خلافت، تا سي سال

احمد بن حنبل در مسند خود از سفينه نقل کرده که از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که مي‏فرمود: «خلافت سي سال خواهد بود آن‏گاه بعد از آن سلطنت و پادشاهي است».[1] .

برخي از علماي اهل سنت اين حديث را مخالف با احاديث دوازده خليفه دانسته‏اند. نووي از قاضي عياض نقل کرده که او مي‏گويد: حديث «الخلافة بعدي ثلاثون سنة ثمّ تکون ملکاً» مخالف با حديث دوازده خليفه است؛ زيرا خلافت دوازده خليفه در مدّت سي سال نبوده است، به جز خلفاي راشدين چهارگانه و چند ماهي که در آن ايّام خلافت حسن بن علي اتّفاق افتاد».[2] .

پاسخ:

اوّلاً: بين اين دو روايت فرق است؛ زيرا ظاهر احاديث دوازده خليفه به قرينه اوصافي که در برخي از آن‏ها آمده، امامان به حقّ‏اند. در برخي از آن‏ها قيام دين و عزّت آن به وجود حيات آن‏ها نسبت داده شده است و اين گونه تعبيرها و ديگر تعابير هرگز با خلفاي ظالم سازگاري ندارد، گرچه علي بن ابي طالب‏عليه السلام و امام حسن‏عليه السلام در بين آن‏ها معصوم و عين عدل بوده‏اند. گويا ظاهر از حديث سفينه - بر فرض صحّت سند آن - مطلق خلافت باشد؛ خواه بر حق و خواه بر باطل، و مقصود از خلافت نيز معناي لغوي و مجازي آن است.

تأييد اين مطلب اين است که در حديث سفينه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «الخلافة»، نه «خلفائي» يعني خلافت سي سال را به خود نسبت نداد؛ زيرا برخي از آن خلفا حقيقتاً خليفه رسول خدا نبودند تا لياقت انتساب به آن حضرت را داشته باشند، با اين‏که در بسياري از روايات همچون روايتي که در ذيل آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ» وارد شده و معروف به قصّه انذار است، پيامبرصلي الله عليه وآله در آن حديث شريف خطاب به علي‏عليه السلام مي‏فرمايد: «انت أخي و وصيّي و خليفتي فيکم».[3]  که خلافت حضرت علي‏عليه السلام را به خود نسبت مي‏دهد. نتيجه آن‏که: با جمع بين روايت جابر بن سمره و سفينه به اين نتيجه مي‏رسيم که پيامبرصلي الله عليه وآله در روايت جابر بن سمره خبر از ولايت و امامت به حق دوازده خليفه پياپي بعد از خود را مي‏دهد که از جانب خداوند بر مردم منصوب شده‏اند. ولي در حديث سفينه خبر از روي کار آمدن عده‏اي تا سي سال بعد از خود که مدعي خلافت‏اند را مي‏دهد؛ خواه ادّعاي آن‏ها بر حق باشد، همانند امام علي بن ابي طالب و امام حسن‏عليهما السلام يا بر باطل، همانند ديگران.

ثانياً: حديث سفينه غير معتبر و غير مشهور است، همان‏گونه که عدّه‏اي همانند ابن تيميه به آن تصريح کرده‏اند.[4]  و جهت آن اين است که اين روايت تنها از طريق سفينه رسيده و فقط ترمذي و ابوداوود و احمد آن را نقل کرده‏اند، و راوي از سفينه نيز سعيد بن جمهان است که در علم رجال تضعيف شده است.

ابوحاتم در مورد وي مي‏گويد: «حديثش نوشته مي‏شود ولي به آن احتجاج و استدلال نمي‏گردد». از احمد بن حنبل راجع به او سؤال شد، اظهار رضايت از او نکرد، و در حال غضب گفت: «او باطل است». ساجي مي‏گويد: «حديث او متابعت نمي‏شود». ابن معين گفته: «از سفينه احاديثي نقل کرده که ديگران آن‏ها را نقل نکرده‏اند». بخاري نوشته: «در حديث او عجايبي است».[5] .

[1] مسند احمد، ج 5، ص 220.

[2] شرح صحيح مسلم، ج 12، ص 201؛ فتح الباري، ج 13، ص 182.

[3] تاريخ ابن اثير، حوادث سال سوّم بعثت.

[4] منهاج السنة، ج 2، ص 223.

[5] تهذيب التهذيب، ج 4، ص 13.