امامت از اصول دين است يا فروع دين؟

پرسش:

 چرا امامت را جزو اصول دين مي دانيد در حالي که امامت فقط جزو فروع دين مي باشد؟

پاسخ:

بزرگاني از علماي اهل سنت، نظير ملاسعد تفتازاني در «شرح عقايد نسفي» و حميدي در «جمع بين الصحيحين» از پيغمبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل کرده اند: «هر کسي که بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به درستي که مانند مردمان زمان جاهليت مرده است».[1]  اگر امامت جزو فروع دين بود، آيا پيغمبر مي فرمود: کسي که از امام زمان خود شناخت نداشته باشد و از دنيا برود به طريق اهل جاهليت مرده است؟ بديهي است که عدم معرفت و شناخت موردي از فروع دين، موجب تزلزل دين و مردن به سبک جاهليت نخواهد شد. پس مطابق اين برداشت، امامت بايد جزو اصول دين باشد که عدم شناخت آن باعث مردن به شيوه جاهليت مي گردد.

به همين دليل است که علمايي چون قاضي بيضاوي ـ مفسر معروف اهل سنت ـ در کتاب «منهاج الاصول» با صراحت مي گويد: «امامت، از بزرگترين موارد اصول دين است

که مخالفت با آن موجب کفر و بدعت مي گردد».[2]  ملا علي قوشچي نيز در «شرح تجريد مبحث امامت» مي گويد «امامت، رياست بر عموم مردم در امور دين و دنيا به طريق خلافت پيغمبر است».[3]  قاضي روزبهان نيز مي گويد: «در نزد اشاعره، امامت همان خلافت رسول الله(صلي الله عليه وآله) در بر پايي دين و حفظ حوزه ملت اسلام است. به طوري که متابعت او بر جميع امت واجب است».[4] .

آيا امام و امامتي با اين ويژگي ها که رياست عامه مسلمين را به عهده داشته باشد و اطاعتش بر همه واجب و در هر زماني فقط يک نفر اين مسئوليت را بر عهده داشته باشد، و جميع صفات حميده و اخلاق پسنديده، علم، زهد، تقوي و شجاعت را دارا باشد و علاوه بر اين، هم معصوم و هم به وسيله رسول الله منصوب پرورگار باشد به طوري که عدم شناختش مردن به سبک جاهليت مي باشد، نبايد جزو اصول دين باشد؟!! آيا تمام انحرافاتي که در امت واقع شد، حول مسأله امامت نبود؟!

 

 [1] مسند احمد، ج 4، ص96؛ مجمع الزوايد، ج 5، ص218؛ شبهاي پيشاور، ص279 «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً».

[2] الصوارم المهرقة، ص263؛ شبهاي پيشاور، ص279 «إن الإمامة من أعظم مسائل اُصول الدين التي مخالفتها توجب الکفر والبدعة»

شيعه اصول دين را سه تا مي داند توحيد و نبوت و معاد. به همين دليل اهل سنت را که به مسأله امامت و بعضي از آنان به عدل اعتقادي ندارند مسلمان مي داند. امامت و عدل را جزو اصول مذهب مي داند يعني منکران امامت انتصابي از سوي پيامبر خدا و عدل الهي را در زمره شيعه نمي داند.

منکرين ولايت اميرالمؤمنين و اهل بيت از حقيقت دين و مرحله کمال آن (أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ) و تمام آن (أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي) محروم هستند.

اين استدلال قاضي بيضاوي با اندکي مسامحه است، زيرا در مورد تارک حج هم آمده است که يا يهودي بمير و يا نصراني بمير. در مورد منکران ضرورت هاي ديني مانند اعتقاد به نماز و حج و روزه ماه مبارک رمضان نيز فرموده اند کافر است ولي اين دليل نمي شود که اعتقاد به ضروريات دين جزو اصول دين باشد و بگوئيم يکي از اصول دين نيز اعتقاد به وجوب نماز و روزه و حج و امر به معروف و نهي از منکر است.

اهميت فوق العاده مسأله امامت که «ما نودي بشيء کما نودي بالولاية» به دليل اين که شرط قبولي ساير اعمال است، موجب شده تا عده اي آن را جزو اصول دين بدانند.

[3] مجمع الفائدة، ج 3، ص215؛ شبهاي پيشاور، ص279 «و هي رئاسة عامّة في أمور الدين والدنيا خلافة عن النبي(صلي الله عليه وآله)».

[4] شبهاي پيشاور، ص279 «الإمامة عند الأشاعرة هي خلافة الرسول في إقامة الدين و حفظ حوزة الملّة بحيث يجب اتباعه علي کافة الأمة».