راويان حديث اقتدای به شیخین از صحابه و بررسی آن
راويان حديث از صحابه
حديث «اقتداي به شيخين» از احاديث مشهور نزد اهل سنت است که صحابه با سندهاي بسيار نقل کردهاند، ولي بخاري و مسلم به طور مطلق آن را در صحيح خود نياوردهاند، و ميدانيم که عدهاي از علماي اهل سنت تنها از طريق حذيفه و عبداللَّه بن مسعود نقل شده است. و لذا گرچه ما به بررسي روايات صحابه در نقل اين مضمون ميپردازيم، ولي بيشتر اهتمام ما به حديث حذيفه و ابن مسعود است. کساني که از صحابه اين متن را نقل کردهاند عبارتند از:
>حديث حذيفه
>حديث ابن مسعود
>حديث ابي الدرداء
>حديث انس بن مالک
>حديث عبدالله بن عمر
>حديث جده عبدالله بن ابي الهذيل
اينک به بررسي سند هر يک از اين روايات ميپردازيم.
حديث حذيفه
حديث حذيفه را احمد بن حنبل، ترمذي، ابن ماجه و حاکم نيشابوري و ابن حازم نقل کردهاند که پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «اقتدوا باللذين من بعدي ابي بکر و عمر»؛[1] «اقتدا کنيد به کساني که بعد از من خواهند آمد يعني ابوبکر و عمر.»
ولي اين روايت حذيفه که از مشهورترين طرق اين حديث است از جهاتي داراي اشکال است.
اولاً: تمام سندهاي آن به عبدالملک بن عمير بازميگردد که مردي مدلّس و جدّاً ضعيف و کثير الغلط و جدّاً مضطر الحديث است.
احمد بن حنبل درباره او ميگويد: «او با کمي روايت مضطرب الحديث است و ما براي او کمتر از پانصد روايت مشاهده کردهايم که در بيشتر آنها اشتباه کرده است».[2] و لذا اسحاق بن منصور ميگويد: احمد بن حنبل او را جدّاً تضعيف کرده است.[3] ذهبي ميگويد: ابن جوزي او را جرح کرده و توثيقي براي او نياورده است.[4] و سمعاني و ابن حجر عسقلاني او را مدلّس دانسته است.[5] .
عبدالملک بن عمير همان شخصي است که سر فرستاده امام حسينعليه السلام به کوفه عبداللَّه بن يقطر يا قيس بن مسهّر صيداوي را از تن جدا کرد، هنگامي که او را به امر ابن زياد از بالاي قصر به پايين انداختند در حالي که در بدن او رمقي بود. و هنگامي که برخي بر او اعتراض کردند در جواب گفت: خواستم تا او را راحت کنم.[6] .
ثانياً: عبدالملک بن عميراين حديث را از ربعي بن حراش نقل کرده و ربعي از حذيفة بن يمان اين حديث را نشنيده است. و اين مطلبي است که مناوي آن را ذکر کرده است.[7] .
ثالثاً: در سند روايت ابن حزم، سالم بن علاء مرادي واقع است که خود ابن حزم بعد از روايت، حديث او را تضعيف کرده است. و ذهبي ميگويد: «ابن معين و نسائي او را تضعيف کردهاند».[8] و نيز ابوالجارود او را تضعيف کرده است.[9] .
و نيز در سند آن عمرو بن هرم واقع شده که قطّان او را تضعيف کرده است.[10] .
و نيز وکيع بن جرّاح در سند آن است که مورد قدح واقع شده است.[11] .
و در بيشتر طرق حديث «مولي ربعي بن حراش» واقع شده که به نصّ ابن حزم مجهول ميباشد. و در برخي سندها چنين آمده است: «هلال مولي ربعي» که او نيز به تصريح ابن حزم مجهول است.[12] .
[1] مسند احمد، ج 5، ص 382و385؛ صحيح ترمذي، باب مناقب ابوبکر و عمر و باب مناقب عمار بن ياسر؛ سنن ابن ماجه، باب مناقب ابوبکر؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 75؛ الاحکام في اصول الاحکام، ج 2، ص 242.
[2] تهذيب التهذيب، ج 6، ص 411.
[3] تهذيب التهذيب، ج 6، ص 412؛ ميزان الاعتدال، ج 2، ص 660.
[4] ميزان الاعتدال، ج 2، ص 660.
[5] الأنساب، ج 10، ص 50؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 521.
[6] مقتل الحسين، ص 185.
[7] فيض القدير، ج 2، ص 56.
[8] ميزان الاعتدال، ج 2، ص 112.
[9] لسان الميزان، ج 3، ص 7.
[10] ميزان الاعتدال، ج 3، ص 7.
[11] همان، ج 4، ص 312.
[12] الاحکام في اصول الاحکام، ج 2، ص 243.
حديث ابن مسعود
حديث ابن مسعود را ترمذي و حاکم نيشابوري نقل کرده است.[1] ولي اين سند نيز خالي از اشکال نيست؛ زيرا:
اولاً: ترمذي تصريح به غرابت آن کرده است. او بعد از نقل اين حديث ميگويد: «اين حديثي غريب از اين وجه از حديث ابن مسعود است، و نميشناسيم آن را مگر از حديث يحيي بن سلمة بن کهيل، و يحيي بن سلمة در حديث تضعيف شده است».[2] .
ثانياً: همانگونه که ترمذي اشاره کرده يحيي بن سلمة بن کهيل شخصي ضعيف و متروک و منکرالحديث بوده و چيزي به حساب نيامده است. مقدسي ميگويد: ابن معين او را تضعيف کرده است. ابوحاتم ميگويد: او قوي به حساب نميآيد. بخاري گفته: در حديث او مضامين منکر وجود دارد. و نسائي او را غير ثقه معرفي کرده است. و ترمذي ميگويد: او ضعيف است.[3] .
ذهبي ميگويد:او ضعيف است.[4] و ابن حجر ميگويد: «ابن حبّان نيز او را در جمله ضعفا به حساب آورده و گفته: او جدّاً منکر الحديث است و به احاديث او احتجاج نميشوئد. نسائي در «الکني» گفته او متروک الحديث است. و ابن نمير گفته: او از جمله کساني نيست که حديثش نوشته شود. و دارقطني او را گاهي متروک و گاهي ضعيف معرفي نموده است. و عجلي ميگويد: او ضعيف است.[5] .
ثالثاً: در سند آن اسماعيل بن يحيي بن سلمه وجود دارد که قبلاً اشاره به ضعف او در حديث کرديم.
رابعاً: در سند آن ابراهيم بن اسماعيل بن يحيي وجود دارد که متروک الحديث و ضعيف و مدلّس معرفي شده است. عقيلي از مطيّن نقل کرده که ابن نمير از حديث او راضي نبوده و او را تضعيف ميکرده است. و گفته: او احاديث منکري را روايت کرده است.[6] .
[1] صحيح ترمذي، ج 5، ص 672؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 75.
[2] همان.
[3] الکمال في اسماء الرجال، مقدسي.
[4] الکاشف، ج 3، ص 251.
[5] تهذيب التهذيب، ج 11، ص 225.
[6] تهذيب التهذيب، ج 1، ص 106.
حديث ابي الدرداء
حديث ابي الدرداء را ابن حجر مکي از طبراني نقل کرده است.[1] ولي اين حديث نيز خالي از اشکال نيست؛ زيرا:
اولاً: ابن حجر هيثمي بعد از نقل اين حديث از طبراني ميگويد: «در سند اين حديث کساني وجود دارند که من آنان را نميشناسم.[2] .
ثانياً: به مجرد وجود يک حديث در معاجم طبراني «المعجم الکبير»، «المعجم المتوسط» و «المعجم الصغير» نميتوان حکم به صحت آن نمود، بلکه احتياج به بررسي سندي دارد که اين حديث از صحت سند برخوردار نيست.
ثالثاً: در حديث صحيح از ابوالدرداء رسيده که مادرش ميگويد: روزي ابوالدرداء در حالي که غضبناک بود بر من وارد شد، به او گفتم: چه چيزي شما را غضبناک کرده است؟ گفت: به خدا سوگند! از امر محمّدصلي الله عليه وآله چيزي نميشناسم جز آنکه همه آنان نماز به جاي ميآورند.
اگر ابوالدرداء حديث اقتداي به ابوبکر و عمر را شنيده بود هرگز نبايد چنين ميگفت!!
[1] صواعق المحرقة، ص 46.
[2] مجمع الزوائد، ج 9، ص 53.
حديث انس بن مالک
جلالالدين سيوطي در کتاب «الجامع الصغير» حديث «امر به اقتداي به شيخين» را نقل کرده است آنگاه ميگويد: «ترمذي آن را از ابن مسعود و روياني از حذيفه و ابن عدي در «الکامل» از انس نقل کردهاند».[1] .
پاسخ:
اولاً: همانگونه که اشاره شد حديث ابن مسعود مورد تضعيف خود ترمذي نيز واقع شده است.
ثانياً: حديث حذيفه نيز قبلاً با تمام طرقش مورد تضعيف قرار گرفت.
ثالثاً: ابن عدي در «الکامل» گرچه اين متن را با سندهاي مختلف نقل کرده است.[2] ولي در تمام سندهاي آن مسلم بن صالح، از حمّاد بن دليل، از عمر بن نافع از عمرو بن هرم وجود دارد که تمام آنان ضعيف الحديث ميباشد.[3] خصوصاً آنکه مسلم بن صالح مجهول است.
[1] الجامع الصغير با شرح مناوي، ج 1، ص 56.
[2] الکامل، ج 2، ص 666.
[3] الکامل، ج 5، ص 1703؛ تهذيب التهذيب، ج 7، ص 499؛ المغني في الضعفاء، ج 1، ص 189؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 590؛ حاشيه تهذيب الکمال، ج 7، ص 236.
حديث عبدالله بن عمر
حديث «اقتداي به شيخين» را ذهبي از احمد بن صليح، از ذيالنون مصري، از مالک از نافع از ابن عمر نقل کرده است، وي بعد از نقل آن ميگويد: «اين حديث، غلطي است از احمد که بر آن اعتماد نميشود».[1] .
و در جايي ديگر ميگويد: «اين حديث اصلي از روايت مالک ندارد».[2] .
ابن حجر نيز اين حديث را از ابن عمر نقل کرده ولي از عقيلي نقل ميکند که او بعد از تخريج آن گفته: اين حديث منکري است که اصلي بر آن نيست.
از عبارات ذهبي و ابن حجر و ديگران استفاده ميشود که حديث عبداللَّه بن عمر به تمام طرقش باطل است.
[1] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 105.
[2]
همان، ج 3ص 610.
حديث جده عبدالله بن ابي الهذيل
ابن حزم گرچه اين مضمون را در کتاب «الاحکام في اصول الاحکام»[1] نقل کرده ولي خود بعد از نقل آن ميگويد: «و اما روايت (اقتدوا بالذين من بعدي ابي بکر و عمر...) حديثي غيرصحيح است؛ زيرا از مولي ربعي مجهول و از مفضّل ضبّي نقل شده که حجّت نيست...».[2] .
[1] الاحکام، ج 2، ص 242.
[2] پيشين.