معنای اولی به تصرف و ربشه واژه ولی
معناي اَولي به تصرف
ثابت کرديم که معناي «وليّ» همان اَولي به تصرف و اولويت در سلطه و سرپرستي است. حال ببينيم معناي «اولويّت» چيست؟
قسطلاني در تفسير آيه (النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) ميگويد: يعني پيامبر در تمام امور اَولي به مؤمنين است از خودشان، از بعضي آنها نسبت به بعضي ديگر، در نفوذ حکمش و وجوب طاعتش. ابن عباس و عطا گفتهاند: يعني هر گاه پيامبرصلي الله عليه وآله آنها را به چيزي دعوت نمود و نفس آنها خود را به چيزي ديگر، اطاعت پيامبرصلي الله عليه وآله اولي از اطاعت خودش است؛ زيرا پيامبر امر نميکند و راضي نميشود مگر به چيزي که در آن صلاح و نجاح مردم است به خلاف نفوس آنها.» [1] .
گرچه عبارت (الَّذِينَ آمَنُوا) همه مؤمنان را شامل ميشود، ولي اين شمول و عموم مقصود نيست، بلکه مقصود بعضي از مؤمنان است؛ زيرا:
اوّلاً: براي آنان صفت ويژهاي بيان شده است و آن عبارت است از اقامه نماز و دادن زکات در حال رکوع در نماز؛ (الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ راکِعُونَ).
ثانياً: (الَّذِينَ آمَنُوا) بر کلمه (رَسُولُهُ) عطف شده است، چنانکه کلمه (رَسُولُهُ)بر کلمه (اللَّهُ) عطف شده است. مفاد آيه اين است که خدا و رسول خدا و مؤمناني که توصيف شدهاند بر مخاطبان آيه يعني جامعه مؤمنان ولايت دارند. و اگر مراد از (الَّذِينَ آمَنُوا...) عموم مؤمنان باشد لازم ميآيد که همه مؤمنان، هم وليّ و مولّي عليه باشند؛ يعني هم ولايت مدار و هم ولايتپذير باشند، در حالي که با کلمه «وليّ» در آيه سازگاري ندارد؛ زيرا از باب تفاعل نيامده است.
ثالثاً: ولايت به معناي محبّت و نصرت است که عموميّت داشته و دو جانبه است، ولي ولايت تدبيري و رهبري، يک جانبه بوده و طرفيني نيست. بنابر اين مقصود از (الَّذِينَ آمَنُوا...) عموم مؤمنين نيست.
[1] ارشاد الساري، ج 7، ص 280.
ريشه واژه ولي
ريشه واژه «ولي»، ولايت است. اصل اين ماده بر قرب و نزديکي دلالت ميکند؛ يعني ميان دو چيز به گونهاي از نسبت قرب برقرار است که چيز ديگري ميان آنها فاصله نيست.
ابن فارس ميگويد: «واو، لام و يا (ولي) بر قرب و نزديکي دلالت ميکند و واژه ولي به معناي قرب و نزديکي است، و کلمه مولي نيز از همين باب است. و بر معتِق، معتَق، صاحب، حليف، ابن عم، ناصر و جار اطلاق ميشود که ريشه همه آنها ولي به معناي قرب است.» [1] .
راغب اصفهاني گفته است: «ولاء و توالي آن است که دو يا چند چيز به گونهاي باشند که غير آنها ميان آنها نباشد. اين معنا براي قرب مکاني است و قرب به لحاظ نسبت، دين، صداقت، نصرت و اعتقاد استعاره آورده ميشود.
واژه وِلايت (بر وزن هدايت) به معناي نصرت، و واژه وَلايت (بر وزن شَهادت) به معناي تولّي امر است. و گفته شده هر دو واژه يک معنا دارد و حقيقت آن همان تولّي امر است.» [2] .
با توجه به حالات اوليه انسان در کاربرد الفاظ و اين که معمولاً کلمات را در آغاز براي بيان معاني مربوط به محسوسات به کار ميبرد، ميتوان گفت: واژه ولايت در آغاز براي قرب و نزديکي خاص در محسوسات (قرب حسي) به کار رفته است، آنگاه براي قرب معنوي استعاره آورده شده است. بر اين اساس هر گاه اين واژه در امور معنوي به کار رود بر نوعي از نسبت قرابت دلالت ميکند و لازمه آن اين است که وليّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، داراي حقي است که ديگري ندارد و ميتواند تصرّفاتي را بنمايد که ديگري جز به اذن او نميتواند؛ مثلاً وليّ ميّت ميتواند در اموال او تصرف کند، اين ولايت او ناشي از حقّ وراثت است. و کسي که بر صغير ولايت دارد حقّ تصرف در امور وي را دارد. کسي که ولايت نصرت دارد ميتواند در امور منصور (آن کسي که نصرتش را عهده دار شده است) تصرف کند. و خداوند وليّ امر بندگان خويش است؛ يعني امور دنيوي و اخروي آنها را تدبير ميکند و او وليّ مؤمنان است؛ يعني بر آنان ولايت خاصي دارد....
بنابر اين، معناي ولايت در همه موارد استعمال آن، گونهاي از قرابت است که منشأ نوعي تصرف و مالک بودن تدبير است. [3] .
به عبارت ديگر: ولايت، نوعي اقتراب و نزديکي نسبت به چيزي است، به گونهاي که موانع و حجابها از ميان براشته ميشود.... [4] .
حال اگر کسي با رياضتهاي نفساني و قابليتهايي که براي خود ايجاد کرده، و از طرفي ديگر مورد عنايات و الطاف الهي قرار گرفته و به مقام قرب تام الهي نايل شده، اين چنين شخصي از جانب خداوند بر مردم ولايت پيدا ميکند، ولايتي که لازمه آن اين است که وليّ نسبت به آنچه بر آن دلالت دارد، داراي حقي است که ديگري ندارد و او ميتواند تصرفاتي بنمايد که ديگري جز به اذن او نميتواند. و همه اينها به اذن و اراده و مشيّت خداوند است.
[1] معجم مقاييس اللغه، ص 1104.
[2] مفردات، راغب اصفهاني، ص 533.
[3] الميزان، ج 6، ص 12.
[4] الميزان، ج 5، ص 368.