تمسک به اين احاديث از قرن چهارم

تمسک به اين احاديث از قرن چهارم

کاتب مي‏گويد: «استدلال به حديث دوازده خليفه دليلي متأخّر است که متکلمين بعد از نصف قرن از حيرت؛ يعني در قرن چهارم هجري به آن تمسک کرده‏اند و اثري از آن در قرن سوّم نزد شيعه امامي نبوده است؛ زيرا شيخ علي بن بابويه صدوق در کتاب «الامامة و التبصرة من الحيرة» به آن تمسک نکرده است. همان‏گونه که نوبختي در کتاب «فرق الشيعه» به آن اشاره نکرده است».

پاسخ:

اوّلاً: علي بن بابويه اشاره به حديث دوازده خليفه در مقدمه کتابش اشاره کرده است، او در کتاب خود «الامامة و التبصرة من الحيرة» مي‏گويد: «اگر امر ائمه از حيث عدد مهمل مي‏بود هرگز روايات فراوان در مورد گرفتن ميثاق از جانب خدا بر آن‏ها از انبيا و صالحين امت وارد نمي‏شد».[1] .

ثانياً: ابراهيم بن نوبخت (ت 320 ه.ق) نيز در کتاب ديگر خود به نام «ياقوت الکلام» که قديمي‏ترين کتب کلامي است به آن اشاره کرده است. او درباره امامت يازده امام بعد از علي بن ابي طالب‏عليه السلام مي‏گويد: «اين‏که اصحاب ما نصّ متواتر بر اسامي آن‏ها از جانب رسول خدا نقل مي‏کنند، خود دلالت بر امامت آن‏ها دارد. و نيز نقل نصّ از امامي بر امامي ديگر اين چنين دلالت دارد. و کتاب‏هاي انبياي پيشين نيز دلالت بر آن‏ها دارد...».[2] .

علامه حلّي‏رحمه الله در شرح عبارت فوق مي‏گويد: «و امّا امامت بقيه امامان بعد از امام علي‏عليه السلام ادله‏اي دلالت بر آن دارد: يکي از آن‏ها نصّ متواتر از پيامبرصلي الله عليه وآله است بر تعيين و نصب آن‏ها به امامت؛ زيرا شيعه به طور متواتر نقل کرده که پيامبرصلي الله عليه وآله با اشاره به امام حسين‏عليه السلام فرمود: اين فرزندم امام، فرزند امام، برادر امام، پدر نُه امام است، نهمين آن‏ها قائم آن‏هاست. و غير اين‏ها از اخبار متواتر...».[3] .

ثالثاً: مؤلّفين در فرق و مذاهب تنها در صدد جمع اقوال فرقه‏ها هستند، و چندان در صدد استدلال و مناقشه ادله خصم نيستند. و لذا نمي‏توان کتاب‏هايي از قبيل «فرق الشيعه» نوبختي و «المقالات و الفرق» سعد بن عبداللَّه اشعري را از جمله کتاب‏هايي دانست که منعکس کننده فکر اسلامي نزد فرقه‏ها است، و لذا عدم تصريح به احاديث دوازده خليفه دليل بر بي توجهي آن‏ها به اين گونه احاديث نيست.

رابعاً: روايات دوازده خليفه چنان مشهور بوده که حتّي بخاري و قبل از او احمد بن حنبل در کتب حديثي خود آورده‏اند، اين‏ها کساني بوده‏اند که قبل از ولادت حضرت مهدي‏عليه السلام مي‏زيسته‏اند.

[1] الامامة و التبصرة، ص 11و12.

[2] انوار الملکوت، ص 229.

[3] همان.

تنافي بين روايات

تنافي بين روايات

ظاهر برخي از روايات اشاره به آمدن سيزده خليفه بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله دارد، اين روايات نه تنها مورد اعراض و بي‏توجهي اماميه قرار گرفته، بلکه با روايات معتبر ديگر که امامان را در دوازده نفر منحصر کرده منافات دارد. مضافاً به اين‏که آن روايات مشکل سندي و دلالي دارد. اينک به بررسي آن‏ها مي‏پردازيم:

پاسخ:

1 - همان‏گونه که اشاره شد هيچ يک از علماي شيعه ادّعاي چنين مطلبي را ننموده است که امامان سيزده نفرند، جز هبة اللَّه بن احمد، از نوادگان عَمْري که نجاشي درباره او نقل مي‏کند: او هم‏صحبت و هم‏مجلس ابي الحسين بن ابي شيبه علوي زيدي بوده و براي او کتاب تأليف نموده است. او امامان را سيزده نفر دانسته و زيد بن علي بن حسين را نيز جزو آنان به شمار آورده است. و در اين مدعي به روايتي از سليم تمسک کرده که قابل توجيه است.

شيخ محمّد تقي تستري مي‏گويد: «ظاهر اين است که هبة اللَّه بن احمد شخصي امامي است که اهل ورع و تقوا نمي‏باشد. او به جهت جلب توجّه ابن ابي شيبه زيدي، زيد بن علي بن الحسين را نيز در ضمن دوازده امام مندرج کرده است...».[1] .

2 - رواياتي که برخي از کج فهم‏ها از آن‏ها امامت سيزده امام را فهميده‏اند برخي از آن‏ها از سوء تعبيير راويان حديث است همان‏گونه که در روايت سليم چنين آمده: پيامبرصلي الله عليه وآله به علي‏عليه السلام فرمود: تو و دوازده نفر از اولادت امامان به حقّ مي‏باشيد. مشخص است که در تعبير به دوازده امام، اميرالمؤمنين نيز داخل است.

3 - در کتاب سليم بن قيس هلالي بيش از بيست حديث است که دلالت دارد بر اين‏که امامان دوازده نفرند، و لذا بايد اين يک روايت را که ظهور بدوي در عدد سيزده دارد توجيه نمود.

4 - احتمال زياد نيز مي‏رود که اين‏گونه روايات چه در کتاب سليم و يا کافي از اشتباه نسّاخ باشد؛ زيرا سليم بن قيس و کليني هر دو از داعيان به دوازده امام بوده‏اند و اعتقادي به امامي غير از اين دوازده نفر نداشته‏اند.

5 - جالب توجّه اين‏که تمام کساني که اين گونه احاديث را نقل کرده‏اند؛ همانند کليني و مشايخ و شاگردانش آن‏ها را در باب احاديث دوازده خليفه آورده‏اند، و اين خود دليل بر آن است که آن‏ها معتقدند: اين روايات قابل جمع با روايات دوازده خليفه است و لذا هيچ گونه تنافي بين اين دو دسته روايات وجود ندارد.

6 - همه احاديث سيزده خليفه مشکل ضعف سندي دارد و لذا هيچ يک از آن‏ها قابل اعتماد نيست؛ خصوصاً آن‏که خلاف ضرورت و اجماع شيعه دوازده امامي است.

7 - برخي از روايات سيزده خليفه در متون حديثي ديگر با الفاظ صحيح و خالي از اشکال نقل شده است، و لذا به جهت مطابقت با روايات صحيحه و مشهوره و متواتره دوازده خليفه، آن الفاظ ديگر را بايد اخذ نمود.

[1] قاموس الرجال، ج 9، ص 300.

خلافت، تا سي سال

خلافت، تا سي سال

احمد بن حنبل در مسند خود از سفينه نقل کرده که از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که مي‏فرمود: «خلافت سي سال خواهد بود آن‏گاه بعد از آن سلطنت و پادشاهي است».[1] .

برخي از علماي اهل سنت اين حديث را مخالف با احاديث دوازده خليفه دانسته‏اند. نووي از قاضي عياض نقل کرده که او مي‏گويد: حديث «الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثمّ تکون ملکاً» مخالف با حديث دوازده خليفه است؛ زيرا خلافت دوازده خليفه در مدّت سي سال نبوده است، به جز خلفاي راشدين چهارگانه و چند ماهي که در آن ايّام خلافت حسن بن علي اتّفاق افتاد».[2] .

پاسخ:

اوّلاً: بين اين دو روايت فرق است؛ زيرا ظاهر احاديث دوازده خليفه به قرينه اوصافي که در برخي از آن‏ها آمده، امامان به حقّ‏اند. در برخي از آن‏ها قيام دين و عزّت آن به وجود حيات آن‏ها نسبت داده شده است و اين گونه تعبيرها و ديگر تعابير هرگز با خلفاي ظالم سازگاري ندارد، گرچه علي بن ابي طالب‏عليه السلام و امام حسن‏عليه السلام در بين آن‏ها معصوم و عين عدل بوده‏اند. گويا ظاهر از حديث سفينه - بر فرض صحّت سند آن - مطلق خلافت باشد؛ خواه بر حق و خواه بر باطل، و مقصود از خلافت نيز معناي لغوي و مجازي آن است.

تأييد اين مطلب اين است که در حديث سفينه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الخلافة»، نه «خلفائي» يعني خلافت سي سال را به خود نسبت نداد؛ زيرا برخي از آن خلفا حقيقتاً خليفه رسول خدا نبودند تا لياقت انتساب به آن حضرت را داشته باشند، با اين‏که در بسياري از روايات همچون روايتي که در ذيل آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ» وارد شده و معروف به قصّه انذار است، پيامبرصلي الله عليه وآله در آن حديث شريف خطاب به علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: «انت أخي و وصيّي و خليفتي فيکم».[3]  که خلافت حضرت علي‏عليه السلام را به خود نسبت مي‏دهد. نتيجه آن‏که: با جمع بين روايت جابر بن سمره و سفينه به اين نتيجه مي‏رسيم که پيامبرصلي الله عليه وآله در روايت جابر بن سمره خبر از ولايت و امامت به حق دوازده خليفه پياپي بعد از خود را مي‏دهد که از جانب خداوند بر مردم منصوب شده‏اند. ولي در حديث سفينه خبر از روي کار آمدن عده‏اي تا سي سال بعد از خود که مدعي خلافت‏اند را مي‏دهد؛ خواه ادّعاي آن‏ها بر حق باشد، همانند امام علي بن ابي طالب و امام حسن‏عليهما السلام يا بر باطل، همانند ديگران.

ثانياً: حديث سفينه غير معتبر و غير مشهور است، همان‏گونه که عدّه‏اي همانند ابن تيميه به آن تصريح کرده‏اند.[4]  و جهت آن اين است که اين روايت تنها از طريق سفينه رسيده و فقط ترمذي و ابوداوود و احمد آن را نقل کرده‏اند، و راوي از سفينه نيز سعيد بن جمهان است که در علم رجال تضعيف شده است.

ابوحاتم در مورد وي مي‏گويد: «حديثش نوشته مي‏شود ولي به آن احتجاج و استدلال نمي‏گردد». از احمد بن حنبل راجع به او سؤال شد، اظهار رضايت از او نکرد، و در حال غضب گفت: «او باطل است». ساجي مي‏گويد: «حديث او متابعت نمي‏شود». ابن معين گفته: «از سفينه احاديثي نقل کرده که ديگران آن‏ها را نقل نکرده‏اند». بخاري نوشته: «در حديث او عجايبي است».[5] .

[1] مسند احمد، ج 5، ص 220.

[2] شرح صحيح مسلم، ج 12، ص 201؛ فتح الباري، ج 13، ص 182.

[3] تاريخ ابن اثير، حوادث سال سوّم بعثت.

[4] منهاج السنة، ج 2، ص 223.

[5] تهذيب التهذيب، ج 4، ص 13.