دلالت حديث غدير

کلمه «مولي» در حديث غدير به معناي سرپرست و امام و اولي به تصرف است، و اين معنا را از طرق مختلف مي‏توان به اثبات رساند:

 

>تبادر از حاق لفظ

>تبادر هنگام اضافه به افراد انسان

>استعمال قرآني

>فهم صحابه

>اشتراک معنوي

>قرينه صدر حديث

>ذيل حديث

>گواهي گرفتن از مردم

>اکمال دين به ولايت حضرت علي‏

>خبر رحلت پيامبر

>تبريک به پيامبر

>ترس پيامبر

>انکار حارث بن نعمان

>تعبير به نصب

>تاج گذاري

>تعبير به اولويت

 

  تبادر از حاق لفظ

لفظ «وليّ» و «مولي» در لغت گرچه به معاني مختلفي آمده است، ولي هنگامي که بدون قرينه به کار مي‏رود، عرب از آن معناي سرپرست و اولي به تصرف که همان معناي امامت است استفاده مي‏کند. و تبادر علامت حقيقت است.

 

 تبادر هنگام اضافه به افراد انسان

بر فرض که تبادر از حاقّ لفظ را قبول نداشته باشيم، مي‏توان ادّعاي اين تواتر را هنگام اضافه اين کلمه به افراد انسان استفاده کرد؛ مثلاً عرب مي‏گويد: ولي و مولاي همسر، اين به معناي سرپرست است. و نيز مي‏گويد: ولي و مولاي طفل، اينجا نيز در سرپرست به کار رفته است.

 

 استعمال قرآني

با مراجعه به قرآن کريم پي خواهيم برد که کلمه «مولي» به معناي اولويّت به کار رفته است. خداوند متعال مي‏فرمايد: «فَالْيَوْمَ لايُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْيَةٌ وَلا مِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النّارُ هِيَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛[1]  «پس امروز نه از شما فديه‏اي پذيرفته مي‏شود، و نه از کافران؛ جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مي‏باشد؛ و چه بد جايگاهي است!»

در اين آيه مولا به معناي اولويت به کار رفته است.

[1] سوره حديد، آيه 15.

 

فهم صحابه

با مراجعه به تاريخ پي خواهيم برد صحابه‏اي که در غدير خم حضور داشته و سخنان پيامبرصلي الله عليه وآله را شنيده‏اند، همگي از اين حديث معناي سرپرستي و اولي به تصرف و امامت را فهميده‏اند، و فهم کساني که در عصر نصّ بوده و مقصود پيامبرصلي الله عليه وآله را درک مي‏کردند، مي‏تواند براي ما حجت باشد. فهمي که هيچ کس با آن مخالفت نکرده بلکه آيندگان نيز اين فهم را دنبال کرده و در شعر و نظم خود آوده‏اند.

اشخاصي مثل امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام در جواب معاويه، حسان بن ثابت، قيس بن سعد بن عباده انصاري، محمّد بن عبداللَّه حميري، عبد کوفي، ابي تمام، دعبل خزاعي، حِمّاني کوفي، امير ابي فراس و علم‏الهدي و ديگران از اين حديث معناي سرپرستي فهميده و در اشعارشان به آن اشاره کرده‏اند.

مگر نه اين است که عمر و ابوبکر به حضرت اميرعليه السلام بعد از خطبه غدير از ناحيه پيامبرصلي الله عليه وآله و ذکر حديث غدير، تهنيت گفته و به او تبريک گفتند. آيا اين به جهت فهم معناي امامت و خلافت نبوده است؟

چرا حارث بن نعمان فهري ولايت حضرت را تحمّل نکرد و از خداوند متعال درخواست عذاب کرد؟ آيا به جهت فهم معناي امامت و سرپرستي حضرت بعد از وفات پيامبرصلي الله عليه وآله نبوده است؟

گروهي در کوفه خدمت امير المؤمنين‏عليه السلام رسيده، عرض کردند: «السلام عليک يا مولانا». حضرت به آن‏ها فرمود: «من چگونه مولاي شما هستم در حالي که شما قومي از عرب هستيد؟ آنان در جواب عرض کردند؛ زيرا از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که در روز غدير خم مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[1] .

[1] ارشاد الساري، ج 7، ص 280.

 

اشتراک معنوي

ابن بطريق مي‏گويد: «کسي که مراجعه به کتب لغت داشته باشد، پي به وجود معاني مختلف براي کلمه «مولي» مي‏برد. از باب نمونه، فيروزآبادي مي‏گويد: مولي به معناي: مالک، عبد، آزاد کننده، آزاد شده، همراه، نزديک، همانند پسر عمو، و...، همسايه، هم قسم، فرزند، عمو، فرو آمده، شريک، فرزند خواهر، سرپرست، تربيت کننده، ياور، نعمت دهنده، کسي که به او نعمت داده شده، دوست، پيرو و داماد آمده است».[1] .

آن‏گاه مي‏گويد: حقّ اين است که کلمه «مولي» بيش از يک معنا ندارد و آن اولي و سزاوارتر به يک چيز است، ولي اين اولويّت به حسب استعمال در هر مورد از مواردش مختلف است. نتيجه اين‏که لفظ «مولي» مشترک معنوي بين اين معاني مختلف است. و مشترک معنوي از مشترک لفظي سزاوارتر است...».[2] .

در توضيح کلام ابن بطريق مي‏گوييم:

با کمي تأمّل و دقّت پي خواهيم برد که معناي «اولويت در يک شئ» در تمام معاني لفظ «مولي» به يک نحوي موجود است، و اطلاق اين کلمه بر هر يک از آن معاني به اعتبار در برداشتن معناي اولويت است:

1 - مالک، اولي به تصرّف در ملک خود است.

2 - عبد، سزاوارتر بر اطاعت مولاي خود از ديگري است.

3 - آزاد کننده، سزاوارتر است به تفضيل بر کسي که او را آزاد کرده، از ديگري.

4 - آزاد شده، اولي است به تشکر از آزاد کننده.

5 - همراه، سزاوارتر است به شناخت حقوق کسي که همراه اوست.

6 - نزديک، سزاوارتر است به دفاع و کمک قوم خود.

7 - همسايه، سزاوارتر است به حفظ حقوق همسايگي.

8 - هم قسم، اولي است به دفاع و حمايت از کسي که با او هم قسم شده.

9 - فرزند، سزاوارتر است به اطاعت از پدرش.

10 - عمو، اولي‏تر است به مراعات فرزند برادرش.

و...

نتيجه اين‏که: کلمه «مولي» در لغت عرب در يک معنا؛ يعني «سزاوارتر» به کار مي‏رود، و در مورد حديث غدير به قرينه اضافه به «ه» که مقصود افراد است، معناي آن همان سرپرستي افراد است که مرادف با امامت مي‏باشد.

 

 [1] قاموس المحيط، ج 4، ص 410.

[2] ابن بطريق، العمدة، ص 114و115.

 

قرينه صدر حديث

پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در صدر حديث «من کنت مولاه...» از باب مقدمه فرمود: «الست اولي بکم من انفسکم»؛[1]  «آيا من سزاوارتر بر شما از خود شما نيستم؟» همگي گفتند: آري. آن‏گاه فرمود: «فمن کنت مولاه فعليّ مولاه». اين «فاء» تفريع بر جمله سؤال سابق است. و در حقيقت جمله سابق مفسّر معناي حديث غدير مي‏باشد. به اين معنا که همان مقامي که خداوند براي من قرار داده و مرا سرپرست شما معرفي نموده، همان مقام براي حضرت علي‏عليه السلام بعد از من است. و اين معنا از آيه قرآن نيز استفاده مي‏شود آنجا که فرمود: «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».[2] .

قسطلاني در تفسير آيه مي‏گويد: «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است در تمام امور بر مردم از خودشان، از بعضي به بعض ديگر، در نفوذ حکم و وجوب طاعتش.

ابن عباس و عطا مي‏گويند: «اذا دعاهم النبيّ‏صلي الله عليه وآله ودعتهم انفسهم إلي شي‏ء کانت طاعة النبيّ‏صلي الله عليه وآله اولي بهم من طاعة انفسهم؛ وانّما کان ذلک لأنّه لا يأمرهم ولا يرضي الّا بما فيه صلاحهم ونجاحهم، بخلاف النفس»؛[3]  «هر گاه پيامبرصلي الله عليه وآله آن‏ها را به کاري دعوت نمود، و نفوس آن‏ها از جانب خودشان به کار ديگري دعوت شد، اطاعت پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است بر آنان از اطاعت خودشان؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله تنها به چيزي امر مي‏کند و رضايت مي‏دهد که صلاح و رستگاري آنان است، بر خلاف نفس انسان...».

بيضاوي مي‏گويد: «النبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم في الامور کلّها، فانّه لايأمرهم ولا يرضي منهم الّا بما فيه صلاحهم، بخلاف النفس»؛[4]  «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان در تمام امور؛ زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله آنان را امر نمي‏کند و از آن‏ها راضي نمي‏شود مگر به چيزي که در آن مصلحت مردم است، به خلاف نفس انسان.»

زمخشري مي‏گويد: «النبيّ اولي بالمؤمنين في کل شي‏ء من امور الدنيا والدين من انفسهم، ولذلک اطلق ولم يقيّد فيجب عليهم ان يکون احبّ إليهم من انفسهم، وحکمه انفذ عليهم من حکمها وحقّه آثر لديهم من حقوقها...»؛[5]  «پيامبرصلي الله عليه وآله سزاوارتر است به مؤمنين در هر چيز از امور دنيا و دين، از خود آن‏ها، و به همين جهت است که به صورت مطلق آمده و مقيّد نشده است. لذا واجب است بر مؤمنين که پيامبرصلي الله عليه وآله محبوب‏ترين افراد نزدشان باشد، و حکم او نافذتر از حکم خودشان باشد، و نيز حقّ او مقدّم بر حقوق خودشان باشد...».

همين تفسير از نسفي و سيوطي نيز وارد شده است.[6] .

قابل ذکر است که جمله «الست اولي بکم من انفسکم» را بسياري از علماي اهل سنت نقل کرده‏اند؛ از قبيل: احمد بن حنبل، ابن ماجه، نسائي، شيباني، ذهبي، حاکم، ثعلبي، ابو نعيم، بيهقي، خطيب بغدادي، ابن مغازلي، خوارزمي، بيضاوي، ابن عساکر، ابن اثير، گنجي شافعي، تفتازاني، قاضي ايجي، محبّ‏الدين طبري، ابن کثير، حمّوئي، زرندي، قسطاني، جزري، مقريزي، ابن صبّاغ، هيثمي، ابن حجر، سمهودي، سيوطي، حلبي، ابن حجر مکّي، بدخشي و...

[1] اين جمله در بسياري از احاديث غدير آمده است.

[2] سوره احزاب، آيه 6.

[3] ارشاد الساري، ج 7، ص 280.

[4] انوار التنزيل، بيضاوي، ذيل آيه 6 سوره احزاب.

[5] الکشاف، ج 3، ص 523.

[6] مدارک التنزيل، نسفي، ج 3، ص 294؛ تفسير جلالين، ذيل آيه.

 

ذيل حديث

در ذيل بسياري از احاديث غدير اين جمله آمده است: «اللَّهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛[1]  «بار خدايا! هر کس که ولايت او را پذيرفت دوست بدار، و هر کس که ولايت او را نپذيرفت و با او ستيز کرد، دشمن بدار.»

اين جمله که برخي از علماي اهل سنت؛ همچون ابن کثير و الباني تصريح به صحّت آن دارند، تنها با معناي «سرپرستي و امامت» سازگاري دارد، نه با معناي «محبّ و دوست» که اهل سنت مي‏گويند؛ زيرا معنا ندارد که پيامبرصلي الله عليه وآله دعا کند بر کساني که حضرت علي‏عليه السلام دوست آنان است.

 [1] مسند احمد، ج 1، ص 118؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 109، و....

 

گواهي گرفتن از مردم

حذيفة بن أُسيد به سند صحيح نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خمّ فرمود: «آيا شما شهادت به وحدانيّت خدا (لا اله الّا اللَّه) و نبوت من (محمّداً عبده و رسوله) نمي‏دهيد؟... گفتند: آري، ما به اين امور شهادت مي‏دهيم. آن‏گاه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: اي مردم! خدا سرپرست من و من سرپرست مؤمنانم، و من سزاوارترم به شما از خود شمايم، پس هر کس که من مولاي اويم پس اين علي مولاي اوست».[1] .

اين‏که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله ولايت حضرت علي‏عليه السلام را در رديف شهادت و گواهي به توحيد و رسالت قرار داده، دليل بر آن است که ولايت حضرت‏عليه السلام همان معناي امامت و سرپرستي امّت است.

[1] اسد الغابة، ج 6، ص 136، رقم 5940؛ تاريخ دمشق، ج 12، ص 226؛ سيره حلبي، ج 3، ص 374.

 

اکمال دين به ولايت حضرت علي‏

مطابق روايات صحيح السند که در ذيل آيه «اکمال» آمده و بيان خواهيم کرد، خداوند متعال بعد از واقعه غدير و اتمام خطبه رسولش، اين آيه را نازل کرد: «أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»؛[1]  «امروز دين شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»

از اين آيه استفاده مي‏شود که خداوند متعال، اسلامِ با ولايت حضرت علي‏عليه السلام را مورد رضايت دارد. و نيز دين با ولايت او کامل و نعمت با ولايت او تمام خواهد شد. و اين با امامت و سرپرستي امام علي‏عليه السلام سازگاري دارد. و لذا مطابق برخي از روايات، بعد از نزول آيه «اکمال» و قبل از پراکنده شدن مردم، پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اللَّه اکبر علي اکمال الدين و اتمام النعمة ورضي الربّ برسالتي والولاية لعليّ من بعدي»؛[2]  «خدا بزرگ‏تر است بر کامل کردن دين و تمام کردن نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت براي علي از بعد من.»

[1] سوره مائده، آيه 3.

[2] البداية والنهاية، ج 5، ص 214؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 157.

 

خبر رحلت پيامبر

پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله در صدر خطبه غدير خطاب به مردم فرمود: «کأنّي دُعيت فأجبت»؛ «گويا من دعوت شده و اجابت کرده‏ام.» بنابر نقلي فرمود: «يوُشِک ان ادعي فاجيب»؛ «نزديک است که دعوت شوم و من نيز آن دعوت را اجابت خواهم کرد.»

از اين تعبيرات استفاده مي‏شود که پيامبرصلي الله عليه وآله در صدد ابلاغ مطلب بسيار مهمّي است که قبل از آن مقدمه‏چيني کرده و خبر از رحلت خود مي‏دهد، و اين جز با معناي جانشيني خود در امر امامت و خلافت و سرپرستي سازگاري ندارد.

 

تبريک به پيامبر

مطابق برخي از روايات، پيامبرصلي الله عليه وآله بعد از واقعه غدير و تمام شدن خطبه‏اش به مردم امر کرد تا به ايشان تهنيت و تبريک بگويند. و بنابر نقل حافظ ابو سعيد نيشابوري (م 407) در کتاب «شرف المصطفي» به سندش از براء بن عازب و ابوسعيد خدري نقل مي‏کند که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «هنّئوني هنّئوني، انّ اللَّه تعالي خصّني بالنبوّة، و خصّ اهل بيتي بالإمامة»؛ «مرا تبريک بگوييد، مرا تبريک بگوييد؛ زيرا خداوند متعال مرا به نبوت و اهل بيت مرا به امامت اختصاص داد.»

و همين موقع بود که عمر بن خطّاب جلو آمد و به حضرت علي‏عليه السلام تبريک گفت.

 

ترس پيامبر

سيوطي نقل کرده که رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: «همانا خداوند مرا مأمور به ابلاغ نمود، اين مطلب براي من سنگين بود و مي‏دانستم که مردم مرا با ابلاغ اين امر تکذيب خواهند کرد. خداوند مرا تهديد کرد که بايد اين مطلب را ابلاغ کني يا اين‏که عذاب خواهي شد. آن‏گاه اين آيه را نازل فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ...».[1] .

چرا پيامبرصلي الله عليه وآله مي‏ترسد و از چه چيزي خوف دارد؟ آيا ابلاغ اين مطلب که حضرت علي‏عليه السلام دوست و ياور شماست ترسي دارد؟ هرگز! اين تنها ابلاغ ولايت و سرپرستي و خلافت حضرت علي‏عليه السلام است که پيامبرصلي الله عليه وآله از ابلاغش بر مردم خوف دارد؛ زيرا مي‏داند قريش با حضرت علي‏عليه السلام خصومت دارد، اين همان کسي است که در جنگ‏ها پدران و اقوام آن‏ها را به قتل رسانده است....

[1] درّ المنثور، ج 2، ص 298.

 

انکار حارث بن نعمان

مطابق برخي از روايات، حارث بن نعمان فهري بعد از انتشار خبر غدير، خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمده و عرض کرد: «اي محمّد! ما را از جانب خداوند امر کردي که شهادت به وحدانيت خدا داده و تو را رسول خدا بدانيم، ما آن را قبول کرديم. ما را امر کردي که پنج وقت نماز گزاريم، آن را قبول کرديم. ما را امر به زکات و روزه و حج کردي، آن‏ها را نيز قبول نموديم. به اين مقدار راضي نشدي تا اين‏که دست پسر عموي خود را بلند کرده، او را بر ما برتري دادي و فرمودي: «من کنت مولاه فعليّ مولاه»، اين مطلب از جانب تو بود يا از جانب خدا؟ پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «سوگند به کسي که به جز او خدايي نيست، اين مطلب را از جانب خداوند ابلاغ کردم». در اين هنگام حارث بن نعمان پشت کرده و به سوي راحله‏اش حرکت نمود؛ در حالي که با خودش چنين زمزمه مي‏کرد: «بار خدايا! اگر آنچه را که محمّد مي‏گويد حق است، پس بر ما سنگي از آسمان بفرست يا به عذاب دردناکي مبتلا گردان. هنوز به مرکبش نرسيده بود که خداوند سنگي را بر او زد و بر فرق او خورد و از پشتش خارج شد و به درک واصل گشت. در اين هنگام بود که اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ»...

اين حديث را ثعلبي در تفسير اين آيه و ديگران نيز نقل کرده‏اند.

اگر در حديث غدير تنها خبر از محبّت حضرت علي‏عليه السلام و نصرت او داده است چه جاي نگراني و عصبانيت است که برخي تقاضاي عذاب از خداوند کنند؟ اين معناي سلطه و سرپرستي است که برخي حاضر به زير بار رفتن آن نبودند.

 

تعبير به نصب

در برخي از روايات غدير خم با لفظ «نصب» تعبير شده است.

شهاب الدين همداني از عمر بن خطّاب نقل کرده که گفت: «نصب رسول اللَّه علياً علماً وقال: من کنت مولاه فعلي مولاه»؛[1]  «رسول خداصلي الله عليه وآله علي‏عليه السلام را به عنوان عَلَم نصب کرده و فرمود: هر که من مولاي اويم پس علي مولاي اوست...».

حمويني به سند خود از حضرت علي‏عليه السلام نقل کرده که فرمود: «امر اللَّه نبيّه ينصبني للناس»؛[2]  «خداوند پيامبرش را امر کرد تا مرا بر مردم نصب کند».

و مي‏دانيم که تعبير «نصب» با مقام امامت و سرپرستي سازگاري دارد.

 [1] مودّة القربي، مودّت پنجم.

[2] فرائد السمطين، ج 1، ص 312.

 

تاج گذاري

مطابق برخي از روايات، پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله بعد از واقعه غدير عمامه معروف خود به نام «سحاب» را بر سر مبارک حضرت‏عليه السلام گذاشت.

ابن قيّم مي‏گويد: «کان لرسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله عمّامة تسمي السحاب، کساها علياً»؛[1]  «رسول خداصلي الله عليه وآله عمامه‏اي داشت به نام سحاب که بر سر علي‏عليه السلام گذاشت.»

مسلم نقل مي‏کند: «کان الرسول‏صلي الله عليه وآله يلبسها في ايام خاصة مثل يوم فتح مکة»؛[2]  «رسول خداصلي الله عليه وآله آن عمامه را در ايّام خاص؛ همانند روز فتح مکه بر سر مي‏گذاشت.»

محبّ الدين طبري از عبدالاعلي بن عدي بهراني نقل مي‏کند که گفت: «دعا رسول اللَّه علياً يوم غدير خم فعمّمه وارخي عذبة العمامة من خلفه»؛[3]  «رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خم علي‏عليه السلام را خواست و بر سر او عمامه‏اي پيچيد و ذيل آن را بر پشتش انداخت.»

عده‏اي از علماي اهل سنت حديث تاج گذاري حضرت علي‏عليه السلام را نقل کرده‏اند؛ امثال:

- ابو داوود طيالسي

- ابن ابي شيبه

- احمد بن حسين بن علي بيهقي

- ابراهيم بن محمد حمويني

- محمد بن يوسف زرندي

- علي بن محمد معروف به ابن صباغ مالکي

- جلال الدين سيوطي

- متقي هندي

و...

 

 [1] زاد المعاد، ج 1، ص 121.

[2] صحيح مسلم، کتاب الحج، ح 451؛ سنن ابي داوود، ج 4، ص 54.

[3] الرياض النضرة، ج 2، ص 289؛ اسد الغابة، ج 3، ص 114.

 

تعبير به اولويت

سبط بن جوزي بعد از ردّ معاني ديگر غير از «اولويّت و سرپرستي» براي حديث غدير مي‏گويد: «پس متعيّن است معناي دهم، و معناي آن اين است: هر کس من به او سزاوارتر از خودش هستم پس علي سزاوارتر به اوست.

آن‏گاه مي‏گويد: به اين معنا تصريح کرده حافظ ابو الفرج يحيي بن سعيد ثقفي اصفهاني در کتاب «مرج البحرين»؛ زيرا اين حديث را به سند خود از مشايخش نقل کرده و در آن چنين آمده است: رسول خداصلي الله عليه وآله دست علي‏عليه السلام را گرفت و فرمود: «من کنت وليّه و أولي به من نفسه فعليّ وليّه»؛[1]  «هر کس من وليّ و سزاوارتر به او از خودش هستم پس علي وليّ و سرپرست اوست.»

  [1] تذکرة الخواص، ص 32.