در این قسمت به فضایل امیرالمومنین در چندین باب اشاره می کنم و بخاطر طولانی بودن هر هفته یک   باب یا چند باب کوتاه  را برای شما باز گو می کن ان شا الله مورد توجه قرار گیرید

باب اول:

 فضيلتهاى فراوان حضرت على عليه السّلام‏

 (1) [الرياض النضرة 2/ 214] از «عمر بن خطّاب» روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هيچكسى به اندازه على عليه السّلام به كسب فضائل نائل نيامده است؛ فضائل آن حضرت به اندازه‏اى است كه هر كسى به حقيقت آنها برسد، او را به راه راست هدايت مى‏كند و از گمراهى رهائى مى‏بخشد.

 «طبرانى» هم، اين روايت را نقل كرده است.

 (2) [مستدرك الصحيحين 3/ 107] از «محمد بن منصور طوسى» روايت كرده است كه از «احمد بن حنبل» شنيدم، مى‏گفت: فضائلى كه براى على عليه السّلام شمارش شده به اندازه‏اى است كه، براى هيچيك از صحابه پيغمبر، آنچنان فضائلى، ذكر نشده است.

 (3) [الاستيعاب 2/ 466] مى‏نويسد: «احمد بن حنبل» و «اسماعيل بن اسحاق قاضى» اظهار داشته‏اند، احاديثى كه به «سند حسن» درباره فضائل حضرت مولى على عليه السّلام روايت شده است، درباره هيچيك از صحابه، روايت نشده‏است. و «احمد بن شعيب بن على نسائى» همين موضوع را هم متذكر شده است.

مؤلف گويد: همين حديث را «ابن حجر عسقلانى» در «صفحه 72 صواعق» و در «فتح البارى 8/ 71» و «شبلنجى» در «نور الابصار صفحه 73» متذكر شده‏اند و به سند مزبور، علاوه بر «احمد حنبل» و «اسماعيل بن اسحاق» و «نسائى»، «ابو على نيشابورى» را اضافه كرده‏اند.

 (1) [الامامة و السياسة ص 93] نقل كرده است، گويند مردى از قبيله همدان به نام «برد» بر معاويه وارد شد، در اين هنگام «عمرو بن عاص» از حضرت على عليه السّلام نكوهش مى‏كرد، مرد همدانى خطاب به او گفت: اى عمرو! از پيرمردان خودمان شنيده‏ام كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است:

 «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»

.          [هر كه را باشم منش مولا و دوست             ابن عمّ من، على، مولاى اوست‏]

 و اضافه كرد: آيا اين حديث كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت شده است، صحيح است يا باطل، درست است يا نادرست؟ «عمرو» گفت: اين حديث صحيح و درست است. و من براى تأييد درستى آن، اضافه مى‏كنم كه مناقب و فضائل هيچيك از صحابه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، به اندازه مناقب و فضايل على عليه السّلام نيست! مرد همدانى از شنيدن آن، شگفت زده و بيمناك شد.

 (2) [تاريخ بغداد 2/ 221] از «ابن عباس» روايت كرده است كه سيصد آيه در قرآن كريم، در شأن حضرت على عليه السّلام، نازل شده است.

 (3) [الصواعق المحرقة ص 76 و نور الابصار شبلنجى ص 73] اظهار داشته‏اند، «ابن عساكر» از «ابن عباس» نقل كرده است، آياتى كه در قرآن كريم در شأن حضرت على عليه السّلام روايت شده، در حق هيچيك از صحابه، نازل نشده است.

و گويند: «ابن عساكر» از «ابن عباس» روايت كرده است كه سيصد آيه در قرآن كريم در شأن حضرت على عليه السّلام نازل شده است‏

باب دوم:

 نور حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و حضرت على عليه السّلام پيش از آفرينش حضرت آدم عليه السّلام و آفرينش آن دو بزرگوار از يك سرشت است‏

 (1) [الرياض النضرة 2/ 164] از «سلمان فارسى» روايت كرده است كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم، مى‏فرمود: من و على، چهارده هزار سال پيش از آفرينش آدم عليه السّلام، نورى بوديم در برابر حضرت پروردگار، هنگامى كه حق تعالى، آدم را بيافريد، آن نور را دو بخش فرمود، كه يك بخش آن، من بودم و بخش ديگرش، على عليه السّلام. و همين حديث را «احمد حنبل» در كتاب مناقبش روايت كرده است.

 (2) مؤلف گويد: همين حديث را، «ذهبى» در [ميزان الاعتدال 1/ 235] از تاريخ «ابن عساكر» نقل كرده است و سند آن منتهى به جناب «سلمان» مى‏شود.

 (3) [مجمع هيثمى 9/ 128] از «بريدة» روايت كرده است كه در يكى از اوقات، حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله، حضرت على عليه السّلام را به امارت لشكر تعيين كرد و آن حضرت را بسوى يمن، گسيل داشت و «خالد بن وليد» را هم بسوى جبل،

و فرمود: اگر اين دو تن با يكديگر گرد آمدند،

 (1) على عليه السّلام امور همه مردم را به عهده بگيرد. لشكر به راه خود ادامه داد و با دشمن روبرو شد و آنها را شكست داد و غنيمتهاى بسيارى نصيب مسلمانان شد كه مانند آنرا بدست نياورده بودند، حضرت على عليه السّلام كنيزكى را از باب خمس به اختيار در آورد. «خالد بن وليد»، «بريدة» را به حضور طلبيد، و گفت: اين كنيزك را جزء غنائم قرار بده و از كارى كه على عليه السّلام انجام داده است، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مطلع ساز. «بريدة» به دستور «خالد» عازم مدينه شد و هنگامى وارد مسجد شد كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله در منزل تشريف فرما بود و گروهى از اصحاب در بيرون منزل منتظر ديدار رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله بودند؛ به مجردى كه «بريدة» را ديدند، از وى پرسيدند: از جنگ چه خبر؟ در پاسخ گفت:

جنگ بخوبى برگزار شد و خداى تعالى يمن را بدست مسلمانان فتح كرد.

پرسيدند: اكنون براى چه، به مدينه آمده‏اى؟ در پاسخ گفت: على عليه السّلام كنيزكى را از باب خمس در اختيار درآورده است، در اين رابطه به مدينه آمده‏ام، تا گزارشى خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تقديم كنم. اصحاب تشويق كردند كه هر چه زودتر عملى را كه على عليه السّلام انجام داده، به اطلاع پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسان؛ بديهى است با اين گزارش كه تو مى‏دهى، على عليه السّلام از چشم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله افتاده و بى‏اعتبار مى‏گردد. و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تمام گفتگوها را شنيد، در حالى كه خشمگين شده بود، از منزل بيرون آمد و فرمود: مگر چه شده است كه جمعى از شما از على عليه السّلام انتقاد مى‏كنيد و دم از نكوهش او مى‏زنيد؟ آگاه باشيد! هر كس از على عليه السّلام نكوهش كند، از من نكوهش كرده است. و كسى كه از او دورى كند، از من دورى كرده است. براستى كه من از على هستم، و علىّ از من است. على عليه السّلام از سرشت من آفريده شده است و من از سرشت ابراهيم عليه السّلام هستم و من از ابراهيم عليه السّلام با فضيلت‏ترم. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «1» سپس خطاب به «بريدة»، فرمود: مگر ندانسته‏اى كه براى على كنيزهائيست بيشتر از آن كنيزى كه او را، از باب خمس، در اختيار در آورده است؟ و او پس از من، ولىّ شماست. در اين هنگام از فرصت استفاده كرده، عرض كردم: به حق صحبتى كه با شما دارم، دست مبارك بگشائيد و با من، به اسلام تازه‏اى كه افتخار آنرا پيدا كرده‏ام، بيعت فرمائي «بريدة» گويد: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جدا نشدم تا به اسلام تازه‏اى كه عرض داشتم، با من بيعت فرمود.

(1) [تاريخ بغداد 6/ 58] به سند خود، از حضرت موسى بن جعفر بن محمد عليهم السّلام از پدرش، او هم از جد بزرگوارش، روايت كرده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من و هارون بن عمران و يحيى بن زكريّا و على بن ابيطالب، از يك سرشت آفريده شده‏ايم.

 (2) [حلية الاولياء 1/ 84] از «ابن عباس» روايت كرده است، كسى كه دوست مى‏دارد به حيات من زنده بماند و به مردن من، بميرد و در بهشت عدن كه درختان آنرا خداى تعالى با دست با بركت خود كاشته است، آرام گيرد، پس از من، على عليه السّلام را دوست بدارد و دوست او را هم دوست بدارد و به پيشوايان پس از من، اقتدا نمايد؛ چرا كه آنان عترت من‏اند، و از سرشت من، آفريده شده‏اند و از نعمت فهم و علم برخوردار گرديده‏اند. واى بر امّتم كه فضيلت ايشان را انكار كند و قطع صله رحم از آنها بنمايد، اينان كه به چنين كارهائى اقدام مى‏كنند، به شفاعت من نايل نمى‏گردند