بررسي شبهات

از آنجا که اين روايات نصّ بر حقانيّت امام علي‏عليه السلام و شيعيان آن حضرت است لذا اهل سنّت درصدد برآمده‏اند که از هر طريق ممکن در آن‏ها خدشه وارد کنند. اينک به بررسي هر يک از آن‏ها پرداخته و پاسخ مي‏دهيم:

 >برتري امام علي‏ از پيامبر

>شيعه يعني محب

>عدم اطلاق لفظ شيعه بر فرقه اماميه

>اطلاق شيعه بر هر گروه و حزب

>دعوت اسلام به اجتماع، نه تفرقه

>اثبات تشيع با روايات جعلي

>هيچ يک از صحابه عقيده شيعه را نداشت

>تغيير در تشيع

>تبري حضرت علي‏ از عقايد شيعه

>خروج از روش اسلام

>تمسک به تعريف شيخ مفيد

>اشکالي بر تعريف شيخ مفيد

برتري امام علي‏ از پيامبر

آلوسي مي‏گويد: «اگر منظور از «خير البريّة» علي‏عليه السلام است، لازم مي‏آيد که او از پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله بالاتر باشد، چون به طور مطلق آمده و شامل پيامبر نيز مي‏شود.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: آيه اشاره به بهترين مردم بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله دارد. و لذا رسول خداصلي الله عليه وآله تخصّصاً خارج است.

ثانياً: مطابق برخي از ادله؛ همچون آيه «مباهله» و حديث «طير» و حديث «نور» امام علي‏عليه السلام نفس پيامبرصلي الله عليه وآله در جميع فضايل است، و بين آن دو جدايي نيست تا دلالت بر برتري امام علي‏عليه السلام بر پيامبرصلي الله عليه وآله داشته باشد.

ثالثاً: براي «خير البرية» شدن، قرآن چند صفت ذکر کرده است که يکي از آن‏ها ايمان به خدا و رسول گرامي اسلام‏صلي الله عليه وآله است. پس امام علي‏عليه السلام به جهت ايمان به رسالت پيامبر اسلام به مقام «خير البرية» بودن رسيده است.

رابعاً: پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله خطاب به امت خود کرده و آن‏ها را به پيروي از خير البريّه؛ يعني حضرت علي‏عليه السلام دعوت مي‏کند. واضح است که مردم را دعوت مي‏کند که بعد از وفاتش حضرت علي‏عليه السلام را که بهترين فرد روي زمين است، متابعت کنند.

[1] روح المعاني، ذيل آيه «خير البريّة.».

 

شيعه يعني محب

ابن حجر مکي در «الصواعق المحرقة» بعد از نقل برخي از اين احاديث مي‏گويد: «شيعيان علي‏عليه السلام همان اهل سنّتاند؛ زيرا آن‏ها هستند که علي را آن طور که خدا و رسول فرمان داده دوست دارند، و اما غير از اهل سنّت همه دشمنان علي مي‏باشند؛ زيرا محبّتي که خارج از شرع بوده و از راه هدايت انحراف دارد در حقيقت بزرگ‏ترين دشمني است، و به همين جهت است که سبب هلاکت آن‏ها مي‏شود....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: ايشان کلمه «شيعه» را به محبّ معنا کرده است در حالي که اين معنا با کلمه شيعه سازگاري ندارد، شيعه در لغت به معناي پيرو است.

ثانياً: اين معنا با معناي اصطلاحي «شيعه» نيز سازگاري ندارد؛ زيرا شيعه در اصطلاح به گروهي اطلاق مي‏شود که از اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام پيروي کرده و قائل به امامت و وصايت آن‏ها مي‏باشند.

شهرستاني مي‏گويد: «شيعه کساني هستند که به طور خصوص از علي‏عليه السلام پيروي کرده و به امامت و خلافت ايشان، به نصّ و وصيّت قائل شده‏اند.» [2] .

مير سيد شريف جرجاني مي‏گويد: «شيعه کساني هستند که علي‏عليه السلام را مشايعت کرده و معتقدند که او امام بعد از رسول خداست و امامت از او و اولادش خارج نمي‏شود.» [3] .

ثالثاً: به ابن حجر مي‏گوييم: اگر شيعيان امير المؤمنين‏عليه السلام همان اهل سنّتاند که محبّ او هستند، آن گونه که در کتاب و سنّت آمده، پس چرا در مدح دشمنان او کتاب تأليف کرده و آن‏ها را مي‏ستايند؟ مگر خود ابن حجر نيست که رساله مستقلّي در دفاع از معاويه به نام «تطهير الجنان» تأليف کرده است؟ آيا دشمني معاويه نسبت به امام علي‏عليه السلام براي ابن حجر معلوم نبوده است؟

رابعاً: به چه دليل محبّت غير از اهل سنّت به اميرالمؤمنين‏عليه السلام خارج از حدّ شرع است؟ مگر محبّت آن‏ها در حدّ خدايي است؟ هرگز چنين نيست. اين محبّت شماست - بر فرض اگر باشد - که در حدّ تقصير و کوتاهي است، نه اين‏که محبّت ما در حقّ آن حضرت افراط باشد، ما اگر او را دوست داريم به خاطر حديث «رايه» است که خداوند متعال او را دوست دارد.

خامساً: شما چگونه اهل بيت عصمت و طهارت‏عليهم السلام را دوست داريد در حالي که بزرگانتان؛ امثال بخاري، از نواصب و دشمنان اميرالمؤمنين‏عليه السلام از جمله عمران بن حطّان روايت نقل مي‏کنند ولي نسبت به اهل بيت‏عليهم السلام يا بي‏توجهي کرده و يا اصلاً روايتي نمي‏کنند؟

سيّد شرف الدين مي‏گويد: «همانا شيعه علي و اهل بيت‏عليهم السلام مسلماناني هستند که در دين تابع آن‏ها بوده و از آنان پيروي کرده‏اند. و ما - بحمد اللَّه - تمام توجه خود را در فروع دين و عقايد آن، و اصول فقه و قواعد آن، و علوم سنّت و کتاب، و فنون اخلاق و سلوک و آداب، به آن‏ها معطوف داشته و با اقرار به امامت و خضوع نسبت به ولايت آن‏ها، اين امور را به توسط آن‏ها اخذ نموديم... و از اين طريق شيعيان آن‏ها به حساب آمده‏ايم و آنان نيز وسيله ما شده‏اند. و خدا را سپاس مي‏گوييم بر اين‏که ما را به دين خود هدايت فرمود، و توفيق داد تا به دو گوهر گرانبها و دو ريسمانش که رسولش ما را به آن دعوت کرده بود، تمسّک کنيم. و وارد مدينه علم پيامبرش از دروازه آن شويم، دروازه‏اي که باب آمرزش گناهان و ايمني اهل زمين و کشتي نجات اين امّت است....» [4] .

[1] صواعق المحرقة، ص 92.

[2] الملل و النحل، ج 1، ص 107.

[3] التعريفات، حرف شين، کلمه شيعه.

[4] الفصول المهمة، ص 78.

 

عدم اطلاق لفظ شيعه بر فرقه اماميه

دکتر ناصر بن عبداللَّه بن علي قفاري وهابي درکتاب خود «اصول مذهب الشيعة» مي‏گويد: «با مراجعه به معاجم اهل سنّت نيافتم که لفظ «شيعه» بر فرقه‏اي اطلاق شود که الآن به اين اسم معروفند، مگر در برخي از اخبار ضعيف يا موضوع، اخباري که در آن‏ها لفظ شيعه به کار رفته و از آن‏ها به عنوان شيعه علي‏عليه السلام تمجيد شده است. مثل حديثي که مي‏گويد: «فاستغفرت لعليّ وشيعته، و حديث: مَثَلي مثل شجرة أنا أصلها وعليّ فرعها... والشيعة ورقها، و حديث: أنت وشيعتک في الجنة.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: به چه دليل اين گونه روايات، ضعيف يا جعلي است؟ آيا به مجرّد اين‏که مضمون حديثي با عقايد شما سازگاري ندارد، جعلي يا ضعيف است؟ آيا نبايد بر ادعاي خود اقامه دليل کرد؟

ثانياً: روايات به حدّي زياد است که مي‏توان ادعاي تواتر يا شهرت آن‏ها را نمود که در اين صورت احتياج به بررسي سندي ندارد؛ زيرا از راه تراکم احتمالات مي‏توان به يقين است.

ثالثاً: مي‏توان مضمون اين روايات را با احاديث ديگر صحيح السند؛ همچون حديث غدير و ثقلين تأييد نمود.

[1] اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 36.

 

اطلاق شيعه بر هر گروه و حزب

دکتر قفاري هم‏چنين مي‏گويد: «اسم شيعه لقبي است که بر هر مجموعه‏اي اطلاق مي‏شود که دور رهبرش گرد آمده است، گرچه برخي از شيعيان قصد دارند که با چشم پوشي از حقايق تاريخي ادعا کنند عنوان شيعه اولين بار بر آنان اطلاق شده است. اينان فراموش کرده‏اند که معاويه نيز اين کلمه را بر اتباع خود اطلاق کرده است. ولي وقايع تاريخي گواهي مي‏دهد که اين لقب اختصاص بر اتباع علي پيدا نکرد، مگر بعد از کشته شدن علي‏عليه السلام همان‏گونه که برخي مي‏گويند، يا بعد از قتل حسين همان‏گونه که رأي برخي ديگر است.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: اطلاق لقب شيعه بر هر گروهي که به دور رهبرش گرد آمده، از باب اطلاق معناي لغوي اين کلمه است؛ مثل اين‏که گفته مي‏شود: شيعه آل ابي سفيان، شيعه معاويه و... و لذا هر گاه در غير از مورد اتباع حضرت علي‏عليه السلام به کار مي‏رود، با اضافه به آن افراد استعمال مي‏شود، بر خلاف اتباع آن حضرت که به طور مطلق بر آنان اطلاق مي‏شود. يعني هر گاه به طور مطلق و بدون اضافه کلمه «شيعه» به کار رفت، مقصود از آن شيعيان حضرت علي‏عليه السلام است. اين مطلبي است که مورخين و صاحبان ملل و نحل از علماي اهل سنّت به آن اشاره کرده‏اند.

شهرستاني مي‏گويد: «شيعه کساني هستند که به طور خصوص از علي پيروي کرده و قائل به امامت و خلافت او به عنوان نصّ و وصيّتند.» [2] .

ابن خلدون مي‏گويد: «شيعه در لغت به معناي مصاحبان و پيروان است و در عرف فقها و متکلّمين از خلف و سلف بر پيروان علي و فرزندان او اطلاق مي‏شود.» [3] .

مير سيد شريف جرجاني مي‏گويد: «شيعه کساني هستند که از علي‏عليه السلام پيروي کرده و قائل به امامت او بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله هستند و معتقدند که امامت از او و اولادش خارج نمي‏شود.» [4] .

فريد وجدي مي‏گويد: «شيعه کساني هستند که علي را در امامت پيروي کرده و معتقدند که امامت از اولاد او خارج نمي‏گردد. و نيز معتقد به عصمت امامان از گناهان کبيره و صغيره‏اند و قائل به تولّي و تبري در قول و فعلند، مگر در حال تقيه؛ يعني در صورتي که از شدّت ظالم بترسند.» [5] .

ثانياً: مطابق رواياتي که ذکر کرديم، کلمه شيعه اوّلين بار در کلمات رسول خداصلي الله عليه وآله بر پيروان حضرت علي‏عليه السلام اطلاق شد. و نيز مطابق رأي برخي از علماي اهل سنّت براي اولين بار به عده‏اي از صحابه در عصر پيامبرصلي الله عليه وآله اطلاق گرديد.

ابو حاتم رازي مي‏گويد: «اوّلين لقب و کلمه‏اي که در عهد رسول خداصلي الله عليه وآله ظهور و بروز کرد، کلمه «شيعه» بود. اين کلمه لقب چهار نفر از صحابه؛ يعني ابوذر، سلمان، مقداد و عمّار بوده است.» [6] .

ابن خلدون مي‏نويسد: «جماعتي از صحابه، شيعه علي‏عليه السلام بودند و او را سزاوارتر از ديگران به خلافت مي‏دانستند.» [7] .

استاد محمّد کرد علي مي‏گويد: «گروهي از بزرگان صحابه، معروف به مواليان علي‏عليه السلام در عصر رسول خداصلي الله عليه وآله بودند. از آن جمله، سلمان فارسي است که مي‏گفت: ما با رسول خداصلي الله عليه وآله بيعت کرديم بر خير خواهي مسلمانان و اقتدا به علي بن ابي طالب‏عليه السلام و مواليان او.

و ابوسعيد خدري که مي‏گفت: مردم به پنج عمل امر شدند، چهار تا را انجام داده و يکي را ترک نمودند. از او سؤال شد: آنچه را ترک نمودند چه بود؟ او گفت: ولايت علي بن ابي طالب‏عليه السلام. از او سؤال شد: آيا ولايت با چهار عمل ديگر واجب است؟ پاسخ داد: آري. و ابوذر غفاري و عمار بن ياسر و حذيفة بن يمان ذوالشهادين و خزيمة بن ثابت و ابوايّوب انصاري و خالد بن سعيد بن عاص و قيس بن سعد.» [8] .

دکتر صبحي صالح مي‏نويسد: «در ميان صحابه حتّي در عصر پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله براي علي‏عليه السلام پيروان و شيعياني بوده است، از آن جمله مي‏توان به ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، جابر بن عبداللَّه، ابيّ بن کعب، ابوالطفيل عامر بن واثله، عباس بن عبدالمطلّب و تمام فرزندان او، عمار بن ياسر و ابو ايّوب انصاري اشاره کرد.» [9] .

[1] اصول مذهب الشيعة، ج 1، ص 39.

[2] الملل والنحل،ج 1، ص 107.

[3] مقدمه ابن خلدون، ص 138.

[4] کتاب التعريفات، حرف شين، ص 57.

[5] دائرة المعارف، ج 5، ص 424.

[6] حاضر العالم الاسلامي، ج 1، ص 188.

[7] تاريخ ابن خلدون، ج 3، ص 364.

[8] خطط الشام، ج 5، ص 251.

[9] النظم الاسلامية، ص 96.

 

دعوت اسلام به اجتماع، نه تفرقه

دکتر قفاري هم‏چنين مي‏گويد: «برخي از روافض در قديم و جديد مي‏گويند: پيامبرصلي الله عليه وآله اولين کسي است که بذر تشيّع را غرس کرده است و شيعه نيز در عصر ايشان ظهور و بروز پيدا کرده است، و لذا برخي از صحابه در آن عصر شيعه علي بوده و از مواليان او به حساب مي‏آمدند....

اين رأيي است بي‏اساس که در کتاب و سنّت، سند تاريخي ثابتي ندارد، بلکه رأيي است که از اصول اسلام تهي بوده و با حقايق تاريخي ثابت، تنافي دارد. اسلام براي اجتماع امّت بر يک کلمه آمده است، نه آن‏که آن‏ها را دسته دسته و حزب حزب نمايد. نزد رسول خداصلي الله عليه وآله شيعه و سنّي وجود نداشت؛ زيرا خداوند مي‏فرمايد (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ)....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: در جاي خود به اثبات رسانديم که رسول خداصلي الله عليه وآله اوّلين کسي است که بذر تشيّع را غرس کرده، بلکه مي‏توان ادعا کرد که خداوند متعال در قرآن کريم اين کار را کرده است. مگر نه اين است که آيه «ولايت» و آيه «اکمال» و آيه «تبليغ» و آيه «انذار» و آيات ديگر در شأن حضرت علي‏عليه السلام و امامت و خلافت و پيروي از آن حضرت نازل شده است؟ و در مرحله بعد پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله به دستور خداوند متعال امر خلافت و امامت حضرت علي‏عليه السلام را به مردم ابلاغ کرد. حتي در سال سوّم بعثت بعد از نزول آيه (وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ) حضرت علي‏عليه السلام را به امامت و خلافت و وصايت خود نصب نمود.

ايشان تا سال آخر عمر خود، در مواضع مختلف و مناسبت‏هاي گوناگون به اين مسأله مهم اشاره مي‏کرد، تا آن‏که سال آخر رسالتش در روز هجدهم ذي حجّه حضرت علي‏عليه السلام را در سرزمين غدير خم به امارت و خلافت منصوب نمود. آيا اين‏ها دلالت بر اين ندارد که تشيّع؛ يعني اعتقاد به امامت و خلافت حضرت علي‏عليه السلام و اولاد معصوم او، ريشه‏هاي قرآني و حديثي دارد؟ و به تعبير ديگر مؤسس اين مذهب خدا و رسول است؟

ثانياً: همان‏گونه که در پاسخ به سؤال قبل اشاره شد، شيعه در عصر رسول خداصلي الله عليه وآله ظهور پيدا کرده و مطابق رأي عده‏اي از علماي اهل سنّت برخي از صحابه معروف به تشيّع بوده‏اند.

ثالثاً: اعتقاد به تشيّع و نسبت به برخي از صحابه و اين‏که پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله مؤسس و مؤيّد و مروّج آن بوده است، هيچ منافاتي با اصول اسلام و حقايق تاريخي ثابت ندارد. آري اسلام براي تأليف و وحدت و اجتماع امّت اسلامي آمد و اعتقاد برخي از صحابه به وصايت حضرت علي‏عليه السلام و به تعبيري ديگر شيعه او بودن در عصر پيامبرصلي الله عليه وآله به معناي دو دستگي در عصر رسول خداصلي الله عليه وآله نبوده است، بلکه معناي آن اين است که در عصر رسول خداصلي الله عليه وآله به جهت رواياتي که از آن حضرت درباره امامت و خلافت حضرت علي‏عليه السلام رسيده بود، لذا در همان عصر عده‏اي به حضرت‏عليه السلام ارادت داشته و او را به عنوان وصي و خليفه رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏شناختند و به وصايت او اعتقاد داشتند.

رابعاً: آري، ما نيز معتقديم که اسلام براي اجتماع امت بر يک کلمه و يک گفتار آمده است، ولي آن کلمه، حقّ و حقيقت است؛ يعني اين بدان معنا نيست که آن يک کلمه هر کلمه‏اي مي‏خواهد باشد، بلکه اسلام براي اجتماع امّت بر حقّ و حقيقت آمده است. اسلام مردم را به چنگ زدن به ريسماني دعوت مي‏کند که همگي را به خداوند رهنمون مي‏سازد و او غير از معصوم، شخص ديگري نيست. و اگر رسول خداصلي الله عليه وآله مردم را به پيروي و مشايعت از حضرت علي‏عليه السلام دعوت مي‏کند در حقيقت امت بعد از خود را به اسلام نابي دعوت مي‏کند که تنها از کانال ائمه عصمت و طهارت‏عليهم السلام به دست مي‏آيد.

مگر پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله از تفرّق امت بعد از خود به 73 فرقه خبر نداده است؟ [2] .

حضرت‏صلي الله عليه وآله در حقيقت اين مطلب را گوشزد مي‏کند که فرقه ناجيه و اهل نجات بعد از من فرقه‏اي هستند که از حضرت علي‏عليه السلام پيروي کرده و سنّت من و دين خدا را از کانال او و اهل بيت معصومش‏عليهم السلام اخذ نمايند. پس در حقيقت پيامبرصلي الله عليه وآله با دعوتش به اقتدا و پيروي از حضرت علي‏عليه السلام مسلمانان بعد از خودش را به وحدت و توحيد کلمه بر محور حقّ و حقيقت دعوت مي‏کند که همان خطّ امامت و ولايت حضرت علي‏عليه السلام و اولاد معصوم اوست.

خامساً: دعوت مسلمانان به پيروي از حضرت علي‏عليه السلام هيچ گونه منافاتي با آيه (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ) ندارد؛ زيرا ولايت و امامت و وصايت حضرت اميرعليه السلام ادامه و امتداد حيات اسلام است. تشيّع روح اسلام اصيل و دين محمدي است. با ابلاغ ولايت حضرت اميرعليه السلام بود که دين، کامل و نعمت خداوند تمام شد. و نيز خداوند ديني را که با ولايت حضرت اميرعليه السلام باشد، مورد رضايت خود قرار داده است.

[1] اصول مذهب الشيعه.

[2] مسند احمد، ج 3، ص 145؛ سنن ابي داوود، ج 3، ص 198.

 

اثبات تشيع با روايات جعلي

دکتر قفاري هم‏چنين مي‏گويد: «شيعه درصدد مشروعيّت بخشيدن به عقيده خود؛ يعني تشيّع است. آنان براي ردّ ادعاي دشمنانشان که تشيّع را به اصل اجنبي باز مي‏گردانند اين ادعا را نموده و درصدد تأييد و اثبات مذهب خود به هر وسيله برآمده‏اند، لذا رواياتي را در اين زمينه جعل کرده و به رسول خداصلي الله عليه وآله نسبت داده‏اند و گمان کرده‏اند که از طرق اهل سنّت روايت شده است، در حالي که آن‏ها رواياتي است که بزرگان سنّت و ناقلين شريعت به آن‏ها معرفت ندارند، بلکه اکثر آن‏ها جعلي، يا در طريق آن طعن وجود داشته، يا از تأويلاتِ فاسد و بعيد است....» [1] .

پاسخ: هدف ما از تأليف اين کتاب، اثبات اين مطلب است که رواياتي را که شيعه براي اثبات حقّانيت تشيّع و امامت و خلافت و وصايت حضرت علي‏عليه السلام و اولاد معصوم او دارد، همگي صحيح بوده و از ميزان معتبر نزد اهل سنّت برخوردار است.

ما درصدد اثبات اين مطلب هستيم که آياتي، از قبيل آيه ولايت و آيه تطهير و آيه اکمال و تبليغ و انذار و... و نيز احاديثي؛ از قبيل حديث غدير، ولايت، ثقلين، دوازده خليفه، سفينه و امان و ده‏ها حديث ديگر، همگي مطابق موازين رجالي و حديثي اهل سنّت صحيح بوده و لذا اهل سنّت بايد به معنا و مضمون آن‏ها ملتزم شوند. و اين معنا را در طول مباحث خود در اين کتاب دنبال کرده و به اثبات رسانده‏ايم.

[1] اصول مذهب الشيعة، ج 1، ص 67 - 65.

 

هيچ يک از صحابه عقيده شيعه را نداشت

دکتر قفاري هم‏چنين مي‏گويد: «آنان گمان کرده‏اند که شيعه، از عمّار و ابوذر و مقداد تشکيل شده است. آيا آنان به عقيده‏اي از عقايد شيعه؛ از قبيل ادعاي نصّ، تکفير شيخين (ابوبکر و عمر) و بيشتر صحابه و اظهار برائت و سبّ و کراهت از آن‏ها معتقد بودند؟ هرگز، هيچ يک از اين امور درباره آنان واقعيّت ندارد....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: همان‏گونه که اشاره کرديم نصّ از جانب خداوند و رسول او براي امامت حضرت علي‏عليه السلام است و با وجود اين دو، احتياج به تأييد ديگران نيست.

ثانياً: ما اهل سبّ و فحش نسبت به هيچ يک از صحابه نيستيم.

ثالثاً: همان‏گونه که اشاره شد، مورّخين تصريح دارند که اوّل لقبي که به عنوان يک مذهب در زمان رسول خداصلي الله عليه وآله ظاهر شد، لقب شيعه بود. اين کلمه لقب چهار نفر از صحابه به نام ابوذر، سلمان، مقداد و عمار بوده است.

مورّخين نقل کرده‏اند که جماعتي از صحابه از بيعت ابوبکر سرباز زده و به دفاع از حضرت علي‏عليه السلام در خانه ايشان تحصّن نمودند؛ از قبيل: عباس بن عبدالمطلّب، فضل بن عباس، عتبة بن ابولهب، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمّار ياسر، مقداداسود، براء بن عازب، ابيّ بن کعب، سعد بن ابي وقّاص، طلحة بن عبيداللَّه، زبير بن عوام، خزيمة بن ثابت، فروة بن انصاري، خالد بن سعيد بن عاص اموي و سعد بن عباده انصاري. [2] .

رابعاً: با مراجعه به منابع حديثي پي مي‏بريم که در ميان صحابه افرادي؛ از قبيل ابوذر و مقداد و سلمان و... معتقد به نصّ و وصايت حضرت علي‏عليه السلام بوده‏اند. اينک به برخي از اين نصوص اشاره مي‏کنيم:

1 - از ابوذر نقل شده که مي‏فرمود: «همانا فتنه‏اي در پيش است، اگر آن را درک کرديد بر شما باد به کتاب خدا و علي بن ابي طالب‏عليه السلام.» [3] .

2 - سلمان از بيعت نکردن مردم با حضرت اميرعليه السلام و عدم تمسّک به هدايت او اظهار تأسّف و ناراحتي کرده مي‏گويد: «علي‏عليه السلام را مي‏بينم که بين شما حرکت مي‏کند، ولي شما اقدامي نکرده و به دامان او چنگ نمي‏زنيد! قسم به کسي که جانم به دست اوست بعد از او کسي شما را از سرّ پيامبرتان آگاه نمي‏سازد.» [4] .

3 - مقداد از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «شناخت آل محمّدعليهم السلام برائت از آتش است. و حبّ آل محمّد گذر بر صراط. و ولاء آل محمّد اماني از عذاب است.» [5] .

4 - ابو ايّوب انصاري از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که به دخترش فاطمه‏عليها السلام فرمود: «آيا نمي‏داني که خداوند - عزّ وجلّ - توجّهي بر اهل زمين کرد و از ميان آنان پدرت را انتخاب نمود و او را به نبوّت مبعوث کرد. آن‏گاه توجه ديگري نمود و شوهر تو را انتخاب کرد و به من وحي رساند که دخترم را به نکاح او در آورده و او را وصيّ خود گردانم.» [6] .

5 - ابوسعيد خدري از رسول خداصلي الله عليه وآله نقل کرده که فرمود: «همانا وصيّ و موضع سرّ و بهترين کسي که بعد از خود مي‏گذارم، کسي که وعده‏هاي مرا انجام داده و دين مرا بر پا خواهد نمود، علي بن ابي طالب است.» [7] .

6 - انس بن مالک مي‏گويد: رسول خداصلي الله عليه وآله وضو گرفت و دو رکعت نماز به جاي آورد، آن‏گاه فرمود: «اوّل کسي که از اين در وارد مي‏شود امام متّقين و سيد مرسلين و رهبر دين و خاتم اوصيا است....» ناگهان علي‏عليه السلام وارد شد. پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: چه کسي آمد اي انس؟ انس مي‏گويد: عرض کردم: علي. آن‏گاه حضرت‏صلي الله عليه وآله در حالي که خوشحال بود نزد او آمد و او را در بغل گرفت... [8] .

7 - بريده مي‏گويد: پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «براي هر پيامبري وصيّ و وارثي است و همانا علي، وصيّ و وارث من است.» [9] .

8 - ابوذر روزي در عهد عثمان بر در مسجد رسول خداصلي الله عليه وآله ايستاده و در ضمن خطبه‏اي گفت: «... و محمّد وارث علم آدم و آنچه به آن پيامبران تفضيل داده شده‏اند مي‏باشد، و علي بن ابي طالب وصيّ محمّد و وارث علم او است....» [10] .

9 - مالک بن حارث اشتر هنگام بيعت با علي بن ابي طالب‏عليه السلام گفت: «اي مردم! اين، وصيّ اوصيا و وارث علم انبيا است....» [11] .

10 - هنگامي که حضرت اميرعليه السلام مردم را در کوفه جمع کرد و در مورد حرکت به سوي صفين براي جنگ با معاويه با آنان سخن گفت، عمرو بن حمق از جا بلند شد و خطاب به امام‏عليه السلام عرض کرد: اي اميرمؤمنان! من به جهت قرابتي که بين من و توست، يا مالي که به من عطا کني، يا مقام و پستي که مرا با آن بالا بري، تو را دوست ندارم، بلکه به جهت پنج خصلت است که تو را دوست دارم: تو پسر عموي رسول خداصلي الله عليه وآله و وصيّ او و پدر ذريّه آن حضرت هستي که در ميان ما از رسول خداصلي الله عليه وآله باقي مانده است. و تو سابق‏ترين مردم به اسلام و عظيم‏ترين مهاجرين در سهم جهاد هستي.» [12] .

11 - محمّد بن ابوبکر در نامه خود به معاويه چنين مي‏نويسد: «... واي بر تو! چگونه خودت را با علي‏عليه السلام مقايسه مي‏کني، در حالي که او وارث رسول خداصلي الله عليه وآله و وصيّ و پدر اولاد او است....» [13] .

با مراجعه به تاريخ جنگ جمل و صفين و نيز موضوع غدير خم پي مي‏بريم که بسياري از صحابه و تابعين در اين معرکه‏ها به ولايت و امامت و وصايت حضرت علي‏عليه السلام اقرار کرده و آن را در اشعار خود آورده‏اند؛ از قبيل:

- قيس بن سعد

- حسّان بن ثابت

- نعمان بن عجلان

- عبداللَّه بن ابوسفيان بن حرث بن عبدالمطلّب

- عبدالرحمن بن حنبل

- ابوالهيثم بن تيهان

- مردي از قبيله ازد

- غلامي از قبيله بني ضبّه

- زياد بن لبيد انصاري

- حجر بن عدي کندي

- زحر بن قيس جعفي

- اشعث بن قيس

- مغيرة بن حارث بن عبدالمطلّب

- خزيمة بن ثابت (ذوالشهادتين)

و... براي مراجعه به اشعار آنان به شرح ابن ابي‏الحديد بر نهج البلاغه جلد اول از صفحه 147 به بعد مراجعه کنيد.

[1] اصول مذهب الشيعة، ج 1، ص 67 - 65.

[2] ر.ک:العقد الفريد، ج 4، ص 259؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 134 - 131؛ اسد الغابة، ج 3، ص 223؛ کامل ابن اثير، ج 2، ص 325.

[3] انساب الاشراف، ج 2، ص 118.

[4] انساب الاشراف، ج 2، ص 183.

[5] سنن ابن ماجه، ج 2، ص 127.

[6] مجمع الزوائد، ج 8، ص 253؛ جمع الجوامع، سيوطي، ح 4621.

[7] کنز العمال، ج 2، ص 209، ح 1192.

[8] حلية الاولياء، ج 1، ص 63؛ ترجمه امام علي‏عليه السلام از تاريخ دمشق، ج 2، ص 486.

[9] الرياض النضرة، ج 2، ص 234.

[10] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 171.

[11] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 178.

[12] شرح ابن ابي الحديد، ج 1، ص 281.

[13] وقعه صفين، ص 118؛ تاريخ ابن کثير، ج 3، ص 108.

 

تغيير در تشيع

دکتر قفاري مي‏گويد: «عقايد شيعه و افکار آنان دائماً در حال در تغيير و پيشرفت است.

تشيّع در عصر اوّل، غير از تشيّع در عصرهاي بعد از آن است. و لذا در صدر اوّل شيعه را بر کساني اطلاق مي‏کردند که علي را بر عثمان مقدم مي‏داشتند....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: همان‏گونه که اشاره شد، عقيده شيعه به امامت اهل بيت‏عليهم السلام از ابتدا از قرآن و سنّت نبوي برگرفته شد، و گروهي از صحابه به آن اعتقاد داشتند. اين عقيده در طول تاريخ و قرن‏ها ادامه پيدا کرد و تا کنون باقي است. اين تعداد شيعيان است که دائماً در حال پيشرفت و گسترش است.

ثانياً: آري، به يک معنا عقيده شيعه در تطوّر و پيشرفت است، و آن اين‏که بزرگان شيعه در طول تاريخ درصدد تهذيب و تبيين و گسترش مفاهيم شيعي بوده و ادله خود را بر مدعاي خود بر امامت اهل بيت گسترش داده و فقه و عقايد و اخلاقيات و مسائل گوناگون را به روز تفسير کرده و با حفظ مباني و اصول، آن‏ها را در بين جوامع بشري و اسلامي تبيين کرده‏اند.

ثالثاً: در جاي خود اشاره کرده‏ايم که تشيّع بر سه معني به کار رفته است:

الف) تشيّع حبّي؛ يعني اعتقاد به اين‏که اهل بيت‏عليهم السلام داراي فضايلي بي‏کران هستند و لذا بايد آن‏ها را دوست داشت. اهل سنّت عموماً اين نوع تشيّع را هر چند با شدّت و ضعف دارا هستند. لذا به جهت شدّت محبت شافعي به اهل بيت‏عليهم السلام عده‏اي او را شيعه معرفي کرده‏اند.

ب) تشيّع سياسي؛ اين عنوان در اصطلاح بر کساني اطلاق مي‏شد که حضرت علي‏عليه السلام را بر ساير صحابه، خصوصاً عثمان مقدّم مي‏داشتند. کوفيانِ عصر امام علي و امام حسن و امام حسين‏عليهم السلام را به طور عموم مي‏توان از اين دسته به حساب آورد.

ج) تشيّع عقيدتي و ولايي؛ اين دسته کساني هستند که معتقد به ولايت و امامت و وصايت بلا فصل حضرت علي‏عليه السلام مي‏باشند و نيز يازده اولاد معصوم او را امامان به حقّ بر عموم مسلمانان مي‏دانند. اين دسته از افراد از عصر رسول خداصلي الله عليه وآله وجود داشته و تا کنون در رشد و گسترش هستند.

تبري حضرت علي‏ از عقايد شيعه

دکتر قفاري نيز مي‏گويد: «شيعيان خود را پيروان علي مي‏دانند، و درصدد وانمود کردن اين مطلب هستند که علي نيز هم عقيده با آنان است، در حالي که او از عقايد شيعه در حقّ خود و فرزندانش متبرّي است. لذا بايد قيدي را براي رفع ابهام آورد و آن اين‏که: شيعه گمان مي‏کند که از پيروان علي است؛ زيرا آنان در حقيقت پيرو او نيستند و اميرالمؤمنين بر اعتقادات آنان نيست....» [1] .

پاسخ: اوّلاً: تمام حرف‏هاي او ادعاهايي بدون دليل و مدرک است، به چه دليل مي‏گوييد حضرت علي‏عليه السلام از عقايد شيعه در حقّ خود و فرزندانش متبرّي است؟ از کجا مي‏گوييد آن حضرت اين عقايد را قبول ندارد؟ انسان با صرف ادعا و به مجرّد اين‏که يک عقيده‏اي با عقايد آباء و اجدادش سازگاري ندارد را نمي‏تواند انکار کند.

ثانياً: اعتقاد شيعه همان وصايت و خلافت و امامت بلا فصل حضرت علي‏عليه السلام و امامان معصوم بعد از او است. عقيده‏اي که مي‏گويد: پيامبر اکرم‏صلي الله عليه وآله براي بعد از خود جانشين معين کرده و مردم را در تمام امور به آن‏ها ارجاع داده است. اين عقيده‏اي است که شيعه از قرآن و روايات نبوي استفاده کرده و بر آن اقامه برهان نموده است. چطور مي‏گوييد حضرت علي‏عليه السلام از آن متبرّي است؟ آيه ولايت و حديث غدير و حديث ثقلين و ده‏ها دليل ديگر چه مي‏گويند؟ آيا دلالت بر اين مدعاي شيعه ندارد؟

مگر نبود که حضرت علي‏عليه السلام واقعه غدير را به شعر درآورد و در آن به مفاد امامت و ولايت خود اشاره کرده است؟ آنجا که فرمود:

 

فأوجب لي ولايته عليکم 

رسول اللَّه يوم غدير خمّ

 

مگر نه اين است که حضرت علي‏عليه السلام در طول 25 سال خانه‏نشيني از زمان سقيفه و بعد از فوت رسول خداصلي الله عليه وآله تا آخر خلافت عثمان و نيز در عصر حکومتش تا هنگام به شهادت رسيدنش، هر گاه موقعيت مناسبي مي‏ديد، به امامت و وصايت خود تذکر مي‏داد و حديث غدير و ثقلين و ساير ادله را بر مردم مي‏خواند و ديگران را نيز بر آن‏ها گواه مي‏گرفت؟

اين امور را در مباحث مربوطه اشاره کرده‏ايم. [2] .

امام علي‏عليه السلام مسأله ولايت خود را حتّي به معاويه نيز گوشزد مي‏کند و در نامه‏اي که به او مي‏نويسد، به مقام امامت و ولايت خود اشاره مي‏نمايد. [3] .

امام علي‏عليه السلام هم چنين در احاديثي ديگر اشاره به وصايت و علم و حکمت و طهارت و عصمت خود نموده و بر مردم احتجاج مي‏کند. [4] .

حضرت در نامه‏اي که به عامل خود براي گرفتن صدقات و زکوات مي‏دهد در کيفيّت معاشرت و تعامل با قبايل مي‏نويسد: به مردم خطاب کرده، بگوييد: «عباد اللَّه! أرسلني إليکم وليّ اللَّه وخليفته لآخذ منکم حقّ اللَّه في أموالکم»؛ [5]  «اي بندگان خدا! وليّ خدا و جانشين او مرا به سوي شما فرستاده تا حقّ خداوند در اموالتان را از شما بگيرم.»

در اين جمله حضرت‏عليه السلام اشاره به مقام ولايت و خلافت خود نموده است.

بعد از شهادت امام حسن‏عليه السلام، شيعيان حضرت، با امام حسين‏عليه السلام به عنوان امام به حقّ و خليفه رسول خداصلي الله عليه وآله بيعت کردند. نافع بن هلال در روز عاشورا خود را به عنوان شيعه حضرت علي‏عليه السلام معرفي کرده و مي‏گويد: «أنا الجمليّ، أنا علي دين عليّ»؛ من جملي و بر دين علي هستم.»، در مقابل دشمنان حضرت که خود را بر دين عثمان معرّفي مي‏کردند. [6] .

امام سجّادعليه السلام نيز عقيده تشيّع؛ يعني همين عقيده‏اي که شيعيان در طول تاريخ اسلام تا کنون به آن اعتقاد دارند را در ادعيه خود اشاره مي‏کند، آنجا که به خدا عرض مي‏کند: «ربّ! صلّ علي أطائب أهل بيته الّذين اخترتهم لأمرک، وجعلتهم خزنة علمک، وحفظة دينک، وخلفآءک في أرضک، وحججک علي عبادک، وطهّرهم من الرجس والدنس تطهيراً بإرادتک، وجعلتهم الوسيلة إليک، والمسلک إلي جنّتک»؛ [7]  «پروردگارا! بر پاکان از اهل بيت پيامبر درود فرست، همان‏ها که براي امر خودت انتخابشان کردي و آن‏ها را خزانه علم و نگاهبانان دين خود قرار دادي و به عنوان جانشينان خود در زمين و حجّت‏هاي خود بر بندگانت برگزيدي و با اراده خود آنان را از پليدي و ناپاکي، پاک ساختي و آنان را به عنوان وسيله‏اي به سوي خود و راهي به سوي بهشتت برگزيدي.»

منشأ اين اعتقادات از شيعه، تعليمات امامان به شيعيانشان است. آنان بودند که خطوط اساسي را براي شيعيان خود ترسيم مي‏کردند و آنان را بر اعتقاد به اين خطوط و عقايد تشويق مي‏نمودند. امام باقرعليه السلام مردم را در موارد مختلف دعوت به خود کرده و از آنان مي‏خواهد تا علم و معارف ديني را از اهل بيت‏عليهم السلام اخذ کنند. حضرت‏عليه السلام در حديث صحيح السندي به سلمة بن کهيل و حَکَم بن عيينه مي‏فرمايد: «شرّقا أو غرّبا فلا تجدان علماً صحيحاً إلّا شيئاً خرج من عندنا»؛ [8]  «به شرق و غرب عالم سفر کنيد امّا علم صحيح را به جز علمي که از خاندان ما خارج مي‏شود نخواهيد يافت.»

و نيز در روايتي ديگر فرمود: «فليذهب الناس حيث شآؤوا فواللَّه ليس الأمر إلّا من هنا»؛ [9]  «مردم هر کجا مي‏خواهند بروند، پس به خدا سوگند! امر غير از اينجا نخواهد بود. - اشاره به خانه خود نمود -.»

[1] اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 56 - 53.

[2] ر.ک: مبحث غدير خم و احتجاجات اهل بيت‏عليهم السلام به حديث غدير.

[3] انساب الأشراف، ج 2، ص 156.

[4] انساب الاشراف، ج 2، ص 156.

[5] نهج البلاغه، نامه 25.

[6] تاريخ طبري، ج 4، ص 331.

[7] صحيفه سجاديه، دعاي 47، دعاي حضرت در روز عرفه.

[8] کافي، ج 1، ص 399.

[9] کافي، ج 1، ص 399.

 

خروج از روش اسلام

دکتر قفاري مي‏نويسد: «شيخ شيعه نجاشي در تعريف شيعه مي‏گويد: (شيعه کساني هستند که هر گاه در علومي که از رسول خداعليه السلام اخذ کرده‏اند اختلاف نمودند از قول علي‏عليه السلام اخذ مي‏کنند. و هر گاه در علومي که از علي‏عليه السلام اخذ کرده‏اند اختلاف کردند، از قول جعفر بن محمّد اخذ مي‏کنند). حال اگر در علومي که از جعفر بن محمّد نقل کرده‏اند اختلاف شد، از چه کسي اخذ مي‏کنند؟ در اين تعريف، جوابي نمي‏بينيم....»

آن‏گاه مي‏گويد: «اين تعريف خروج از منهج و روش اسلام است؛ زيرا هنگام اختلاف در نقل از رسول خداصلي الله عليه وآله بايد به مقياس‏هاي ترجيح اخبار صحيح از غير صحيح مراجعه کرد، نه اين‏که به قول علي و جعفر مراجعه نمود....

ديگر اين‏که: چگونه اختلاف در نقل از رسول خدا و علي هست ولي اختلاف در نقل از جعفر نيست...؟ آيا جعفر از آن دو افضل است؟!.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: اين تعريف از نجاشي نيست، بلکه نجاشي به سندش از ابان بن تغلب نقل مي‏کند. و اين کار خلاف امانت‏داري است که مغرضانه انجام گرفته است، و اهل فن اين غرض‏ورزي را به خوبي درک مي‏کنند.

ثانياً: مقصود ابان بن تغلب از اين تعريف براي شيعه اين است که مردم بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله به طور حتم در علومي که از حضرت‏صلي الله عليه وآله به جاي مانده اختلاف کرده‏اند و براي رسيدن به قول حقّ وظيفه دارند به سراغ کسي بروند که هرگز اشتباه نکرده و نمي‏کند و حقّ را بر مردم آشکار مي‏سازد، اين چنين شخصي به نصّ نبوي کسي به جز امام علي بن ابي طالب‏عليه السلام نيست. و از آنجا که ابان بن تغلب معاصر امام صادق‏عليه السلام بوده درآخر اشاره مي‏کند که هر گاه در علومي که از حضرت علي‏عليه السلام رسيده، اختلاف در تفسير و تبيين آن پديد آمد، بايد به معصوم ديگر که در آن عصر امام صادق‏عليه السلام است مراجعه کنند.

مگر نه اين است که پيامبرصلي الله عليه وآله در شأن حضرت علي‏عليه السلام فرمود: «يا عليّ! أنت تبيّن لأمّتي ما اختلفوا فيه من بعدي»؛ [2]  «اي علي! تو کسي هستي که براي امتم مسائلي را که در آن اختلاف نمودند، تبيين و واضح مي‏کني.»

پيامبرصلي الله عليه وآله فرمود: «عليّ العلم»؛ [3]  «علي عَلَم [هدايت] است.» و يا «عليّ راية الهدي»؛ [4]  «علي‏عليه السلام پرچم هدايت است.» و نيز «عليّ منّي بمنزلتي من ربّي»؛ [5]  «علي‏عليه السلام نزد من به منزله من نزد پروردگار من است.»

قرآن منزلت رسول خداصلي الله عليه وآله را بيان کرده است، آنجا که مي‏فرمايد: (وَما أَنْزَلْنا عَلَيْکَ الْکِتابَ إِلّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ)؛ [6]  «و ما کتاب [قرآن] را بر تو نازل نکرديم جز براي آن‏که براي مردم آنچه را که در آن اختلاف و نزاع کرده‏اند تبيين نمايي.»

همين مقام و منزلت را به عينه رسول خداصلي الله عليه وآله از جانب خداوند به حضرت علي‏عليه السلام اعطا نمود، تا براي بعد از خودش، هر گاه در مسأله‏اي اختلاف شد به او مراجعه کنند. بلکه مطابق برخي از نصوص صحيح السند، اين مقام و منزلت را براي يازده امام معصوم از اهل بيت خود نيز قرار داد، آنجا که فرمود: «إنّي تارک فيکم الثقلين کتاب اللَّه وعترتي، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً»؛ [7]  «همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها مي‏گذارم: کتاب خدا و عترتم، اگر به آن دو تمسّک کنيد هرگز بعد از من گمراه نخواهيد شد.»

در نتيجه اين‏که رجوع به امام علي‏عليه السلام و نيز امام صادق‏عليه السلام در مسائل اختلافي، خروج از مقياس‏هاي علمي براي ترجيح احاديث اختلافي نيست.

از اين بيان نيز استفاده مي‏شود که اين تعريف دلالت بر برتري امام صادق‏عليه السلام از پيامبر و حضرت علي‏عليهما السلام ندارد؛ زيرا ابان بن تغلب معاصر امام صادق‏عليه السلام است و امامان بعد از او را درک نکرده است.

در پايان جواب به اين مطلب اشاره مي‏کنيم که اهل بيت‏عليهم السلام به نصّي که از آن‏ها رسيده هر چه مي‏گويند، همان سنّت واقعي پيامبرصلي الله عليه وآله و قول خداوند متعال است.

امام صادق‏عليه السلام فرمود: «حديثي حديث أبي، وحديث أبي حديث جدّي، وحديث جدّي حديث الحسين، وحديث الحسين حديث الحسن، وحديث الحسن حديث أميرالمؤمنين، وحديث أميرالمؤمنين حديث رسول اللَّه، وحديث رسول اللَّه قول اللَّه - عزّ وجلّ -»؛ [8]  «حديث من حديث پدرم، و حديث پدرم حديث جدّم، و حديث جدّم حديث حسين، و حديث حسين حديث حسن، و حديث حسن حديث اميرالمؤمنين، و حديث اميرالمؤمنين حديث رسول خداصلي الله عليه وآله و حديث رسول خداصلي الله عليه وآله گفتار خداوند - عزّ وجلّ - است.»

[1] اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 47.

[2] تاريخ دمشق.

[3] همان، ترجمه امام علي‏عليه السلام، ج 2، ص 489.

[4] همان، ج 42، ص 330، ح 8892.

[5] ذخائر العقبي، ص 64.

[6] سوره نحل، آيه 64.

[7] ر.ک: بحث حديث «ثقلين» در همين کتاب.

[8] بحارالأنوار، ج 2، ص 178.

 

تمسک به تعريف شيخ مفيد

آقاي قفاري هم‏چنين در ضمن کلماتش به تعريف شيخ مفيدرحمه الله اشاره کرده که گفته است: «شيعه پيروان اميرالمؤمنين - صلوات اللَّه عليه - بر سبيل ولاء و اعتقاد به امامت حضرت بعد از رسول صلوات اللَّه عليه بلا فصل مي‏باشند....» [1] .

وي بر اين تعريف تمسّک کرده، مي‏گويد: «در اين تعريف شيخ مفيد ذکري از ايمان به امامت اولاد علي نمي‏يابيم، با اين‏که نزد شيعه هر کس چنين اعتقادي نداشته باشد شيعه نيست. همان‏گونه که او از برخي جوانب اساسي در تشيّع و آنچه که سنگ بناي اساسي براي تشيّع است غافل شده است؛ مثل مسأله نصّ و عصمت و ديگر اصول امامت.» [2] .

پاسخ: قفاري در اين مورد؛ همانند بقيه موارد امانت‏داري نکرده و ديگر عبارات شيخ مفيدرحمه الله را نقل نکرده است. شيخ‏رحمه الله در ادامه کلماتش مي‏فرمايد: «نشانه مذهب اماميه و شيعه بر کسي عَلَم شده که متديّن و معتقد به وجوب امامت و وجود آن در هر زمان است. کسي که نصّ آشکار و عصمت و کمال را براي هر امامي واجب مي‏داند. و نيز امامت را در اولاد حسين بن علي‏عليهما السلام تا امام رضاعليه السلام قرار مي‏دهد....» [3] .

مقصود ايشان از محدود کردن به امام رضاعليه السلام اين است که امام رضاعليه السلام را نيز بعد از حضرت موسي بن جعفرعليهما السلام قبول داشته باشد؛ زيرا واقفيه بر آن حضرت توقف کرده و قائل به امامت امام رضاعليه السلام نشده‏اند. لذا هر کس امام رضاعليه السلام را قبول کند ديگر امامان تا امام مهدي‏عليه السلام را نيز قبول کرده است.

شيخ مفيدرحمه الله اين بيانات را به طور وفور در لابه‏لاي اين کتاب و کتاب‏هاي ديگر اشاره کرده است.

او در جايي ديگر مي‏گويد: «اماميه اتفاق کرده‏اند بر اين‏که امام دين بايد معصوم از مخالفت خداوند متعال باشد و نيز عالم به جميع علوم دين و کامل در فضيلت و... باشد.» [4] .

او هم‏چنين مي‏گويد: «اماميه اتفاق دارند بر اين‏که هر کس امامت يکي از امامان را انکار کرده و منکر وجوب اطاعت آن‏ها شود - خداوند متعال آن‏را واجب کرده - او کافر، گمراه و مستحقّ خلود در آتش دوزخ است.» [5] .

[1] اوائل المقالات، ص 39.

[2] اصول مذهب الشيعه، ص 43 و 44.

[3] اوائل المقالات، ص 38 و 39.

[4] اوائل المقالات، ص 39.

[5] اوائل المقالات، ص 44.

 

اشکالي بر تعريف شيخ مفيد

دکتر قفاري در ادامه اعتراضاتش مي‏گويد: «مطابق نظر مفيد، وصف تشيّع تنها بر کسي صدق مي‏کند که اعتقاد به خلافت علي بن ابي طالب‏عليه السلام از زمان وفات رسول خداصلي الله عليه وآله تا هنگام وفات علي دارد و معتقد است که خلافت سه خليفه ديگر صحيح نبوده است. بنابر اين تعريف وصف تشيّع بعد از رسول خدا تنها بر سه نفر از صحابه صادق است و باقي صحابه در نظر شيعه کافر بوده و همانند مشرکان در عصر رسولند، و حکومت آنان نيز حکومت کفر است که علي در بين آنان با پوشش تقيه و نفاق به سر مي‏برده است!! چه جسارتي به علي‏عليه السلام و به اصحاب رسول خداصلي الله عليه وآله و به اسلام از اين بالاتر؟!.» [1] .

پاسخ: اوّلاً: شيعه در اعتقادش به امامت و ولايت و خلافت بلافصل حضرت علي‏عليه السلام به ادله‏اي از قرآن و سنّت نبوي تمسّک کرده و کيفيت دلالت آن‏ها را نيز به طور وضوح تبيين کرده است. و لذا آن حضرت را ولي و امام و خليفه رسول خداصلي الله عليه وآله مي‏داند.

ثانياً: اگر کسي با دليل و برهان قطعي اثبات کرد که امام به حقّ از جانب خداوند متعال و ابلاغ رسول خداصلي الله عليه وآله امام علي‏عليه السلام است، به طور طبيعي معتقد مي‏شود که هر کس خلافت او را که از جانب خدا است بگيرد، غاصب حقّ الهي بوده و در نتيجه با خداوند عناد داشته است. و حکم کسي که با خداوند معاند است پر واضح است.

ثالثاً: در جاي خود به اثبات رسانديم که امامت، اصلي از اصول دين به حساب مي‏آيد و لذا در رديف ديگر اصول دين شمرده شده است. حال اگر کسي منکر اين اصل شود، همانند کسي است که اصل ديگري از اصول دين را انکار کرده باشد.

رابعاً: کفر مراتبي دارد، برخي از مراتب آن تنها در مرتبه قلب خلاصه شده و به جهت مصالحي به ظاهر انسان نمي‏رسد.

خامساً: اين‏که در برخي روايات آمده که مردم بعد از رسول خداصلي الله عليه وآله به جز سه نفر از صحابه، بقيه مرتد شدند، اين ارتداد را مي‏توان بر توجيهاتي از قبيل ارتداد از اهل بيت‏عليهم السلام يا مراتب ارتداد در شدّت و ضعف حمل نمود.

سادساً: قفاري تقيه را حمل بر نفاق کرده، در حالي که در جاي خود به وضوح اثبات شده که «تقيه» يکي از موضوعات مسلّم قرآني و حديثي است که براي حفظ جان و آبرو و اموال خود در مقابل از کفار و حتّي از مسلماناني که مخالف عقيده بر حقّ ما هستند، مي‏توان اعمال نمود. [2] .

سابعاً: حضرت علي‏عليه السلام گرچه مشاهده مي‏کرد که حقّ او گرفته شده و عده‏اي مردم را به بي راهه مي‏کشانند، و لذا در مواقع حسّاس و هر جايي که مصلحت مي‏ديد مردم را به حقانيّت خود گوشزد مي‏کرد، ولي به جهت حفظ اصل اسلام که مصلحت اهمّ است، سکوت نسبي اختيار کرده و چندان با دستگاه خلافت درگير نمي‏شد. مقصود ما از تقيه حضرت‏عليه السلام در عصر خلافت آن سه نفر، اين معنا است.

[1] اصول مذهب الشيعه، ج 1، ص 43 و 44.

[2] ر.ک: شيعه شناسي و پاسخ به شبهات از مؤلف.