مولي به معناي اولويت نيست
مولي به معناي اولويت نيست
محمود زعبي در اشکال بر شرف الدين ميگويد: «مولي به معناي اولويّت و برتري در تصرّف در لغت عرب به کار نرفته است».[1] .
پاسخ:
اين ادّعا که کلمه «مولي» به معناي اولويت و برتري به کار نرفته، حرفي بدون دليل بلکه بر خلاف واقعيات است؛ زيرا بزرگان کلام و تفسير و لغت به اين معنا براي کلمه «مولي» تصريح کردهاند:
الف) کلمات مفسّرين:
فخر رازي در تفسير آيه «هِيَ مَوْلاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛[2] از کلبي و زجاج و ابي عبيده و فرّاء نقل ميکند که معناي آن «اولي بکم» است.[3] .
- بغوي نيز اين آيه را چنين تفسير ميکند: «صاحبتکم و اولي بکم»[4] همدم شما و اولي و سزاوار به شما است.
اين تفسير نيز از زمخشري، ابو الفرج ابن جوزي، نيشابوري، قاضي بيضاوي، نسفي، سيوطي، ابي السعود، در ذيل آيه فوق رسيده است.[5] .
ب) کلمات متکلمين:
برخي از متکلمين اهل سنّت؛ همانند سعد تفتازاني، علاء قوشچي و ديگران نيز به اين معنا براي کلمه «مولي» تصريح کردهاند. تفتازاني ميگويد: «استعمال (مولي) به معناي متولّي و مالک امر و اولي به تصرّف در کلام عرب شايع و از بسياري از ائمه لغت نقل شده است...».[6] .
ج) تصريح لغويّين
از بزرگان لغت، اشخاصي؛ از قبيل: فرّاء، زجّاج، ابو عبيده، اخفش، علي بن عيسي رمّاني، حسين بن احمد زوزني، ثعلب و جوهري و ديگران به معناي «اولي» براي کلمه «مولي» اشاره کردهاند.
ريشه واژه «مولي»:
ريشه واژه «مولي»، ولايت است. اصل اين ماده بر قرب و نزديکي دلالت ميکند، يعني ميان دو چيز به گونهاي از نسبت قرب برقرار است که چيز ديگري ميان آنها فاصله نيست.
ابن فارس ميگويد: «واو، لام و ي (ولي) بر قرب و نزديکي دلالت ميکند و واژه «ولي» به معناي قرب و نزديکي است، و کلمه مولي نيز از همين باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق ميشود. ريشه همه آنها «ولي» به معناي قرب است».[7] .
راغب اصفهاني گفته است: «ولاء و توالي آن است که دو يا چند چيز به گونهاي باشند که غير آنها ميان آنها نباشد. اين معنا براي قرب مکاني و قرب به لحاظ نسبت، دين، صداقت، نصرت و اعتقاد استعاره آورده ميشود.
واژه وِلايت (بر وزن هِدايت) به معناي نصرت، و واژه وَلايت (بر وزن شَهادت) به معناي تولّي امر است. و گفته شده هر دو واژه يک معنا دارد و حقيقت آن همان تولّي امر است».[8] .
با توجه به حالات اوليه انسان در کاربرد الفاظ و اينکه معمولاً کلمات را در آغاز براي بيان معاني مربوط به محسوسات به کار ميبرد، ميتوان گفت: واژه ولايت در آغاز براي قرب و نزديکي خاص در محسوسات (قرب حسي) به کار رفته است، آن گاه براي قرب معنوي استعاره آورده شده است. بر اين اساس هر گاه اين واژه در امور معنوي به کار رود بر نوعي از نسبت قرابت دلالت ميکند و لازمه آن اين است که وليّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، داراي حقّي است که ديگري ندارد و ميتواند تصرّفاتي را بنمايد که ديگري جز به اذن او نميتواند؛ مثلاً وليّ ميّت ميتواند در اموال او تصرف کند، اين ولايت او ناشي از حقّ وراثت است. و کسي که بر صغير ولايت دارد حقّ تصرف در امور وي را دارد. کسي که ولايت نصرت دارد ميتواند در امور منصور (آن کسي که نصرتش را عهدهدار شده است) تصرف کند. و خداوند وليّ امر بندگان خويش است؛ يعني امور دنيوي و اخروي آنها را تدبير ميکند و او وليّ مؤمنان است؛ يعني بر آنان ولايت خاصي دارد....
بنابر اين، معناي ولايت در همه موارد استعمال آن، گونهاي از قرابت است که منشأ نوعي تصرف و مالک بودن تدبير است.[9] .
به عبارت ديگر: ولايت، نوعي اقتراب و نزديکي نسبت به چيزي است به گونهاي که موانع و حجابها از ميان براشته ميشود...[10] .
حال اگر کسي با رياضتهاي نفساني و قابليتهايي که براي خود ايجاد کرده، و از طرفي ديگر مورد عنايات و الطاف الهي قرار گرفته و به مقام قرب تام الهي نايل شده، اين چنين شخصي از جانب خداوند بر مردم ولايت پيدا ميکند، ولايتي که لازمه آن اين است که وليّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، داراي حقي است که ديگري ندارد و او ميتواند تصرفاتي بنمايد که ديگري جز به اذن او نميتواند. و همه اينها به اذن و اراده و مشيّت خداوند است.
[1] البيّنات، محمود زعبي.
[2] سوره حديد، آيه 15.
[3] تفسير رازي، ج 29، ص 227.
[4] معالم التنزيل، ج 8، ص 29.
[5] الکشاف، ج 4، ص 476؛ زاد المسير، ج 8، ص 168؛ غرائب القرآن در حاشيه تفسير طبري، ج 27، ص 131انوار التنزيل؛ مدارک التنزيل، ج 4، ص 226؛ تفسير جلالين و...
[6] شرح مقاصد، ج 2، ص 290.
[7] ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، ص 1104.
[8] راغب اصفهاني، مفردات، ص 533.
[9] الميزان، ج 6، ص 12.
[10] همان، ج 5، ص 368.