شيخ دعوت خود را تحت عنوان  توحيد و مبارزه با شرك آغاز كرد , و جز خود وپيروان مكتب را ,  مشرك معرفي كرد .  حملات او به اطراف و اكناف و نجد آغازگرديد .  و نـفوس زيادي از زن و مرد و كودك قبائل اطراف , به دست اتباع شيخ كشته شد , و اموال زيادي  تحت عنوان غنائم از مشركان گرد آمد .  در زمـانـي كـه شـيخ محمد به درعيه آمد و با محمد بن سعود توافق كرد ,مردم آنجا در  نهايت تنگدستي و احتياج بودند .  آلـوسـي از قـول ابـن بشر نجدي نقل مي كند كه من ( ابن بشر ) در اول كارشاهد تنگدستي  مـردم درعيه بودم , سپس آن شهر را در زمان سعود مشاهده كردم , در حالي كه مردم آن از  ثـروت فـراوان بـرخوردار بودند , و سلاحهاي ايشان بازر و سيم زينت يافته بود , بر اسبان اصيل و  نـجـيب سوار مي شدند و جامه هاي فاخر دربر مي كردند , و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند , به  حدي كه زبان از شرح وبيان آن قاصر است .  روزي در يـكـي از بـازارهاي درعيه ناظر بودم , كه مردان در طرفي و زنان در طرف ديگر قرار  داشتند , در آنجا طلا و نقره و اسلحه و شتر و گوسفند و لباسهاي فاخر وگوشت و گندم و ديگر  ماكولات به قدري زياد بود كه زبان از وصف آن عاجز است , تاچشم كار مي كرد بازار ديده مي شد و  من فرياد فروشندگان و خريداراني را مي شنيدم كه مانند همهمه زنبور عسل , درهم پيچيده بود  كه يكي مي گفت فروختم , و ديگري مي گفت خريدم .  (3) .  الـبته ابن بشر شرح نداده است كه اين ثروت هنگفت از كجا پيدا شده بود , ولي با قرائن تاريخي  مـعـلـوم مي شود كه از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاي ديگر نجد به جرم موافقت نكردن با  عقائد وي , و به غنيمت گرفتن و غارت كردن اموال آنان به دست آمده است .  روش شيخ محمد در مورد غنائم جنگي كه از مسلمانان آن ديار مي گرفت , اين بودكه آن را هر  طور مايل بود به مصرف مي رسانيد .  گـاهـي تمام غنائمي را كه در جنگي نصيب او شده بود و مقدار آنهم خيلي زياد بود , تنها به دو يا  سه نفر عطامي كرد .  غنائم هر چه بود در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم با اجازه اومي توانست سهمي ببرد .  يـكـي از بزرگترين نقاط ضعف برنامه زندگي شيخ , همين است كه با مسلماناني كه از عقائد  كـذائي او پـيـروي نمي كردند , معامله كافر حربي مي كرد , و براي جان وناموس آنان ارزشي قائل  نبود .  كـوتـاه سـخن اينكه : محمد بن عبدالوهاب به توحيد , اما توحيد غلطي كه او مي گفت دعوت  مي كرد .  هر كس مي پذيرفت خون و مالش سالم مي ماند .  وگرنه خون و مالش مانند كفار حربي حلال و مباح بود .  جنگهائي كه وهابيان در نجد و خارج از نجد  - از قبيل يمن و حجاز و اطراف سوريه  و عراق - مي كردند , بر همين پايه قرار داشت .  هر شهري كه با جنگ و غلبه بر آن دست مي يافتند , برايشان حلال بود .  اگـرمـي تـوانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار مي دادند , و الا به غنائمي كه به دست  آورده بودند , اكتفا مي كردند (4) .  كساني كه با عقائد او موافقت مي كردند , و دعوت او را مي پذيرفتند مي بايست با اوبيعت نمايند .  و اگر كساني به مقابله برخيزند , بايد كشته شوند , و اموالشان تقسيم گردد .  طـبـق ايـن رويـه , مـثلا از اهالي يك قريه به نام فصول در شهر احساء سيصد مرد را به قتل  رسانيدند و اموالشان را به غارت بردند (5) .  شيخ محمد بن عبدالوهاب  در سال 1206 , درگذشت (6) , و پس از شيخ محمد هم , پيروان  او به همين روش ادامه دادند .  مثلا در سال 1216 , امير سعود وهابي , سپاهي مركب از بيست هزار مرد جنگي تجهيز كرد و به  شهر كربلا حمله ور شد .  كربلا در اين ايام در نهايت شهرت و عظمت بود و زائران ايراني و ترك و عرب بدان روي مي آوردند  .  سعود پس از محاصره شهر , سرانجام وارد آن گرديد و كشتارسختي از مدافعين و ساكنين آن  نمود .  سـپاه وهابي آنچنان رسوائي در شهر كربلا به بار آورد , كه به وصف نمي گنجد ,پنج هزار تن يا  بيشتر ( تا بيست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانيدند .  پـس ازآنـكـه امير سعود  از كارهاي جنگي فراغت يافت , به طرف خزينه هاي حرم امام حسين (  عليه السلام ) متوجه شد .  اين خزائن , از اموال فراوان و اشياء نفيس انباشته بود , وي هر چه در آنجا يافت , برداشت و به غارت  برد .  كربلا پس از اين حادثه به وضعي درآمد كه شعرا براي آن مرثيه مي گفتند (7) .  وهابيها در مدت متجاوز از دوازده سال , گاه و ناگاه به شهر كربلا و اطراف آن , و همين طور  به شهر نجف حمله مي بردند و غارت مي كردند .  نـخـسـتـيـن اين حملات هجوم در سال 1216 بود , كه شرح داده شد و اين هجوم به نوشته عموم  نويسندگان شيعه در روز عيد غدير آن سال انجام گرفته است .  حملات وهابيان متمركز در نجد , به جده و مكه و مدينه و سوريه و عراق , بيش ازآنست كه در اين  جا , بيان گردد .  پيوسته جنگهاي خونين ميان حكومت عثماني ازطريق امراء مصر , و وهابيان وجود داشت .  و گـاهـي بر اثر ضعف دولت عثماني ,وهابيان بر طائف و مكه و مدينه دست يافته و آثار و مشاهد  اسـلامـي را ويـران كـرده وامـوال را به غارت مي بردند و سرانجام از آنجا به نجد طرد مي شدند و  عـثـمـانـيـهـا تـسلطخود را بر اين مناطق با گماردن خاندان شريف بر رياست حرمين حفظ  مي كردند .  در جـنگ نخست جهاني , مساله  پان عربيسم زنده شد , و با اشغال شام و اردن وعراق از طريق  دول بـزرگ مـانند بريتانيا و فرانسه , وحدت كشورهاي عربي از هم گسست , و هر نقطه اي از اين  بلاد به اميري كه مطيع دول بزرگ بود , سپرده شد .  بـلادنـجـد , بـه آل سـعـود كه بزرگ آن در آن روز عبدالعزيز بن سعود ( پدر فهد شاه كنوني )  واگـذار گـرديـد و اين به خاطر همكاري نزديكي بود كه عبدالعزيز بابريتانيا در شكستن قدرت  عثماني انجام داده بود .  اين واگذاري , تحت شرائطي صددرصد استعماري انجام گرفت كه در تاريخ مذكور است .  بـعـدهـا مـصالح بريتانيا خصوصا و جهان استعمار عموما , ايجاب كرد كه بر قلمرو قدرت وهابيان  افزوده شود و حرمين شريفين و منطقه حجاز را در اختيار آل سعود قرارگيرد .  از اين رو , با برنامه ريزي خاصي كه در آن بريتانيا دست داشت , در سال1344 ه.  ق , وهـابـيان , حرمين شريفين را پس از يك جنگ خونين تصرف كردند , و تنهادر طائف دو هزار  نـفـر از عـلـمـا و بـزرگان و زن و مرد را كشتند , به گونه اي كه خود عبدالعزيز بر اين جنايت  اعتراف كرد .  در نـتـيـجـه , بـه حكومت خاندان  شرفا در اين سرزمين خاتمه داده شد , اين دو منطقه وسيع  اسـلامـي بـه ضميمه نجد و حجاز به نام يك فاميل سعودي در دفاتر دول بزرگ استعماري , به  ثبت داده شد , نام نجد  و حجاز منسوخ گرديد و عبدالعزيز خود را در سال 1350 ه.  ق .  ( 1310 ه.  ش ) شـاه دو مـنـطـقـه خـواند و كشور به نام مملكت عربي سعودي ( نه اسلامي سعودي ) نام  گذاري شد .  وي تا سال 1374 ( 1334 ش ) زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او , فرزندان وي به  نامهاي : ( سعود , فيصل , خالد , فهد )اشغالگران حكومت بر اين سرزمين بوده و هستند .  عـقـائد وهابي زندگي سياسي وهابيان در منطقه اي كه خاندان آل سعود در راس آن قرار دارند ,  براي خود فصل جداگانه اي لازم دارد كه فعلا براي ما مطرح نيست .  آنـچـه لازم اسـت , بـازگوئي اجمالي عقايد وهابيان است كه آل سعود از آن ترويج مي كنند و در  حقيقت وهابيت شيشه عمر آنها است .  اساس آئين وهابيت را دو چيز تشكيل مي دهد :1 - هدم و نابودي آثار رسالت و اصالتهاي باقي مانده  از دوران پـيـامبر (ص ) وصحابه و تابعان , به گونه اي كه چيزي ملموس از آن زمان باقي نماند , و  همه اين كارها را در پوشش توحيد و مبارزه با شرك انجام مي دهند .  از ايـن جـهـت كليه قبور متعلق به صحابه و عترت پيامبر و تابعان و علما و شخصيت هاي اسلامي  رانابود كرده و با خاك يكسان مي كنند .  و اگـر از مـسـلـمـانـان جـهـان نـمي ترسيدند , قبرپيامبر را نيز ويران كرده و به صورت مصلي  درمي آوردند .  در اثـر ايـن تز نامعقول , قبور ائمه چهارگانه شيعه و عموي پيامبر (ص ) , وقبر عبداللّه پدر آن  حـضرت و قبور كليه صحابه در بقيع ويران گرديد , و به صورت تل خاكي درآمد , روشن است كه  استعمار ملتي كه گذشته خود را فراموش كند , بسيار سهل و آسان مي باشد .  امـروزه بـراي بـسـياري از مسيحيان غرب , وجود مسيح مريم و حواريون او به صورت يك افسانه  تـاريخي درآمده و در اصل وجود چنين شخصي با تمام خصوصياتي كه دارد , شك وترديد دارند ,  چرا كه اثر ملموسي از مسيح و ياران او در دست نيست .  اگـر خـداي نـكـرده , اصـالتهاي اسلامي دستخوش چنين ناجوانمردي شود , راه براي انكار اصل  وجودپيامبر اسلام و ياران او آسان خواهد بود .  2 - پـائيـن آوردن مـقـام و موقعيت شخصيتهاي الهي از پيامبران و اولياء در حال حيات و ممات ,  بعنوان اينكه آنان تنها بازگو كنندگان دستورات الهي بودند , و رسالت آنها در اين قسمت با مرگ  آنان پايان يافته و تفاوت چنداني با امت خود ندارند .  اين دو اصل , دو پي آمد بسيار ناگوار داشت .  الـف : آئيـن اسلام به صورت يك آئين خشك معرفي شد كه هر نوع حركت و تحول , رنگ شرك و  دوگـانـه پـرسـتـي به خود گرفت , به گونه اي كه احترام آموزگاران الهي به صورت برگزاري  يادواره نيز شرك اعلام گرديد .  گـوئي بـايـد ارتباط بشر با گلهاي سرسبدآفرينش قطع شود , و از اسلام جز كتاب , و احاديث (  كذائي ) چيزي باقي نماند .  ب : ايجاد تفرقه در ميان مسلمين , به گونه اي كه جهان تسنن دچار تفرقه شد وجنگهاي خونيني  بـه راه افـتاد ,  دانشمندان به جاي دفاع از حملات مسيحيان وماديها , صرف دفاع از شبهات  محمد بن عبدالوهاب شد و انديشمندان بزرگ مصر و عراق و شام و لبنان در اين سه قرن , پاسي از  وقت خود را صرف نقد اين مسلك نمودند