دلالت آيه بر عصمت هنگام نزول

برخي مي‏گويند: آيه دلالت بر عصمت اهل‏بيت‏عليهم السلام هنگام نزولِ آيه دارد؛ زيرا خداوند خبر از اراده‏اش در زمان حال مي‏دهد؛ از همين رو به صيغه مضارع تعبير کرده است و در نتيجه، دلالت بر عصمت قبل از نزول آيه ندارد، در حالي که اماميه معتقد به عصمت اهل‏بيت‏عليهم السلام از هنگام ولادت هستند.

پاسخ:

 اوّلاً: جمع و تأليف قرآن مجيد سابق بر نزول آن بر پيامبرصلي الله عليه وآله بوده است و اگر آيه تطهير دلالت بر زمان حال داشته باشد، مقصود حال تأليف و جمع قرآن است، نه حال تنزيل و مي‏دانيم که جمع و تأليف، سابق بر ولادت آنان بوده است؛ همان‏گونه که از برخي روايات استفاده مي‏شود.

ثانياً: قرآن يکپارچه در شب قدر بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد، همان‏گونه که خداوند متعال مي‏فرمايد: (إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ)؛ [1]  «ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم.» و بعد از آن، به‏طور تدريجي بر پيامبرصلي الله عليه وآله نازل شد: (وَنَزَّلْناهُ تَنْزِيلاً). [2] .

ثالثاً: خداوند متعال حکم اذهاب رجس را بر عنوان اهل‏بيت‏عليهم السلام آورده است و اين عنوان، در هر زمان براي اين پنج تن اصحاب کسا صادق بوده است، چه در گذشته، چه حال يا آينده.

[1] سوره قدر، آيه 1.

[2] سوره اسراء، آيه 106.

 

عصمت و تبعيض

برخي مي‏گويند: چرا خداوند متعال به اهل‏بيت، عصمت عنايت فرمود، ولي به ما نداد؟ آيا اين ظلم در حقّ بقيّه نيست؟

پاسخ:

 اوّلاً: ظلم به معناي تجاوز از حدّ است و در مورد بندگان، هنگامي تجاوز از حدّ و ظلم است که تکليفي زايد از حدّ استطاعت از آن‏ها خواسته شود و قطعاً چنين تکليفي از جانب خداوند نرسيده، بلکه هر کس مطابق قابليّت و استعدادش تکليف دارد.

ثانياً: خداوند متعال نعمت‏هايش را بر اساس استحقاق نمي‏دهد تا کسي توهّم ظلم يا تبعيض در ميان بندگان کند، بلکه نعمت‏هايِ او بر اساس تفضّل و حکمت بالغه است که اقتضاي اختلاف به جهت نقص و کمال دارد.

به عبارت ديگر، نظام عالم، نظام احسن است و اين نظام اقتضا دارد که هر چيز آن در جاي خود و به مقدار ضرورتش باشد. مي‏دانيم که در هر زمان احتياج به فرد يا افرادي معصوم است تا حجّت خدا روي زمين بوده و مردم را به حقّ و حقيقت رهنمون سازند. اين‏گونه افراد بايد از مقام عصمت برخوردار باشند، لذا خداوند متعال آنان را در عالم «ذر» امتحان کرده، در اصلاب طيّب و طاهر قرار مي‏دهد و پس از ولادت نيز مشغول رياضت نفساني مي‏شوند تا بتوانند قابليت‏هاي لازم را براي دريافت وحي و هدايت بشر کسب نمايند، آن‏گاه خداوند متعال آنان را کمک کرده و به مقام عالي عصمت مي‏رساند.

 

اذهاب به معناي رفع است

دهلوي مي‏گويد: آيه دلالت بر عدم عصمت اهل‏بيت‏عليهم السلام دارد؛ زيرا اذهاب رجس مستلزم ثبوت آن در رتبه سابق است، تا اين‏که ممکن شود که خداوند آن را از بين ببرد و اين با اعتقاد اماميه به عصمت اهل‏بيت‏عليهم السلام از ابتداي عمر سازگاري ندارد و تنها بر عصمت از هنگام تعلق اراده خداوند دلالت دارد. [1] .

پاسخ:

 اوّلاً: اگر اين اشکال بر اراده خداوند وارد باشد، لازمه‏اش اين است که در مورد (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ) نيز وارد شود؛ زيرا لازم مي‏آيد هر کسي که نماز مي‏خواند و در آن، اين آيه را تلاوت مي‏کند يا آن را در غير نماز تلاوت مي‏کند گمراه باشد و از خدا طلب هدايت کند و در غير اين صورت تحصيل حاصل است. در حالي که قطعاً اين طور نيست، بلکه معناي آيه، يا طلب استمرار امر موجود و يا طلب زيادتي هدايت و رسوخ پيدا کردن و تعميق آن در دل انسان هدايت يافته است. همين توجيه را در مورد آيه تطهير نيز مي‏کنيم.

ثانياً: اذهاب بر دو نوع است: يکي از بين بردن بعد از ثبوت شي‏ء، به اين که چيزي آورده شود تا شي‏ء را زايل کند. ديگري، از بين‏بردن قبل از ثبوت شي‏ء، به اين‏که چيزي آورده شود تا از ابتدا جلوي شي‏ء گرفته شود که در اصطلاح، از اولي به «رفع» و از دوّمي به «دفع» تعبير مي‏شود. و مقصود از اذهاب در آيه، دفع است نه رفع؛ يعني خداوند متعال به آنان ملکه و قوّه‏اي ملکوتي مي‏دهد که با وجود آن هيچ تمايلي به گناه ندارند، که همان رساندن آنان به مقام يقين و عصمت است.

دليل اين‏مطلب آن‏است که اوّلاً: امام حسن و امام‏حسين‏عليهما السلام هنگام نزول آيه طفل بوده‏اند، لذا تصور هيچ‏گونه رجسي در آن‏ها نمي‏رود تا خداوند اراده رفع آن را نموده باشد.

ثالثاً: اگر مراد از اذهاب، رفع باشد بايد پيامبرصلي الله عليه وآله را از مصداق اهل‏بيت‏عليهم السلام خارج کرد؛ زيرا به طور اجماع پيامبرصلي الله عليه وآله قبل از نزول آيه هيچ گونه رجس و پليدي نداشته است. در حالي که به طور قطع پيامبرصلي الله عليه وآله داخل در آيه تطهير است.

نظير اين‏گونه تعبير در قرآن و حديث به کار برده شده است. خداوند متعال در مورد حضرت يوسف‏عليه السلام مي‏فرمايد: (کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشاءَ)؛ [2]  «اين‏چنين ما ميل او را از عمل زشت و بد برگردانديم.» در حالي که مي‏دانيم که حضرت يوسف‏عليه السلام هرگز اهل فحشا و عمل بد نبوده است.

[1] مختصر تحفه اثنا عشريه، ص 152.

[2] سوره يوسف، آيه 24.

 

عصمت و سقوط تکليف

برخي مي‏گويند: مقام عصمت با تکليف سازگاري ندارد، در حالي که مي‏دانيم دنيا دارِ تکليف است و هيچ کس از اين قاعده مستثنا نيست.

پاسخ:

 همان‏گونه که در بحث «حقيقت عصمت» گفتيم، عصمت از شؤون مقام علم است و هرگز اختيار را از انسان سلب نمي‏کند. علم از شرايط ثبوت تکليف است نه عدم تکليف. جبر و عدم قدرت است که تکليف را از انسان سلب مي‏کند. هم‏چنين گفته شد: عصمت که نتيجه علم قطعي به حقايق امور است، هرگز از انسان معصوم سلبِ اختيار نمي‏کند.

عصمت ساير ائمه‏

گاهي اشکال مي‏شود که آيه تطهير تنها دلالت بر عصمت پنج تن دارد و نمي‏تواند عصمت ساير ائمه را اثبات کند.

پاسخ:

اوّلاً: حصر در آيه اضافي است نه حقيقي. حصر اضافي نسبت به عده‏اي خاص است و حصر مطلق نمي‏باشد. در مورد آيه تطهير، حصر به لحاظ همسران و ديگران است؛ يعني اين پنج تن - نه همسران - مشمول آيه تطهيرند و اين منافات ندارد با اين‏که افرادي از قبيل همين پنج تن مشمول آيه تطهير باشند؛ همان‏گونه که پيامبرصلي الله عليه وآله کلمه اهل بيت را در حيث ثقلين به طور عموم به کار برده است.

ثانياً: در زمان نزول آيه، از چهارده معصوم همين پنج تن بيشتر نبودند و پيامبرصلي الله عليه وآله کسا را روي خود و آنان انداخته، آيه نازل شد که طبيعتاً خطاب به آنان بود. اگرچه منافاتي ندارد، شامل افرادي مثل آنان نيز بشود؛ خصوصاً آن‏که حکم در آيه بر عنوان «اهل‏بيت» آمده است. از آنجا که در هر زمان احتياج به امام معصومي است، لذا افراد ديگري نيز مشمول آيه تطهيرند که همانند اين پنج نفرند.

ثالثاً: روايات فراواني از طرق شيعه و سني از پيامبرصلي الله عليه وآله وارد شده که امامان بعد از من، دوازده نفرند و چون از آنجا که امام بايد معصوم باشد پس بايد ساير امامان نيز معصوم باشند.

رابعاً: براي اثبات عصمت ساير امامان‏عليهم السلام، اثبات عصمت يکي از آنان کافي است؛ زيرا به طور قطع هر يک از امامان بر امام بعد خود وصيت کرده و او را امام معصوم بعد از خود معرفي کرده است.

 

دعا براي تطهير

ابن تيميه مي‏گويد: «پيامبرصلي الله عليه وآله دعا کرد تا خداوند رجس و پليدي را از آنان دور ساخته و پاکشان گرداند و اين دلالت بر عصمت ندارد....» [1] .

پاسخ:

اوّلاً: پيامبرصلي الله عليه وآله مستجاب الدعوه است و اگر دعا کرده به طور قطع اجابت شده است.

ثانياً: فايده دعا استمرار تطهير و اذهاب رجس در آينده است؛ همان‏گونه که در تفسير: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ) گفتيم.

ثالثاً: ممکن است که دعا، بالا رفتن مرتبه و درجات خلوص و عمق گرفتن و رسوخ کردن اذهاب رجس و در نتيجه، تطهير اهل‏بيت‏عليهم السلام را در بر داشته باشد.

رابعاً: مطابق برخي از رواياتي، که ذکر شد، دعاي پيامبرصلي الله عليه وآله بعد از نزول آيه تطهير بوده است. [2] .

[1] منهاج السنه، ج 3، ص 4.

[2] مسند احمد، ج 6، ص 292.

 

 عصمت براي تمام صحابه

دهلوي مي‏گويد: اگر آيه تطهير دلالت بر عصمت داشته باشد، بايد تمام صحابه معصوم باشند؛ زيرا همين تعبير در حقّ آنان نيز رسيده است؛ خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَلکِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَکُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ). [1]  و نيز مي‏فرمايد: (لِيُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ). [2] .

پاسخ:

قياس در اين مورد مع الفارق است و در نتيجه، استدلال مغالطه‏اي است؛ زيرا اراده در اين دو آيه تشريعي است نه تکويني. از همين رو، اجماع است بر اين‏که آيه به صيغه جمع مخاطب آمده است، ولي نه تنها مختص به مشافهين زمان خطاب و صحابه نيست، بلکه شامل همه مسلمانان تا روز قيامت مي‏شود؛ بر خلاف اراده در آيه تطهير که تکويني است و دلالت بر عصمت دارد.

شاهد اين مطلب؛ آيه اوّل در مورد سبب تشريع وضو و تيمّم است؛ خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَيْدِيَکُمْ إِلَي الْمَرافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَي الْکَعْبَيْنِ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضي أَوْ عَلي سَفَرٍ أَوْ جآءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغآئِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسآءَ فَلَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَيْدِيکُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلکِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَکُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ)؛ [3]  «اي اهل ايمان! چون خواهيد براي نماز برخيزيد، صورت و دست‏ها را تا مرفق بشوييد و پاها را تا برآمدگي پا مسح کنيد و اگر جنب هستيد پاکيزه شويد [غسل کنيد] و اگر بيمار يا مسافر هستيد، يا يکي از شما را قضاي حاجتي دست داده باشد، يا با زنان مباشرت کرده‏ايد و آب نيابيد، در اين صورت به خاک پاک و پاکيزه تيمّم کنيد پس با آن خاک، صورت و دست‏هايتان را مسح کنيد. خدا هيچ‏گونه سختي براي شما قرار نخواهد داد ولکن مي‏خواهد تا شما را پاکيزه کند و نعمت را بر شما تمام گرداند، باشد که شکر او را به جاي آريد.»

در مورد آيه دوّم که در خصوص جنگ بدر وارد شده، سخن از فرستادن باران هنگام احتياج به آن است؛ خداوند متعال مي‏فرمايد: (إِذْ يُغَشِّيکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْکُمْ مِنَ السَّمآءِ مآءً لِيُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ)؛ [4]  «ياد آريد هنگامي را که خواب راحت، شما را فرا گرفت براي اين‏که از جانب خدا ايمني يافتيد و از آسمان رحمت خود آبي فرستاد که شما را به آن پاک گرداند و وسوسه و کيد شيطان را از شما دور سازد.»

پس (لِيُطَهِّرَکُمْ) يعني تطهير از جنابت و هيچ يک از دو آيه، مربوط به تطهير از گناهان و نقايص نيست.

[1] سوره مائده، آيه 6.

[2] سوره انفال، آيه 11.

[3] سوره مائده، آيه 6.

[4] سوره انفال، آيه 11.

 

رجس به معناي شرک

ابن تيميه مي‏گويد: اراده خداوند در آيه تطهير، متضمّن تحقّق مراد نيست، بلکه گاهي اراده مي‏کند چيزي را که تحقق نمي‏يابد؛ خداوند متعال مي‏فرمايد: (وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْکُمْ [1] ) در حالي که برخي توبه مي‏کنند و برخي نمي‏کنند. خداوند اراده کرده که مردم را از شرک پاک کند، ولي بعضي مي‏خواهند که بر شرک باقي بمانند. [2] .

آن‏گاه مي‏گويد: مقصود از «رجس» در آيه، شرک است، همانند قول خداوند که مي‏فرمايد: (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ) و ما مي‏دانيم که خداوند از اهل‏بيت‏عليهم السلام پيامبرصلي الله عليه وآله شرک و خباثت را دور کرده است، ولي اين دلالت بر عصمت آنان ندارد. [3] .

پاسخ:

 اوّلاً: اراده در آيه (وَاللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْکُمْ) تشريعي است نه تکويني. از همين رو به عموم مردم توجه دارد؛ برخلاف اراده در مورد آيه تطهير که به قرايني - که ذکر شد - خصوصاً رواياتي که نصّ در نزول آيه در پنج تن بود، اراده تکويني است نه تشريعي وگرنه شامل افرادي خاص نمي‏شد.

ثانياً: در آيه (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ اْلأَوْثانِ) مقصود از رجس مشخص شده است؛ زيرا بعد از آن کلمه «من بيانيه» مقصود از رجس، خصوص شرک معرفي شده است. خصوصاً آن‏که خطاب در (فَاجْتَنِبُوا) عموم مشرکان است. بر خلاف آيه تطهير که الف و لام در (الرِّجْسَ) براي جنس بوده و عموم مراتب رجس که از آن جمله گناه، اشتباه، خطا و سهو است را نيز شامل مي‏شود.

[1] سوره نساء، آيه 27.

[2] منهاج السنة، ج 4، ص 20.

[3] منهاج السنة، ج 4، ص 21.