اباصلت منکر الحديث است

از جمله اشکالات بر سند حديث «مدينه علم» اين است که راوي آن يعني اباصلت هروي کسي است که از او احاديث منکر نقل شده است.

پاسخ:

اولاً: اين اتهام نسبت به او صحيح به نظر نمي‏رسد؛ زيرا او فردي ثقه، صالح، مأمون و صادق است. و مي‏دانيم که اعتماد در شناخت صدق راوي و ضابط بودن او بر امتحان احاديث و جست و جو کردن روايات اوست که اگر موافق با روايات ثقات است و با عقل مخالفت ندارد و نيز با روايات متواتر معارض نيست، به دست مي‏آيد که او در حديثش صادق و ضابط است.

مسلم در مقدمه صحيح خود مي‏گويد: «علامت حديث منکر در حديث محدّث آن است که هر روايت او را به روايت ديگران از اهل حفظ و رضا عرضه بداري، روايت او با روايت آنان مخالفت داشته يا با آن‏ها موافق نيست. اگر غالب احاديث يک راوي چنين است، او مهجور الحديث بوده و رواياتش مورد قبول نيست و به آن عمل نمي‏شود».[1] .

ذهبي در ترجمه ابن ابي حاتم مي‏گويد: «علما روايات راوي را پيگيري کرده و احاديث او را امتحان مي‏کنند، اگر پاک بود و در آن‏ها احاديث منکر وجود نداشت و راوي منفرد به آن‏ها يا اکثر آن‏ها نبود پي به صدق و ضابط بودن او مي‏برند. و اگر مشاهده کردند که او روايات منکر و غريب نقل مي‏کند نظر و تأمّل مي‏کنند: اگر مثل آن روايات يا قوي‏تر از آن، آن‏ها را متابعت کرد، حکم به تبرئه راوي و صدق او مي‏نمايند...».[2] .

ثانياً: جرح راوي و تضعيف او به جهت روايت کردن احاديث جعلي يا منکر از دو راه شناخته مي‏شود يکي اين‏که در نقل احاديث متفرد باشد و ديگري اين‏که احاديثش مخالف با اصول باشد، در حالي که در مورد عبدالسلام بن صالح (اباصلت هروي) اين چنين نيست؛ زيرا او در رواياتش متفرد نيست و نيز در بين احاديثش حديثي که مخالف با اصول باشد وجود ندارد.

ثالثاً: به تعبير صديق حسني مغربي، جهت تضعيف اباصلت هروي چيزي جز ولاي او نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام نيست، همان‏گونه که نسبت به ديگران نيز چنين عادتي دارند....[3] .

رابعاً: بر فرض که اباصلت روايات منکر نقل کرده است، اين دليل بر ضعف او نيست. ذهبي از احمد بن سعيد بن سعدان نقل کرده که در حقّ احمد بن عتاب مروزي گفته که او شيخ صالح است که روايت فضايل و منکر را نقل نموده است. آن‏گاه در ادامه سخن خود مي‏گويد: «اين طور نيست که هر کس روايات منکر را نقل کند ضعيف باشد».[4] .

او نيز از ابن دقيق العيد نقل کرده که مي‏گفت: «مجرد نقل روايات منکر از کسي اقتضا نمي‏کند که روايات او ترک شود مگر آن‏که در نقل روايات منکر اکثار داشته باشد».[5] .

خامساً: گاهي برخي گمان مي‏کنند که يک راوي در حديثي متفرد است و لذا حديث او را منکر به حساب مي‏آورند، در حالي که او از اين اتهام مبرّا است؛ زيرا افراد ديگري نيز اين حديث را نقل کرده و به اصطلاح متابع او بوده‏اند ولي کسي از آن اطلاع پيدا نکرده است، و اگر مطلع مي‏شدند هرگز او را تضعيف نمي‏کردند. و اين نظاير زيادي دارد.

از باب نمونه: ابوحاتم درباره بيان ابن عمرو مي‏گويد: «او مجهول است و حديثي که روايت کرده باطل مي‏باشد».[6]  ولي حافظ ابن حجر عسقلاني در مقدمه «فتح الباري» مي‏گويد: «او مجهول نيست و آن حديث بر عهده او نمي‏باشد؛ زيرا او متفرد به آن نيست، آن‏گونه که دار قطني در "المؤتلف و المختلف" گفته است».[7] .

سادساً: گاهي يک حديث راوي را منکر و مخالف اصول مي‏دانند، در حالي که چنين نيست؛ زيرا قابل جمع با اصول است ولي برخي از کيفيت جمع بي‏اطلاعند و لذا حکم به منکر بودن و مخالف اصول بودن آن مي‏کنند، و حال آن‏که چنين حکمي صحيح نيست مگر در صورتي که جمع بين دو حديث متعارض ممکن نباشد.

سابعاً: حديث «مدينه علم» فضيلتي از فضايل امام علي‏عليه السلام است و مي‏دانيم مجرد اين‏که حديثي در فضايل امام علي‏عليه السلام است از اسباب طعن راوي آن نزد اهل سنّت است. و لذا گرچه راوي آن شيعه نباشد بلکه از موثق‏ترين و عادل‏ترين افراد باشد، او را تضعيف کرده و مورد طعن قرار مي‏دهند، و دليل ضعف تنها نقل حديث در فضايل حضرت علي‏عليه السلام است. و لذا مشاهده مي‏کنيم که به همين جهت جماعتي از حافظان مشهور اهل سنّت را تضعيف کرده و آنان را به رفض و تشيّع نسبت داده‏اند؛ زيرا فضايل اهل بيت‏عليهم السلام و در رأس آن‏ها امام علي‏عليه السلام را نقل کرده‏اند.

از باب نمونه: محمّد بن جرير طبري را تضعيف کرده‏اند؛ زيرا «حديث موالات» را تصحيح کرده است. و نيز حاکم را به جهت تصحيح «حديث طير» و «حديث موالاة»[8]  تضعيف نموده‏اند. و از آنجا که حافظ ابن سقا حديث طير را براي مردم قرائت مي‏کرد. هنگام قرائت بر او حمله برده و او را از جايگاهش بلند نموده و موضعش را آب کشيدند.[9]  و دارقطني را به تشيّع نسبت داده‏اند؛ چون ديوان سيّد حميري را حفظ کرده بود.[10]  و شافعي را به تشيّع نسبت دادند؛ زيرا با شيعه در مسائلي فرعي همچون جهر به بسم اللَّه الرحمن الرحيم و قنوت در صبح و انگشتر به دست راست کردن و دوستي اهل بيت‏عليهم السلام. و علي بن حسين بن علي مسعودي را تضعيف کرده و حکم به تشيّع او نمودند؛ زيرا در کتاب خود «مروج الذهب» امام علي‏عليه السلام را در همه جهت از ديگران برتر دانسته است. آنجا که مي‏گويد: «اموري که اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله به آن استحقاق فضيلت پيدا کرده‏اند عبارت است از سبقت در ايمان، هجرت، ياري رسول خداصلي الله عليه وآله قرابت با او، قناعت، جانفشاني در راه رسول خدا، دانش نسبت به کتاب خدا و تنزيل آن، جهاد در راه خدا، ورع، زهد، قضاوت، حکم، عفت و علم. و در همه اين امور حضرت علي‏عليه السلام نصيب وافر و بهره زيادي داشت».[11]  با اين‏که تمام اين امور حقّ و ثابت است. در مورد عبداللَّه بن صالح هروي (اباصلت) نيز امر چنين است، يعني او را به جهت نقل احاديث فضايل امام علي‏عليه السلام تضعيف نموده‏اند.

ثامناً: جرح و تضعفيف که نسبت به اباصلت وارد شده مبهم است و کساني که او را تضفيف کرده‏اند آن را تفسير نموده و مستند ضعف را ذکر نکرده‏اند. و مي‏دانيم که اگر حرج مبهم با تعديل معارضه کند مردود و باطل مي‏باشد و در نتيجه بايد به تعديل عمل کرده و اين مطلب مورد اجماع عملي است. و لذا مشاهده مي‏کنيم که افرادي را تضعيف کرده‏اند و هنگامي که از سبب آن سؤال مي‏کنيم بهانه‏هايي را مي‏آورند که هيچ ربطي به جرح و تعديل صحيح ندارد. از باب نمونه: حکم بن زاذان را تضعيف کرده‏اند و چون از سبب آن سؤال شد در جواب گفته شد: او زياد سخن مي‏گويد. و عجلي اسحاق بن اسماعيل را تضعيف کرده؛ چون امين بر اموال ايتام بوده است....

و لذا ابن دقيق العيد در «شرح الالما» مي‏گويد: «مقتضاي قواعد اصول نزد اهلش آن سات که جرح بدون تفسير قبول نگردد».[12] .

حاکم نيشابوري مي‏گويد: «کساني که در اين کتاب از آنان ياد کردم صدقشان نزد من ثابت است؛ زيرا من جرح کسي را بدون بيان و تقليدي جايز نمي‏دانم...».[13] .

ذهبي در «ميران الاعتدال» ذکر کرده که بخاري ارقم بن شرحبيل را در جمله ضعفا آورده است. آن‏گاه مي‏گويد: «ابوعبد - بخاري - مستندي به ذکر او در جمله ضعفا نياورده است. و اين در حالي است که ابوزرعه و ديگران او را توثيق نموده‏اند».[14] .

در مورد اباصلت نيز امر چنين است؛ زيرا کساني که او را جرح و تضعيف کرده‏اند سبب آن را ذکر نکرده‏اند تا ملاحظه شود که اين سبب مورد قبول است يا مردود مي‏باشد؛ گرچه قراين و شواهد نشان مي‏دهد که جرح و تضعيف او به جهت تشيّع است در جاي خود به اثبات رسانديم که تشيّع راوي به نفسه از اسباب جرح و تضعيف نيست.

[1] صحيح مسلم، ج 1، ص 7.

[2] تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 831.

[3] فتح الملک العليّ، ص 128.

[4] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 118.

[5] لسان الميزان، ج 5، ص 20؛ تهذيب‏التهذيب، ج 9، ص 7.

[6] الجرح و التعديل، ج 1، ص 425.

[7] مقدمه فتح الباري، ج 2، ص 155.

[8] مستدرک حاکم، ج 3، ص 132-130.

[9] تذکرة الحفاظ، ج 3، ص 966.

[10] همان، ص 991؛ تاريخ بغداد، ج 12، ص 34.

[11] مروج الذهب، ج 2، ص 39.

[12] تذکرة الحافظ، ج 4، ص 1481؛ فتح الملک العلي، ص 149 به نقل از او.

[13] مستدرک حاکم، ج 4، ص 74.

[14] ميزان الاعتدال، ج 1، ص 171.

 

تشيع اباصلت هروي

يکي از جهاتي که در سند حديث «مدينه علم» اشکال شده است اين است که راوي آن عبدالسلام بن صالح (اباصلت هروي) است، که معروف به تشيّع مي‏باشد، و لذا روايت او مورد قبول واقع نشده است.

پاسخ:

در بحث ضرورت عمل به روايات اهل بيت‏عليهم السلام که در کتب شيعه آمده، به پاسخ اين اشکال پرداخته‏ايم و اثبات نموده‏ايم که حتّي به نظر علماي اهل سنت تشيّع راوي مضرّ به روايات او نيست.