اعتراف به نزول آيه در مورد قصه غدير

برخي از علماي اهل سنّت اين آيه را مربوط به قصه غدير مي‏دانند؛ از قبيل:

 >ابواسحاق ثعلبي

>ابوعبيد هروي (م 223)

>شيخ الاسلام حموئي

>حاکم حسکاني

 

ابواسحاق ثعلبي

او مي‏گويد: از سفيان بن عيينه درباره تفسير قول خداوند - عزّ وجلّ - (سَأَلَ سائِلٌ)سؤال شد که در شأن چه کسي نازل شده است؟ او در جواب گفت: تو از من درباره مسأله‏اي سؤال کردي که کسي قبل از تو از من سؤال نکرده بود. حديث کرد مرا پدرم از جعفر بن محمّد، از پدرانش: هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله به سرزمين غدير خم رسيدند، مردم را ندا داده و همه را جمع کردند. آن‏گاه دست علي بن ابي طالب را گرفت و فرمود: هر کس من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.

اين خبر شايع شد و در همه کشورها و شهرها پيچيد. از آن جمله خبر به حارث بن نعمان فهري رسيد. او در حالي که بر شتر خود سوار بود وارد سرزمين ابطح شد و از شتر خود پايين آمده، شتر را خوابانيد و پاي او را بست. آن گاه به خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمد در حالي که در ميان جمعي از اصحاب خود بود. عرض کرد: اي محمد! ما را از جانب خداوند امر کردي تا شهادت به وحدانيّت خدا دهيم و اين‏که تو رسول خدايي، ما هم قبول کرديم. و امر نمودي تا پنج نوبت نماز بخوانيم. آن را نيز از تو قبول کرديم. و ما را به زکات و روزه ماه رمضان و حج امر کردي آن‏ها را نيز قبول کرديم. به اين راضي نشدي تا آن‏که بازوان پسر عمويت را بالا برده و او را بر ما برتري دادي و گفتي: «من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه»؛ «هر کس که من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.» آيا اين مطلبي بود که از جانب خود گفتي يا از جانب خداي - عزّ وجلّ -؟!

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: قسم به کسي که جز او خدايي نيست، همانا اين مطلب از جانب خداوند بوده است.

در اين هنگام حارث بن نعمان به پيامبر پشت کرده و به سوي راحله خود حرکت کرد در حالي که مي‏گفت: بار خدايا! اگر آنچه محمد مي‏گويد حقّ است بر من سنگي از آسمان ببار يا عذابي دردناک بر من بفرست. او به شتر خود نرسيده بود که خداوند بر او سنگي فرستاد که بر سر او خورده و از پشت او بيرون آمد و با اين طريق به قتل رسيد. در اين هنگام بود که خداوند - عزّ وجلّ - اين آيه را نازل کرد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ). [1] .

>ترجمه ابي اسحاق ثعلبي

>ترجمه سفيان بن عيينه

[1] الکشف والبيان، ذيل آيه.

 

ترجمه ابي اسحاق ثعلبي

ابن خلّکان مي‏گويد: «ابو اسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم ثعلبي نيشابوري، مفسّر مشهور که يکتاي اهل زمان خود در علم تفسير بود، تفسيري نوشته که با آن بر ساير مفسّران فايق آمده است. عبدالغافر بن اسماعيل فارسي در کتاب سياق تاريخ نيشابور او را ياد کرده و بر او درود فرستاده و نيز او را صحيح النقل و مورد وثوق و اطمينان دانسته است....» [1] .

صفدي نيز درباره او مي‏گويد: «او حافظ، عالم، صاحب نظر در عربيّت و موثّق است.» [2] .

[1] وفيات الاعيان، ج 1، ص 61 و 62.

[2] الوافي بالوفيات، ج 8، ص 33.

 

ترجمه سفيان بن عيينه

سفيان از مشاهير مورد وثوق نزد اهل سنّت است. نووي درباره او مي‏گويد: «سفيان بن عيينه... اعمش، ثوري، مسعر، ابن جريح، شعبه، همّام، وکيع، ابن مبارک، ابن مهدي، قطّان، حمّاد بن زيد، قيس بن ربيع، حسن بن صالح، شافعي، ابن وهب، احمد بن حنبل، ابن مديني، ابن معين، ابن راهويه، حميدي و بسياري که قابل شمارش نيستند، از او روايت نقل کرده‏اند. و ثوري از قطّان، و او از ابن عيينه روايت نقل کرده است. علما اتفاق بر امامت و جلالت و عظمت مرتبه او دارند.» [1] .

ذهبي گويد: «امام ابو محمد سفيان بن عيينه هلالي شيخ حجاز.»

شافعي گفته: اگر نبود مالک و سفيان، علم حجاز از بين رفته بود... او ثابت قدم در حديث بود.

بهز بن اسد گفته: همانند ابن عيينه را نديدم... و احمد گفته من کسي را داناتر به سنن از او نيافتم.» [2] .

يافعي مي‏گويد: «علما در حقّ او گفته‏اند: او امام، عالم، ثابت و باورع بوده و اجماع بر صحت حديث اوست....» [3] .

[1] تهذيب الأسماء واللغات، ج 1، ص 224.

[2] العبر، حوادث سنه 197.

[3] مرآة الجنان، حوادث سنه 198.

 

ابوعبيد هروي (م 223)

هروي در تفسيرش به نام «غريب القرآن» در ذيل آيه (سَأَلَ سائِلٌ)مي‏نويسد: «هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله در غدير خم آنچه قرار بود ابلاغ کند به مردم رساند و آن مطلب در کشورها و شهرها پخش شد، جابر بن نضر بن حارث بن کلده عبدري آمد و عرض کرد: اي محمد! تو ما را از جانب خدا امر کردي که شهادت به وحدانيت خدا دهيم... تا آخر روايت.»

ابن خلکان در ترجمه هروي مي‏نويسد: «او مردي ربّاني، و داراي فنون مختلف در علوم اسلامي بود، روايتش حسن و صحيح النقل بود. و کسي را نمي‏شناسم که در امر دين او طعني وارد کرده باشد.» [1] .

[1] وفيات الاعيان، ج 4، ص 60، رقم 534.

 

شيخ الاسلام حموئي

او در باب پانزدهم از کتاب «فرائد السمطين» از شيخ عمادالدين عبدالحافظ بن بدران، از قاضي جمال الدين عبدالقاسم بن عبدالصمد انصاري، از عبدالجبار بن محمد خوارزمي بيهقي، از ابي الحسن علي بن احمد واحدي نقل کرده که گفت: من از شيخ‏مان استاد ابي اسحاق ثعلبي در تفسيرش قرائت کردم که از سفيان بن عيينه درباره اين آيه (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ) سؤال شد که در شأن چه کسي نازل شده است؟ او اين حديث را (که قبلاً ذکر کرديم) نقل نمود.... [1] .

حموئي همان ابراهيم بن محمد بن مؤيّد بن حمويه صدرالدين ابو المجامع شافعي است که از شيوخ ذهبي بوده و در سال 722 وفات يافته است. علماء اهل سنّت او را امام در علوم حديث و فقه معرفي کرده‏اند. [2] .

تأليف کتاب او «فرائد السمطين» در سال 716 به پايان رسيده است.

بغدادي مي‏گويد: «جويني از کتابش (فرائد السمطين) درسال 716 فارغ شد.» [3]  کتاب او از بهترين کتاب‏هايي است که اهل سنّت در نقل فضايل و مناقب اهل بيت‏عليهم السلام به رشته تحرير درآورده‏اند.

[1] فرائد السمطين، ج 1، ص 82، ح 63.

[2] تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1505؛ معجم شيوخ الذهبي، ص 125، رقم 156.

[3] ايضاح المکنون در ذيل کشف الظنون، ج 4، ص 182.

 

حاکم حسکاني

حاکم حسکاني حنفي اين روايت را با سندهاي بسيار از برخي از امامان اهل بيت‏عليهم السلام و تعدادي از صحابه نقل کرده است. اينک ما يک روايت از آن‏ها را نقل مي‏کنيم: او از ابوبکر محمد بن محمد بغدادي، از ابو محمد عبداللَّه بن احمد بن جعفر شيباني، از عبدالرحمن بن حسن اسدي، از ابراهيم بن حسين کسائي، از فضل بن دکين، از سفيان بن سعيد، از منصور، از ربعي، از حذيفة بن يمان نقل کرده که گفت: هنگامي که رسول خداصلي الله عليه وآله درباره علي‏عليه السلام فرمود: «من کنت مولاه فهذا عليّ مولاه»؛ نعمان بن منذر فهري ايستاد و گفت:... آن‏گاه تا آخر قصه را نقل مي‏کند. [1] .

- ابوبکر محمد بن محمد بغدادي؛ حافظ عبدالغافر نيشابوري در ترجمه او مي‏گويد: «او فقيه، فاضل، دين‏دار... بود.» [2] .

- عبداللَّه بن احمد بن جعفر شيباني نيشابوري؛ خطيب بغدادي در ترجمه او مي‏گويد: «وي اموال بسياري داشت، همه آن‏ها را در راه علم و اهل علم و حج و جهاد و اعمال نيک به کار گرفت، واز تمام علماي هم عصرش بيشتر حديث شنيد... او مورد وثوق است....» [3] .

- عبدالرحمن بن حسن اسدي؛ خطيب بغدادي او را در ترجمه‏اش تمجيد کرده است. [4]  گرچه برخي از معاصرينش او را تضعيف کرده‏اند، ولي بنا بر رأي ذهبي و ابن حجر، تضعيف معاصر قابل توجه نيست. [5] .

- ابراهيم بن حسين کسائي معروف به ابن ديزل؛ ذهبي درباره او مي‏گويد: «امام حافظ، ثقه، عابد... حاکم او را ثقه مأمون معرفي کرده است....» [6] .

فضل بن دکين؛ او از رجال صحاح ستّه به شمار مي‏آيد. ابن حجر مي‏گويد: «او ثقه و ثبت بوده و از بزرگان شيوخ بخاري به حساب مي‏آيد.» [7] .

سفيان بن سعيد؛ او که معروف به ثوري است، شعبه و سفيان بن عيينه و ابو عاصم نبيل و يحيي بن معين و بسياري از علما او را اميرالمؤمنين در حديث معرفي کرده‏اند. سفيان بن عيينه مي‏گويد: اصحاب حديث سه نفرند: ابن عباس در زمانش، شعبي در زمانش، ثوري در زمانش. عباس دوري مي‏گويد: مشاهده کردم که يحيي بن معين هيچ کس را در فقه و حديث و زهد و هر چيز، بر سفيان مقدم نمي‏داشت. او از رجال صحاح ستّه است. [8] .

- منصور؛ همان منصور بن معتمر است که از رجال صحاح ستّه بوده و ابن حجر در شأن او گفته: «او ثقه و ثبت است و اهل تدليس نبوده است.» [9] .

- ربعي؛ همان ربعي بن خِراش است که از رجال صحاح ستّه به حساب مي‏آيد. ابن حجر او را ثقه و عابد معرفي کرده است. [10] .

- حذيفة بن يمان؛ او از اصحاب جليل القدر است.

[1] شواهد التنزيل، ج 2، ص 385 - 381.

[2] السياق في‏تاريخ نيشابور، ص 37.

[3] تاريخ بغداد، ج 9، ص 391.

[4] تاريخ بغداد، ج 10، ص 292.

[5] لسان الميزان، ج 5، ص 234؛ ميزان الاعتدال، ج 1، ص 111.

[6] سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 184.

[7] تقريب التهذيب، ج 2 ص 110.

[8] تهذيب‏الکمال، ج11، ص169-164.

[9] تقريب التهذيب، ج 2، ص 177.

[10] تقريب التهذيب، ج 1، ص 243.

راويان حديث از اهل بيت‏ و اصحاب

اين روايت را برخي از امامان اهل بيت‏عليهم السلام و نيز برخي از صحابه نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - امام اميرالمؤمنين‏عليه السلام.

2 - امام محمد باقرعليه السلام.

3 - امام جعفر صادق‏عليه السلام.

4 - عبداللَّه بن عباس.

5 - حذيفة بن يمان.

6 - سعد بن ابي وقاص.

7 - ابو هريره.

راويان حديث از عامه

مضمون اين حديث را عده‏اي از علماي اهل سنّت در کتب خود نقل کرده‏اند؛ از قبيل:

1 - حافظ ابو عبيد هروي [1] .

2 - ابوبکر نقّاش موصلي بغدادي [2] .

3 - ابو اسحاق ثعلبي نيشابوري [3] .

4 - حاکم حسکاني حنفي. [4] .

5 - ابوبکر يحيي قرطبي [5] .

6 - سبط بن جوزي حنفي [6] .

7 - شيخ الاسلام حموئي. [7] .

8 - شيخ محمد زرندي حنفي. [8] .

9 - نورالدين ابن صبّاغ مالکي. [9] .

10 - سيد نورالدين سمهودي شافعي. [10] .

11 - ابو السعود عمادي. [11] .

12 - شمس الدين شربيني شافعي. [12] .

13 - سيد جمال الدين شيرازي. [13] .

14 - شيخ زين الدين مناوي شافعي. [14] .

15 - شيخ برهان الدين علي حلبي شافعي. [15] .

16 - سيد مؤمن شبلنجي شافعي. [16] .

17 - شيخ احمد بن باکثير مکي شافعي. [17] .

18 - شيخ عبدالرحمن صفوري. [18] .

19 - شمس الدين حنفي شافعي. [19] .

20 - ابو عبداللَّه زرقاني مالکي. [20] .

21 - قندوزي حنفي. [21] .

22 - محمد بن يوسف گنجي. [22] .

و ديگران.

[1] تفسير غريب القرآن، ذيل آيه.

[2] تفسير شفاء الصدور، ذيل آيه.

[3] الکشف والبيان، ذيل آيه.

[4] شواهد التنزيل، ج 2، ص 383.

[5] الجامع لأحکام القرآن، ج 8، ص 278.

[6] تذکرة الخواص، ص 30.

[7] فرائد السمطين، ج 1، ص 82، ح 63.

[8] نظم درر السمطين، ص 93.

[9] الفصول المهمة، ص 41.

[10] جواهر العقدين، ص 179.

[11] ارشاد العقل السليم، ج 9، ص 29.

[12] السراج المنير، ج 4، ص 380.

[13] الاربعين في مناقب اميرالمؤمنين‏عليه السلام، ص 40.

[14] شرح جامع الصغير، ج 6، ص 218.

[15] السيرة الحلبية، ج 3، ص 274.

[16] نور الابصار، ص 159.

[17] وسيلة المآل، ص 119.

[18] نزهة المجالس، ج 2، ص 209.

[19] شرح جامع الصغير، ج 2، ص 378.

[20] شرح المواهب اللدنيّة، ج 7، ص 13.

[21] ينابيع المودة، ص 274.

[22] کفاية الطالب.

دلالت حديث

اين روايت از جمله شواهد و قرايني است که دلالت بر معناي سرپرستي در حديث غدير دارد؛ زيرا اگر مقصود از مولا در حديث غدير محبّت و يا نصرت بود، چه ضرورتي داشت که حارث بن نعمان اين گونه با رسول خداصلي الله عليه وآله محاجّه کرده و در نهايت امر از خداوند تقاضاي مرگ کند؟ به طور حتم او از حديث غدير معناي سرپرستي و امامت حضرت علي‏عليه السلام را فهميده بود، لذا به جهت عنادي که با حضرت داشت تحمل نياورده، حسد او باعث شد که چنين درخواستي از خداوند نمايد.