سؤال: آيا عقيده شيعه كه حكومت را ويژه آل على(عليهم السلام) مى داند همانند عقيده يهود است؟


جواب: ابن عبد ربّه در كتاب العقد الفريد مى نويسد: بلاى شيعه همانند بلاى يهود است ; يهود مى گويد : حكومت و پادشاهى ويژه آل داود است ، شيعه نيز مى گويد : حكومت و مُلك ويژه آل علىّ بن ابى طالب است .
در پاسخ بايد گفت، اگر اين سخن شيعه پيامد بدى دارد، اين پيامد به كسى ]پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)[ متوجّه است كه با اين حديث صحيحِ قطعىِ متواتر و مورد اتّفاق، آل على را جانشين خويش قرار داده است: «
إنّى تاركٌ ـ أومخلِّفٌ ـ فيكم الثقلين ـ أوالخليفتين ـ ما إنْ تمسّكتم به لن تضلّوا بعدي ، كتاب الله و عترتي أهل بيتي ، وإنّهمالن يفترقا حتّى يردا عليَّ الحوض» ]همانا من دو وجود گرانسنگ ـ يا دو جانشين ـ را در ميان شما از خود به يادگار گذاشتم ، پس از من تا زمانى كه به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گمراه نمى شويد: كتاب خدا، و عترت من اهل بيتم. و اين دو، تا آنگاه كه در حوض كوثر بر من وارد شوند هرگز از هم جدا نمى شوند[.
به گفته نگارنده كتاب «الصواعق المحرقة»(1) بيست و چند نفر از اصحاب آن را روايت كرده اند . و پيامبر(صلى الله عليه وآله)، اين خطبه را آشكارا در جمع اصحاب كه بالغ بر صد هزار نفر بودند ايراد كرد . و در آن اجتماع عظيم ، از خلافت اهل بيت پاك خود كه على سيّد و پدر آنان است، خبر داد.
امام زرقانى مالكى در «شرح المواهب»(2) از علاّمه سمهودى نقل كرده است :
اين روايت نشان مى دهد كه در هر زمانى تا روز قيامت شخصى از خاندان پيامبر كه شايسته تمسّك و رهبرى و تبعيّت است ، وجود دارد تا تشويق موجود در اين روايت ، به پيروى از او و تمسّك به وى متوجّه شود . چنانكه قرآن نيز چنين  است ]كه تا روز قيامت قابل تمسّك است[ ; از اين رو آنان براى اهل زمين أمان هستند ، و اگر نباشند اهل زمين از بين خواهند رفت .
حال چه كسى مى تواند پس از شنيدن اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، از آل على(عليه السلام) پيروى نكند و آنان را راههاى خود به سوى خدا قرار ندهد ، يا به ديگران اقتدا كرده و از راه خدا گمراه شود ; هرگز چنين مباد. (
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً)(3)]ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس[.
و با وجود اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) گناه شيعه چيست: «
من سرّه أن يحيا حياتي ويموت مماتي ، ويسكن جنّة عدن غرسها ربّى ، فليوال عليّاً من بعدي ، وليوالِ وليّه ، وليقتد بأهل بيتي من بعدي ; فإنّهم عترتي خُلقوا من طينتي ، ورُزقوا فهمي وعلمي ; فويلٌ للمكذّبين بفضلهم من اُمّتي ، القاطعين فيهم صلتي، لا أنالهم الله شفاعتي»(4)] هر كه خوشنود مى شود كه بسان زندگى من زندگى كرده و مانند مرگ من بميرد و در بهشت جاودانى كه پروردگارم آن را غرس كرده جاى گيرد ، پس على را بعد از من دوست بدارد ، و دوستدارش را نيز دوست بدارد ، و بعد از من به اهل بيتم اقتدا كند ; زيرا آنها عترت من هستند و از طينت من آفريده شده اند و فهم و علم من به آنان داده شده است ; پس واى بر گروهى از امّت من كه فضليت ايشان را تكذيب و پيوندشان را با من قطع مى كنند ، خدا اين گروه را از شفاعت من بهره مند نسازد[ .
و با توجّه به سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) : «
إنّما مثلي ومثل أهل بيتي كسفينة نوح ، من ركبها نجا ، ومن تخلّف عنها غرق»(5)] من و اهل بيتم بسان كشتى نوح هستيم ، كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كسى بازماند غرق شد[ ، ديگر بر عقيده شيعه چه اشكالى وارد است؟!
چگونه شيعه اهل بيتى را كه در ميان امّت همچون پيامبرِ طاهر هستند ، خليفه نداند؟! و چگونه جايگاه آنها در محبّت اهل بيت مانند جايگاه يهود شمرده مى شود؟! و اين سخن دردناك و گزنده متوجّه چه كسى است؟!
آيا اين سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) از چشم ابن عبد ربّه دور مانده كه مى فرمايد : «
النجوم أمانٌ لأهل الأرض من الغرق ، وأهل بيتي أمانٌ لاُمّتي من الاختلاف ; فإذا خالفها قبيلةٌ اختلفوا فصاروا حزب إبليس»(6) ]ستارگان مانع غرق شدن اهل زمين ، و اهل بيت من مانع به وجود آمدن اختلاف در ميان امّتم هستند ; پس هر گروهى با آنها مخالفت كند در ميانشان اختلاف به وجود خواهد آمد و از حزب ابليس خواهند شد[ .
پس چگونه به اهل بيتى كه ستارگان هدايت و ستارگان امان مردم از گمراهى و ضلالت و اختلاف و تشتّت هستند ، اقتدا نمى شود؟! و عذر كسى كه از آنها روى گردان شده چيست؟!
و انتخاب اين خاندان كريم از سوى خداوند جز پس از حصول همه شايستگى هاى لازم براى احراز مقام ولايت مطلقه ، و مهارت لازم براى اداره امور در هر زمانى كه رهبرى بشر و مَسند حكومت به آنان سپرده شود ، صورت نگرفته است . امّا مخالفان اهل بيت يا از روى حسادت و يا به خاطر حرص و آز (و به طمعِ رسيدن به حكومت) ، خلافت و رهبرى را از آنان ستانده و جاى ديگر نهادند .و حكومت و رهبرى نزد شيعه آن گونه كه ابن عبد ربّه پنداشته ، سلطنت و پادشاهى نيست ، بلكه خلافتى الهى است.(7)



1 ـ الصواعق المحرقة : 136 ]ص 228[
2ـ شرح المواهب 7 : 8 .
3ـ انسان : 3 .
4ـ اين حديث را اينان نقل كرده اند : ابونعيم در الحلية 1 : 86 ]رقم 4[ ; و طبرانى ]در المعجم الكبير 5 / 194 ، ح 5067[ ; و رافعى طبق نقل ترتيب جمع الجوامع 6 : 217 ]كنز العمّال 12/103 ، ح 34198[ .
5ـ خطيب بغدادى در تاريخ خود 12 : 91 ]شماره 6507[ اين حديث را نقل كرده است . و نيز حاكم در المستدرك 3 : 151 ]3 / 163 ، ح 4720[ ; وى اين روايت را صحيح دانسته است .
6ـ حاكم اين روايت را در مستدرك 3 : 149 ]3/162 ، ح 4715[ نقل نموده و آن را صحيح دانسته است .

7. شفیعی شاهرودی، گزيده اى جامع از الغدير، ص 270.