بدعت عمر در اذان و اقامه !
اين بند در عصر پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - هم جزء اذان و اقامه بود، ولى زمامداران در زمان خليفه دوم ، سعى داشتند به مردم تفهيم كنند كه بهترين عمل ، تنها جهاد در راه خداوند است ، تا نظر عموم را به آن معطوف دارند. وتمام سعى خود را روى آن متمركز كنند. به همين جهت مى ديدند اگر ندا كنند نماز بهترين اعمال است ، با اين منظور منافات دارد.
بلكه از آن واهمه داشتند كه بقاى اين بند در اذان و اقامه ، باعث ركود عموم از جهاد گردد؛ زيرا به نظر ايشان اگر مردم مى دانستند كه نماز با همه مسالمتى كه در آن است ، بهترين عمل است ، براى طلب ثواب فقط اكتفا به آن مى كردند و از خطر جهاد - كه ثوابى كمتر از آن داشت - خوددارى مى نمودند.
و حال آنكه : در آن روز، عمده همت زمامداران صرف انتشار دعوت اسلامى و فتح شرق و غرب عالم مى گرديد. فتح ممالك هم جز به تشويق ارتش به فرو رفتن در مهالك ، تحقق نمى يافت ، به طورى كه لازم بود دلهايشان را از انگيزه جهاد، سيراب كنند، تا باور نمايند كه ((جهاد)) بهترين عملى است كه انتظار دارند روز قيامت به آن برسند.
اين علت باعث شد كه حضرات ، تصميم گرفتند اين بند ((حى على خير العمل )) را از اذان و اقامه حذف كنند و مصلحت انديشى خود را بر پذيرش آنچه در شرع مقدس آمده بود، مقدم بدارند! ازين رو به تصريح قوشچى (373) ، خليفه دوم در منبر گفت : سه چيز در زمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بود كه من از آن جلوگيرى مى كنم و حرام مى دانم و هر كسى انجام دهد به كيفر مى رسانم : متعه زنان ، حج تمتع و گفتن ((حى على خير العمل )) در نماز(374) !!! سپس صدور آن را از عمر مسلم مى داند و مى گويد: وى در اين مورد به اجتهاد خود عمل كرد.
عموم مسلمانان كه بعد از عمر آمدند - به استثناء خاندان پيغمبر و پيروان ايشان - از عمر پيروى نموده و ((حى على خير العمل )) را از اذان و اقامه حذف كردند! ((حى على خير العمل )) در طول تاريخ شعار اهل بيت و پيروان آنها بوده و جزء بديهيات مذهب شيعه به شمار آمده است . تا جايى كه وقتى شهيد فخّ - حسين بن على بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالب - عليه السّلام - - در زمان هادى خليفه عباسى در مدينه آشكار شد و قيام كرد، دستور داد مؤ ذن در اذان خود ((حى على خير العمل )) بگويد و مؤ ذن هم گفت . چنانكه ابوالفرج اصفهانى در ((مقاتل الطالبيين )) در شرح حال حسين مذكور، و ماجراى شهادت وى گفته است .
هر كس متعرض ماجراى قيام شهيد فخ (375) شده است ، اين را صريحاً نوشته است . حلبى (376) نقل مى كند كه عبداللّه عمر و امام زين العابدين على بن الحسين - عليه السّلام - در اذان بعد از ((حى على الفلاح )) مى گفتند: ((حى على خير العمل )).
مؤ لّف :
گفتن ((حى على خير العمل )) توسط اهل بيت عصمت و پيروان ايشان در اذان و اقامه متواتر است ، به كتب فقه و حديث آنان مراجعه كنيد تا به خوبى از جريان امر مطلع گرديد.
تذكر:
نزد ما شيعه اماميه ، اذان داراى هجده بند است : چهار اللّه اكبر، اشهد ان لااله الاّ اللّه ، اشهد انّ محمّداً رسول اللّه ، حى على الصلاة ، حى على الفلاح ، حى على خير العمل ، اللّه اكبر، لااله الاّ اللّه هر كدام دو بار.
در اقامه نيز هفده بند مى باشد، مانند بندهاى اذان با اين تفاوت كه : ((لااله الاّ اللّه )) در آخر اقامه يك بار است و به جاى آن - بعد از حى على خير العمل دوم - گفته مى شود: ((قد قامت الصلاة ؛ يعنى : نماز برگزار شد!)).
مستحب است بعد از بردن نام پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - بر آن حضرت درود بفرستند، همانطور كه مستحب است بعد از نام پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله -، شهادت به ولايت اميرالمؤ منين - عليه السّلام - داده شود. و در اذان و اقامه بگويند: ((اشهد انّ اميرالمؤ منين عليّاً ولى اللّه )).
كسى كه گفتن : ((اشهد انّ اميرالمؤ منين عليّاً ولى اللّه )) را بدعت دانسته ، به خطا رفته ؛ زيرا معمولاً مؤ ذنها در بين هر بندى ، جمله هايى از قبيل : ((الصلاة والسلام عليك يا رسول اللّه ))! يا قبل از اذان مى گويند: ((الحمد للّه لم يتخذ صاحبة ولاولدا)) وغيره . در صورتى كه اينها از شارع مقدس در اذان نرسيده است و قطعاً بدعت و حرام هم نيست ؛ زيرا مؤ ذنها آنها را جزء بندهاى اذان نمى دانند، بلكه به ادله عمومى كه شامل آنها شود آن را ذكر مى كنند، همينطور شهادت به ولايت على - عليه السّلام - نيز بعد از شهادت به رسالت پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - همان حكم را دارد.
علاوه ، سخنان كوتاه آدميان ، اذان و اقامه را باطل نمى كند و گفتن آن در اثناى اذان و اقامه ، حرام نيست . پس اين حرام و بدعت از كجا آمد است . و منظور از اين ، تفرقه انداختن در بين صفوف مسلمين در اين عصر چيست !
373- علاء الدين على بن محمد قوشچى ، طاشكبرى زاده ، از وى در كتابش ((الشقايق النعمانية )) ياد كرد، و نوشته است كه او در سمرقند نزد علماى آنجا به تحصيل پرداخت . علوم رياضى را از قاضى زاده رومى الغ بيك پسر شاهرخ ميرزا فرا گرفت . سپس به كرمان رفت و بعد به سمرقند برگشت و از آن پس به قسطنطنيه رفت . سلطان محمد فاتح پادشاه عثمانى او را گرامى داشت و مدرسه اياصوفيه را در اختيار او گذاشت و به او حقوق و مزايايى اختصاص داد. شرح تجريد وى شرحى است بر ((تجريد العقايد)) خواجه نصيرالدين طوسى ؛ فيلسوف و متكلّم شيعه معروف به ((شرح جديد)) در علم كلام . قوشچى به سال 879 در قسطنطنيه درگذشت . و در جوار ابو ايوب انصارى به خاك رفت .
374- شرح تجريد، اواخر مبحث امامت (قوشچى از مفاخر متكلمين - علماى عقايد و مذاهب - اشاعره مى باشد).
375- فَخّ (به فتح فاء و تشديد خاء) ناحيه اى نزديك مكه بوده است كه حسين بن على ؛ نوه امام حسن مجتبى - عليه السّلام - در آنجا به سال 169 هجرى خود و گروهى از افراد خاندان و پيروانش به شهادت رسيدند - مراصد (مترجم ).
376- سيره حلبى ، ج 2، باب : آغاز اذان و مشروعيت آن ، ص 110.