بررسی احادیث پیرامون آیه اکمال
بررسي احاديث
با مراجعه به مصادر حديثي اهل سنّت، به وجود رواياتي «صحيح السند» در رابطه با نزول آيه در شأن امام عليعليه السلام پي ميبريم، اينک به بررسي برخي از اين روايات ميپردازيم:
>روايت ابي نعيم اصفهاني
>روايت خطيب بغدادي
>روايت ابن عساکر
>طريق ديگر از ابن عساکر
روايت ابي نعيم اصفهاني و بررسی سند آن
ابو نعيم از محمّد بن احمد بن علي بن مخلّد، از محمّد بن عثمان بن ابو شيبه، از يحيي حماني، از قيس بن ربيع، از ابو هارون عبدي، از ابو سعيد خدري نقل ميکند که: پيامبرصلي الله عليه وآله مردم را در روز غدير خم به عليّعليه السلام دعوت نمود. و امر کرد که هر چه خار و خاشاک زير درخت بود بکنند. و اين واقعه در روز پنجشنبه بود. عليّعليه السلام را صدا زد، آن گاه بازوهاي او را گرفت و هر دو را بلند نمود، به حدّي که مردم سفيدي زير بغلهاي رسول خداصلي الله عليه وآله را مشاهده کردند. مردم متفرّق نشدند تا اينکه اين آيه نازل شد: (أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي وَرَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِيناً)پس رسول خداصلي الله عليه وآله فرمود: اللَّه اکبر بر کامل کردن دين و تمام نمودن نعمت، و رضايت پروردگار به رسالت من و به ولايت عليّ بعد از من. آن گاه فرمود: هر که من مولاي اويم پس عليّ مولاي اوست، بار خدايا هر کس ولايت او را پذيرفت او را دوست بدار و هر که با او دشمني نمود او را دشمن دار. و هر کس او را ياري کرد ياري کن و هر کس او را خار کرد خارش نما.... [1] .
[1] خصائص الوحي المبين، ص 61 و 62، به نقل از کتاب مانزل عليّ من القرآن از ابي نعيم اصفهاني.
>بررسي سند
- محمد بن احمد بن علي بن مخلّد معروف به ابن محرّم؛ وي از بزرگان شاگردان ابن جرير طبري و ملازمين او است، که دار قطني و ابو بکر برقاني او را معتبر دانستهاند، و ذهبي از او به امام تعبير کرده است. [1] و اگر برخي او را تضعيف کردهاند به جهت نقل احاديث مناقب اهل بيتعليهم السلام است.
- محمّد بن عثمان بن ابي شيبه، ذهبي او را به امام حافظ تعبير کرده، و صالح جزره او را توثيق نموده است. و ابن عدي ميگويد: من از او حديث منکري نديدهام تا آن را نقل کنم. [2] .
- يحيي حماني؛ او از رجال مسلم در صحيح اوست. و نيز از مشايخ ابي حاتم و مطيّن و امثال اين دو از بزرگان اهل سنّت به حساب ميآيند. و عدهاي از يحيي بن معين نقل کردهاند که او را صدوق و ثقه معرفي نموده است. و نيز گروهي ديگر از علماي اهل جرح و تعديل (رجال) او را توثيق نمودهاند. و هر کس درباره او سخني ناشايست گفته به جهت حسد او بوده است. گفتهاند که او عثمان را دوست نداشته و درباره معاويه ميگفته که او بر غير ملت اسلام بوده است. [3] .
- قيس بن ربيع؛ او از رجال ابي داوود و ترمذي و ابن ماجه به حساب ميآيد. و ابن حجر او را صدوق دانسته است. [4] .
- ابو هارون عبدي؛ وي همان عمارة بن جوين است، او از مشاهير تابعين بوده و از رجال بخاري در «خلق افعال العباد»، و ترمذي و ابن ماجه و از شيوخ ثوري و حمّادين و ديگران از بزرگان اهل سنّت بوده است. گرچه برخي به جهت تشيّع بر او خرده گرفتهاند، [5] ولي نميتوانند او را ردّ کنند؛ زيرا حديث او در کتب بخاري و دو کتاب از صحاح اهل سنّت وارد شده است. و ديگر اينکه در جاي خود به اثبات رسيده که تشيّع با وجود صداقت وي مضرّ به حديث او نيست. [6] .
[1] سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 61؛ تاريخ بغداد ج 1، ص 331؛ شذرات الذهب، ج 3، ص 26.
[2] تاريخ بغداد، ج 3، ص 43.
[3] تهذيبالتهذيب، ج11، ص218-213.
[4] تقريب التهذيب، ج 2، ص 128.
[5] تهذيب التهذيب، ج 7، ص 361 و 362.
[6] ر.ک: مقدمه فتح الباري.
روايت خطيب بغدادي و بررسی سند آن
خطيب بغدادي از عبد اللَّه بن عليّ بن محمّد بن بشران، از علي بن عمر حافظ، از ابو نصر حبشون بن موسي بن ايّوب خلّال، از علي بن سعيد رملي، از ضمرة بن ربيعه قرشي، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب، از ابو هريره نقل کرده که گفت: هر کس در روز هجدهم ذي حجّه روزه بگيرد، ثواب شصت ماه روزه بر او نوشته خواهد شد. و آن روز، روز غدير خم است، زماني که پيامبرصلي الله عليه وآله دست علي بن ابي طالبعليه السلام را گرفت و فرمود: آيا من وليّ مؤمنين نيستم؟ گفتند: آري، اي رسول خدا! فرمود: هر که من مولاي اويم پس عليّ مولاي اوست. عمر بن خطاب گفت: مبارک باد، مبارک باد اي پسر ابي طالب! تو مولاي من و مولاي هر مسلمان شدي. آن گاه خداوند اين آيه را نازل کرد: (أَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ...)...
[1] .
[1] تاريخ بغداد، ج 8، ص 290.
>بررسي سند
- ابن بشران (م 415)؛ خطيب بغدادي او را صدوق، ثقه، ثبت و... معرفي کرده است. و ذهبي نيز او را عدل دانسته است. [1] .
- علي بن حافظ؛ وي دارقطني است (م 388) که علماي رجال او را بسيار تمجيد کردهاند. [2] .
- ابو نصر حبشون؛ ذهبي او را صدوق دانسته و خطيب بغدادي نيز او را توثيق کرده و درباره او قول مخالفي ذکر نکرده است.
- عليّ بن سعيد رملي؛ ذهبي تصريح به وثاقت او کرده و ميگويد: تا به حال کسي را نديدم که درباره او مذمّتي بگويد. [3] .
- ضمرة بن ربيعه (م 202)؛ او از رجال بخاري در کتاب «الادب المفرد» و چهار صحيح ديگر از صحاح اهل سنّت است. عبد اللَّه بن احمد از پدرش نقل کرده که او صالح الحديث و از ثقات به حساب ميآيد. عثمان بن سعيد دارمي، از يحيي بن معين و نسائي توثيق او را نقل کرده، و ابو حاتم او را صالح، و محمّد بن سعد او را ثقه مأمون خيّر دانسته و گفته که افضل از او وجود ندارد. [4] .
- عبد اللَّه بن شوذب (م 156)؛ او از رجال ابي داوود و ترمذي و نسائي و ابن ماجه است. ذهبي ميگويد: جماعتي او را توثيق کردهاند، [5] و ابن حجر او را صدوق عابد معرفي نموده است. [6] و از سفيان نقل کرده که ابن شوذب از ثقات مشايخ ما به حساب ميآيد. و ابن معين و ابن عمار و نسائي نيز او را ثقه معرفي کرده است. و ابن جبّان نيز او را در جمله ثقات به حساب آورده است. [7] .
- مطر ورّاق (م 129)؛ او از رجال بخاري و رجال مسلم و چهار نفر ديگر از صاحبان صحاح است. [8] .
- شهر بن حوشب (م 112)؛ او از رجال بخاري درکتاب «الادب المفرد» و مسلم و چهار نفر ديگر از صاحبان صحاح به حساب ميآيد و همين معنا در توثيق او نزد اهل سنّت کافي است. [9] .
[1] سير اعلام النبلاء، ج 17، ص 311.
[2] تاريخ بغداد، ج 12، ص 34؛ سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 449.
[3] ميزان الاعتدال، ج 4، ص 125.
[4] تهذيب الکمال، ج 13، ص 319 و 320.
[5] الکاشف، ج 1، ص 356.
[6] تقريب التهذيب، ج 1، ص 423.
[7] تهذيب التهذيب، ج 5، ص 261 - 255.
[8] تهذيب الکمال، ج 28، ص 551؛ تقريب التهذيب، ج 2، ص 252.
[9] تهذيب الکمال، ج 12، ص 578؛ تقريب التهذيب، ج 1، ص 355.
روايت ابن عساکر
ابن عساکر به طرق مختلف اين مضمون را نقل کرده است.
به يک سند از خطيب بغدادي نقل کرده که قبلاً ذکر شد.
در سندي ديگر از ابو بکر بن مزرفي، از حسين بن مهتدي، از عمر بن احمد، از احمد بن عبد اللَّه بن احمد، از علي بن سعيد رقّي، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق، از شهر بن حوشب از ابي هريره، همان مضمون قبل را نقل کرده است. [1] .
[1] ترجمه اميرالمؤمنينعليه السلام از تاريخ دمشق، رقم 575 و 578 و 585.
>بررسي سند
- ابو بکر بن مزرفي (م 527)؛ ابن جوزي ميگويد: «من از او حديث شنيدم، مردي ثبت، عالم و حسن العقيده بود.» [1] و ذهبي نيز او را ثقه و متقن دانسته است. [2] .
- ابو الحسين بن مهتدي، (م 465)؛ خطيب بغدادي او را ثقه، و سمعاني او را ثقه حجّت معرفي کردهاند. [3] .
- عمر بن احمد؛ او که همان ابن شاهين است (م 385)، خطيب بغدادي و ابن ماکولا او را ثقه امين، و دارقطني و ابو الوليد باجي و ازهري او را ثقه، و ذهبي او را شيخ صدوق حافظ معرفي کرده است. [4] .
- احمد بن عبداللَّه بن احمد؛ وي ابن النيري سابق است.
بقيه رجال سند نيز قبلاً مورد بررسي قرار گرفت.
[1] المنتظم، ج 17، ص 281.
[2] سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
[3] سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 241.
[4] سير اعلام النبلاء، ج 16، ص 431.
طريق ديگر از ابن عساکر
ابن عساکر هم چنين از ابو القاسم سمرقندي، از ابو الحسين بن نقور، از محمّد بن عبداللَّه بن حسين دقّاق، از احمد بن عبداللَّه بن احمد بن عباس بن سالم بن مهران، معروف به ابن النيري، از سعيد رقّي، از ضمره، از ابن شوذب، از مطر ورّاق از شهر بن حوشب از ابي هريره همين مضمون را نقل کرده است. [1] .
[1] ترجمه امير المؤمنينعليه السلام از تاريخ دمشق، ج 2، ح 575 و 578 و 585.
>بررسي سند
- ابو القاسم بن سمرقندي (م 536)؛ ابن عساکر و سلفي او را ثقه، و ذهبي او را شيخ امام معرفي کرده است. [1] .
- ابو الحسين بن نقور (م 470)؛ خطيب او را صدوق، و ابن خيرون او را ثقه، و ذهبي او را شيخ جليل صدوق، معرفي کرده است. [2] .
به بقيه رجال حديث قبلاً اشاره شد.
[1] سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 28.
[2] سير اعلام النبلاء، ج 18، ص 372.