اشتهار امام علي به لقب «وصي»

با مراجعه به تاريخ صحابه و تابعين پي خواهيم برد که آن‏ها در سخنان خود هر جا که مناسب مي‏ديدند، حضرت را به عنوان «وصي رسول خداصلي الله عليه وآله» معرّفي مي‏کردند. اينک به برخي از اين عبارات اشاره مي‏کنيم:

>وصيت در نثر

>وصي در شعر

 

وصيت در نثر

با مراجعه به کتب تاريخ پي مي‏بريم که حضرت اميرمؤمنان‏عليه السلام نزد صحابه به لقب «وصي» معروف بوده‏اند. اينک به برخي از عبارات اشاره مي‏کنيم:

1 - وصيّت در خطبه ابوذر

ابوذر در عهد خلافت عثمان در کنار درب مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله ايستاد و خطبه‏اي ايراد کرد. در آن خطبه آمده است: «... ومحمّد وارث علم آدم وما فضل به النبيّون، وعلي بن ابي طالب وصيّ محمّد ووارث علمه...»؛ «... و محمدصلي الله عليه وآله وارث علم آدم و تمام فضايل انبيا است. و علي بن ابي طالب وصيّ محمد و وارث علم او است...».[1] .

2 - وصيّت در خطبه مالک اشتر

مالک بن حارث اشتر بعد از بيعت با اميرالمؤمنين‏عليه السلام خطاب به مردم گفت: «ايها الناس! هذا وصيّ الاوصياء ووارث علم الانبياء، العظيم البلاء، الحسن العناء، الّذي شهد کتاب اللَّه بالايمان ورسوله بجنة الرضوان، من کملت فيه الفضائل ولم يشک في سابقته وعلمه وفضله الأواخر والأوائل»؛ «اي مردم! اين وصيّ اوصيا و وارث علم انبيا است. او کسي است که ابتلائات بزرگ و کارهاي خوبي را انجام داد. کسي که کتاب خدا شهادت به ايمان او داده و رسول خدا او را به بهشت بشارت داده است. کسي که فضايل در او کامل شده، در سابقه و علم و فضل او آخرين و اولين شکّي نداشته‏اند...».[2] .

3 - وصيّت در خطبه عمرو بن حمق خزاعي

هنگامي که اميرالمؤمنين‏عليه السلام مردم را در کوفه جمع کرد و درباره رفتن به صفّين براي جنگ با معاويه با آنان سخن مي‏گفت، عمرو بن حمق از جا برخاست و امام را مورد خطاب قرار داد و عرض کرد: «يا اميرالمؤمنين! انّي ما احببتک ولا بايعتک علي قرابة بيني وبينک ولا ارادة مال تؤتينه ولا التماس سلطان ترفع ذکري به، ولکنّني احببتک بخصال خمس: إنّک ابن عمّ رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله ووصيّه وابوالذرية الّتي بقيت فينا من رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله واسبق الناس إلي الاسلام واعظم المهاجرين سهماً في الجهاد»؛ «اي اميرالمؤمنين! من به جهت خويشي بين خودم و تو يا قصد مالي که به من عطا کني يا درخواست سلطنتي که مرا با آن بالا بري تو را دوست نداشته و با تو بيعت نکرده‏ام، ولي من تو را به پنج خصلت دوست دارم: تو پسر عموي رسول خداصلي الله عليه وآله و وصيّ او و پدر ذريه رسول خدايي که در بين ما باقي مانده است. و تو اسبق مردم به اسلام و از همه مهاجرين سهم بيشتري در جهاد داري...».[3] .

4 - وصيّت در نامه محمد بن ابوبکر

محمد بن ابوبکر در نامه‏اي به معاويه چنين مي‏نويسد: «فکيف - يا لک الويل - تعدل نفسک بعليّ وهو وارث رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله ووصيّه وابوولده واوّل الناس له اتباعاً وآخرهم به عهداً، يخبره بسرّه ويشرکه في امره»؛ «... پس چگونه - اي واي بر تو - خودت را در کنار علي مي‏گذاري در حالي که او وارث رسول خدا و وصيّ او و پدر اولاد او است. او اول کسي است که پيامبر را متابعت کرده و آخر کسي است که رسول خدا به او عهد نموده است. حضرت او را خبر سرّي مي‏داد و شريک در امر خود مي‏نمود».[4] .

5 - وصيّت در نامه عمرو بن عاص

عمرو بن عاص در نامه‏اي که به معاويه مي‏نويسد، چنين مي‏گويد: «فامّا ما دعوتني إليه... واعانتي اياک علي الباطل واختراط السيف في وجه عليّ وهو اخو رسول اللَّه‏صلي الله عليه وآله ووصيّه ووارثه وقاضي دينه ومنجز وعده وزوج ابنته...»؛ «اما آنچه که مرا به آن دعوت مي‏کني... و اين‏که از من مي‏خواهي که تو را بر باطل کمک کنم و بر روي علي شمشير بکشم در حالي که او برادر رسول خداصلي الله عليه وآله و وصيّ و وارث او و پياده کننده دين او و عمل کننده به وعده او و همسر دختر او است...».[5] .

6 - وصيّت در کلام وصي

حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام در گفتاري فرمود: «انا اخو رسول اللَّه ووصيه...»؛ «من برادر رسول خدا و وصيّ اويم...».[6] .

خوارج بر امام علي‏عليه السلام ايراد گرفته که تو وصيّت خود را ضايع کردي. حضرت در جواب آن‏ها فرمود: «امّا قولکم انّي کنت وصياً فضيعت الوصية فانّ اللَّه عزّ و جلّ يقول: «وَللَّهِِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ» افرأيتم هذا البيت لو لم يحجّ إليه احد کان البيت يکفر؟ انّ هذا البيت لوترکه من استطاع إليه سبيلاً کفر، وانتم کفرتم بترککم اياي لا انا بترکي لکم...»؛ «اما گفتار شما که من وصيّ بودم ولي وصيّت خود را ضايع کردم، خداوند عزّوجلّ مي‏فرمايد: «وَللَّهِِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»؛[7]  «و براي خدا بر مردم است که آهنگ خانه [او] کنند، آن‏ها که توانايي رفتن به سوي آن دارند. و هر کس کفر ورزد [و حج را ترک کند، به خود زيان رسانده]، خداوند از همه جهانيان، بي‏نياز است.» به من خبر دهيد، اگر کسي به حج نرود، آيا حج کافر شده است؟ اين خانه را هر کس که مستطيع رفتن به سوي آن است نرود، کافر شده است. و شما به جهت رها کردن من کافر شديد نه اين‏که من به جهت رها کردن شما کافر شده باشم».[8] .

و نيز در اثناي خطبه‏اي فرمود: «انا عبداللَّه واخو رسوله لا يقولها احد قبلي ولابعدي الّا کذب. ورثت نبي الرحمة ونکحت سيدة نساء هذه الامة، وانا خاتم الوصيين»؛ «من بنده خدا و برادر رسولش مي‏باشم، کسي قبل از من و بعد از من چنين سخني نمي‏گويد جز آن‏که دروغ‏گو است. من وارث نبي رحمتم و با بزرگ زنان اين امّت ازدواج نمودم. و من خاتم اوصيايم».[9] .

و نيز در جايي ديگر مي‏فرمايد: «لا يقاس بآل محمّد من هذه الأمة احد، ولا يسوي بهم من جرت نعمتهم عليه ابداً. هم اساس الدين... ولهم خصائص حقّ الولاية وفيهم الوصية والوراثة...»؛ «هيچ کس از اين امت به آل محمد قياس نمي‏شود... آنان اساس دين‏اند... و براي آنان است خصوصيات حقّ ولايت و در ميان آنان است وصيّت و وراثت...».[10] .

7 - وصيّت در خطبه امام حسن‏عليه السلام

حضرت امام مجتبي‏عليه السلام در خطبه‏اي که بعد از شهادت پدرش ايراد کرد، فرمود: «انا الحسن بن علي وانا ابن النبي وانا ابن الوصيّ...»؛ «من حسن بن علي‏ام، من پسر پيامبرم. و من پسر وصيّم...».[11] .

8 - وصيّت در خطبه امام حسين‏عليه السلام

امام حسين‏عليه السلام در روز دهم محرّم خطبه‏اي را در مقابل لشکر يزيد ايراد کرد و در آن خطبه فرمود: «امّا بعد فانسبوني فانظروا من انا؟ ثم ارجعوا إلي انفسکم وعاتبوها هل يجوز لکم قتلي وانتهاک حرمتي. الست ابن بنت نبيّکم وابن وصيه وابن عمّه...»؛ «اما بعد؛ نسب مرا به ياد آوريد و تأمل کنيد که من کيستم؟ آن‏گاه به خود رجوع کنيد و نفس خود را عتاب نماييد، آيا براي شما کشتن و هتک حرمت من روا است. آيا من پسر دختر پيامبر شما و پسر وصيّ او و پسر عموي او نيستم؟...».[12] .

[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 171.

[2] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 178.

[3] شرح ابن ابي الحديد، ج 281 -1.

[4] وقعه صفين، ص 118؛ تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 108.

[5] مناقب خوارزمي، ص 125؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 28.

[6] پيشين، ص 125.

[7] سوره آل عمران، آيه 97.

[8] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 192.

[9] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 208.

[10] نهج البلاغه، خطبه دوم.

[11] مستدرک حاکم، ج 3، ص 172؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 146.

[12] تاريخ طبري، ج 2، ص 329؛ تاريخ ابن اثير، ج 4، ص 52.

 

وصي در شعر

برخي از صحابه و تابعين، حضرت اميرمؤمنان‏عليه السلام را در اشعار و رجزهاي خود با لقب «وصي» توصيف کرده‏اند. و اين خود دلالت بر مشهور بودن حضرت به اين لقب و ثبوت آن نزد صحابه و تابعين داشته است. اينک به برخي از اين اشعار اشاره مي‏کنيم:

1 - وصي در شعر عبداللَّه بن ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب:

و منّا عليّ ذاک صاحب خيبر

و صاحب بدر يوم سالت کتائبه

وصيّ النبي المصطفي و ابن عمّه

فمن ذا يدانيه و من ذا يقاربه[1] .

2 - وصيّ در شعر ابوالهيثم بن تيّهان (بدري):

قل للزبير و قل لطلحة انّنا

نحن الذين شعارنا الانصار

نحن الذين رأت قريش فِعلنا

يوم القليب اولئک الکفار

کنّا شعارَ نبيّنا و دثارَه

يَفديه منّا الروح و الابصار

انّ الوصيّ امامنا و وليّنا

بَرَح الخفاء و باحت الأسرار[2] .

3 - وصي در شعر مردي از ازد در روز جمل:

هذا عليّ و هو الوصيّ

اخاه يوم النجوة النبيّ

و قال هذا بعده الوليّ

وعاه واع و نسي الشقيّ[3] .

4 - وصي در شعر غلامي از بني ضبّه (جنگ جمل):

نحن بني ضبة اعداء عليّ

ذاک الذي يعرف قدماً بالوصي

و فارس الخيل علي عهد النبيّ

ما انا عن فضل عليّ بالعَمِي

لکنّني انعي ابن عفان التقيّ

انّ الوليّ طالب ثار الولي[4] .

5 - زياد بن لبيد انصاري (جنگ جمل):

کيف تري الانصار في يوم الکَلَب

انّا أناس لا نُبالي من عَطِب

و لا نبالي في الوصيّ من غَضِب

و انّما الانصار جدّ لا لعب

هذا عليّ و ابن عبدالمطلب

ننصره اليوم علي من قد کذب

من يکسب البغي فبئسما اکتسب[5] .

6 - حجر بن عدي (جنگ جمل):

يا ربّنا سلّما لنا علياً

سلّم لنا المبارک المضيّا

المؤمن الموحّد التقيّا

لا خَطِلَ الرأي و لا غويّا

بل هاديا موفّقا مهديّاً

و احفظه ربّي و احفظ النبيا

فيه فقد کان له وليّاً

ثمّ ارتضاه بعده وصيّاً[6] .

7 - خزيمة بن ثابت (جنگ جمل):

أعائش خلّي عن عليّ و عيبه

بما ليس فيه انّما انت والده

وصيّ رسول اللَّه من دون اهله

و انت علي ما کان من ذاک شاهده[7] .

8 - زحر بن قيس جعفي (جنگ جمل):

اضربکم حتّي تقرّوا لعليّ

خير قريش کلّها بعد النبيّ

من زانه اللَّه و سمّاه الوصيّ

انّ الوليّ حافظ ظهر الوليّ

کما الغوي تابع امر الغوي[8] .

9 - زحر بن قيس جعفي (جنگ صفين):

فصلّي الاله علي احمد

رسول المليک تمام النعم

رسول المليک من بعده

خليفتنا القائم المدّعم

عليّاً عنيتُ وصيّ النبيّ

نجالد عنه غواة الأمم[9] .

10 - اشعث بن قيس:

اتانا الرسول رسول الامام

فسُرَّ بمقدمه المسلمونا

رسول الوصيّ وصي النبي

له السبق و الفضل في المؤمنينا[10] .

11 - نعمان بن عجلان انصاري (جنگ صفين):

کيف التفرّق و الوصي امامنا

لا کيف الّا حيرة و تخاذلاً

لا تغبنُنّ عقولکم لا خير في

من لم يکن عند البلابل عاقلاً

و ذروا معاوية الغويّ و تابِعوا

دينَ الوصي لتحمدوه آجلاً[11] .

12 - وصيّت در نامه محمد بن عبداللَّه بن الحسن:

محمد بن عبداللَّه بن الحسن هنگام خروجش بر منصور عباسي نامه‏اي به او نوشت که در آن آمده است: «... و همانا پدر ما علي، وصي و امام بود، پس چگونه شما ولايت او را به ارث برديد در حالي که اولاد او زنده‏اند».[12] .

13 - وصيّت در شعر مأمون:

مأمون عباسي بعد از آن‏که به جهات خاصّ سياسي امام رضاعليه السلام را به جانشيني خود منصوب کرد، در شعري به وصايت حضرت علي‏عليه السلام تذکر داده، چنين گفت:

ألاُم علي حبّي الوصيّ ابا حسن

و ذلک عندي من اعاجيب ذا الزمن[13] .

و نيز گفت:

و من غاوٍ يغصّ عليّ غيظاً

اذا أدنيت اولاد الوصي[14] .

 

[1] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 143.

[2] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 144.

[3] همان.

[4] همان.

[5] همان، ص 145.

[6] همان.

[7] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 146.

[8] همان، ص 147.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان، ص 149.

[12] تاريخ طبري، ج 3، ص 209؛ تاريخ ابن اثير، ج 5، ص 199.

[13] شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 22.

[14] المحاسن و المساوئ، بيهقي، ج 1، ص 105.