

 [1] مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 126.

 

>بررسي سند حديث

- عبداللَّه بن احمد حنبل؛ وي احتياج به توثيق نزد اهل سنّت ندارد.

- عثمان بن ابي شيبه؛ وي همان عثمان بن محمّد بن ابراهيم بن عثمان عبسي است که ابن حجر او را «ثقه، حافظ مشهور» معرفي کرده، و از کساني دانسته که بخاري، مسلم و ابن ماجه از او روايت نقل کرده‏اند. [1] .

- مطلّب بن زياد؛ کسي است که ابن حجر او را «صدوق» معرفي کرده است. [2] .

- سدّي؛ همان اسماعيل بن عبد الرحمن است که پنج نفر از صاحبان صحاح از او روايت نقل کرده و ابن حجر، نيز او را صدوق دانسته است. [3] .

- عبد خير؛ همان عبد خير بن يزيد است که از رجال صحاح ستّه به حساب مي‏آيد. و بنابر نقل ابن حجر او ثقه است. [4]  و بنابر نقل ابن عبدالبر او زمان پيامبرصلي الله عليه وآله را درک کرده ولي از او روايت نشنيده است. ولي از بزرگان اصحاب علي‏عليه السلام به حساب مي‏آيد که ثقه و مأمون است. [5] .

[1] تقريب التهذيب، ج 2، ص 13.

[2] تقريب التهذيب، ج 2، ص 254.

[3] تقريب التهذيب، ج 1، ص 71.

[4] تقريب التهذيب، ج 1، ص 470.

[5] الاستيعاب، ج 3، ص 1005.

بقبه روایات در ادامه مطلب لطفا کلیک نمایید

ادامه نوشته

راویان حدیث و بررسی صحت آن پیرامون آیه هدایت

 راويان حديث از صحابه

تعدادي از صحابه اين حديث را نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام.

2 - عبداللَّه بن عباس.

3 - عبداللَّه بن مسعود.

4 - جابر بن عبداللَّه انصاري.

5 - بريده اسلمي.

6 - ابوبرزه اسلمي.

7 - يعلي بن مره.

8 - ابوهريره دوسي.

9 - سعد بن معاذ.

  

راويان حديث از علماي عامه

جماعتي از علماي اهل سنّت اين احاديث را در کتب خود نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - احمد بن حنبل. [1] .

2 - طبري. [2] .

3 - حاکم نيشابوري. [3] .

4 - حبري. [4] .

5 - ابن عساکر. [5] .

6 - حاکم حسکاني. [6] .

7 - فخر رازي. [7] .

8 - ابن کثير. [8] .

9 - شوکاني. [9] .

10 - طبراني. [10] .

11 - خطيب بغدادي. [11] .

12 - هيثمي. [12] .

13 - سيوطي. [13] .

و ديگران از علماي اهل سنّت که حدود 40 نفر از آنان اين حديث را در کتب خود آورده‏اند.

[1] مسند احمد، ج 1، ص 126.

[2] جامع البيان، ج 12، ص 72.

[3] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 129.

[4] تفسيرحبري، ص281.

[5] ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ مدينه دمشق، ج 2، ص 417 - 415.

[6] شواهد التنزيل، ج 1، ص 395 - 318.

[7] تفسير رازي، ج 19، ص 14.

[8] تفسير القرآن العظيم، ج 2، ص 501.

[9] فتح القدير، ج 3، ص 66.

[10] المعجم الصغير، ج 1، ص 261.

[11] تاريخ بغداد، ج 12، ص 372.

[12] مجمع الزوائد، ج 7، ص 41.

[13] درّ المنثور، ج 4، ص 45.


صحت حديث

صحت حديث را از راه‏هاي مختلف مي‏توان به اثبات رسانيد:

 >تصريح به صحت

>نقل حديث به سند صحيح

 

تصريح به صحت

برخي از علماي اهل سنّت، تصريح به صحت اين احاديث نموده‏اند که از آن جمله است:

1 - حاکم نيشابوري در «مستدرک»، سيوطي نيز تصحيح آن را نقل کرده است.

2 - ضياء مقدس در «المختاره» بنابر نقل سيوطي.

 

نقل حديث به سند صحيح

برخي از علماي اهل سنّت نيز حديث مورد بحث را با سند صحيح نقل کرده‏اند از جمله:

1 - عبداللَّه بن احمد بن حنبل.

2 - حبري.

3 - حاکم حسکاني از جوهري، از مرزباني، از علي بن محمّد حافظ از حبري.

4 - طبراني از فضيل بن هارون بغدادي....

5 - خطيب بغدادي، از محمّد بن عبداللَّه، از طبراني.

6 - ابن عساکر با سندهاي مختلف که برخي از آن‏ها صحيح است.

7 - طبري در تفسيرش.

پاسخ به شبهات آیه هدایت

پاسخ به شبهات

بعد از بررسي احاديث به پاسخ‏گويي شبهاتي مي‏پردازيم که از سوي اهل سنّت نسبت به اين احاديث وارد شده است:

 >ضعف سند

>امام علي‏ يکي از هاديان

>امام علي‏ و اصحاب

>پيامبر، هادي امت

>هدايت مردم به غير امام علي‏


ضعف سند

ابوالفرج ابن جوزي بعد از نقل حديث مورد نظر از ابن عباس مي‏گويد: «اين از موضوعات و مجعولات رافضه است.» [1] .

ذهبي نيز بر روايت حاکم نيشابوري تعليقه زده و آن را دروغ دانسته و واضع آن را تقبيح کرده است. [2] .

ابن کثير نيز مي‏گويد: «در اين حديث مطالب منکر وجود دارد.» [3] .

پاسخ: اوّلاً: ابو الفرج ابن جوزي کسي است که علماي اهل سنّت به تضعيفات او توجهي ندارند، مگر آن‏که به دليل قطعي ضعف راوي ثابت شود. و به همين جهت است که ابوحيان جرأت نکرده که حکم به ضعف حديث کند و تنها به تشکيک در صحت آن اکتفا کرده است.

ثانياً: قول به کذب يا جعل، ادعايي بيش نيست، و به مجرد ادعا نمي‏توان مطلبي را ثابت کرد.

ثالثاً: در اين حديث چه امر منکري وجود دارد، جز اين‏که با عقايد اهل سنّت سازگاري ندارد. و به همين جهت است که ادعاي جعل آن را نموده‏اند.

[1] زاد المسير، ج 4، ص 307.

[2] تلخيص المستدرک، ج 3، ص 130.

[3] تفسير ابن کثير، ج 2، ص 433و434.

 


امام علي‏ يکي از هاديان

ابوحيان مي‏گويد: «اگر روايت ابن عباس صحيح باشد مقصود آن است که رسول خداصلي الله عليه وآله علي بن ابي طالب را نمونه‏اي از علما و هاديان امت قرار داده است، گويا فرموده: تو اي علي! اين وصف تو است، تا ابوبکر و عمر نيز داخل در آيه شدند....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: اين معنا تأويلي بدون مورد است.

ثانياً: اگر رسول خداصلي الله عليه وآله چنين اراده‏اي داشت، هيچ کس را نمونه قرار نمي‏داد بلکه مي‏فرمود: من بيم دهنده و علماي امت من هاديان اين امّتند. يا مي‏فرمود: من بيم دهنده و اصحاب من همگي هاديان اين امّتند.

ثالثاً: چه ضرورتي دارد که ابوبکر و عمر را در مفاد اين آيه داخل کنيم؟ به چه دليل امامت و خلافت آن دو به اثبات رسيده است؟

رابعاً: اين توجيه با حصر موجود در برخي از روايات سازگاري ندارد؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «... بک يهتدي المهتدون بعدي»؛ «تنها به تو - اي علي‏عليه السلام - است که هدايت شوندگان بعد از من هدايت مي‏يابند.»

[1] البحر المحيط، ج 5، ص 367 و 368.

 


امام علي‏ و اصحاب

فضل بن روزبهان مي‏گويد: «بر فرض صحت حديث مي‏توان گفت که علي هدايت‏گر است. و اين منافات ندارد که همه اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله هدايت‏گر باشند؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «أصحابي کالنجوم.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: اين توجيه با حصر در برخي روايات سازگاري ندارد.

ثانياً: در رساله‏اي مستقل حديث «اصحابي کالنجوم» را نقد کرده‏ايم و ثابت کرديم که به تصريح عده‏اي از علماي اهل سنّت اين حديث جعلي بوده و يا ضعيف السند است.

[1] احقاق الحق، ج 3، ص 93.

 


پيامبر، هادي امت

ابن تيميه مي‏گويد: «اين کلام را نمي‏توان به پيامبرصلي الله عليه وآله نسبت داد؛ زيرا ظاهر قول «أنا المنذر، وبک يا عليّ يهتدي المهتدون» اين است که هدايت فقط به توسط علي‏عليه السلام است نه پيامبرصلي الله عليه وآله در حالي که هيچ مسلماني چنين سخني نمي‏گويد....» [1] .

و نيز مي‏گويد: «خداوند تعالي محمّد را هادي قرار داده و فرموده: (إِنَّکَ لَتَهْدي إِلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) حال چگونه شما کسي را هادي قرار مي‏دهيد که در قرآن به چنين صفتي توصيف نشده است.» [2] .

پاسخ:

 اين اشکال از سوء فهم و عناد ابن تيميه سرچشمه گرفته است؛ زيرا همه قبول داريم که پيامبرصلي الله عليه وآله هادي امام علي‏عليه السلام و همه امت در زمان حيات خود مي‏باشد، ولي علي‏عليه السلام هادي امت بعد از حيات رسول خداصلي الله عليه وآله است. و اين صريح حديث صحيح السند است که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «بک يهتدي المهتدون من بعدي»، که متأسفانه ابن تيميه کلمه «بعدي» را يا نديده و يا از آن تجاهل کرده است.

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 143 - 139.

[2] منهاج السنة، ج 7،ص 143 - 139.

 


هدايت مردم به غير امام علي‏

ابن تيميه مي‏گويد: «ظاهر جمله «بک يهتدي المهتدون» اين است که هر کس از امت محمّد هدايت يافت، به توسط علي بوده است، و اين دروغي آشکار است؛ زيرا بسياري از مردم به پيامبر ايمان آورده و هدايت يافتند و وارد بهشت شدند در حالي که سخني از علي‏عليه السلام نشنيدند. و بيشتر کساني که به پيامبرصلي الله عليه وآله ايمان آوردند و به او هدايت يافتند، در هيچ چيز به علي هدايت نيافتند. و نيز کشورها و شهرها فتح شد و مردم آن‏ها ايمان آورده و هدايت يافتند، بدون اين‏که از علي چيزي شنيده باشند، بلکه همگي به توسط صحابه غير از او هدايت يافتند. پس چگونه جايز است که اين جمله را قبول کنيم که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «بک يهتدي المهتدون؟».» [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: همان‏گونه که در جواب اشکال قبل اشاره شد، در حديث چنين آمده که امام علي‏عليه السلام بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله تنها هدايت‏گر به حقّ و حقيقت است و اين منافات ندارد که در زمان حيات رسول خداصلي الله عليه وآله هر دو مشترکاً و با رهبري رسول خداصلي الله عليه وآله هدايت‏گر امت بوده‏اند.

ثانياً: چه کسي گفته که تمام کساني که در زمان حيات رسول خداصلي الله عليه وآله و بعد از وفات آن حضرت ايمان آورده‏اند، از امام علي‏عليه السلام بهره نبرده‏اند. ما در بحث سفينه در جواب ابن تيميه مفصّل به اين موضوع پرداخته‏ايم.

ثالثاً: چه کسي گفته هر کس از غير راه امام علي‏عليه السلام بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله هدايت يافته، به هدايت حقيقي و واقعي هدايت يافته است؟ مطابق اين حديث هدايت واقعي تنها از راه امام علي‏عليه السلام است.

[1] منهاج السنة، ج 7، ص 143 - 139.

 

احادیث هم مضمون پیرامون آیه هدایت

احاديث ديگر

مضمون اين احاديث که ذکر شد در احاديث ديگري نيز که در غير مورد آيه «هدايت» وارد شده نيز يافت مي‏شود. اينک به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 - ابن عساکر و ديگران از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل کرده‏اند که فرمود: «عليّ راية الهدي»؛ [1]  «علي‏عليه السلام پرچم هدايت است.»

2 - و نيز نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «إنّ علياً مدينة هدي فمن دخلها نجي ومن تخلّف عنها هلک»؛ [2]  «همانا علي‏عليه السلام شهر هدايت است، پس هر کس داخل آن شهر شود هدايت يافته و هر کس از آن تخلف کند، هلاک شده است.»

3 - و نيز فرمود: «من أراد أن يحيي حياتي ويموت مماتي ويسکن جنّة الخلد الّتي وعدني ربّي فليتولّ عليّ بن أبي طالب، فإنّه لن يخرجکم من هديً ولن يدخلکم ضلالة»؛ [3]  «هر کس مي‏خواهد همانند من زندگي کند و همانند من بميرد و ساکن بهشت خلد شود که پروردگار من وعده آن را داده است، پس بايد به ولايت علي بن ابي طالب ملتزم شود؛ زيرا او هرگز شما را از هدايت خارج نکرده و هرگز در گمراهي وارد نخواهد کرد.»

4 - ابن عساکر نيز به سندش از حذيفه نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله خطاب به علي‏عليه السلام فرمود: «جعلتک عَلَماً فيما بيني وبين أمّتي فمن لم يتّبعک فقد کفر»؛ [4]  «من تو را عَلَم هدايت بين خودم و بين امّتم قرار دادم، پس هر کس تو را پيروي نکند به طور حتم کافر است.»

5 - ابن المغازلي شافعي به سندش از ابن عباس نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله درباره علي‏عليه السلام فرمود: «... وأنت العَلَم ما بيني وبين أمّتي من بعدي»؛ [5]  «و تو نشانه هدايت بين من و بين امت من بعد از من هستي.»

6 - احمد بن حنبل به سند خود از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «إن تؤمّروا عليّاً - ولا أراکم فاعلين - تجدوه هادياً مهديّاً يأخذ بکم الطريق المستقيم»؛ [6]  «و اگر شما علي را امير خود قرار دهيد - که نمي‏بينم چنين کنيد - او را هدايت‏گرِ هدايت شده خواهيد يافت که شما را به راه مستقيم رهنمون خواهد کرد.»

7 - حاکم نيشابوري به سند خود از ابوذر نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «من أطاعني فقد أطاع اللَّه ومن عصاني فقد عصي اللَّه ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصي عليّاً فقد عصاني»؛ [7]  «هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا معصيت کند خدا را نافرماني کرده است. و هر کس علي را پيروي کند، مرا پيروي کرده و هر کس علي را نافرماني کند مرا نافرماني کرده است.»

8 - هيثمي به سند خود از بريده نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «ما بال أقوام يتنقّصون عليّاً؟! من تنقّص عليّاً فقد تنقّصني ومن فارق عليّاً فقد فارقني، إنّ عليّاً منّي وأنا منه...»؛ [8] . «چه شده مردماني را که به علي ايراد مي‏گيرند؟! هر کس به علي ايراد وارد کند مرا ايراد کرده و هر کس از علي جدا شود از من جدا شده است. همانا علي از من و من از اويم.»

[1] تاريخ دمشق، ج 42، ص 330، ح 8892؛ حلية الاولياء، ج 1، ص 66.

[2] ينابيع المودة، ج 1، ص 220، ح 39.

[3] مستدرک حاکم، ج 3، ص 128.

[4] ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ دمشق، ج 2، ص 489.

[5] مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 50.

[6] مسند احمد، ج 1، ص 108.

[7] مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.

[8] مجمع الزوائد، ج 9، ص 128؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 123.

دلالت آیه هدایت

دلالت حديث

آيه «هدايت» با رواياتي که در ذيل آن وارد شده، مي‏تواند دلالت خوبي بر امامت و ولايت و مرجعيّت ديني اهل بيت‏عليهم السلام و در رأس آن‏ها امام علي‏عليه السلام داشته باشند و اين معاني از قرايني به دست مي‏آيد:

1 - مراد از هدايت در کلام پيامبرصلي الله عليه وآله، هدايت مطلق و راهنمايي به حقّ و واقع امر است، وگرنه لازم بود که گفته شود: «علماء امّتي الهادون من بعدي» علماء امت من هاديان بعد از من هستند؛ زيرا همه علما هدايت‏گران به دين خدايند.

2 - قرينه حصري که در برخي از احاديث آمده است؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله خطاب به امام علي‏عليه السلام فرمود: «تنها به توسط تو است که هدايت شوندگان بعد از من به هدايت مي‏رسند.

3 - قرينه مقابله هادي با منذر؛ زيرا همان‏گونه که منذر يعني رسول خداصلي الله عليه وآله بدون هيچ قيد و شرطي آمده و دليل بر عصمت پيامبرصلي الله عليه وآله و انذار او به واقع دارد، هادي نيز بدون قيد و شرط آمده است و لذا مقصود از آن افراد معصوم است که به واقع و نفس الامر هدايت مي‏کنند.

4 - بدون «الف و لام تعريف» به کار رفتن هادي و دارا بودن تنوين تنکير که دلالت بر وحدت دارد. يعني در هر زماني يک هادي وجود دارد و آن غير از امام معصوم نيست.

و لذا از امام باقرعليه السلام روايت شده که فرمود: «ولکلّ زمان منّا هادٍ يهديهم إلي ما جآء به نبيّ اللَّه‏صلي الله عليه وآله»؛ [1]  «و براي هر زماني از ما هدايت‏گري است که مردم را به آنچه پيامبر خداصلي الله عليه وآله آورده هدايت مي‏کند.»

و اين معنا با آنچه در روايات ديگر آمده و آيه را به امام علي‏عليه السلام تفسير کرده منافات ندارد؛ زيرا حضرت اوّلين و کامل‏ترين مصداق اين آيه است.

[1] کافي، ج 1، ص 192، ح 2.

بررسی کلی از آيه اولي الامر

آيه اولي الامر

از جمله آياتي که مي‏توان بر ولايت و امامت و مرجعيت ديني اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام استدلال نمود، آيه «اولي الامر» است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛ [1]  «اي مؤمنين! خدا را اطاعت کنيد و رسول و اولي الامر از ميان خود را اطاعت نماييد.» از آنجا که از اين آيه تأييدي بر امامت اهل بيت‏عليهم السلام استفاده مي‏شود، به طور مختصر به بحث از آن مي‏پردازيم.

[1] سوره نساء، آيه 59.

معنای مفردات آیه و همچنین اقوال آیه اولی الامر

اولي الامر در روايات اهل سنت

بررسي احاديث شيعه درباره آیه اولی الامر

تفسير قرآن به روايات (آیه اولی الامر)

عصمت اولي الامر

بررسی دیدگاه اهل تسنن پیرامون آیه اولی الامر

شبهات فخر رازی درباره آیه اولی الامر

راویان نزول آیه اولی الامر در شان اهلبیت

معنای مفردات آیه و همچنین اقوال آیه اولی الامر

 معاني مفردات آيه

قبل از ورود در اصل بحث، به معاني مفردات آيه مي‏پردازيم:

 >معناي اطاعت خداوند

>معناي اطاعت رسول خدا

>معناي اطاعت اولي الامر

 

 معناي اطاعت خداوند

مقصود از اطاعت خداوند همان متابعت از احکامي است که بر قلب رسول خداصلي الله عليه وآله به عنوان وحي نازل شده و حکم و خطاب آن‏ها به عموم مکلّفين است. پس اطاعت خداوند؛ يعني اطاعت کلام خدا که در قرآن کريم بيان شده است.

معناي اطاعت رسول خدا

اطاعت رسول خداصلي الله عليه وآله بر سه نوع است:

1 - اطاعت رسول خداصلي الله عليه وآله در اموري از تفصيل و توضيح احکام که به او وحي شده، ولي در قرآن موجود نيست؛ زيرا آنچه در قرآن آمده اصول کلّي احکام است، و احتياج به بيان نبوي دارد. لذا قرآن مي‏فرمايد: (وَأَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ [1]  «و ما به سوي تو قرآن را فرستاديم تا براي مردم آنچه به سويشان فرستاده شده تبيين کني.»

2 - اطاعت رسول خداصلي الله عليه وآله نسبت به اموري که تشريعش به آن حضرت واگذار شده است؛ زيرا مطابق برخي از ادله، تشريع برخي از احکام به خود حضرت واگذار شده است. همان‏گونه که در مورد نمازهاي دو رکعتي وارد شده که پيامبرصلي الله عليه وآله بر آن‏ها اضافه نموده است. [2] .

3 - اطاعت رسول خدا صلي الله عليه وآله در آراي شخصي و اموري که مربوط به اجتماع مسلمين است. اموري که مربوط به وظايف والي و حاکم اسلامي براي تثبيت حکومت اسلامي است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَکُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...)؛ [3]  «و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد که چون خداوند و پيامبرش امري را مقرّر دارند، آنان را در کارشان اختيار [و چون و چرايي] باشد و هر کس از [امر] خداوند و پيامبر او سرپيچي کند در گمراهي آشکاري افتاده است....»

بر عموم مسلمانان است که از دستورات پيامبرصلي الله عليه وآله در هر سه مورد اطاعت کنند و اطاعت از او را در حقيقت اطاعت خدا بدانند.

[1] سوره نحل، آيه 44.

[2] من لا يحضره الفقيه، باب عدد رکعات نماز.

[3] سوره احزاب، آيه 36.

 

معناي اطاعت اولي الامر

«اولي الأمر» همان ائمه معصومين از اهل بيتند که اين مطلب را به حول و قوه الهي به اثبات خواهيم رساند، فعلاً بحث در اين است که حيطه اطاعت «اولي الامر» تا کجاست؟ ودر چه اموري بايد آن‏ها را اطاعت نمود؟

1 - نظر برخي از علما بر آن است که امامان‏عليهم السلام حقّ تشريع ندارند و تنها کاري که در بُعد احکام دارند، همان تبيين و توضيح احکام شرع است که از ناحيه رسول خداصلي الله عليه وآله ذکر شده و احتياج به توسعه و تبيين و تطبيق صحيح دارد. و بر مردم است که به بيانات آن بزرگواران گوش فرا داده و به آن‏ها عمل کنند.

عبداللَّه بن عجلان از امام باقرعليه السلام در تفسير آيه: (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ) نقل کرده که فرمود: «آيه درباره علي و امامان نازل شده است. خداوند آنان را در جايگاه‏هاي انبيا قرار داده است، جز آن‏که چيزي را حلال نکرده و چيزي را نيز حرام نمي‏کنند.» [1] .

2 - مورد ديگر از مواردي که بايد به دستورات اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام گوش فرا داده و به آن عمل نماييم، دستوراتي است که مربوط به نظام اسلامي و حفظ شؤون مملکت اسلامي است، و لذا اگر در موردي حکمي از اين نوع احکام ولايي صادر کردند - چه در زمان حاکميتشان باشد يا خير - بر عموم مسلمين است که از آن اطاعت نمايند.

[1] تفسير عياشي، ج 1، ص 252، ح 173.

 


اقوال در اولي ‏الامر

در اين‏که مقصود از «اولي‏الامر» در آيه مورد نظر کيست؟ اقوالي ذکر شده است که اينک به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 - اميران لشکر.

2 - اصحاب پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله.

3 - صحابه و تابعين.

4 - خلفاي اربعه.

5 - عموم علماي امت اسلامي.

6 - هر کسي که متولي امور مردم از راه صحيح آن شود.

7 - اهل حلّ و عقد.

8 - خصوص امامان از اهل بيت پيامبرعليهم السلام. [1] .

و....

ما درصدديم که اثبات کنيم مقصود از «اولي الامر» خصوص اهل بيت معصومين‏عليهم السلام است.

[1] البحر المحيط، ج 3، ص 278.

اولي الامر در روايات اهل سنت

اولي الامر در روايات اهل سنت

مطابق برخي از روايات اهل سنّت نيز مراد از «اولي الامر» در آيه مورد بحث امامان از اهل بيت عصمت و طهارتند:

حاکم حسکاني با سند خود از امام علي‏عليه السلام از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «شريکان من کساني‏اند که خداوند اطاعت آنان را با اطاعت خويش و من مقرون ساخت و درباره آنان چنين نازل کرد: (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ). من گفتم: اي پيامبر خدا! آنان چه کساني‏اند؟

فرمود: تو نخستين آنان هستي.» [1] .

جويني نيز به سند خود در ضمن حديثي طولاني نقل مي‏کند که امام علي‏عليه السلام خطاب به برخي از صحابه فرمود: «... شما را به خدا سوگند مي‏دهم آيا مي‏دانيد هنگامي که آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ...) نازل شد، مردم گفتند: اي رسول خدا! آيا «اولي الامر» و... افراد خاص و برخي از مؤمنانند يا شامل همه آنان مي‏شود؟ پس خداوند به پيامبرش دستور داد، واليان امر را به مردم بياموزد و براي ايشان همان‏گونه که نماز و زکات و حج را تفسير کرده است، ولايت را تفسير کند. پس رسول خداصلي الله عليه وآله من را در غدير خم براي مردم منصوب کرد....» [2] .

و نيز حاکم حسکاني به نقل از مجاهد بن جبر تابعي، شأن نزول آيه را درباره جانشيني امام علي‏عليه السلام به جاي رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده و مي‏نويسد: «(اولي الامر) درباره اميرالمؤمنين نازل شد، هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله ايشان را در مدينه به جاي خود نشاند و علي‏عليه السلام عرض کرد: آيا مرا در ميان زنان و کودکان وا مي‏گذاري؟ پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: آيا خشنود نيستي براي من به منزله هارون براي موسي باشي؟ [3] .

[1] شواهد التنزيل، ج 1، ص 191، ح 204.

[2] فرائد السمطين، ج 1، ص 313، باب 58، ح 250.

[3] شواهد التنزيل، ج 1، ص 192، ح 205.

بررسي احاديث شيعه درباره آیه اولی الامر

 بررسي احاديث شيعه

احاديث شيعه امامي درباره مصداق «اولي الامر» با تواتر اجمالي و برخي نيز با سند صحيح بر تطبيق آن بر اهل بيت‏عليهم السلام دلالت دارد. پيام اين احاديث همسو با دلالت آيات قرآن است. از اين رو اين احاديث تلقي به قبول شده‏اند.

با اين‏که اين احاديث درباره اين آيه متنوعند، ليکن هيچ تعارضي در ميان آن‏ها نيست.

امام باقرعليه السلام در حديثي فرمود: «إيّانا عني خاصّة، أمر جميع المؤمنين إلي يوم القيامة بطاعتنا»؛ [1]  «خداوند تنها ما را اراده کرده است و به تمام مؤمنان تا روز قيامت به اطاعت ما دستور داده است.»

جابر مي‏گويد: چون خداوند آيه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ...) را بر پيامبرش محمّدصلي الله عليه وآله نازل کرد، گفتم: اي رسول خدا! خدا و رسولش را شناختيم، اولي الامري که خداوند اطاعتشان را با اطاعت خود مقرون کرده چه کساني‏اند؟ فرمود: آنان جانشيانان من و پيشوايان مسلمين پس از من هستند. نخستين آنان علي بن ابي طالب است سپس حسن، بعد حسين، پس علي بن حسين و محمّد بن علي است، که در تورات به نام باقر معروف است. تو اي جابر! وي را خواهي ديد و چون او را ملاقات کردي سلام من را به وي برسان. سپس صادق جعفر بن محمّد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمّد بن علي، علي بن محمّد و حسن بن علي است. سپس آن کسي که نامش محمّد و کينه‏اش حجّت خدا در زمين و بقية اللَّه در بين بندگان است. وي فرزند حسن بن علي است. خداوند بلند مرتبه، خاوران و باختران را به دست او مي‏گشايد....» [2] .

امام رضاعليه السلام در تفسير «اولي الامر» در آيه فرمود: «الأئمّة من ولد عليّ وفاطمةعليهما السلام إلي أن تقوم الساعة»؛ [3]  «اولي الامر، پيشوايانند از فرزندان علي و فاطمه‏عليهما السلام تا روز قيامت.»

امام باقرعليه السلام ضمن آن‏که «اولي الامر» را به اهل بيت پيامبرعليهم السلام تفسير مي‏کند و اطاعت آن‏ها را با اطاعت خدا يکسان مي‏شمارد، مي‏فرمايد: «وهم المعصومون المطهرّون الّذين لا يذنبون ولا يعصون... ولا يفارقون القرآن ولا يفارقهم»؛ [4]  «آنان معصومان پاکند، مرتکب گناه نمي‏شوند و معصيت نمي‏کنند... از قرآن جدا نمي‏شوند و قرآن از آنان جدا نمي‏شود.»

در خطبه‏اي از امام حسن‏عليه السلام نيز پس از بيعت مردم با ايشان چنين روايت شده است: «... فأطيعونا فإنّ طاعتنا مفروضة إذ کانت بطاعة اللَّه مقرونة، قال اللَّه - عزّ وجلّ - (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ)»؛ [5]  «پس ما را اطاعت کنيد، اطاعت از ما واجب است چون به اطاعت خدا و رسولش مقرون شده است. خداوند بلند مرتبه مي‏فرمايد: «اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر را و اولي الامر از خودتان را.»

[1] کافي، ج 1، ص 276، ح 1.

[2] کمال الدين، ج 1، ص 253، ح 3؛ اعلام الوري، ص 375.

[3] کمال الدين، ج 1، ص 222، ح 8.

[4] علل الشرايع، ص 123 و 124، ح 1.

[5] امالي طوسي، ص 121، ح 188.

تفسير قرآن به روايات (آیه اولی الامر)

تفسير قرآن به روايات

همان‏گونه که قرآن مي‏تواند برخي از آياتش برخي ديگر را تفسير کند، روايات نيز مي‏توانند آيات قرآن را تفسير و تبيين نمايند. لذا خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَأَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛ [1]  «و ما به سوي تو قرآن را فرستاديم تا براي مردم آنچه به سويشان فرستاده شده تبيين کني.»

در مورد «اولي الامر» رواياتي وجود دارد که مي‏تواند مصداق آن را تبيين کند. اينک به برخي از اين روايات اشاره مي‏کنيم:

1 - احاديث دوازده خليفه؛ رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «بعد از من دوازده امير در ميان شما خواهند بود که همگي آن‏ها از قريشند.» [2] .

کلمه «امير» از ماده امر و امارت است. و اين روايت مي‏تواند در محدوده تعيين تعداد «اولي الامر» کمک کار ما باشد، که عدد آن‏ها دوازده نفر است.

2 - حاکم نيشابوري به سند صحيح از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «من أطاعني فقد أطاع اللَّه، ومن عصاني فقد عصي اللَّه، ومن أطاع عليّاً فقد أطاعني ومن عصي عليّاً فقد عصاني»؛ [3]  «هر کس مرا اطاعت کند به طور حتم خدا را اطاعت کرده و هر کس مرا نافرماني کند به طور حتم خدا را نافرماني کرده است. و هر کس علي‏عليه السلام را اطاعت کند به طور حتم مرا اطاعت کرده و هر کس علي‏عليه السلام را نافرماني کند به طور حتم مرا نافرماني کرده است.»

در اين حديث پيامبرصلي الله عليه وآله اطاعت حضرت علي‏عليه السلام را ملازم با اطاعت خود و اطاعت خودش را ملازم با اطاعت خدا معرفي کرده است و در نتيجه اين همان معنايي است که قرآن در آيه مورد نظر به آن اشاره کرده است.

3 - حديث ثقلين؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله در آن حديث فرمود: «من دو گوهر گرانبها را در ميان شما به وديعه مي‏گذارم که اگر به آن دو تمسّک کنيد هرگز گمراه نمي‏شويد، يکي کتاب خدا و ديگري عترتم.»

در اين حديث نيز به لزوم تمسّک و اطاعت از عترت پيامبرصلي الله عليه وآله اشاره شده است.

[1] سوره نحل، آيه 44.

[2] صحيح بخاري، کتاب الاستخلاف، ح 7222.

[3] مستدرک حاکم، ج 3، ص 121.

عصمت اولي الامر

 عصمت اولي الامر

با تأمّلي در آيه «اولي الامر» به دست مي‏آيد که مقصود از اولي الامر در آيه کساني هستند که از عصمت برخوردارند. اين معنا را اين‏گونه به اثبات مي‏رسانيم:

خداوند تعالي به طور جزم و قطع، امر به اطاعت اولي الامر نموده است، و هرکس که اين چنين امري براي او شده، بايد از هر خطا و اشتباهي معصوم باشد؛ زيرا در غير اين صورت بر فرض اقدامش بر اشتباه و خطا، لازم مي‏آيد که خداوند امر به اطاعت او کرده باشد که همان کار خطايي است، و خطا از آن جهت که خطا است مورد نهي است. نتيجه اين‏که در صورت عدم عصمت اولي الامر در آيه فوق، لازم مي‏آيد که امر و نهي در يک فعل و به يک اعتبار با يکديگر جمع شود که اين به طور حتم محال است پس بايد مقصود از «اولي الامر» در آيه، افراد معصوم از خطا و اشتباه باشند. [1] .

اين بيان فخر رازي بود.

فخر رازي گرچه تا اينجا با شيعه امامي همراهي کرده و «اولي الامر» را بر افراد معصوم منطبق ساخته است، ولي هنگام تعيين مصداق «اولي الامر» دچار اشتباه شده و آن را بر اهل حلّ و عقد از امّت منطبق کرده است.

او مي‏گويد: «آيه دلالت بر لزوم متابعت و پيروي از اولي الامر به طور مطلق دارد، ولي از آنجا که ما از شناخت معصوم عاجزيم و به جهت اين‏که معصوم وجود خارجي ندارد، يا ما عاجز از دسترسي به آن هستيم، لذا مي‏گوييم: مقصود از «اولي الامر» همان اهل حلّ و عقد از بزرگان امت است، کساني که عارف به مسائل و احکامند. و اگر آنان بر مسأله‏اي اجتماع کنند، نتيجه‏اي که از اجتماع آن‏ها به دست مي‏آيد، از هر عيب و خطايي مصون است. [2] .

[1] تفسير فخر رازي، ج 1، ص 144.

[2] تفسير فخر رازي، ج 1، ص 144.

بررسی دیدگاه اهل تسنن پیرامون آیه اولی الامر

بررسي ديدگاه اهل سنت

تمام اهل سنّت به جز فخر رازي، اطاعت «اولي الامر» در آيه را مشروط به اطاعت خدا و عدم معصيت او مي‏دانند. و برخلاف ديدگاه شيعه، اولي الامر را بر افراد معصوم تطبيق نمي‏کنند و در اين مورد اقوال ديگري را انتخاب کرده‏اند؛ از قبيل:

 >اولي الامر، حاکمان بر حق

>اولي الامر، اميران و عالمان

>اولي الامر، حاکمان، سلاطين و قاضيان شرع

 اولي الامر، حاکمان بر حق

زمخشري مي‏گويد: «خداوند به واليان دستور داد، امانات را به اهلش برگردانند و به عدالت داوري کنند. سپس در اين آيه به مردم دستور داد آنان را اطاعت کنند و داوري آن‏ها را گردن نهند، آنان جز حاکمان بر حقّ نيستند؛ چون خدا و رسول او از حاکمان جور بي‏زارند و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود.» [1] .

[1] کشاف، ج 1، ص 524.

 

اولي الامر، اميران و عالمان

قرطبي مي‏گويد: «درست‏ترين اقوال در اين زمينه دو قول است: يکي اين‏که مراد از اولي الامر حاکمانند، چون آنان صاحب امرند و حاکميت براي آن‏هاست. و ديگر اين‏که: مراد دانشمندان دين شناسند....» [1] .

[1] الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 260.

 

اولي الامر، حاکمان، سلاطين و قاضيان شرع

اين قول دايره وسيع‏تري را درباره اولي الامر مي‏شناسد و آن را شامل حاکمان، سلاطين، قاضيان و هر کس که ولايت شرعيه دارد، مي‏داند. [1] .

صاحبان اين اقوال همگي وجوب اطاعت «اولي الامر» در آيه را مقيد و مشروط به عدم معصيت آن‏ها دانسته‏اند، ولي همان‏گونه که اشاره شد «اولي الامر» در آيه مطلق است و تقييد، خلاف ظاهر است، و لذا با اطلاقش حمل برائمّه معصومين‏عليهم السلام مي‏کنيم.

[1] روح المعاني، ج 4، ص 96؛ فتح القدير، ج 1، ص 481.

شبهات فخر رازی درباره آیه اولی الامر

شبهات فخر رازي

شيعه اماميه، «اولي الامر» را امامان از اهل بيت پيامبر اکرم‏عليهم السلام مي‏داند که در هر زمان يک نفر از آن‏ها حجّت خدا در روي زمين هستند. ولي فخر رازي بر نظر شيعه اعتراضاتي وارد کرده که به بررسي هر يک از آن‏ها مي‏پردازيم:

 >شبهه 01

>شبهه 02

>شبهه 03

>شبهه 04

>شبهه 05

 


شبهه 01

کلمه «اولي الامر» در آيه مقيد به «منکم» شده است؛ يعني آن‏ها از جنس و سنخ شما هستند؛ يعني انسان‏هايي عادي بوده و از مزيّت عصمت برخودار نيستند، در حالي که شيعه بر فرد فرد آن‏ها مدعي عصمت است.

پاسخ:

کلمه «منکم» که در آيه آمده، براي افاده اين نکته است که «اولي الأمر» گرچه معصومند ولي از جنس بشرند، نه از سنخ ملائکه. زيرا مطابق برخي از آيات، مردم اعتراض مي‏کردند که چرا پيامبر غذا مي‏خورد و در بازارها راه مي‏رود؟! گويا گمان مي‏کردند که پيامبر بايد از جنس ملک باشد نه از جنس بشر. و لذا قرآن نيز در آيات فراواني بر اين نکته تأکيد دارد که پيامبر از جنس شما است، و اگر چنانچه بخواهيم او را از جنس ملائکه قرار دهيم، بايد در عين حال به صورت بشر درآوريم تا بتوانند با شما در تماس دائم باشند.


شبهه 02

لفظ «اولي الامر» جمع است و جمع، دلالت بر معنايي دارد که براي آن افراد است، و اين معنا با رأي اماميه منطبق نيست؛ زيرا آنان معتقدند که در هر زمان يک امام وجود دارد و حال آن‏که آيه، امر به اطاعت از جماعتي دارد.

پاسخ:

 آنچه خلاف ظاهر و مجاز است اين‏که لفظ جمع را بر يکي از افراد مفهومش حمل کنيم، در حالي که آيه شريفه از اين قبيل نيست؛ زيرا مطابق رأي اماميه «اولي الأمر» همان دوازده امام معصوم است که اطاعتشان به حکم خداوند واجب است، و اطلاق جمع بر آن‏ها نه به اعتبار آن است که در يک زمان همه آن‏ها وجود دارند، بلکه به اين اعتبار است که هيچ زماني از اين دوازده نفر خالي نيست. و به تعبير ديگر: اطلاق جمع بر آن‏ها به لحاظ وجود طولي آن‏ها است نه عرضي، و اين اطلاق نيز حقيقي است نه مجازي، و در قرآن نيز زياد به کار رفته است.

خداوند متعال مي‏فرمايد: (فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِينَ)؛ [1]  «از دروغگويان اطاعت مکن.» آيا مقصود از آن فقط دروغگويان در يک زمان است؟ يا اين‏که اگر در هر زمان يک دروغگو نيز بود، تو نبايد از او اطاعت کني.

[1] سوره قلم، آيه 8.


 

شبهه 03

اطاعت از معصوم مشروط به شناخت او است، در حالي که شناخت معصوم محال است و در نتيجه تکليف به محال است که باطل مي‏باشد.

پاسخ:

 امامان معصوم‏عليهم السلام کساني هستند که از جانب خداوند و رسولش همگي با بيانات و نصوصات کافي و روشن براي مردم بيان شده‏اند و براي هر انسان بي‏غرض و با انصافي مشخص است.


شبهه 04

خداوند متعال در ذيل آيه «اولي الامر» مي‏فرمايد: (فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ)؛ [1]  «پس اگر در چيزي نزاع کرديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد.»

در اين آيه مرجع حل اختلاف و نزاع، خدا و رسول معرفي شده، نه اولي الامر و اين دليل بر آن است که اولي الامر از مقام عصمت برخوردار نيستند.

پاسخ:

اوّلاً: اين بدان جهت است که حقّ تشريع تنها براي خدا و رسول است نه اولي الامر، لذا در موارد نزاع در شريعت اسلامي بايد به اين دو مراجعه نمود.

ثانياً: گاهي اختلاف و نزاع در مصداق «اولي الامر» است، که در اين صورت چاره‏اي نيست جز آن‏که براي حلّ نزاع به خدا و رسول مراجعه کرد.

[1] سوره نساء، آيه 59.

 


شبهه 05

ما در اين عصر و زمان، عاجز از دسترسي به امام معصوم و يادگيري احکام و مسائل و معارف ديني از او هستيم تا با فراگيري از او به آن‏ها عمل نماييم، در حالي که در آيه «اولي الامر» اطاعت آن‏ها واجب شده است. در نتيجه مقصود از «اولي الامر» امامان شيعه نيست.

پاسخ:

 در زمان ظهور امام، دسترسي به او ممکن بوده و در عصر غيبت امام، گرچه از برکات حضور او محروميم، ولي مجموعه دستورات و احکامي که از ناحيه آن بزرگواران رسيده، موجود است و با اطاعت آن‏ها در حقيقت به دستورات امام زمان خود عمل کرده‏ايم. خصوصاً با در نظر گرفتن اين‏که منشأ غيبت امام زمان خود ما بوده‏ايم.

راویان نزول آیه اولی الامر در شان اهلبیت

راويان نزول آيه در شأن اهل بيت‏

برخي از علماي اهل سنّت، تصريح به نزول آيه «اولي الامر» در شأن اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام نموده‏اند؛ از قبيل:

- ابن حيان اندلسي. [1] .

- نيشابوري. [2] .

- محمد صالح کشفي مرتضوي. [3] .

- قندوزي حنفي. [4] .

- حاکم حسکاني. [5] .

- فخر رازي. [6] .

- حمويني (حمّوئي). [7] .

[1] البحر المحيط، ج 3، ص 278.

[2] تفسير نيشابوري در حاشيه جامع البيان، ج 5، ص 208.

[3] مناقب المرتضي، ص 56.

[4] ينابيع المودة، ص 134 و 137.

[5] شواهد التنزيل، ج 1، ص 189، ح 202 و 203 و 204.

[6] تفسير رازي، ج 3، ص 357، بنابر نقل حديثي از امام صادق‏عليه السلام.

[7] فرائد السمطين، ج 1، ص 314.