مقابله مدرسه خلفا با نصوص «وصايت»

با مراجعه به تاريخ پي مي‏بريم که مدرسه خلفا به هر نحو ممکن در صدد مقابله شديد با احاديث «وصايت» بر آمدند؛ زيرا دلالت اين احاديث بر امامت و خلافت امام علي‏عليه السلام قوي و تمام است. اينک به برخي از اين مقابلات اشاره مي‏کنيم:

 >مقابله عمر بن خطاب

>مقابله عايشه

>مقابله مورخين و راويان با احاديث وصايت

 

مقابله عمر بن خطاب

ابن ابي الحديد مناظره‏اي را که بين عمر بن خطّاب و ابن عباس اتفاق افتاده، به طور مفصّل در شرح نهج البلاغه خود آورده است. از جمله مطالبي را که عمر در آن مناظره به ابن عباس مي‏گويد، اين است که: «... اي عبداللَّه! خون‏هاي شتران به گردن تو باشد اگر از من کتمان کني، آيا در نفس عليّ چيزي از امر خلافت است؟ گفتم: آري. فرمود: آيا او گمان مي‏کند که رسول خداصلي الله عليه وآله بر او نصّ کرده است؟ گفتم: آري، و زيادتر از آن بگويم، از پدرم راجع به آنچه که علي‏عليه السلام ادّعا مي‏کند سؤال کردم، فرمود: راست مي‏گويد... آن‏گاه عمر گفت: پيامبر در مرضش اراده کرد تا تصريح به نام علي کند من از آن جلوگيري کردم....[1] .

[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 12، ص 20و21.

 

مقابله عايشه

بخاري در صحيح خود از اسود نقل کرده که کسي نزد عايشه گفت: پيامبر بر علي وصيّت کرده است. عايشه گفت: چه کسي اين حرف را زده است؟ من پيامبر را ديدم در حالي که او را به سينه چسبانيده بودم. طشتي را طلب کرد و در آن قي نمود سپس از دار دنيا رحلت کرد. نمي‏دانم که چگونه بر علي وصيّت کرده است.[1] .

اشکال:

اولاً: اين روايات با آنچه که مورّخان ذکر کرده‏اند مخالفت دارد.

عبداللَّه بن عمر مي‏گويد: رسول خداصلي الله عليه وآله در مرض مرگ خود فرمود: برادرم را بخوانيد تا بيايد. ابوبکر آمد. حضرت از او اعراض کرد. سپس فرمود: برادرم را بخوانيد تا بيايد. عثمان آمد. حضرت از او نيز اعراض فرمود. آن‏گاه علي را خواست، و او را با پارچه خود پوشاند و خود را بر روي او انداخت. حضرت علي‏عليه السلام که از نزد رسول خدا خارج شد از او سؤال کردند که پيامبر به شما چه فرمود؟ حضرت فرمود: مرا هزار باب علم تعليم نمود که از هر بابي هزار باب مفتوح مي‏شد.[2] .

ابن سعد مي‏گويد: رسول خداصلي الله عليه وآله در مرضش فرمود: برادرم را بخوانيد. علي را صدا زدند. حضرت فرمود: نزد من آي. حضرت مي‏گويد: من نزديک رسول خدا آمدم. پيامبر بر من تکيه کرد و دائماً بر اين حالت بود. او با من سخن مي‏گفت به حدّي که آب دهان حضرت بر من اصابت مي‏نمود، تا آن‏که جان حضرت گرفته شد و بدن او در دامان من سنگيني کرد.[3] .

ام سلمه مي‏گويد: قسم به کسي که به او قسم ياد مي‏کنم، علي نزديک‏ترين مردم از حيث عهد به رسول خداصلي الله عليه وآله بود. صبح هنگامي به عيادت او آمديم در حالي که سؤال مي‏کرد: علي آمد؟ علي آمد؟ فاطمه‏عليها السلام عرض کرد: گويا شما او را به دنبال کاري فرستاديد. من گفتم: علي‏عليه السلام آمد. من گمان کردم که پيامبر با او کاري دارد، لذا از اتاق خارج شديم و کنار در نشستيم. من نزديک‏ترين مردم به در بودم. مشاهده کردم که رسول خدا خودش را بر روي علي انداخت و شروع به گفتن نجوا و اسرار بر او نمود تا آن‏که از دنيا رحلت نمود. پس علي‏عليه السلام نزديک‏ترين مردم به رسول خدا از حيث عهد و وصايت است.[4] .

ثانياً: در احاديث عايشه تعارض وجود دارد. ابن عساکر نقل مي‏کند که دو زن به عايشه گفتند: اي ام المؤمنين! ما را از علي خبر بده؟ او گفت: چه چيزي سؤال مي‏کنيد از کسي که دستش را در جايي از بدن رسول خداصلي الله عليه وآله قرار داد که روح و نفس او در دست حضرت قرار گرفت و آن را بر صورت خود ماليد....[5] .

و نيز از عايشه نقل مي‏کند که گفت: رسول خدا هنگام وفاتش در حالي که در خانه من بود، فرمود: حبيبم را صدا زنيد بيايد... علي را صدا زدند، آمد. همين‏که چشمان حضرت به او افتاد پارچه‏اي که بر روي پيامبرصلي الله عليه وآله بود بر روي حضرت علي‏عليه السلام انداخت و در دامان او بود تا از دار دنيا رحلت فرمود.[6] .

ثالثاً: آيا وصيّت تنها به اين است که انسان هنگام جان کندن به کسي سفارش و وصيّت کند؟ يا آن‏که قبل از احتضار، انسان وصيّت‏هاي خود را مي‏کند. آيا پيامبر از سال سوم بعثت بر امام علي‏عليه السلام وصيّت نکرد؟ آيا پيامبر او را دروازه شهر علم و خانه حکمت و کشتي نجات امّت معرفي نکرد؟ آيا او را در روز غدير به عنوان ولايت و وصايت معرفي نفرمود؟ و... آيا معناي اين‏ها جز وصايت است.

رابعاً: احتجاج به قول خصم صحيح نيست. شکّي نيست که عايشه با حضرت علي‏عليه السلام مشکل داشته و دشمن او بوده است و اين مطالب قابل انکار نيست. و لذا در انکار وصايت حضرت نمي‏توان به حديث عايشه استناد نمود.

شاهد اين مدّعا آن است که ابن سعد از عايشه نقل مي‏کند: هنگامي که مرض رسول خداصلي الله عليه وآله شدّت يافت از خانه بيرون آمد در حالي که پاهاي او بر زمين کشيده مي‏شد و دو نفر، يکي عباس بن عبدالمطلب و يک نفر ديگر زير بغل‏هاي او را گرفته بودند. راوي مي‏گويد: اين قصه را بر عبداللَّه بن عباس نقل کردم، او گفت: آيا مي‏داني آن کسي که عايشه اسمش را نبرد، چه کسي بوده است؟ گفتم: خير. ابن عباس گفت: او علي بن ابي طالب بود. عايشه دوست نداشت که علي را به خير ياد کند.[7] .

بخاري اين قصه را گرچه نقل کرده ولي ذيل آن را حذف کرده است. البته ابن سعد آن را با سند صحيح آورده است.[8] .

ابوالفرج اصفهاني مي‏گويد: هنگامي که خبر شهادت علي‏عليه السلام به عايشه رسيد، سجده شکر به جاي آورد. آن‏گاه اين شعر را قرائت نمود:

فألقت عصاها و استقرّ بها النوي

کما قرّ عيناً بالإياب المسافر[9] .

خامساً: آري، نگذاشتند که پيامبر وصيّت خود و سفارشات خود را در حق اهل بيت و در رأس آن‏ها حضرت علي بن ابي طالب‏عليه السلام مکتوب کند؛ گرچه پيامبرصلي الله عليه وآله در اواخر عمرش اصرار شديد بر آن داشت، و لذا تقاضاي قلم و دوات نمود تا بنويسد ولي - مع الاسف - ايشان را به هذيان‏گويي نسبت داده و مانع از نوشتن وصيّت او شدند.[10] .

[1] صحيح بخاري، ج 3، ص 186؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 15.

[2] البداية و النهاية، ج 7، ص 396.

[3] طبقات ابن سعد، ج 2، ص 51.

[4] مستدرک حاکم، ج 3، ص 138؛ ترجمه امام علي‏عليه السلام از ابن عساکر، ج 3، ص 14.

[5] تاريخ ابن عساکر، ج 3، ص 15.

[6] همان.

[7] طبقات ابن سعد، ج 2، ص 29.

[8] صحيح بخاري، باب مرض النبي‏صلي الله عليه وآله، ج 5، ص 139.

[9] مقاتل الطالبيين، ص 43.

[10] صحيح بخاري، ج 4، ص 31، کتاب الجهاد، باب جوائز الوفد؛ صحيح مسلم، کتاب الوصية، ج 11، ص 89.

 

مقابله مورخين و راويان با احاديث وصايت

از آنجا که اشتهار لقب «وصي» براي امام علي‏عليه السلام با سياست مدرسه خلفا و اهل سنت مناسبت ندارد، لذا آنان سعي بليغ نمودند تا به هر نحو ممکن با اين احاديث مقابله کنند. اينک به برخي از انواع مقابله‏ها با نصوص «وصايت» اشاره مي‏کنيم:

الف) حذف و تبديل

از جمله انواع مقابله، حذف برخي از حديث رسول خداصلي الله عليه وآله و تبديل آن به کلمه مبهم است. اين نوع تحريف را در عبارات طبري و ابن اثير در تفسير آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ»[1]  مشاهده مي‏کنيم؛ زيرا آن دو، کلام رسول خداصلي الله عليه وآله که در حقّ امام علي‏عليه السلام فرمود: «انت اخي و وصيّي و خليفتي فيکم» را تحريف کرده و به جاي کلمه «وصيي و خليفتي» کلمه «کذا و کذا» آورده‏اند.

ب) حذف تمام روايت

از جمله انواع تحريف و مقابله با احاديث «وصايت» حذف تمام روايت با اشاره به حذف است.

از جمله مثال‏هايي که مي‏توان بر آن زد، اين‏که: محمد بن ابوبکر نامه‏اي به معاويه دارد که در کتاب «وقعه صفين» از نصر بن مزاحم و «مروج الذهب» از مسعودي، تفصيل آن آمده است. محمد بن ابوبکر در آن نامه به فضايل امام علي‏عليه السلام اشاره کرده است که از آن جمله به وصايت امام و جانشيني ايشان از پيامبرصلي الله عليه وآله و اعتراف معاويه در جواب او به آن اشاره شده است.

ولي طبري و ابن اثير آن را حذف کرده‏اند، با آن‏که سند خود را به آن دو کتاب ذکر مي‏کنند، ولي بر اين عملکرد خود چنين عذر مي‏آورند که عموم مردم تحمّل شنيدن آن را ندارند! و اما ابن کثير بعد از اين دو نفر تنها به نامه محمد بن ابوبکر اشاره مي‏کند و در آخر نيز مي‏گويد: در آن غلظت و شدّت وجود دارد.[2] .

ج) حذف بدون اعلام

از جمله انواع تحريف و مقابله با احاديث و اخبار «وصايت» حذف عنوان «وصايت» است بدون آن‏که به آن اشاره کنند، که از آن جمله مي‏توان به قصيده صحابي انصاري نعمان بن عجلان در حوادث سقيفه اشاره کرد.

او در شعر خود مي‏گويد:

وقلتم: حرام نصب سعد و نصبکم

عتيق بن عثمان حلال ابابکر

واهل ابوبکر لها خير قائم

و انّ عليّاً اخلق بالأمر

وکان هواناً في عليّ و انّه

لأهل لها يا عمرو من حيث لا تدري

وکان هواناً بعون اللَّه يدعو الي الهدي

وينهي عن الفحشاء والبغي والنکر

وصيّ النبيّ المصطفي وابن عمّه

وقاتل فرسان الضلالة والکفر[3] .

تمام قصيده را ابن عبدالبر در «الاستيعاب» در ترجمه نعمان بن عجلان آورده است، ولي دو بيت اخير را که در آن اشاره به ثنا بر امام علي‏عليه السلام و تصريح به وصايت او است حذف کرده است.

ابن اثير جزري نيز در «اسد الغابة» در ترجمه او همين تحريف را انجام داده است. و همچنين هر کس که بعد از او آمده، همين جنايت را کرده است.

و از جمله مثال‏هايي را که از اين نوع مي‏توان به آن اشاره کرد، تحريفي است که ابن اثير در تاريخ خود در مورد خطبه امام حسين‏عليه السلام انجام داده است. خطبه حضرت را طبري و ابن اثير چنين نقل مي‏کنند:

حضرت فرمود: «اما بعد، فانسبوني فانظروا من أنا ثم ارجعوا الي انفسکم و عاتبوها هل يجوز لکم قتلي و انتهاک حرمتي؟ الست ابن بنت نبيّکم وابن وصيه...»؛[4]  «امّا بعد، پس نسب مرا به ياد آوريد و نگاه کنيد که من کيستم؟ آن‏گاه به خود رجوع کنيد و نفس خود را مورد عتاب و سرزنش قرار دهيد، آيا براي شما کشتن و هتک حرمت من روا است؟ آيا من پسر دختر پيامبر شما و پسر وصيّ او نيستم؟...». ولي ابن اثير در تاريخ خود هنگام نقل همين خطبه کلمه «وابن وصيّه» را حذف و تحريف کرده است.[5] .

د) حذف تمام خبر بدون اعلام

از جمله انواع مقابله با احاديث «وصايت» حذف تمام روايتي است که در آن لفظ «وصي» به کار رفته است، بدون آن‏که اشاره به حذف آن شود؛ از جمله مصاديق آن مي‏توان به کاري که ابن هشام انجام داده اشاره کرد. او با وجود اين‏که در اول کتابش تصريح مي‏کند که از سيره ابن اسحاق تاريخ خود را نقل کرده است، ولي قضيه دعوت پيامبرصلي الله عليه وآله قوم خود را بعد از نزول آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ» و بشارت آن حضرت به وصايت امام علي‏عليه السلام را نقل نمي‏کند، با آن‏که ابن اسحاق آن را در سيره خود آورده است.

و نيز از جمله کساني که اين تحريف را انجام داده، محمد حسنين هيکل نويسنده مصري است. او با آن‏که اين خبر را در چاپ اول کتاب خود «حياة محمدصلي الله عليه وآله» آورده است ولي در چاپ‏هاي بعد آن را حذف کرده است.[6] .

[1] سوره شعراء، آيه 214.

[2] البداية و النهاية، ج 7، ص 314.

[3] الموفقيات، ابن بکار، ص 592؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 6، ص 31.

[4] تاريخ طبري، ج 2، ص 329؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 25.

[5] تاريخ ابن کثير، ج 7، ص 179.

[6] حيات محمدصلي الله عليه وآله، ص 104، چاپ اول.