کسانه که حدیث مدینه العلم را ...
کساني که حديث را ارسال مسلم گرفتهاند
کساني که تصريح به شهرت يا تواتر حديث نمودهاند
و نيز از جمله کساني که به اين حديث استدلال و استشهاد کردهاند؛ عبارتند از:
کساني که حديث را ارسال مسلم گرفتهاند
سي و نه نفر از علماي اهل سنت حديث «مدينه علم» را از مسلّمات دانستهاند؛ از قبيل:
- عاصي در «زين الفتي».
- گنجي شافعي در «کفاية الطالب».
- محبّ الدين طبري.
- شمس الدين زرندي در «نظم درر السمطين».
- سيد علي همداني «المودة القربي».
- ابن صباغ مالکي در «الفصول المهمة».
- ابن حجر هيتمي در «الصواعق المحرقة».
کساني که امام علي را به باب مدينه علم توصيف نمودهاند
سي و دو نفر از علماي اهل سنت، امام عليعليه السلام را به صفت «باب مدينه علم» توصيف کردهاند؛ از قبيل:
- ابونعيم اصفهاني.
- ابوسعد سمعاني.
- خوارزمي حنفي.
- گنجي شافعي.
- زرندي حنفي.
- سيد علي همداني.
- شهابالدين قسطلاني.
- ابن حجر مکّي.
کساني که حديث را به شعر درآوردهاند
عدهاي از علماي اهل سنت اين حديث را در اشعار خود به نظم درآودهاند؛ از قبيل:
- حکيم سنايي.
- خوارزمي مکّي.
- فريدالدين عطار نيشابوري.
- جلالالدين رومي.
- سعدي شيرازي.
کساني که تصريح به شهرت يا تواتر حديث نمودهاند
برخي از علماي اهل سنت به صحت يا تواتر حديث «مدينه علم» تصريح نمودهاند؛ از قبيل:
1 - سبط بن الجوزي در «تذکرة الخواص» تصريح دارد به اينکه اين حديث از فضايل مشهور و ثابت است. و قسطلاني نيز حديث مشهور را به حديث متواتر ملحق ميداند.
2 - ابن حجر مکّي در «الصواعق المحرقة» ميگويد: «اعلم انّ هذا الحديث متواتر؛ فانّه ورد من حديث عائشة وابن مسعود وابن عباس وابن عمر وعبداللَّه بن زمعة وابي سعيد وعلي بن ابي طالب وحفصة»؛ «بدان که اين حديث متواتر است و از عايشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبداللَّه بن زمعه، ابي سعيد، علي بن ابي طالب و حفصه نقل شده است».[1] .
3 - ابن حزم در «المحلّي» در بحث از بيع آب، ادعاي تواتر کرده که خريد و فروش آن جايز نيست، در حالي که تنها از چهار نفر از صحابه نقل شده است. حال اگر نقل از چهار نفر از صحابه موجب تواتر است، نقل از بيش از اين افراد مثل مورد حديث «مدينه علم» به طريق اولي متواتر است.
کساني که به صحت حديث تصريح کردهاند
بيست و يک نفر از علماي اهل سنت تصريح به صحت اين حديث کردهاند؛ از قبيل:
1 - حافظ ابو زکريا بغدادي.[1] .
2 - ابو جعفر طبري.[2] .
3 - خطيب بغدادي.
4 - جلالالدين سيوطي.
5 - يحيي بن معين.[3] .
و....[4] .
[1] بنابر نقل ابن حجر در الصواعق المحرقة، ص 122.
[2] تهذيب الآثار، ص 104، ح 173.
[3] بنابر نقل تهذيب الکمال، ترجمه اباصلت هروي.
[4] ر.ک: الغدير، ج 6، ص 111.
کساني که به اين حديث استدلال کردهاند
بيش از سي نفر از علماي اهل سنت به حديث «مدينه علم» احتجاج کرده و در بحثهاي مختلف خود به آن استشهاد نمودهاند، و اين از قويترين شواهد بر آن است که اين حديث از احاديث مسلّم نزد اهل بيتعليهم السلام ميباشد. اينک به برخي از اين افراد اشاره ميکنيم.
1 - خوارزمي؛ او به حديث «مدينه علم» بر جوشش علم اميرالمؤمنينعليه السلام استدلال کرده است.[1] .
2 - ابن عربي؛ در کتاب «الدرر المکنون» بنابر نقل قندوزي آورده است: «والامام عليّ - رضي الله عنه - ورث علم الحروف من سيّدنا محمّدصلي الله عليه وآله وإليه الإشارة بقولهصلي الله عليه وآله: (انا مدينة العلم...)»؛ «و امام علي - رضي الله عنه - علم حروف را از سيّد ما محمّدصلي الله عليه وآله به ارث برده است. و دليل آن قول پيامبر است که فرمود: انا مدينة العلم و عليّ بابها فمن اراد العلم فعليه الباب».[2] .
3 - ابن طلحه شافعي؛ در فصل چهارم به اين حديث استشهاد کرده است.[3] .
4 - محبّالدين طبري؛ او به اين حديث بر اينکه حضرت عليعليه السلام باب مدينه علم پيامبرصلي الله عليه وآله است استدلال کرده و معتقد است که اين فضيلت مخصوص امام عليعليه السلام است.[4] .
5 - ابن صباغ مالکي؛ او به اين حديث بر جوشان بودن درياهاي علوم از سينه حضرتعليه السلام، تمسک کرده است.[5] .
6 - زرقاني؛ او در اثبات اينکه يکي از اسماي پيامبرصلي الله عليه وآله، «مدينة العلم» است، به اين حديث استدلال کرده است.[6] .
و نيز از جمله کساني که به اين حديث استدلال و استشهاد کردهاند؛ عبارتند از:
- عزيزي در «السراج المنير».
- عاصمي در «زين الفتي».
- سعيدالدين فرغاني در «شرح التائية».
- سيد علي همداني در «مشارب الاذواق».
- امامالدين الهجروي «اسماء النبيّ و خلفائه الاربعة».
- دولت آبادي «هداية السعداء».
- شهابالدين احمد «شرح الدلائل».
- بسطامي «درّة المعارف».
- شمسالدين لاهيجي «مفاتيح الإعجاز».
- ميبدي «شرح الديوان».
- ابن حجر «المنح المکية».
- جمال الدين المحدث «روضة الاحباب».
و...
[1] المناقب، ص 40.
[2] ينابيع المودة، ص 414.
[3] کفاية الطالب، ص 168.
[4] الرياض النضرة، ج 2، ص 255؛ ذخائر العقبي، ص 77.
[5] الفصول المهمة، ص 19.
[6] شرح المواهب اللدنية، ج 3، ص 143.