دلالت حدیث پیرامون آیه شرا
دلالت حديث
شيخ محمّد حسن مظفّر ميگويد: «و امّا دلالت آيه بر امامت اميرالمؤمنينعليه السلام به اين جهت است که نزول آيه در مورد با حضرت، کاشف از افضليت او و امتياز او در معرفت و اخلاص دارد؛ زيرا چه بسيار از مسلمانان که جان خود را در جهادها بذل کردند و رسول خداصلي الله عليه وآله را حفظ کرده، نشر دعوت او نمودند ولي به مقامي که اميرالمؤمنينعليه السلام به آن نايل شد نرسيدند، که آن شهادت و گواهي خداوند بر عمل با اخلاص و با نيت پاک او بود. او تنها کسي بود که در نهايت اخلاص و تنها به جهت جلب رضايت خداوند جان خود را در طبق اخلاص قرار داد، تا جايي که خداوند به عمل او بر بزرگان از ملائکه مباهات کرده و عقد اخوت بين او و پيامبر بست. و جمله «من مثلک» که جبرئيل به حضرت عليعليه السلام گفت، دلالت دارد بر اينکه عمل او هيچ نظيري در بين مردم نداشته و نخواهد داشت. و ميدانيم که افضل افراد، لياقت امامت را دارد.» [1] .
عبدالکريم خطيب - از رجال مصر - مينويسد: «اين کاري که در شب هجرت پيامبرصلي الله عليه وآله از طرف عليعليه السلام انجام گرفت، هر گاه با تأمّل و دقت در آن نظر شود، به انسان اين مطلب را گوشزد ميکند که اين تدبيري که در آن شب انديشيده شد، امري عارضي واتفاقي براي عليعليه السلام نبوده است، بلکه از روي حکمتي انجام گرفته و آثار و پيامدهايي نيز داشته است؛ زيرا براي ما جاي سؤال باقي ميگذارد که از خود بپرسيم: آيا اين توجه خاص پيامبرصلي الله عليه وآله به عليعليه السلام که در آن شب هجرت، او را به جاي خود قرار ميدهد، اشاره به اين نکته ندارد که بين پيامبرصلي الله عليه وآله و عليعليه السلام غير از جنبه خويشاوندي که هست، جهت و جامع ديگري نيز وجود دارد؟ آيا ما از اين عملکرد پيامبرصلي الله عليه وآله استفاده نميکنيم که هر گاه شخص پيامبرصلي الله عليه وآله از ميان مردم غايب شد و از دنيا رفت تنها عليعليه السلام آن شخصيّتي است که قابليّت دارد که به جاي ايشان بنشيند و خليفه ايشان گردد. و تنها او است که نمايانگر شخصيت پيامبرصلي الله عليه وآله و قائم مقام او ميباشد؟ من گمان ميکنم که هيچ کس قبل از ما به اين قضيه و واقعه اين گونه که ما نظر کرديم نگاه نکرده است. و هيچ کس همانند ما اين نوع تأمّل و توقّفي که در اين واقعه کردهايم نداشته است، حتّي شيعيان عليعليه السلام....» [2] .
نکته
خداوند متعال از اين واقعه به صورت مضارع تعبير کرده نه ماضي، با آنکه به لحاظ ظاهر و مناسب با واقعه، آن است که به صيغه ماضي تعبير شود تا خبر از ما وقع باشد، جهت آن اين است که اعلان کند اين صفت و خصلت حضرت که همان جان فشاني و فداکاري در راه تحصيل رضايت خداوند است، صفت و خصلتي مستمر و دائمي است، نه اينکه در يک بار از او تحقق پيدا کرده باشد؛ زيرا صيغه مضارع بر اتصاف ذات به مبدأ به صورت استمرار و دوام دلالت دارد.
[1] دلائل الصدق، ج 2، ص 129.
[2] علي بن ابي طالبعليه السلام، عبدالکريم خطيب، ص 105.