آيه علم الکتاب

خداوند متعال مي‏فرمايد:

(وَيَقُولُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)؛

 [1]

 «آن‏ها که کافر شدند و مي‏گويند [تو پيامبر نيستي]بگو: کافي است که خداوند و کسي که علم کتاب [و آگاهي بر قرآن] نزد او است، ميان من و شما گواه باشند.»

اين آيه، يکي از آياتي است که با جمع شواهد و قراين از آيات ديگر و روايات، مي‏توان بر فضيلتي بزرگ از فضايل اهل بيت‏عليهم السلام و مرجعيت ديني و امامت آنان استدلال کرد. که به بررسي آيه فوق مي‏پردازيم:

از آيه «علم الکتاب» نکاتي چند که قابل توجه و درخور تأمّل است به دست مي‏آيد، اينک به برخي از آن‏ها اشاره مي‏کنيم:

1 - از آنجا که (عِنْدَهُ) ظرف است و خبر براي (عِلْمُ الْکِتابِ) و حقّ خبر تأخير از مبتدا است ولي در اينجا مقدم شده است، لذا مطابق قانون «تقديم ما حقّه التأخير يفيد الحصر»؛ يعني تقديم آنچه حقّش تأخير است، افاده حصر مي‏کند، از اين جمله آيه استفاده مي‏شود که علم به تمام کتاب تنها نزد برخي از افراد است.

2 - ضميمه شدن شهادت و گواهي افراد ديگري که علم کتاب نزد آنان است به خداوند به جهت تکميل گواهي خداوند نيست؛ زيرا در شهادت و گواهي خداوند نقصي نيست تا احتياج به ضميمه داشته باشد؛ بلکه هر کدام از گواهي‏ها دليل تام و مستقلي بر اثبات نبوّت و رسالت پيامبرصلي الله عليه وآله است. و نيز مورد آيه از قبيل ضميمه کردن دليل ظني به دليل علمي نيست؛ زيرا در مورد آيه، جاي تمسّک به دليل ظني نيست، بلکه از قبيل تمسّک به دو دليل قطعي و علمي معتبر و يقين آور است؛ يکي شهادت و گواهي خداوند و ديگري گواهي کساني که نزدشان علم کتاب است. و معمولاً تعدّد، دلالت بر مغايرت دارد.

3 - ظاهر اين است که «الف و لام» در (عِلْمُ الْکِتابِ) براي عهد است و به قرآن باز مي‏گردد، قرآني که تبيان هر شي‏ء است. يا به لوح محفوظ برمي‏گردد که در آن هر چيزي نوشته شده و قرآن موجود تنزّل يافته او است.

4 - نوع گواهي خداوند متعال با گواهي انسان فرق مي‏کند؛ گواهي خداوند بر رسالت پيامبرصلي الله عليه وآله فعلي است، نه ايجاد سخن و کلام در خارج، بلکه گواهي خداوند با اظهار معجزاتي است که به دست پيامبرصلي الله عليه وآله براي تصديق مدعاي او انجام مي‏گيرد، کاري که خرق عادت بوده و عملي خدايي است. و امّا گواهي کساني که داراي علم کتابند، به دو نحو است: يکي قولي که با اقرار به زبان است که انجام مي‏گيرد، و ديگري فعلي که با متابعت و پذيرش دستورات ايشان به وقوع مي‏پيوندد.

5 - مقصود از (عِلْمُ الْکِتابِ) تنها علم به ظواهر قرآن نيست؛ زيرا اين گونه علم با عدم عصمت و متابعت هواي نفس نيز سازگاري دارد. و به همين جهت است که گواهي اين گونه افراد مفيد علم و يقين نيست، بلکه مراد از علم به کتاب، علم به ظاهر و باطن و تنزيل و خفايا و اسرار به وديعه گذاشته شده در قرآن است، اموري که موهبتي بوده و با اکتساب به دست نمي‏آيد. و کسي به جز معصوم و مطهّر از گناه و خطا و اشتباه عمدي و سهوي، نمي‏تواند آن را دارا باشد. و اين گونه افرادند که گواهي‏شان مفيد علم و مقبول عقل است. و لذا مي‏تواند گواهي آنان در رديف گواهي خداوند قرار گيرد.

6 - در علم اصول مطرح شده که مصدر مضاف (مثل علم)، مفيد عموم و استغراق است، خصوصاً آن‏که مصدر، اضافه به مفرد محلّي به الف و لام الکتاب شده است.

7 - سوره رعد به تصريح نيشابوري، از سعيد بن جبير و بغوي در «معالم التنزيل» مکّي است. خصوصاً آن‏که آيات اين سوره درصدد احتجاج در امر توحيد و رسالت و رسول است. احتجاج با کساني که منکر آيات خدا بوده و پيامبرصلي الله عليه وآله را مسخره مي‏کردند. و اين‏ها شاهد نزول آيه در مکه است.

8 - با تأمّل در نکاتي که ذکر شد روشن مي‏شود که مراد از (مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ)عبداللَّه بن سلام و نظاير او از اهل کتاب نيستند؛ زيرا:

اوّلاً: همان‏گونه که اشاره شد (مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ) کساني بايد باشند که گواهي‏شان به طور مستقل در رديف شهادت خداوند بوده و مفيد علم و يقين باشد، و اين در صورتي است که عصمت و طهارت آنان ثابت بوده و عالم به ظاهر و باطن کتاب باشند. و مي‏دانيم که عبداللَّه بن سلام و نظاير او از علماي يهود هرگز به اين مقام نرسيده‏اند، وگرنه بر شريعت حضرت موسي‏عليه السلام باقي نمي‏ماندند؛ زيرا بقاي آنان بر اين شريعت يا از روي معاندت با حقّ بوده است و يا به جهت جهالت، که هر دو صورت با مقام عصمت منافات دارد.

ثانياً: اضافه «علم» به «الکتاب» مفيد استغراق و عموم است، و مراد از آن، علم به تمام قرآن است. و اگر مراد از آن، علم به بعض قرآن بود با «من» به کار مي‏رفت، همان‏گونه که در جاي ديگر درمورد آصف بن برخيا چنين آمده است: (قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ)؛ «کسي که نزدش دانشي از کتاب بود گفت». و علم به تمام کتاب نزد ساير انبياعليهم السلام نبوده تا چه رسد به علماي اهل کتاب از يهود و نصارا.

ثالثاً: سوره رعد تمام آياتش مکّي است، ولي عبداللَّه بن سلام و ساير علماي اهل کتاب که اسلام آوردند در مدينه و اسلامشان بعد از هجرت بوده است. و لذا سعيد بن جبير مي‏گويد: چگونه اين آيه درباره عبداللَّه بن سلام است در حالي که کلّ سوره مکّي است. [2]  در نتيجه امکان ندارد که آيه مورد بحث درباره عبداللَّه بن سلام و اهل کتاب باشد. بلکه مقصود از آن اهل بيت عصمت و طهارت پيامبر اکرم‏عليهم السلام و در رأس آنان علي بن ابي طالب اميرالمؤمنين‏عليه السلام است. و اگر در برخي از روايات شأن نزولش منحصر به حضرت علي‏عليه السلام شده، به جهت آن است که امثال عبداللَّه بن سلام را خارج کند. و به عبارت ديگر: حصر در روايت اضافي است نه حقيقي.

 [1] سوره رعد، آيه 43.

[2] مجمع البيان، ج 6، ص 273.

مرجعيت ديني و امامت اهل بيت با توجه به آیه علم کتاب

مقصود از من عنده علم الکتاب و پاسخ به سوالات