سؤال: آيا سخن ابن حزم كه مى گويد منظور از آيه «و يطمعون الطعام...» على(عليه السلام) نيست، صحيح مى باشد؟


جواب: او مى گويد :
ما دروغ شيعه در تأويل و تفسير آيه : (
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً)(1)[ و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند، به «مسكين» و «يتيم» و «اسير» مى دهند!] را قبول نداشته و از آن به دور هستيم ; زيرا مى گويند منظور اين آيه ، على(رضي الله عنه)است . و اين تفسير، درست نيست ، بلكه عموم و ظهور آيه شامل همه كسانى مى شود كه چنين كارى انجام مى دهند(2) .
در پاسخ به اين مى گوييم: آشناى به اين سخنان خنده دار ، جايگاه اين مرد را در حقّ پوشى كاملاً مى داند . او به خيال خود با اختصاص دادن تأويل آيه به شيعه و متّهم نمودن آنان به دروغگويى، مى تواند از ارزش حديث وارد شده در تفسير آن بكاهد . در حالى كه خود به يقين مى داند مفسّران و محدّثان بى شمارى اين حديث را با سند نقل كرده و در آثار خود ثبت نموده اند . و اگر اطّلاع ندارد پس اين خود مصيبتى بزرگ است .
اين حافظ ابو محمد عاصمى است كه كتابى در دو جلد در اين باره نگاشته و آن را «زين الفتي في تفسير سورة هل أتى» ناميده است .
آيا اين غفلت زده و ساده لوح گمان مى كند كه اين افراد و راويان نيز شيعه هستند؟! يا در حديث شناسى جاهلند؟! و يا وى به روايتى كه موافق با شيعه است گر چه سندش صحيح ترين سند باشد ، اعتنا نمى كند !
به هر صورت، برخى از راويان اين حديث كه همگى از بزرگان اهل سنّت اند از اين قرارند:
1 ـ ابوجعفر اسكافى ، متوفّاى (240)(3) .
2 ـ حكيم ابو عبدالله محمّد بن على ترمذى ، كه بنابر نقل «نوادر الاُصول» تا سال (285) زنده بوده است(4) .
3 ـ حافظ ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى ، متوفّاى (310)(5) .
4 ـ ابو القاسم زمخشرى ، متوفّاى (538)(6) .
5 ـ ابو عبدالله فخر الدين رازى ، متوفّاى (606)(7) .
6 ـ عزّ الدين عبد الحميد مشهور به ابن ابى الحديد معتزلى ، متوفاى (655)(8) .
7 ـ قاضى ناصر الدين بيضاوى ، متوفّاى (685)(9) .
8 ـ حافظ ابن حجر ، متوفّاى (852)(10) .
9 ـ حافظ جلال الدين سيوطى ، متوفّاى (911)(11) .
وامّا متن حديث:
«ابن عبّاس مى گويد : (امام) حسن و حسين(عليهما السلام) مريض شدند . پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به همراه گروهى ، از آنان عيادت كرد . آنگاه به على گفت: اى ابا الحسن! براى بهبودى فرزندانت نذر كن . به دنبال آن على و فاطمه و فضّه ـ خادمشان ـ با هم نذر كردند كه اگر حسن و حسين سلامتى خود را باز يابند ، ما سه روز روزه خواهيم گرفت. پس از مدّتى آن دو بزرگوار بهبودى يافته و خوب شدند . لكن در آن هنگام دستشان خالى بود و چيزى در خانه نداشتند به ناچار على(عليه السلام) نزد شمعون يهودى رفته از او به مقدار سه صاع(12) (تقريبا 9 كيلو) جو قرض گرفت و به خانه آورد .
فاطمه(عليها السلام) يك صاع از آن را آرد نموده خمير تهيه كرد و پنج قرص نان به تعداد هر نفر يك نان پخته بر سر سفره آورد تا افطار كنند ، ناگهان در اين لحظه فقيرى آمده صدا زد : «
السلام عليكم يا أهل بيت محمّد»! سلام بر شما اى اهل بيت محمّد ، فقيرى هستم مسلمان و نيازمند، مرا اطعام كنيد كه خدا شما را از غذاهاى بهشتى بهره مند سازد. آن بزرگواران فداكارى كرده افطارى خود را به او بخشيدند و شب را گرسنه ، تنها با نوشيدن آب به سر بردند . و روز بعد نيز نيّت روزه  كردند و باز هنگام افطار همين كه خواستند افطار كنند، يتيمى آمد و كمك خواست. اين بار نيز غذاى خود را به يتيم دادند و مانند شب پيش گرسنه خوابيدند . و روز سوم نيز هنگام افطار اسيرى آمد و طلب غذا كرد و آن بزرگواران نيز مانند روزهاى قبل افطارى خود را به او دادند . و روز چهارم هنگامى كه صبح شد على (عليه السلام) دست حسن و حسين(عليهما السلام) را گرفته در حالى كه از شدت گرسنگى مانند جوجه مى لرزيدند، به حضور پيامبر خدا آورد . همين كه چشم حضرت به آنان افتاد و آن منظره را مشاهده كرد فرمود : «ما أشدّ ما يسوؤني ما أرى بكم!» [اين چه حالى است كه در شما مى بينم؟! چيزى براى من دردناك تر و زجر آورتر از آن نيست] .
پيامبر(صلى الله عليه وآله) به پا خواسته همراه آنان به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) روان شد. وقتى وارد خانه شد ، فاطمه(عليها السلام) را در حال عبادت در محراب ديد كه از شدّت گرسنگى شكمش به پشتش چسبيده است(13) ، و چشمان مباركش در كاسه سر فرو  رفته (وگود افتاده) است ، پيامبر از مشاهده اين حالت به شدّت غمناك و محزون شد ، و در اين هنگام بود كه ناگهان جبرئيل از آسمان فرود آمد و به پيامبر عرض كرد : اى محمد! خداوند به تو درباره اهل بيتت تبريك مى گويد . آنگاه سوره انسان را براى پيامبر خواند». گروهى از مفسّران و محدّثان نامبرده، اين حديث را به اين شكل نقل كرده اند .(14)

 

1 ـ انسان : 8 .
2 ـ الفِصَل 4 : 146 .
3 ـ نقض العثمانيّة [ص 318] .
4 ـ نوادر الاُصول : 64 [1/154 ، اصل 44] .
5 ـ كفاية الطالب [ص 345 ، باب 97] .
6 ـ تفسير الكشّاف 2 : 511 [4/670] .
7 ـ التفسير الكبير 8 : 276 [30/244] .
8 ـ شرح نهج البلاغة [13/276 ، خطبه 238] .
9 ـ تفسير بيضاوى [2/552] .
10 ـ الإصابة 4 : 384 .
11 ـ الدرّ المنثور [8/371] .
12 ـ هر صاع تقريباً سه كيلو مى باشد .

13 ـ عبارت روايت اين گونه است : «التصق ظهرها ببطنها» .
14. شفیعی شاهرودی، گزيده اى جامع از الغدير، ص 285.