روى برتافتن اهل تسنّن از ائمّه عترت طاهره - عليهم السّلام - (دراصول و فروع )
اهل تسنّن ، اصول دين خود را از ابوالحسن اشعرى و ماتريدى و امثال آنها گرفته اند، و فروع احكام را از فقهاى چهارگانه اخذ نموده اند. با اينكه مى دانند نصوص صريح داريم كه ائمّه عترت طاهره - عليهم السّلام - را به منزله قرآن مى دانند. و در ميان امت مانند كشتى نوح در ميان قوم خود هستند كه هر كس در آن نشست نجات يافت ، و هر كس از آن تخلّف ورزيد، غرق شد.
و مانند ((باب حطّه )) بنى اسرائيل هستند كه هر كس از آن وارد شد آمرزيده گرديد. و نسبت به امت به منزله سر نسبت به جسد هستند، بلكه حكم ديدگان نسبت به سر دارند، و بسيارى ديگر امثال اين نصوص .
ما به تفصيل در مقصد اول كتاب ((الفصول المهمه ))، فصل دوازدهم ، درباره دورى جستن اهل تسنّن از اهل بيت بحث كرده ايم . در اينجا براى اطلاع خوانندگان ، آن را مى آوريم .
فاصله گرفتن برادران اهل تسنّن ما از مذهب ائمّه اهل بيت - عليهم السّلام - ، چنان است كه اعتنايى به گفتار آنان در اصول و فروع دين ننمودند، و در تفسير قرآن كريم نيز كه همتاى آن محسوب گشته ، مراجعه اى نكردند.
اهل سنّت ، براى ائمّه اهل بيت - عليهم السّلام - به اندازه مقاتل بن سليمان كه قائل به جسم بودن خداوند بوده و خود مرجئى و مزوّر است ، ارزش قائل نيستند! آن اندازه كه به گفتار خوارج ، مشبهه ، مرجئه و قدريه استناد مى جويند، به احاديث ائمّه اهل بيت - عليهم السّلام - ، اهميّت نمى دهند!!
اگر همه احاديثى را كه از دودمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - نقل كرده اند، جمع آورى كنيم ، به اندازه رواياتى كه بخارى به تنهايى از عكرمه بربرى خارجى دروغگو نقل كرده است ، نخواهد بود!
از همه اينها تأ سف آورتر اين است كه : بخارى در صحيح خود، به احاديث اهل بيت استدلال نمى كند؛ زيرا وى روايتى از امام صادق ، امام كاظم ، امام رضا، امام جواد، امام هادى ، و حضرت عسكرى - عليهم السّلام - كه همعصر او بوده ، نقل نكرده است !
افزون بر اين ، او از ساير رجال اهل بيت ، امثال حسن بن حسن ، زيد بن على بن حسين ، يحيى بن زيد، محمد بن عبداللّه بن حسن نفس زكيّه ، و برادرش ابراهيم بن عبداللّه ، حسين بن على ؛ شهيد فخّ، يحيى بن عبداللّه بن حسن ، و برادرش ادريس بن عبداللّه ، محمدبن جعفر صادق ، محمدبن ابراهيم طباطبا، و برادرش قاسم رسى ، محمدبن محمدبن زيد بن على ، محمدبن قاسم بن على بن عمر، اشرف بن زين العابدين - عليه السّلام - حكمران طالقان و معاصر بخارى (716) و نه از ساير بزرگان دودمان پاك پيامبر! مانند عبداللّه بن حسن ، على بن جعفر عريضى و افراد ديگرى از بازماندگان رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - در ميان امت ، نيز روايتى نقل نكرده است !
بخارى حتّى از امام حسن مجتبى - عليه السّلام - و ريحانه پيغمبر و سبط اكبر آن حضرت و سرور آقايان بهشت ، روايتى در صحيح خود نقل نكرده است ! با اينكه او از مبلّغ خوارج و دشمن سرسخت اهل بيت ((عمران بن حطّان )) خارجى كه درباره ((ابن ملجم )) جنايتكار، قاتل اميرالمؤ منين - عليه السّلام - اين اشعار را گفته است ؛ روايت كرده و به روايت وى استناد مى كند:
((عجب ضربتى بود كه از پرهيزكارى صادر شد!وقصدى نداشت جز اينكه بهشت را از خدا طلب كند! من هر روز كه او را ياد مى كنم ، چنان فكر مى كنم كه اعمال نيك وى (ابن ملجم ) از همه مردم بيشتر است !!!))(717) .
به خداى كعبه و فرستنده پيغمبران قسم كه وقتى من به اينجا رسيدم (كه بخارى از عمران خارجى تبهكار، مداح ابن ملجم ، قاتل اميرالمؤ منين - عليه السّلام - روايت مى كند، ولى از ائمّه اهل بيت - عليهم السّلام - روايت نمى نمايد - مترجم ) مات و مبهوت شدم و گمان نمى كردم كه كار تا به اينجا برسد!!!(718) .
ابن خلدون ، اين راز سر بسته را آشكار ساخته است ؛ چون وى در فصلى كه در ((مقدمه )) مشهور خود براى علم فقه و توابع آن باز كرده است ، بعد از ذكر مذاهب اهل سنت ، مى نويسد: ((اهل بيت بر خلاف روش معمول مسلمين ، مذاهبى را اختراع كردند! و فقه مخصوص به خود را پديد آوردند كه بر اساس بدگويى از صحابه و عصمت ائمّه و رفع خلاف از آراء خود، استوار ساخته اند. سپس مى گويد: همه اينها از پايه سست است !)).
مؤ لف :
ما نمى دانيم چگونه روش فقهى بر پايه بدگويى از صحابه استوار است ؟ و نمى دانيم چطور استنباط احكام فرعى با نكوهش از فردى از مردم ، انجام مى گيرد؟ ابن خلدون از فلاسفه به شمار مى رود. اى خردمندان ! پس اين هذيان گويى چيست ؟! دانشمندان ما جامعه شيعه در كتب كلامى خود ، عصمت ائمّه خويش را با ادله عقلى و نقلى ثابت نموده اند، ولى مقام گنجايش بيان آن را ندارد.
اگر بخواهيم آن را شرح دهيم از موضوع اين كتاب خارج مى شويم . براى اثبات عصمت ايشان كافى است كه بر حسب روايات پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، آنها به منزله قرآن هستند كه باطل در آن راه ندارد، و اينكه آنها امان اين امت از اختلاف مى باشند، و هرگاه قبيله اى از عرب با ايشان مخالفت كند از حزب ابليس به شمار مى رود، و اينكه ايشان كشتى نجات و باب حطّه اين امت هستند، و آنهايند كه تحريف گمراهان و پندارهاى ياوه سرايان و اجتهادات نادانان را از حريم دين اسلام برطرف مى سازند. صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين (719) .
باز ابن خلدون مى نويسد: ((خوارج هم مانند اهل بيت ، از مسلمانان فاصله گرفتند(720) ، ولى اكثر مسلمين اعتنايى به روشهاى مذهبى آنها ننموده اند، بلكه مسلمانان ، مذاهب اهل بيت و خوارج را سخت مورد انكار و نكوهش قرار داده اند، و ما نيز چيزى از مذاهب آنها را نمى شناسيم ، و از كتب آنها روايت نمى كنيم ، و جز در مناطق شيعه نشين ، اثرى از آنها نيست .
كتابهاى مذهبى شيعه در شهرها و ممالك شيعه نشين ، و نقاطى كه در مغرب و مشرق و يمن ، دولت آنها پايدار است ، وجود دارد(721) خوارج نيز چنين هستند. هر كدام از اين دو طايفه (شيعه و خوارج !) كتابها و تأ ليفات و آراى غريبى در فقه دارند!)).
اين سخن ابن خلدون در اين مورد بود. درست دقت كنيد، وتعجب نماييد.
سپس ابن خلدون به شرح مذاهب اهل سنت باز گشته و از انتشار مذهب ابو حنيفه در عراق و مذهب مالك در حجاز و مذهب احمد حنبل در شام و بغداد و مذهب شافعى در مصر سخن گفته و در اينجا مى گويد: سپس فقه اهل تسنّن در مصر، با ظهور دولت رافضيان از ميان رفت ، و ((فقه اهل بيت )) رسميت يافت (722) . و مخالفان آنها متلاشى شدند تا اينكه دولت عبيديهاى رافضى (بردگان شيعه ؛ يعنى دولت فاطمى مصر - مترجم ) به دست صلاح الدين ايّوبى برافتاد و فقه شافعى به مصر بازگشت .
ابن خلدون و امثال او عقيده دارند كه آنها بر حقّند و عمل به سنّت پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - مى كنند، ولى اهل بيت ، منحرف ، بدعتگذار، گمراه و رافضى ؛ يعنى دور از جامعه اسلامى مى باشند!!
فياموت زر ان الحياة ذميمة |
و يا نفس جدى ان سبقك هازل |
اگر فرد مسلمانى از شنيدن اين سخن تكان بخورد، تعجبى ندارد، بلكه اگر از تأ سف بر اسلام و مسلمانان بميرد نيز جاى تعجّب نيست ؛ زيرا كار حق كشى و حق ناشناسى به اينجاها رسيده است . ((ولاحول ولاقوّة الاّ باللّه العلى العظيم )).
آيا ابن خلدون عقيده دارد كه اهل بيت پيغمبر، منحرف ، گمراه و بدعتگذارند؟ اهل بيتى كه خداوند به نصّ قرآن ، هر گونه پليدى را از آنها بر طرف ساخته و جبرئيل درباره آنها ((آيه تطهير)) را آورده است ، و پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به امر خداوند با ايشان مباهله نمود، و قرآن مودت و دوستى ايشان را واجب كرد، و خداى رحمان ، ولايت آنها را فرض شمرد.
آنها كه ((كشتى نجات ، امان امت و باب حطّه )) هستند. و ريسمان محكم الهى مى باشند كه هرگز گسيخته نمى شود. و يكى از وزنه هاى سنگين و گرانبها هستند كه هر كس چنگ به آنها زد، گمراه نمى شود. و كسانى كه دست از يكى از آنها (قرآن و اهل بيت ) برداشت ، به خدا راه پيدا نمى كند. پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - به ما امر كرده است كه آنها را به منزله سر، نسبت به تن ، بلكه به جاى ديدگان نسبت به سر خود، قرار دهيم (723) . و ما را از جلو افتادن بر ايشان و كوتاهى درباره آنها، نهى كرد(724) ، و صريحاً فرمود: ((اهل بيت من هستند كه دين را به پاى مى دارند، و در هر نسلى ، انحراف گمراهان اين امت را برطرف مى سازند))(725) .
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - اعلام فرمود كه : ((معرفت ائمّه موجب آزادى از آتش دوزخ مى شود و محبت به آنان باعث عبور از صراط، و ولايت ايشان امان از عذاب است ))(726) .
و فرمود: ((اعمال شايسته براى عاملين آن ، جز با معرفت به آل محمّد، سودى ندارد))(727) .
و فرمود: ((روز قيامت هيچيك از اين امت از جاى خود گام برنمى دارد مگر اينكه از ايشان ، راجع به دوستى اهل بيت سؤ ال مى كنند(728) . اگر كسى عمر خود را در بين ركن و مقام ، به حال قيام و قعود و ركوع و سجود صرف كند، و بدون دوستى آل محمّد - صلّى اللّه عليه وآله - بميرد، وارد آتش جهنّم مى شود))(729) .
آيا شايسته است كه بعد از اينها ملت اسلام جز به راه اهل بيت - عليهم السّلام - بروند؟ و آيا براى مسلمانى كه به خدا و پيغمبر او ايمان دارد، سزاوار است كه جز به روش آنها عمل كند؟ اگر جواب منفى است ، چگونه ابن خلدون با صراحت هر چه تمامتر و وقاحت هر چه بيشتر و بدون اينكه شرم كند يا بترسد، آنها را بدعتگذار مى داند؟!!
آيا آيه ((ذى القربى ، آيه تطهير، آيه اولى الا مر و آيه اعتصام به حبل اللّه )) اين طور به ابن خلدون مسلمان امر كرده است ؟ آيا خدا كه فرموده است : ((كُونُوا مَعَ الصّادقينَ؛ يعنى : با راستگويان باشيد)) چنين دستورى به وى داده است ؟!
يا اينكه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در فرمانهايش كه همه مسلمين اتفاق صحت بر آن دارند، آن را اعلام داشته است ؟ ما همگى اين دستورها را درباره احترام به اهل بيت و وظيفه مسلمين نسبت به آنها را با طرق مختلف و سندهاى گوناگونش در كتاب ((سبيل المؤ منين )) خود آورده ايم . دانشمندان بزرگ ما نيز در تأ ليفات خود نگاشته اند. به آنها مراجعه كنيد تا چنانكه مى بايد پى به حقيقت اهل بيت و مقام ايشان در ديانت اسلام ببريد.
بويژه كه اهل بيت - عليهم السّلام - گناهى نداشتند كه مستحق اين جفا باشند، و نقصى نداشتند كه باعث اين بى اعتنايى گردند. كاش ! پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنّت ، در مقام نقل اختلاف در مسائل ، روش مذهب اهل بيت - عليهم السّلام - را هم مانند نقل اقوال مذاهبى كه به آنها عمل نمى شود، نقل مى كردند.
ما نديده ايم كه اهل سنّت ! در هيچ عصرى چنين معامله اى با اهل بيت - عليهم السّلام - كرده باشند، بلكه آنها با اهل بيت چنان معامله اى كرده اند كه گويى آنها مردمى هستند كه خدا خلق نكرده است ، يا كسانى هستند كه چيزى از علم و حكمت از آنان باقى نمانده است .
آرى ، گاهى از شيعيان اهل بيت نام برده و آنها را ((رافضى )) خوانده اند و ايشان را با زبانهاى افترا ياد كرده اند، ولى امروز ديگر زمان ظلم و تعدى گذشته و عصر برادرى فرا رسيده است . بر همه مسلمانان است كه براى ورود به شهر علم پيغمبر، از دروازه آن در آيند، و پناه به ((باب حطّه )) برده به ((امان اهل زمين )) ملتجى گشته و در كشتى نجات ، بنشينند(730) و به شيعيان اهل بيت نزديك شوند. سوء تفاهم از ميان رفته است و بامداد روابط بين دو طائفه روشن گشته است . والحمد للّه ربّ العالمين .
716- به سال 250 هجرى ، شش سال قبل از وفات بخارى ، در عراق شهيد شد!
717- يا ضربة من تقى ما اراد بها
الاّ ليبلغ من ذى العرش رضواناً
انّى لا ذكره يوماً فاحسبه
او فى البريّة عنداللّه ميزاناً
718- يعنى ميزان عناد و دشمنى و قساوت بخارى - بزرگترين محدّث اهل سنّت ! - تا به اينجا برسد كه اهل بيت را به هيچ بگيرد و جنايتكارى چون عمران خارجى را احترام كند! (مترجم ).
719- ر . ك : به مقدمه اين كتاب و عنوان : شورش عايشه بر عليه اميرالمؤ منين - عليه السّلام -.
720- ببينيد چگونه اهل بيت را كه خداوند هر گونه پليدى را از آنان برطرف ساخته و پاك و پاكيزه نموده است ، مانند، مرتدان خوارج دانسته است (پناه به خدا!).
721- ابن خلدون در اين جمله دروغ گفته است ؛ زيرا وقتى چيزى از مذاهب اهل بيت را نمى داند و از كتب آنها روايت نمى كند، و چيزى از آن در نزد وى نبوده است ، از كجا دانسته است كه اهل بيت بر خلاف مسلمين رفته و بدعتگذار هستند. و از كجا دانسته كه پايه هاى آنها سست است ؟!
722- دقت كنيد چگونه وى اعتراف مى كند كه رافضيان با مذهب اهل بيت ، به خدا تقرّب مى جويند!
723- علامه صبان در صفحه 114 اسعاف الراغبين در حاشيه نور الابصار شبلنجى از ابوذر، روايت مى كند كه پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: ((اجعلوا اهل بيتى منكم مكان الرّأ س من الجسد و مكان العينين من الرّاس )).
724- اشاره به حديث ثقلين است كه فرمود: ((فلا تقدّموهما فتهلكوا ولاتقصروا عنهماگ گ فتهلكوا، ولاتعلموهم فانّهم اعلم منكم ))، (رشفة الصادى ، ابوبكر علوى ، باب 5 و تفسير آيه 4، باب 11 صواعق ابن حجر مكى ).
725- ((فى كلّ خلف من امتى عدول من اهل بيتى ، ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين و انتحال المبطلين و تأ ويل الجاهلين . الا وان ائمّتكم وفدكم الى اللّه فانظروا من توفدون )) (ابن حجر مكى در صفحه 92 صواعق ).
726- ((قال - صلّى اللّه عليه وآله -: معرفة آل محمّد براءة من النار، وحبّ آل محمّد جواز على الصراط والولاية لا ل محمّد امان من العذاب ))، (قاضى عياض در فصلى كه براى بيان : توقيره وبره - صلّى اللّه عليه وآله - بر آله و ذريّته ، گشوده از كتاب الشفاء، ص 41 طبع آستانه ، سال 1328ه).
727- ((الزموا مودتنا أ هل البيت ، فانّه من لقى اللّه وهو يودّنا دخل الجنّة بشفاعتنا، والّذى نفسى بيده لاينفع عبداً عمله الاّ بمعرفة حقّنا)) (طبرانى در معجم اوسط، سيوطى به نقل از وى در: احياء الميت بفضائل اهل البيت ، و نبهانى در اربعين ).
728- ((لاتزول قدما عبد حتّى يسئل عن اربع : عن عمره فيما افناه ، و عن جسده فيما ابلاه ، و عن ماله فيما انفقه ، و من اين اكتسبه و عن محبّتنا اهل البيت ، (طبرانى از ابن عباس و سيوطى در احياء الميت و نبهانى در اربعين ).
729- ((فلو انّ رجلاً صفن بين الركن و المقام فصلّى و صام وهو مبغض لا ل محمّد دخل النار)). (حاكم در مستدرك ، ابن حيان در صحيح ، سيوطى در احياء و نبهانى در اربعين آن را روايت كرده اند).
در آنجا از ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: به خدايى كه جان من در دست اوست ! دشمن نمى دارد مردى ما اهل بيت را جز اينكه داخل در آتش مى شود.
طبرانى در اوسط و سيوطى در احياء از امام حسن مجتبى - عليه السّلام - روايت مى كنند كه به معاوية بن خديج فرمود: ((قال رسول اللّه لايبغضنا احد ولايحسدنا احد الاّ زيد يوم القيامة بسياط من النار؛ يعنى هيچكس ما را دشمن نمى داند و هيچكس به ما حسد نمى ورزد جز اينكه روز قيامت بر تعداد تازيانه هاى آتشينى كه به وى مى زنند افزوده مى شود)).
و هر دو از رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - روايت مى كنند كه فرمود: ((اى مردم ! هر كس ما اهل بيت را دشمن بدارد، روز قيامت يهودى محشور مى شود)).
730- اينها همه عناوينى است كه در روايات پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - براى اميرالمؤ منين و ائمّة طاهرين - عليهم السّلام - آورده شده است (مترجم ).