احتجاجات به حديث غدير

 

>احتجاج امام علي

>احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير

>احتجاج ديگران به حديث غدير

 

احتجاج امام علي

امام علي‏عليه السلام بعد از رحلت پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله هر موقعيتي که مناسب مي‏ديد حقّانيت خود را از هر راه ممکن به اثبات مي‏رساند که از آن جمله تذکّر به حديث غدير و ولايت خود است. اين‏که به مواردي اشاره مي‏کنيم:

الف) روز شورا

خطيب خوارزمي حنفي و حمّوئي شافعي با سند خود از ابي الطفيل عامر بن واثله نقل کرده‏اند که گفت: من در روز شورا کنار درب اتاقي بودم که علي‏عليه السلام و پنج نفر ديگر در آن بودند. شنيدم که حضرت به آن‏ها مي‏فرمود: «هر آينه بر شما به چيزي احتجاج خواهم کرد که عرب و عجم نمي‏تواند آن را تغيير دهد».

آن‏گاه فرمود: «انشدکم اللَّه ايّها النفر جميعاً: افيکم احد وحّد اللَّه قبلي؟ قالوا: لا... هل فيکم احد قال له رسول اللَّه: «من کنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا»؛[1]  «شما را به خدا سوگند اي جماعت! آيا در ميان شما کسي هست که قبل از من خدا را به توحيد بخواند؟ همگي گفتند: خير... شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا در ميان شما کسي هست که رسول خدا در حقّ او فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب، غيري؟» گفتند: به خدا هرگز.»

اين مضمون را جماعت بسياري از اهل سنت در کتاب‏هاي خود آورده‏اند؛ از قبيل:

- ابن حاتم شامي.[2] .

- ابن هجر هيثمي.[3] .

- ابن عقده.[4] .

- حافظ عقيلي.[5] .

- ابن عبدالبرّ.[6] .

- بخاري.[7] .

- ابن عساکر.[8] .

- قاضي ابو عبداللَّه الحسين بن هارون ضبّي (398 ه).[9] .

- گنجي شافعي.[10] .

- ابن المغازلي شافعي.[11] .

- سيوطي شافعي.[12] .

- متقي هندي.[13] .

ب) ايام خلافت عثمان

حمّوئي شافعي به سند خود از تابعي بزرگ سليم بن قيس هلالي نقل مي‏کند که فرمود: علي - صلوات اللَّه عليه - را در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله در عصر خلافت عثمان مشاهده کردم و جماعتي که با يکديگر مذاکره علم و فقه مي‏نمودند. آنان فضيلت و سوابق و هجرت قريش را متذکّر شدند و آنچه رسول خداصلي الله عليه وآله در فضيلت آن‏ها بيان کرده است... در ميان آن جمعيت بيش از دويست نفر از مهاجران؛ از جمله علي بن ابي طالب‏عليه السلام، سعد بن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن‏عليه السلام، حسين‏عليه السلام، ابن عباس، محمد بن ابوبکر و عبداللَّه بن جعفر بودند. و نيز از انصار ابيّ بن کعب، زيد بن ثابت، ابو ايوب انصاري، ابو الهيثم بن تيهان، محمد بن سلمه، قيس بن سعد، جابر بن عبداللَّه، انس بن مالک و... بودند... علي بن ابي طالب‏عليه السلام و اهل بيتش ساکت نشسته، سخن نمي‏گفتند. جماعت حاضر رو به حضرت کرده، عرض کردند: اي ابا الحسن! چه شده که سخن نمي‏گويي؟

حضرت فرمود: هيچ قبيله‏اي نبود جز آن‏که فضيلت خود را بيان کرده و حقّ خود را ذکر کرد، ولي من از شما سؤال مي‏کنم اي جماعت قريش و انصار! خداوند به توسط چه کسي اين فضيلت را به شما عطا فرمود؟ آيا به توسط شما و عشاير و اهل بيوتتان يا توسط غير شما؟ عرض کردند: بلکه خداوند اين‏ها را توسط محمدصلي الله عليه وآله و عشيره او به ما عطا کرده و منّت گذاشته است، نه به واسطه خود ما و عشاير و اهل بيوت ما. آن‏گاه حضرت‏عليه السلام شروع به ذکر مناقب و فضايل خود کرده، يکي پس از ديگري آن‏ها را برمي‏شمارد تا اين‏که مي‏فرمايد: شما را به خدا سوگند مي‏دهم، آيا مي‏دانيد که اين آيه کجا نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ».[14]  و کجا نازل شد: «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ».[15]  و کجا نازل کرد: «... وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً...».[16]  وقتي که مردم گفتند: اي رسول خدا! آيا اين آيات مخصوص برخي از مؤمنين است يا شامل جميع آنان خواهد شد؟ خداوند عزّ وجلّ پيامبر خود را امر نمود تا واليان امرشان را معرفي کند، و نيز همان‏گونه که براي آنان نماز و زکات و حجّ را تفسير نمود، ولايت را نيز تفسير نمايد و مرا نيز در غدير خم منصوب به خلافت کند. آن‏گاه پيامبر در خطبه‏اي فرمود: اي مردم! خداوند مرا مأمور به رسالتي کرده که دلم به آن تنگ آمده است و مي‏ترسم که با ابلاغ آن مردم مرا تکذيب کنند، ولي مرا تهديد کرده که آن را ابلاغ کنم وگرنه مرا عذاب خواهد کرد. آن‏گاه امر نمود تا نداي نماز جماعت سر داده شود. سپس در خطبه‏اي فرمود: اي مردم! آيا مي‏دانيد که خداوند عزّ و جلّ مولاي من و من مولاي مؤمنين و اولي به آن‏ها از خودشان هستم؟ گفتند: آري، اي رسول خدا! فرمود: بلند شو، اي علي! پس من بلند شدم. حضرت فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي او است، بار خدايا! هر کس که ولايت او را پذيرفت او را دوست داشته و او را تحت ولايت و سلطه خود قرار بده، و هر کس که از روي عناد و سرکشي از ولايت او سرباز زد او را دشمن بدار....[17] .

ج) در اجتماع کوفه

امام علي‏عليه السلام بعد از آن‏که به او خبر رسيد که مردم او را در ادّعاي حقّانيت خود بر خلافت متّهم مي‏سازند، در رحبه کوفه ميان جماعتي از مردم حاضر شده و به حديث غدير بر ضدّ کساني که با او به نزاع برخاسته بودند، استشهاد نمود.

اين احتجاج به حدّي شايع و علني بود که عده بسياري از تابعين آن را نقل کرده و علما نيز با سندهاي مختلف و متظافر آن را در کتاب‏هاي خود آورده‏اند. اينک به برخي از راوياني که اين قصه را نقل کرده اشاره مي‏کنيم:

1 - ابو سليمان مؤذّن؛

ابن ابي الحديد به سند خود از ابوسليمان مؤذّن نقل کرده که علي‏عليه السلام با مردم چنين احتجاج کرد: «هر کس از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيد که فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه» شهادت دهد؟ قومي به آن شهادت دادند ولي زيد بن ارقم از آن امساک نموده و شهادت نداد در حالي که مي‏دانست. حضرت بر او نفرين کرد که خداوند او را کور گرداند. و لذا کور شد. ولي بعد از کوري حديث غدير را روايت مي‏نمود.[18] .

2 - اصبغ بن نباته.[19] .

3 - حَبَّة بن جُوَين عُرَني، ابو قدامه بجلي، صحابي (م 79 -76 ه).[20] .

4 - زاذان بن عمر.[21] .

5 - زِرّ بن حبيش اسدي.[22] .

6 - زياد بن ابي زياد.[23] .

7 - زيد بن ارقم.[24] .

8 - زيد بن يُثيع.[25] .

9 - سعيد بن ابي حدّان.[26] .

10 - سعيد بن وهب.[27] .

11 - ابو الطفيل عامر بن واثله.[28] .

12 - ابو عماره، عبد خير بن يزيد.[29] .

13 - عبدالرحمن بن ابي ليلي.[30] .

14 - عمرو ذي مرّ.[31] .

15 - عميرة بن سعد.[32] .

16 - يعلي بن مرّه.[33] .

17 - هاني بن هاني.[34] .

18 - حارثة بن مضرّب.[35] .

19 - هبيرة بن مريم.[36] .

20 - ابو رمله عبداللَّه بن ابي امامه.[37] .

21 - ابو وائل شقيق بن سلمه.[38] .

22 - حارث اعور.[39] .

برخي از گواهان

برخي از کساني که در روز رحبه شهادت و گواهي براي اميرالمؤمنين‏عليه السلام به حديث غدير داده‏اند؛ عبارتند از:

1 - ابو زينب بن عوف انصاري

2 - ابو عمرة بن عمرو بن محصن انصاري.

3 - ابو فضاله انصاري.

4 - ابو قدامه انصاري.

5 - ابو ليلي انصاري.

6 - ابو هريره دوسي.

7 - ابو الهيثم بن تيّهان.

8 - ثابت بن وديعه انصاري.

9 - حُبش بن جناده سلولي.

10 - ابو ايوب خالد انصاري.

11 - خزيمة بن ثابت انصاري.

12 - ابو شريح خويلد بن عمرو خزاعي.

13 - زيد يا يزيد بن شراحيل انصاري.

14 - سهل بن حنيف انصاري اوسي.

15 - ابو سعيد سعد بن مالک خُدري انصاري.

16 - ابو العباس سهل بن سعد انصاري.

17 - عامر بن ليلي غفاري.

18 - عبدالرحمن بن عبد ربّ انصاري.

19 - عبداللَّه بن ثابت انصاري خادم رسول خداصلي الله عليه وآله.

20 - عبيد بن عازب انصاري.

21 - ابو طريف عدي بن حاتم.

22 - عقبة بن عامر جهني.

23 - ناجية بن عمرو خزاعي.

24 - نعمان بن عجلان انصاري.

25 - حافظ هيثمي به سند صحيح نقل کرده که تعداد نفراتي که در آن منطقه حاضر بوده و احتجاج اميرالمؤمنين‏عليه السلام را به حديث غدير شنيدند، سي نفر بوده‏اند.[40] .

از آنجا که تاريخ اين احتجاج سال 35 هجري بوده و از وقت صدور حديث غدير 25 سال مي‏گذشته است، طبيعي به نظر مي‏رسد که بسياري از صحابه که حديث را شنيده بوده‏اند از دار دنيا رحلت کرده باشند. و نيز برخي در جنگ‏ها شهيد شده، برخي ديگر نيز در کشورها و شهرهاي مختلف پراکنده شده‏اند و تنها اين سي نفر کساني بودند که در کوفه آن هم در منطقه رحبه در آن وقت حاضر بوده، شهادت و گواهي به حديث غدير براي اميرالمؤمنين‏عليه السلام دادند.

د) احتجاج در جنگ جمل

يکي ديگر از مواردي که حضرت علي‏عليه السلام به حديث غدير احتجاج نمود، در روز جنگ جمل عليه طلحه بود.

حافظ حاکم نيشابوري به سند خود از نُذير ضبّي کوفي تابعي نقل مي‏کند که گفت: ما با علي‏عليه السلام در روز جمل بوديم، حضرت‏عليه السلام کسي را به نزد طلحة بن عبيداللَّه فرستاد تا به ملاقات او بيايد. طلحه خدمت حضرت رسيد. حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند مي‏دهم! آيا از رسول خداصلي الله عليه وآله نشنيدي که مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»؟ گفت: آري. حضرت فرمود: پس براي چه با من جنگ مي‏کني؟ گفت: يادم نمي‏آيد. اين را گفت و از حضرت جدا شد.[41] .

ه) حديث سواران در کوفه

احمد بن حنبل به سند خود از رياح بن حارث نقل کرده که گفت: جمعي در منطقه رحبه بر علي‏عليه السلام وارد شدند و عرض کردند: السلام عليک يا مولانا. حضرت فرمود: «چگونه من مولاي شمايم در حالي که شما عرب هستيد؟» عرض کردند: ما از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که در روز غدير خم مي‏فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[42] .

و) احتجاج در روز صفين

سليم بن قيس هلالي، تابعي بزرگ در کتاب خود نقل مي‏کند که اميرالمؤمنين‏عليه السلام در صفين در ميان لشکر خود بر منبر رفت و مردم را دور خود جمع کرده، براي آنان که از نواحي مختلف بوده و از آن جمله مهاجرين و انصار بودند، سخن گفت. او پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «اي جماعت مردم! همانا مناقب من بيش از آن است که احصا شود...».

در اين حديث نيز حضرت به طور تفصيل فضايل خود را بيان کرده که از آن جمله تذکّر به حديث غدير است.[43] .

 [1] مناقب خوارزمي، ص 313، ح 314؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 319، ح 251.

[2] الدر النظيم، ج 1، ص 116.

[3] الصواعق المحرقة، ص 126، به نقل از دارقطني.

[4] الامالي، طوسي، ص 332، ح 667.

[5] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 441، رقم 1643؛ لسان الميزان، ج 2، ص 198، رقم 2212.

[6] الاستيعاب، قسم سوم / 1098، رقم 1855.

[7] التاريخ الکبير، ج 2، ص 382.

[8] تاريخ دمشق، رقم 1140و1141و1142.

[9] امالي، ضبّي، مجلس 61.

[10] کفاية الطالب، ص 386.

[11] المناقب، ح 155.

[12] جمع الجوامع، ج 2، ص 165و166؛ مسند فاطمه‏عليها السلام، ص 21.

[13] کنز العمال، ج 5، ص 726-717، ح 14241و14243.

[14] سوره نساء، آيه 59.

[15] سوره مائده، آيه 55.

[16] سوره توبه، آيه 16.

[17] فرائد السمطين، ج 1، ص 312، ح 350.

[18] شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 74، خطبه 56.

[19] اسد الغابة، ج 3، ص 469، رقم 3341.

[20] مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ابن المغازلي، ص 20، ح 27.

[21] مسند احمد، ج 1، ص 135، ح 642؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 121؛ مطالب السؤول، ص 54؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 210 و ج 7، ص 348؛ تذکرة الخواص، ص 17؛ کنز العمال، ج 13، ص 170، ح 36514؛ تاريخ دمشق، رقم 524؛ مسند علي‏عليه السلام، سيوطي، ح 144 و...

[22] شرح المواهب، ج 7، ص 13؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441؛ الاصابة، ج 1، ص 305؛ قطن الازهار المتناثرة، سيوطي، ص 278.

[23] مسند احمد، ج 1، ص 142، ح 672؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ البداية و النهاية، ج 7، ص 384، حوادث سال 40 هجري؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ تاريخ دمشق، رقم 532؛ المختارة، حافظ ضياء، ج 2، ص 80، ح 458؛ درّ السحابة، شوکاني، ص 211.

[24] مسند احمد، ج 6، ص 510، ح 22633؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ المعجم الکبير، ج 5، ص 175، ح 4996مناقب علي بن ابي طالب‏عليه السلام، ابن المغازلي، ص 23، ح 33؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 383، حوادث سال 40 ه.

[25] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229؛ کفاية الطالب، ص 63؛ اسني المطالب، ص 49؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 101، ح 87 و ص 102، ح 88؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8472؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ جامع الاحاديث، سيوطي، ج 16، ص 263، ح 7899؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487 و...

[26] فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 34.

[27] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953 و ج 6، ص 504، ح 22597؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 117، ح 98؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8483؛ اسد الغابة، ج 3، ص 492، رقم 3382؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229 و ج 7، ص 384؛ المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المعجم الکبير، ح 5058المعجم الاوسط، ح 1987؛ تاريخ دمشق، رقم 522-517؛ المختارة، ضياء مقدسي، رقم 479و480و481.

[28] مسند احمد، ج 5، ص 498، ح 18815؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ خصائص اميرالمؤمنين‏عليه السلام، نسائي، ص 113، ح 93؛ السنن الکبري، ج 5، ص 134، ح 8478؛ کفاية الطالب، ص 55؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114البداية والنهاية، ج 5، ص 231؛ نزل الابرار، ص 52؛ اسد الغابة، ج 6، ص 252، رقم 6169؛ ينابيع المودة، ج 1، ص 36، باب 4.

[29] المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المناقب، ابن المغازلي، رقم 27؛ تاريخ دمشق، رقم 520.

[30] مسند احمد، ج 1، ص191، ح 964؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 236؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 308؛ اسد الغابة، ج 4، ص 108، رقم 3783؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 69، ح 36؛ اسني المطالب، ص 47و48؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ کنز العمال، ج 13، ص 131، ح 36417؛ مسند بزّار، رقم 632؛ مسند علي‏عليه السلام، سيوطي، ص 46؛ مسند ابو يعلي، رقم 567؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 155؛ تاريخ اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ابن عساکر، رقم 510؛ المختارة، ضياء مقدسي، ج 2، ص 273، رقم 654.

[31] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 954؛ خصائص نسائي، ص 117، ح 99؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8484فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 36؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ کفاية الطالب، ص 63؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 294، رقم 6481؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ تاريخ الخلفاء، ص 158؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487؛ مسند بزّار، ج 3، ص 35، رقم 766؛ اسني المطالب، ص 49؛ المعجم الکبير، ح 5059المعجم الاوسط، ح 2130و5301؛ تاريخ اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ابن عساکر، رقم 515و516؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 72؛ درّ السحابة، ص 209.

[32] حلية الاولياء، ج 5، ص 26؛ خصائص نسائي، ص 100، ح 85؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8470؛ المناقب، ابن المغازلي، ص 26، ح 38؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 230 و ج 7، ص 384؛ کنز العمال، ج 13، ص 154، ح 36480 و ص 157، ح 36486.

[33] اسد الغابة، ج 5، ص 297، رقم 5162.

[34] همان، ج 3، ص 492، رقم 3382.

[35] خصائص نسائي، ص 167، ح 58؛ السنن الکبري، ج 5، ص 154، ح 8542. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 228، خطبه 37؛ السيرة الحلبية، ج 3، ص 274.

[36] المعجم الکبير، ح 8058.

[37] کتاب الموالاة، طبري.

[38] انساب الاشراف، ترجمه اميرالمؤمنين‏عليه السلام، رقم 169.

[39] لسان الميزان، ج 2، ص 379.

[40] مجمع الزوائد، ج 9، ص 104.

[41] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 419، ح 5594؛ المناقب، خوارزمي، ص 182، ح 221؛ تاريخ دمشق، ج 8، ص 568؛ تذکرة الخواص، ص 72؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ کنز العمال، ج 11، ص 332، ح 31662 و...

[42] مسند احمد، ج 6، ص 583، ح 23051و 23052؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441، رقم 1038؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 113؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 231 و ج 7، ص 384و385؛ المعجم الکبير، ج 4، ص 173، ح 4053؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 354 و...

[43] کتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 757، ح 25.

 

احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير

شمس الدين ابوالخير جزري دمشقي شافعي به سند خود از امّ کلثوم دخترفاطمه‏عليها السلام، و او از فاطمه زهراعليها السلام نقل کرده که فرمود: «أنسيتم قول رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله يوم غدير خم: من کنت مولاه فعليّ مولاه، وقوله‏صلي الله عليه وآله: انت منّي بمنزلة هارون من موسي؟»؛[1]  «آيا فراموش کرديد گفتار رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خم را که فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. و گفتارش که فرمود: تو نزد من همانند هارون نزد موسي هستي.»

امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام نيز به حديث غدير تمسک کرده و احتجاج نموده‏اند.[2] .

 

 [1] اسني المطالب، ص 49.

[2] ينابيع المودة، ج 3، ص 150، باب 90؛ کتاب سليم، ج 2، ص 788، ح 26.

 

احتجاج ديگران به حديث غدير

غير از اهل بيت‏عليهم السلام نيز، در مواردي خاص به حديث غدير خم احتجاج و تمسک کرده‏اند و اين به نوبه خود بر اين دلالت دارد که اين حديث نزد عموم مسلمانان از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است. اينک به اسامي برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 - احتجاج عبداللَّه بن جعفر بر معاويه به حديث غدير بعد از شهادت اميرالمؤمنين‏عليه السلام.[1] .

2 - احتجاج بُرد، بر عمرو بن عاص به حديث غدير خم.[2] .

3 - احتجاج عمرو بن عاص بر معاويه به حديث غدير خم.[3] .

4 - احتجاج عمّار بن ياسر در روز صفّين بر عمرو بن عاص به حديث غدير.[4] .

5 - احتجاج اصبغ بن نباته به حديث غدير در مجلس معاويه در سال (37).[5] .

6 - مناظره جواني با ابو هريره به حديث غدير خم در مسجد کوفه؛

اين مناظره را ابوبکر هيثمي نيز در کتاب «مجمع الزوائد» به نقل از ابي يعلي و طبراني و بزّار به دو طريق نقل کرده، و يکي از آن دو طريق را تصحيح و طريق ديگر را توثيق نموده است.[6] .

7 - احتجاج شخصي بر زيد بن ارقم به حديث غدير خم.[7] .

8 - مناظره مردي عراقي با جابر بن عبداللَّه انصاري به حديث غدير خم.[8] .

9 - احتجاج قيس بن سعد بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50)[9] .

10 - احتجاج دارميّه حجونيّه بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50).[10] .

11 - احتجاج عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي به حديث غدير خم.[11] .

12 - احتجاج مأمون خليفه عباسي به حديث غدير خم بر فقها.[12] .

 [1] کتاب سليم، ج 2، ص 834، ح 42.

[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 97.

[3] مناقب خوارزمي، ص 199، ح 240.

[4] شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206، خطبه 35؛ وقعه صفّين، ص 338.

[5] مناقب خوارزمي، ص 205، ح 240؛ تذکرة الخواص، ص 85.

[6] مسند ابي يعلي موصلي، ج 11، ص 307، ح 6423؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.

[7] ينابيع المودة، ج 2، ص 73، باب 56.

[8] کفاية الطالب، ص 61.

[9] کتاب سليم، ج 2، ص 777، ح 26.

[10] ربيع الابرار، ج 2، ص 599.

[11] حلية الاولياء، ج 5، ص 364.

[12] عقد الفريد، ج 5، ص 61-56.