احتجاجات به حديث غدير
احتجاجات به حديث غدير
>احتجاج امام علي
>احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير
>احتجاج ديگران به حديث غدير
احتجاج امام علي
امام عليعليه السلام بعد از رحلت پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله هر موقعيتي که مناسب ميديد حقّانيت خود را از هر راه ممکن به اثبات ميرساند که از آن جمله تذکّر به حديث غدير و ولايت خود است. اينکه به مواردي اشاره ميکنيم:
الف) روز شورا
خطيب خوارزمي حنفي و حمّوئي شافعي با سند خود از ابي الطفيل عامر بن واثله نقل کردهاند که گفت: من در روز شورا کنار درب اتاقي بودم که عليعليه السلام و پنج نفر ديگر در آن بودند. شنيدم که حضرت به آنها ميفرمود: «هر آينه بر شما به چيزي احتجاج خواهم کرد که عرب و عجم نميتواند آن را تغيير دهد».
آنگاه فرمود: «انشدکم اللَّه ايّها النفر جميعاً: افيکم احد وحّد اللَّه قبلي؟ قالوا: لا... هل فيکم احد قال له رسول اللَّه: «من کنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب غيري؟» قالوا: اللّهمّ لا»؛[1] «شما را به خدا سوگند اي جماعت! آيا در ميان شما کسي هست که قبل از من خدا را به توحيد بخواند؟ همگي گفتند: خير... شما را به خدا سوگند ميدهم، آيا در ميان شما کسي هست که رسول خدا در حقّ او فرموده باشد: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله، ليبلّغ الشاهد الغائب، غيري؟» گفتند: به خدا هرگز.»
اين مضمون را جماعت بسياري از اهل سنت در کتابهاي خود آوردهاند؛ از قبيل:
- ابن حاتم شامي.[2] .
- ابن هجر هيثمي.[3] .
- ابن عقده.[4] .
- حافظ عقيلي.[5] .
- ابن عبدالبرّ.[6] .
- بخاري.[7] .
- ابن عساکر.[8] .
- قاضي ابو عبداللَّه الحسين بن هارون ضبّي (398 ه).[9] .
- گنجي شافعي.[10] .
- ابن المغازلي شافعي.[11] .
- سيوطي شافعي.[12] .
- متقي هندي.[13] .
ب) ايام خلافت عثمان
حمّوئي شافعي به سند خود از تابعي بزرگ سليم بن قيس هلالي نقل ميکند که فرمود: علي - صلوات اللَّه عليه - را در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله در عصر خلافت عثمان مشاهده کردم و جماعتي که با يکديگر مذاکره علم و فقه مينمودند. آنان فضيلت و سوابق و هجرت قريش را متذکّر شدند و آنچه رسول خداصلي الله عليه وآله در فضيلت آنها بيان کرده است... در ميان آن جمعيت بيش از دويست نفر از مهاجران؛ از جمله علي بن ابي طالبعليه السلام، سعد بن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسنعليه السلام، حسينعليه السلام، ابن عباس، محمد بن ابوبکر و عبداللَّه بن جعفر بودند. و نيز از انصار ابيّ بن کعب، زيد بن ثابت، ابو ايوب انصاري، ابو الهيثم بن تيهان، محمد بن سلمه، قيس بن سعد، جابر بن عبداللَّه، انس بن مالک و... بودند... علي بن ابي طالبعليه السلام و اهل بيتش ساکت نشسته، سخن نميگفتند. جماعت حاضر رو به حضرت کرده، عرض کردند: اي ابا الحسن! چه شده که سخن نميگويي؟
حضرت فرمود: هيچ قبيلهاي نبود جز آنکه فضيلت خود را بيان کرده و حقّ خود را ذکر کرد، ولي من از شما سؤال ميکنم اي جماعت قريش و انصار! خداوند به توسط چه کسي اين فضيلت را به شما عطا فرمود؟ آيا به توسط شما و عشاير و اهل بيوتتان يا توسط غير شما؟ عرض کردند: بلکه خداوند اينها را توسط محمدصلي الله عليه وآله و عشيره او به ما عطا کرده و منّت گذاشته است، نه به واسطه خود ما و عشاير و اهل بيوت ما. آنگاه حضرتعليه السلام شروع به ذکر مناقب و فضايل خود کرده، يکي پس از ديگري آنها را برميشمارد تا اينکه ميفرمايد: شما را به خدا سوگند ميدهم، آيا ميدانيد که اين آيه کجا نازل شد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ».[14] و کجا نازل شد: «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ».[15] و کجا نازل کرد: «... وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً...».[16] وقتي که مردم گفتند: اي رسول خدا! آيا اين آيات مخصوص برخي از مؤمنين است يا شامل جميع آنان خواهد شد؟ خداوند عزّ وجلّ پيامبر خود را امر نمود تا واليان امرشان را معرفي کند، و نيز همانگونه که براي آنان نماز و زکات و حجّ را تفسير نمود، ولايت را نيز تفسير نمايد و مرا نيز در غدير خم منصوب به خلافت کند. آنگاه پيامبر در خطبهاي فرمود: اي مردم! خداوند مرا مأمور به رسالتي کرده که دلم به آن تنگ آمده است و ميترسم که با ابلاغ آن مردم مرا تکذيب کنند، ولي مرا تهديد کرده که آن را ابلاغ کنم وگرنه مرا عذاب خواهد کرد. آنگاه امر نمود تا نداي نماز جماعت سر داده شود. سپس در خطبهاي فرمود: اي مردم! آيا ميدانيد که خداوند عزّ و جلّ مولاي من و من مولاي مؤمنين و اولي به آنها از خودشان هستم؟ گفتند: آري، اي رسول خدا! فرمود: بلند شو، اي علي! پس من بلند شدم. حضرت فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي او است، بار خدايا! هر کس که ولايت او را پذيرفت او را دوست داشته و او را تحت ولايت و سلطه خود قرار بده، و هر کس که از روي عناد و سرکشي از ولايت او سرباز زد او را دشمن بدار....[17] .
ج) در اجتماع کوفه
امام عليعليه السلام بعد از آنکه به او خبر رسيد که مردم او را در ادّعاي حقّانيت خود بر خلافت متّهم ميسازند، در رحبه کوفه ميان جماعتي از مردم حاضر شده و به حديث غدير بر ضدّ کساني که با او به نزاع برخاسته بودند، استشهاد نمود.
اين احتجاج به حدّي شايع و علني بود که عده بسياري از تابعين آن را نقل کرده و علما نيز با سندهاي مختلف و متظافر آن را در کتابهاي خود آوردهاند. اينک به برخي از راوياني که اين قصه را نقل کرده اشاره ميکنيم:
1 - ابو سليمان مؤذّن؛
ابن ابي الحديد به سند خود از ابوسليمان مؤذّن نقل کرده که عليعليه السلام با مردم چنين احتجاج کرد: «هر کس از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيد که فرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه» شهادت دهد؟ قومي به آن شهادت دادند ولي زيد بن ارقم از آن امساک نموده و شهادت نداد در حالي که ميدانست. حضرت بر او نفرين کرد که خداوند او را کور گرداند. و لذا کور شد. ولي بعد از کوري حديث غدير را روايت مينمود.[18] .
2 - اصبغ بن نباته.[19] .
3 - حَبَّة بن جُوَين عُرَني، ابو قدامه بجلي، صحابي (م 79 -76 ه).[20] .
4 - زاذان بن عمر.[21] .
5 - زِرّ بن حبيش اسدي.[22] .
6 - زياد بن ابي زياد.[23] .
7 - زيد بن ارقم.[24] .
8 - زيد بن يُثيع.[25] .
9 - سعيد بن ابي حدّان.[26] .
10 - سعيد بن وهب.[27] .
11 - ابو الطفيل عامر بن واثله.[28] .
12 - ابو عماره، عبد خير بن يزيد.[29] .
13 - عبدالرحمن بن ابي ليلي.[30] .
14 - عمرو ذي مرّ.[31] .
15 - عميرة بن سعد.[32] .
16 - يعلي بن مرّه.[33] .
17 - هاني بن هاني.[34] .
18 - حارثة بن مضرّب.[35] .
19 - هبيرة بن مريم.[36] .
20 - ابو رمله عبداللَّه بن ابي امامه.[37] .
21 - ابو وائل شقيق بن سلمه.[38] .
22 - حارث اعور.[39] .
برخي از گواهان
برخي از کساني که در روز رحبه شهادت و گواهي براي اميرالمؤمنينعليه السلام به حديث غدير دادهاند؛ عبارتند از:
1 - ابو زينب بن عوف انصاري
2 - ابو عمرة بن عمرو بن محصن انصاري.
3 - ابو فضاله انصاري.
4 - ابو قدامه انصاري.
5 - ابو ليلي انصاري.
6 - ابو هريره دوسي.
7 - ابو الهيثم بن تيّهان.
8 - ثابت بن وديعه انصاري.
9 - حُبش بن جناده سلولي.
10 - ابو ايوب خالد انصاري.
11 - خزيمة بن ثابت انصاري.
12 - ابو شريح خويلد بن عمرو خزاعي.
13 - زيد يا يزيد بن شراحيل انصاري.
14 - سهل بن حنيف انصاري اوسي.
15 - ابو سعيد سعد بن مالک خُدري انصاري.
16 - ابو العباس سهل بن سعد انصاري.
17 - عامر بن ليلي غفاري.
18 - عبدالرحمن بن عبد ربّ انصاري.
19 - عبداللَّه بن ثابت انصاري خادم رسول خداصلي الله عليه وآله.
20 - عبيد بن عازب انصاري.
21 - ابو طريف عدي بن حاتم.
22 - عقبة بن عامر جهني.
23 - ناجية بن عمرو خزاعي.
24 - نعمان بن عجلان انصاري.
25 - حافظ هيثمي به سند صحيح نقل کرده که تعداد نفراتي که در آن منطقه حاضر بوده و احتجاج اميرالمؤمنينعليه السلام را به حديث غدير شنيدند، سي نفر بودهاند.[40] .
از آنجا که تاريخ اين احتجاج سال 35 هجري بوده و از وقت صدور حديث غدير 25 سال ميگذشته است، طبيعي به نظر ميرسد که بسياري از صحابه که حديث را شنيده بودهاند از دار دنيا رحلت کرده باشند. و نيز برخي در جنگها شهيد شده، برخي ديگر نيز در کشورها و شهرهاي مختلف پراکنده شدهاند و تنها اين سي نفر کساني بودند که در کوفه آن هم در منطقه رحبه در آن وقت حاضر بوده، شهادت و گواهي به حديث غدير براي اميرالمؤمنينعليه السلام دادند.
د) احتجاج در جنگ جمل
يکي ديگر از مواردي که حضرت عليعليه السلام به حديث غدير احتجاج نمود، در روز جنگ جمل عليه طلحه بود.
حافظ حاکم نيشابوري به سند خود از نُذير ضبّي کوفي تابعي نقل ميکند که گفت: ما با عليعليه السلام در روز جمل بوديم، حضرتعليه السلام کسي را به نزد طلحة بن عبيداللَّه فرستاد تا به ملاقات او بيايد. طلحه خدمت حضرت رسيد. حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند ميدهم! آيا از رسول خداصلي الله عليه وآله نشنيدي که ميفرمود: «من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»؟ گفت: آري. حضرت فرمود: پس براي چه با من جنگ ميکني؟ گفت: يادم نميآيد. اين را گفت و از حضرت جدا شد.[41] .
ه) حديث سواران در کوفه
احمد بن حنبل به سند خود از رياح بن حارث نقل کرده که گفت: جمعي در منطقه رحبه بر عليعليه السلام وارد شدند و عرض کردند: السلام عليک يا مولانا. حضرت فرمود: «چگونه من مولاي شمايم در حالي که شما عرب هستيد؟» عرض کردند: ما از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيديم که در روز غدير خم ميفرمود: «من کنت مولاه فعليّ مولاه».[42] .
و) احتجاج در روز صفين
سليم بن قيس هلالي، تابعي بزرگ در کتاب خود نقل ميکند که اميرالمؤمنينعليه السلام در صفين در ميان لشکر خود بر منبر رفت و مردم را دور خود جمع کرده، براي آنان که از نواحي مختلف بوده و از آن جمله مهاجرين و انصار بودند، سخن گفت. او پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «اي جماعت مردم! همانا مناقب من بيش از آن است که احصا شود...».
در اين حديث نيز حضرت به طور تفصيل فضايل خود را بيان کرده که از آن جمله تذکّر به حديث غدير است.[43] .
[1] مناقب خوارزمي، ص 313، ح 314؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 319، ح 251.
[2] الدر النظيم، ج 1، ص 116.
[3] الصواعق المحرقة، ص 126، به نقل از دارقطني.
[4] الامالي، طوسي، ص 332، ح 667.
[5] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 441، رقم 1643؛ لسان الميزان، ج 2، ص 198، رقم 2212.
[6] الاستيعاب، قسم سوم / 1098، رقم 1855.
[7] التاريخ الکبير، ج 2، ص 382.
[8] تاريخ دمشق، رقم 1140و1141و1142.
[9] امالي، ضبّي، مجلس 61.
[10] کفاية الطالب، ص 386.
[11] المناقب، ح 155.
[12] جمع الجوامع، ج 2، ص 165و166؛ مسند فاطمهعليها السلام، ص 21.
[13] کنز العمال، ج 5، ص 726-717، ح 14241و14243.
[14] سوره نساء، آيه 59.
[15] سوره مائده، آيه 55.
[16] سوره توبه، آيه 16.
[17] فرائد السمطين، ج 1، ص 312، ح 350.
[18] شرح ابن ابي الحديد، ج 4، ص 74، خطبه 56.
[19] اسد الغابة، ج 3، ص 469، رقم 3341.
[20] مناقب علي بن ابي طالبعليه السلام، ابن المغازلي، ص 20، ح 27.
[21] مسند احمد، ج 1، ص 135، ح 642؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 121؛ مطالب السؤول، ص 54؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 210 و ج 7، ص 348؛ تذکرة الخواص، ص 17؛ کنز العمال، ج 13، ص 170، ح 36514؛ تاريخ دمشق، رقم 524؛ مسند عليعليه السلام، سيوطي، ح 144 و...
[22] شرح المواهب، ج 7، ص 13؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441؛ الاصابة، ج 1، ص 305؛ قطن الازهار المتناثرة، سيوطي، ص 278.
[23] مسند احمد، ج 1، ص 142، ح 672؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ البداية و النهاية، ج 7، ص 384، حوادث سال 40 هجري؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ تاريخ دمشق، رقم 532؛ المختارة، حافظ ضياء، ج 2، ص 80، ح 458؛ درّ السحابة، شوکاني، ص 211.
[24] مسند احمد، ج 6، ص 510، ح 22633؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 106؛ المعجم الکبير، ج 5، ص 175، ح 4996مناقب علي بن ابي طالبعليه السلام، ابن المغازلي، ص 23، ح 33؛ ذخائر العقبي، ص 67؛ البداية والنهاية، ج 7، ص 383، حوادث سال 40 ه.
[25] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229؛ کفاية الطالب، ص 63؛ اسني المطالب، ص 49؛ خصائص اميرالمؤمنينعليه السلام، نسائي، ص 101، ح 87 و ص 102، ح 88؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8472؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ جامع الاحاديث، سيوطي، ج 16، ص 263، ح 7899؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487 و...
[26] فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 34.
[27] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 953 و ج 6، ص 504، ح 22597؛ خصائص اميرالمؤمنينعليه السلام، نسائي، ص 117، ح 98؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8483؛ اسد الغابة، ج 3، ص 492، رقم 3382؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 229 و ج 7، ص 384؛ المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المعجم الکبير، ح 5058المعجم الاوسط، ح 1987؛ تاريخ دمشق، رقم 522-517؛ المختارة، ضياء مقدسي، رقم 479و480و481.
[28] مسند احمد، ج 5، ص 498، ح 18815؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 104؛ خصائص اميرالمؤمنينعليه السلام، نسائي، ص 113، ح 93؛ السنن الکبري، ج 5، ص 134، ح 8478؛ کفاية الطالب، ص 55؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 114البداية والنهاية، ج 5، ص 231؛ نزل الابرار، ص 52؛ اسد الغابة، ج 6، ص 252، رقم 6169؛ ينابيع المودة، ج 1، ص 36، باب 4.
[29] المناقب، خوارزمي، ص 156، ح 185؛ المناقب، ابن المغازلي، رقم 27؛ تاريخ دمشق، رقم 520.
[30] مسند احمد، ج 1، ص191، ح 964؛ تاريخ بغداد، ج 14، ص 236؛ مشکل الآثار، ج 2، ص 308؛ اسد الغابة، ج 4، ص 108، رقم 3783؛ فرائد السمطين، ج 1، ص 69، ح 36؛ اسني المطالب، ص 47و48؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ کنز العمال، ج 13، ص 131، ح 36417؛ مسند بزّار، رقم 632؛ مسند عليعليه السلام، سيوطي، ص 46؛ مسند ابو يعلي، رقم 567؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 155؛ تاريخ اميرالمؤمنينعليه السلام، ابن عساکر، رقم 510؛ المختارة، ضياء مقدسي، ج 2، ص 273، رقم 654.
[31] مسند احمد، ج 1، ص 189، ح 954؛ خصائص نسائي، ص 117، ح 99؛ سنن نسائي، ج 5، ص 136، ح 8484فرائد السمطين، ج 1، ص 68، ح 36؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105؛ کفاية الطالب، ص 63؛ ميزان الاعتدال، ج 3، ص 294، رقم 6481؛ البداية والنهاية، ج 5، ص 230؛ تاريخ الخلفاء، ص 158؛ کنز العمال، ج 13، ص 158، ح 36487؛ مسند بزّار، ج 3، ص 35، رقم 766؛ اسني المطالب، ص 49؛ المعجم الکبير، ح 5059المعجم الاوسط، ح 2130و5301؛ تاريخ اميرالمؤمنينعليه السلام، ابن عساکر، رقم 515و516؛ جمع الجوامع، ج 2، ص 72؛ درّ السحابة، ص 209.
[32] حلية الاولياء، ج 5، ص 26؛ خصائص نسائي، ص 100، ح 85؛ سنن نسائي، ج 5، ص 131، ح 8470؛ المناقب، ابن المغازلي، ص 26، ح 38؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 230 و ج 7، ص 384؛ کنز العمال، ج 13، ص 154، ح 36480 و ص 157، ح 36486.
[33] اسد الغابة، ج 5، ص 297، رقم 5162.
[34] همان، ج 3، ص 492، رقم 3382.
[35] خصائص نسائي، ص 167، ح 58؛ السنن الکبري، ج 5، ص 154، ح 8542. شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج 2، ص 228، خطبه 37؛ السيرة الحلبية، ج 3، ص 274.
[36] المعجم الکبير، ح 8058.
[37] کتاب الموالاة، طبري.
[38] انساب الاشراف، ترجمه اميرالمؤمنينعليه السلام، رقم 169.
[39] لسان الميزان، ج 2، ص 379.
[40] مجمع الزوائد، ج 9، ص 104.
[41] المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 419، ح 5594؛ المناقب، خوارزمي، ص 182، ح 221؛ تاريخ دمشق، ج 8، ص 568؛ تذکرة الخواص، ص 72؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107؛ کنز العمال، ج 11، ص 332، ح 31662 و...
[42] مسند احمد، ج 6، ص 583، ح 23051و 23052؛ اسد الغابة، ج 1، ص 441، رقم 1038؛ الرياض النضرة، ج 3، ص 113؛ البداية و النهاية، ج 5، ص 231 و ج 7، ص 384و385؛ المعجم الکبير، ج 4، ص 173، ح 4053؛ مختصر تاريخ دمشق، ج 17، ص 354 و...
[43] کتاب سليم بن قيس، ج 2، ص 757، ح 25.
احتجاج حضرت زهرا به حديث غدير
شمس الدين ابوالخير جزري دمشقي شافعي به سند خود از امّ کلثوم دخترفاطمهعليها السلام، و او از فاطمه زهراعليها السلام نقل کرده که فرمود: «أنسيتم قول رسول اللَّهصلي الله عليه وآله يوم غدير خم: من کنت مولاه فعليّ مولاه، وقولهصلي الله عليه وآله: انت منّي بمنزلة هارون من موسي؟»؛[1] «آيا فراموش کرديد گفتار رسول خداصلي الله عليه وآله در روز غدير خم را که فرمود: هر کس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. و گفتارش که فرمود: تو نزد من همانند هارون نزد موسي هستي.»
امام حسن و امام حسينعليهما السلام نيز به حديث غدير تمسک کرده و احتجاج نمودهاند.[2] .
[1] اسني المطالب، ص 49.
[2] ينابيع المودة، ج 3، ص 150، باب 90؛ کتاب سليم، ج 2، ص 788، ح 26.
احتجاج ديگران به حديث غدير
غير از اهل بيتعليهم السلام نيز، در مواردي خاص به حديث غدير خم احتجاج و تمسک کردهاند و اين به نوبه خود بر اين دلالت دارد که اين حديث نزد عموم مسلمانان از جايگاه ويژهاي برخوردار است. اينک به اسامي برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1 - احتجاج عبداللَّه بن جعفر بر معاويه به حديث غدير بعد از شهادت اميرالمؤمنينعليه السلام.[1] .
2 - احتجاج بُرد، بر عمرو بن عاص به حديث غدير خم.[2] .
3 - احتجاج عمرو بن عاص بر معاويه به حديث غدير خم.[3] .
4 - احتجاج عمّار بن ياسر در روز صفّين بر عمرو بن عاص به حديث غدير.[4] .
5 - احتجاج اصبغ بن نباته به حديث غدير در مجلس معاويه در سال (37).[5] .
6 - مناظره جواني با ابو هريره به حديث غدير خم در مسجد کوفه؛
اين مناظره را ابوبکر هيثمي نيز در کتاب «مجمع الزوائد» به نقل از ابي يعلي و طبراني و بزّار به دو طريق نقل کرده، و يکي از آن دو طريق را تصحيح و طريق ديگر را توثيق نموده است.[6] .
7 - احتجاج شخصي بر زيد بن ارقم به حديث غدير خم.[7] .
8 - مناظره مردي عراقي با جابر بن عبداللَّه انصاري به حديث غدير خم.[8] .
9 - احتجاج قيس بن سعد بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50)[9] .
10 - احتجاج دارميّه حجونيّه بر معاويه به حديث غدير خم در سال (56 -50).[10] .
11 - احتجاج عمر بن عبدالعزيز خليفه اموي به حديث غدير خم.[11] .
12 - احتجاج مأمون خليفه عباسي به حديث غدير خم بر فقها.[12] .
[1] کتاب سليم، ج 2، ص 834، ح 42.
[2] الامامة و السياسة، ج 1، ص 97.
[3] مناقب خوارزمي، ص 199، ح 240.
[4] شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 206، خطبه 35؛ وقعه صفّين، ص 338.
[5] مناقب خوارزمي، ص 205، ح 240؛ تذکرة الخواص، ص 85.
[6] مسند ابي يعلي موصلي، ج 11، ص 307، ح 6423؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.
[7] ينابيع المودة، ج 2، ص 73، باب 56.
[8] کفاية الطالب، ص 61.
[9] کتاب سليم، ج 2، ص 777، ح 26.
[10] ربيع الابرار، ج 2، ص 599.
[11] حلية الاولياء، ج 5، ص 364.
[12] عقد الفريد، ج 5، ص 61-56.